به عنوان نمونه: ناصر خسرو میگوید:[۶] "بر خداوندواجب است علومی را که عقلهای بشری به آن نیازمند است به امام عطا کند در حالی که این علم اکتسابی نبوده بلکه لدنی است زیرا اگر اکتسابی بود فضیلتی برای امام نبود و هر کس میتوانست به آن دست یابد".[۷]
از دیدگاه ایشان امام پیشرو خلق، ترجمان کتاب خدا و خزانهدار علم خداوندی است[۱۸] که این علم از امامی به امام دیگر منتقل میشود،[۱۹] علاوه بر اینکه امام دارای علم غیب، مقام شفاعت و مقام عصمت در دریافت، نگهداری و عمل به حقایق و احکام است.[۲۰] مهمترین وظیفۀ ائمه از دیدگاه اسماعیلیه، تأویل و تفسیرشریعت است چرا که تأویل از سویی به شریعت و تنزیل جان میبخشد و از سوی دیگر موجب هدایت مردم میگردد، در حالی که فقط خداوند و راسخان، علم به تأویل قرآن دارند همانطور که خداوند متعال میفرماید: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۲۱] اگر چه راسخان در علم، علی بن ابیطالب(ع) و ائمهعلوی بعد از او هستند.[۲۲]
ناصر خسرو میگوید:[۲۵] "بر خداوندواجب است علومی را که عقلهای بشری به آن نیازمند است به امام عطا کند در حالی که این علم اکتسابی نبوده بلکه لدنی است، زیرا اگر اکتسابی بود فضیلتی برای امام نبود و هر کس میتوانست به آن دست یابد"؛[۲۶] او در جای دیگر میگوید:[۲۷] "باطن و ظاهر را امام نگاه میدارد و خلق را باندازه طاقت ایشان از علمتأویل، بهره میدهد".[۲۸]