راسخ در علم، کسی است که علم وی با ثبات و یقین همراه است [۱] و هیچگونه شبههای [۲] برایش رخ نمیدهد، زیرا حقایق و معارف الهی را با نور ایمان و شهود درک میکند[۳][۴].
خلیل بن احمد مینویسد: "رسخ الشیء رسوخاً إذا ثبت فی موضعه... کالحبر یرسخ فی الصحیفة والعلم یرسخ فی القلب، وهو راسخ فی العلم داخل فیه مدخلاً ثابتاًً، والراسخون فی العلم یقال هم المدارسون"[۵] معنای فوق رادیگران نیز آوردهاند[۶][۷]
ابن فارس نیز مینویسد: "أصل واحد یدلّ علی الثبات وکل راسخ ثابت"[۸][۹].
راغب نیز چنین میافزاید:"والراسخ فی العلم المتخلّق به الذی لا یعرضه شبهة فالراسخون فی العلم هم الموصوفون بقوله تعالی: ﴿﴿ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا ﴾﴾[۱۰][۱۱][۱۲]
در بیانات فوق، افزون بر ریشهشناسی لغوی، دیدگاه تفسیری خاصی را نیز میبینیم. اما آنچه فقط به ریشهشناسی لغوی مربوط است، همان معنای ثبات و قرار گرفتن بدون تزلزل وتعدّی از حد و حریم خاص است<[۱۳]
قرطبی نیز بر اساس همین کاربرد، در کنار کاربردهای دیگر، این واژه از اضداد شمرده است[۱۴][۱۵]
به نظر میرسد، با توجه به آنچه نقل شد، میتوان دریافت که این واژه حاوی دو وجه ایجابی و سلبی است. وجه ایجابی آن، حاکی از نفوذ و تعمیق راسخون در حریم دانش و موصوف شدن به علم و شناخت عمیق است، اما وجه سلبی آن، حاکی از استقرار و ثبات و پایبندی به حریم علم و عدم تعدی از حد و مرز علمی است. بر اساس وجه اخیر، ویژگی راسخون در علم، آن است که از پا نهادن در شبهات و امور مشتبه و عرصههای غیر قابل پیمودن پرهیز کرده و در واقع، حد و ادب علم و تحقیق را نگاه داشته و بدان پایبند هستند. مؤید این وجه را میتوان کاربرد واژه رسخ در فرکش کردن آب برکه و خشک شدن آن دانست؛ چنان که خلیل و دیگران از آن یاد کردهاند[۱۶][۱۷]
درباره آیه نخست به جهت نقش محوریاش در تبیین موضوع، نیز تطبیق بر مصادیق، بیشتر بحث شده است. از آغاز دوران تفسیر، مفسران و قرآنپژوهان اختلاف داشتهاند که آیا «واو» در ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾﴾ برای عطف است یا استیناف که بر اثر این اختلاف، اختلاف معنا پدید میآید [۲۰]؛ اگر ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾﴾ عطف به ﴿﴿اللَّهُ﴾﴾ باشد چنان که بیشتر مفسران شیعه معتقدند [۲۱]معنای آیه چنین است: تأویل آیات متشابه را کسی نمیداند مگر خدا و راسخان در علم. و اگر «واو» در ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾﴾ برای استیناف باشد. معنای آیه چنین است: تأویل آیات متشابه را تنها خدا میداند[۲۲].
صاحبنضران در تعریف تأویل و بیان حقیقت آن و تفاوتش با تفسیر، آرای گوناگون دارند: برخی آن را از مقوله معنا و برخی از مقوله واقعیت خارجی میدانند. گروه دوم، یا آن را از قبیل مصادیق یا از سنخ حقایق عینی عرشی میدانند که مستند همه محتوای قرآن است و به آیات متشابه اختصاص ندارد، بکله شامل محکم و متشابه هردو میشود[۲۳].
محکم، آن است که معنای واحدی دارد و برتر از آن است که اشتباه در آن راه یابد و آن ﴿﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾﴾ یعنی اصل کتاب است؛ اما در متشابهات معانی متعدد احتمال میرود و در آنها حق و باطل باهم اشتباه میشوند [۲۴]. ادله نظریه عطف ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾﴾ به ﴿﴿اللَّهُ﴾﴾ بدین شرحاند[۲۵]:
بعید است آیاتی در قرآن باشند مانند آیات متشابه که جز خدا کسی حتی پیامبر(ص) که قرآن بر او نازل شده تأویل آنها را نداند، وگرنه فایدهای برای انزال آیات یاد شده نیست و چنین خطابی ناپسند است[۲۶].
هرگز دیده نشده که مفسران از بحث درباره تفسیر آیهای به بهانه آنکه از متشابهات است، خودداری کرده و بگویند دانش آن را جز خدا نمیداند، چنان که صحابه و تابعان به تفسیر همه آیات همت گماشتندو ابن عباس میگفت: من از کسانی هستم که در علم راسخاند و تأویل قرآن را میدانم[۲۷][۲۸].
بر پایه روایات فراوان، راسخان در علم، تأویل آیات متشابه را میدانند [۲۹]، بنابراین راسخان در علم به تأویل متشابهات دانایند، در حالی که بدان ایمان داشته و همه آیات محکم و متشابه را از نزد خدا میدانند. امامان(ع) با اشاره به این آیه پیامبر اکرم(ص) را «برترین راسخان» [۳۰] خوانده و درباره خود نیز فرمودهاند: راسخان در علم ما هستیم و تأویل قرآن را ما میدانیم [۳۱][۳۲].
راسخان در علم به اعلام الهی، تأویل متشابه را میدانند، نه به فکر و اجتهادشان، زیرا عقول مستقلاً و بیاخبار الهی از درک آن درماندهاند [۳۳]. به دیده برخی، راسخان، کسانی هستند که دارای انواع علوماند: دانش شریعت که آموختنی است: ﴿﴿ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ﴾﴾[۳۴]؛ علم طریقت که معاملتی است: ﴿﴿ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾﴾[۳۵]؛ علم حقیقی که یافتنی است:﴿﴿ وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾﴾[۳۶][۳۷]. بر پایه برخی روایات، پایبندی به سوگند، راستگویی، استقامت قلب و عفت بطن و دامن، از ویژگیهای راسخان در علم دانسته شده است [۳۸][۳۹].
در نظری دیگر که پذیرفته بسیاری از اهل سنت است [۴۰] «واو» برای استیناف [۴۱] و عبارت ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ﴾﴾ طرف مقابل برای ﴿﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ﴾﴾ است. این نظریه با ظاهر سخن امیرالمؤمنین(ع) نیز تأیید میگردد، که شنونده را از فرو رفتن در عرصه برخی از دانشها بیم میدهد و گوشزد میفرماید که چه سان خدا گروهی را ستوده که به درماندگی خود اعتراف میکنند و خودداری از کنجاویهای بیهوده را «رسوخ در علم» نامیده است [۴۲][۴۳].
در این نظر، گفته شده اگر «واو» برای عطف و مراد از عطف شریک ساختن راسخان، در علم به تأویل بود، برترین راسخان پیامبر(ص) است، زیرا چگونه میشود قرآن بر قلب وی نازل گشته باشد و ایشان به مراد از آن آگاه نباشد و قرآن هرگاه امت یا امر جماعتی را یاد میکند که پیامبر(ص) در میانشان است، نخست حضرت را به جهت احترام جداگانه و سپس همه را ذکر میکند؛ مانند: ﴿﴿ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾﴾[۴۴] نیز ﴿﴿ ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ﴾﴾[۴۵] و ﴿﴿ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾﴾[۴۶] و ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴾﴾[۴۷] بر این اساس، اگر مراد از ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ﴾﴾ این بود که آنان عالم به تأویلاند، باید گفته میشد «وما یعلم تأویله الا الله و رسوله و الراسخون فی العلم»: شاید چنین پاسخ داده شود که مصدر آیه ﴿﴿ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾﴾ دلالت دارد که پیامبر(ص) عالم به کتاب است، از این رو نیازی به ذکر دوباره آن نبود [۴۸]. گفته شده اگر «واو» در ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ﴾﴾ برای عطف باشد، سخن بر خلاف فصاحت است، زیرا چنانچه عطف مراد باشد، باید بر سر جملههای پسین «واو» درآمده و گفته شود «وهم یقولون آمنا به» [۴۹]. بعضی در جواب گفتهاند اگر جمله حالی با فعل مضارع شروع شود، بایستی بی «واو» باشد [۵۰][۵۱].
در نظریه یاد شده در تعامل با آیات متشابه، آنها که در دلهایشان انحراف است، برای فتنه جویی و طلب تأویل، از متشابهات قرآن پیروی میکنند و راسخان در علم میگویند ما بدان ایمان آورده و همه آیات از نزد خداست، بنابراین آنان که شکی در علمشان به خدا و آیاتش وارد نمیشود به متشابهات خودداری میکنند، زیرا گرچه اعتقاد به این مطلب که محکم و متشابه از نزد خداست، سبب ایمان به کل «محکم و متشابه» میشود، روشن بودن مراد در محکم، مایه پیروی از آن در عمل و در مقابل، روشن نبودن مراد در متشابه، سبب توقف در عمل است، در نتیجه پیروی از معنای متشابه در صورتی که منافی با محکم باشد، جایز نیست و پیروی از معنای احتمالی آن، که موافق با محکم است، در عمل بایسته است و این در حقیقت، ارجاع متشابه به محکم است [۵۲]. بر این پایه، امتیاز راسخان در علم نسبت به دیگران این است که تنها ایشان میدانند خدا عالم به معنای متشابه است نه غیر او [۵۳][۵۴].
با این همه نزاع بر سر استینافی یا عاطفه بودن «واو» بینتیجه است و ادله هر دو گروه نقد پذیرند، به دیگر سخن، گرچه با استینافی بودن واو، آیه بر علم راسان در علم به تأویل قرآن دلالتی ندارد، لکن بر عدم آن نیز دلالت ندارد؛ و چه بسا با دلیل دیگری علم آنان به تأویل اثبات گردد [۵۵]، زیرا از یک سو شرط اساسی اطلاع بر تأویل قرآن طهارت است: ﴿﴿ لّا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾﴾[۵۶] نه رسوخ، چون قرآن برخی از اهل کتاب را راسخ در علم میداند، در حالی که نمیتوان آنان را عالم به تأویل دانست ﴿﴿ لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمً﴾﴾[۵۷] واز سوی دیگر، پیامبر(ص) و اهلبیتش(ع) به شهادت آیه تطهیر ﴿﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾﴾[۵۸] از هرگونه پلیدی پاکیزهاند، پس باید بر تأویل قرآن آگاه باشند و تکیه بر رسوخ در آیه از آن روست که رسوخ، نتیجه طهارت است [۵۹][۶۰].
از "راسخون درعلم" در دو آیه قرن به شرح زیر به صراحت یاد شده است[۶۱]:
آیه نخست: آیه ﴿﴿ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾﴾[۶۲]. این آیه درباره نزول قرآن و تقسیم آیات به محکمات و متشابهات و دانش تأویل است که خداوند، موضع راسخان درعلم را در این باره بیان میفرماید: پر دامنهترین بحث در این آیه درباره عاطفه یا استینافیه بودن جمله ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾﴾ است که در تفسیر معنای راسخان در علم دخیل خواهد بود. در نظریه عطف، معنایی ایجابی از راسخان در علم در نظر گرفته میشود و تأکید بر گستره و ژرفای علمی آنان است؛ اما در نظریه استیناف، از این مفهوم، معنایی سلبی مورد توجه بوده و بر محدودیت و کنترل شدن تحقیق و تتبّع علمی آنان تأکید میشود. هر دو قول عطف و استیناف در میان جمع زیادی از عالمان فریقین مطرح شده است [۶۳][۶۴].
نتیجه این اختلاف در بُعد تفسیری به این مسأله میانجامد که آیا دانش تأویل از علوم مستأثر و انحصاری خداست یا «راسخان در علم» نیز از آن بهرهمندند؟ از این رو، با قول به عاطفه بودن واو، راسخان هم در شمار عالمان تأویل خواهند بود، اما بر اساس استینافی بودن آن، آیه در مقام نفی این دانش از غیر خدا از جمله از راسخان دیده میشود[۶۵].
هر دو قول به لحاظ روایی و ادبی با شواهد قابل توجهی همراه است. در روایات اهل سنت، هر دو رأی آمده است. در روایات شیعه نیز با آن که بیشتر عطف تأیید میشود، اما برخی روایات مؤید استیناف نیز دیده میشود که در بررسی روایی خواهد آمد[۶۶].
به لحاظ ادبی نیز، چنان که اشاره شد، هر دو قول مدافعانی در میان ادیبان دارد. بر اساس عطف، جمله ﴿﴿يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ﴾﴾ نقش جمله حالیه برای ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾﴾ را ایفا میکند و بر اساس استیناف، جمله مزبور، خبری است که مبتدای آن، ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾﴾ است و در مقابل جمله گذشته ﴿﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾﴾ جملهای مستقل وشق دوم "اما" خواهد بود [۶۷] که "اما" با آن تقدیر گرفته میشود[۶۸].
با توجه به این که هر دو قابل توجیه و دفاع است، برخی محققان با تأمل در مفاهیم کلیدی آیه، در جستجوی نظر سومی برآمدهاند که هر دو نظر گذشته را در کنار هم پذیرا باشد و در واقع، تعارض آن دو را دفع کند. اذعان به دو ساختار معنایی در آیات قرآن متکی به مبانی خاصی است که به صورت مستقل قابل تبیین است [۶۹][۷۰].
سید مرتضی با وجود ترجیح ادبی و لغوی قول به عطف، وجه سوم را نیز مطرح کرده و بر اساس آن، علم تأویل به معنای علم تفصیلی و عینی به حقیقت متشابهات را مختص خدا شمرده "استیناف"، ولی علم اجمالی قابل دسترسی از متشابهات را نیز برای راسخان میسر دانسته است "عطف" [۷۱][۷۲].
راغب اصفهانی نیز با تفصیل میان قلمرو و گستره علم تأویل، به جمع میان دو قول رسیده است. او وجوه مختلف معنای متشابه و تقسیم ثلاثی متشابهات به لحاظ فهمپذیری را در سه قسم زیر گزارش میکند[۷۳]:
بخش فهمناپذیری؛ مثل وقت قیامت و خروج دابة الأرض و کیفیت آن[۷۴].
بخش فهمپذیر برای عموم؛ مثل الفاظ غریب و احکام پیچیده[۷۵].
بخش فهمپذیر برای خواص راسخ در علم؛ مثل آنچه در دعای نبوی « اللهم فقّهه فی الدین وعلّمه التأویل» درباره علی(ع) و ابن عباس نقل شده و مراد بوده است[۷۶].
سپس او نتیجه میگیرد که عطف و استیناف، هر دو جایز و موجّه است [۷۷][۷۸].
زرکشی نیز هر چند، در البرهان، قول به عطف را و در البحر المحیط استیناف را میپذیرد، امّا در پایان، نزاع را لفظی شمرده و با نقل دیدگاه ابن اسحاق، چنین نتیجه میگیرد که علم راسخان به تأویل به کلی قابل نفی نیست، بلکه سنخ علم آنان از علم الهی متفاوت است. آنان با استدلال و برهان و تدبر و ردّ متشابه به محکم به تأویل پی میبرند، اما خداوند علم ذاتی و ازلی داشته و نیازمند تفکر و استدلال نیست [۷۹][۸۰].
از زوایه دیگری علامه طباطبایی را میتوان یاد کرد که قول به استیناف را به گونهای تقریر میکند که در پایان با علم راسخان به تأویل به معنایی مشابه آنچه در بیان زرکشی گذشت، سازگار و قابل جمع است. ایشان آیه را در مقام نفی علم ذاتی و همه جانبه دیگران و حتی راسخان به تأویل قرآن میشمارد و تأویل را نیز به حقایق ما ورای لفظی قرآن در مرتبه قبل از نزول ناظر میداند که از درک مفسران بیرون است؛ درعین حال، بهرهمندی راسخان را از جنبههایی از این حقایق، به دلیل طهارت روحی و مرتبه معنوی بلند آنان از شواهد دیگری چون، آیه﴿﴿ لّا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾﴾[۸۱] و آیه ﴿﴿ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾﴾[۸۲] مورد تأکید قرار میدهد [۸۳][۸۴].
دیدگاههای متأخر دیگری نیز در پرتو آرای فوق به نوعی به جمع میان دو قول گرویدهاند [۸۵][۸۶].
این آیه ظاهراً ناظر به عالمان متعهد و امین اهل کتاب است که با ایمان به قرآن در کنار ایمان به کتب گذشته، مأجور و شایسته پاداش الهی شمرده شدهاند. مطالعه این آیه در کنار آیه آل عمران ما را به مشابهتی قابل توجه میان آن دو رهنمون میکند و جالب آن که اختلاف وجوه تفسیری در آیه آل عمران و به طور خاص، در مفهوم "راسخان در علم" به نوعی در آیه نساء نیز دیده میشود[۸۹].
حال، وقتی سیاق آیه نساء را بررسی میکنیم، مشابه این تنوّع معنایی را در آن آیه نیز میبینیم. در آیه پیش از آیه ۱۶۲ سوره نساء چنین آمده است:﴿﴿ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾﴾[۹۰] روشن است که تعبیر این آیه، با توجه به کلمه ﴿﴿مِنْهُمْ﴾﴾، حاکی از اختلاف گروههای یهود است. دستهای از آنها با وصف ﴿﴿لِلْكَافِرِينَ﴾﴾، در این بخش، شایسته عذاب شمرده شدهاند، اما بلافاصله در آیه بعد به گروه دیگری از آنان اشاره میشود:﴿﴿لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾﴾. بر اساس این سیاق، دو وجه تفسیری زیر را چنین میتوان استظهار کرد[۹۱]:
وجه نخست، آن که ﴿﴿ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾﴾ ناظر به عالمان و پیشوایان اهل کتاب باشد که به دلیل امانت و تعهد نسبت به علوم و آگاهیهای گذشته خویش و پایبندی به آنچه در کتب قبل بدان سفارش شدهاند، از آنان به راسخان در علم یاد شده است. بنابراین مراد از ﴿﴿الْعِلْمِ﴾﴾ همان آگاهیهای خاصی است که در آن کتب به ایشان منتقل شده و به طور ویژه درباره بعثت پیامبر خاتم(ص) در قبال ایمان و یاری او تعهد گرفته شده است. بر اساس این وجه، ظاهراً تعبیر ﴿﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾﴾ پس از راسخان در علم، ناظر به توده مؤمنان اهل کتاب خواهد بود [۹۲][۹۳].
اما دومین وجه محتمل، آن است که عبارت ﴿﴿ لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾﴾ در مقابل ﴿﴿لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ﴾﴾ ناظر به یک گروه باشد که بر وصف ایمان آنان تأکید شده است[۹۴] در واقع، ﴿﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾﴾ عطف بیان از ﴿﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾﴾ است؛ چنان که اوصاف بعدی، یعنی ﴿﴿وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾﴾ نیز میتواند تأکیدی بر صفات آنان باشد[۹۵] شاهد این تفسیر، آن است که در مقابل کافران، مؤمنان اهل عمل مناسبت دارد، نه عالمان. بر این اساس، وصف رسوخ در علم نسبت به دسته مورد نظر از مؤمنان اهل کتاب از آن رو است که آنان در همان حد علم و آگاهی خود از کتاب آسمانی قبل، استوار و پایبند بوده و به دلیل همان پایبندی، از ایمان به پیامبر خاتم(ص) نیز دریغ نمیورزند. در تأیید وجه اخیر میتوان گفت: آیات قرآن معمولاً بر بُعد ایمانی و عملی اهل کتاب و عالمان آنها تأکید میکند، نه صرفاً بُعد علمی آنها. در آیات ﴿﴿ لَيْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ﴾﴾[۹۶]، پس از ذکر جماعتی از اهل کتاب که به فسق و کفر موصوفاند؛ آیات ﴿﴿ كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ لَن يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ يُنصَرُونَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ﴾﴾[۹۷]، از جماعتی دیگر در قبال آنها با این اوصاف یاد میکند: ﴿﴿مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ﴾﴾[۹۸][۹۹].
همچنین، نکوهش عالمان اهل کتابی که با وجود برخورداری از علم و آگاهی، تعهد و ایمان ندارند، در آیات زیادی از قرآن دیده میشود[۱۰۰]
نتیجهای که میتوان گرفت، آن است که ستایش اهل کتاب به جهت بُعد عملی و قلبی آنان و ایمان و التزام عملی آنان صورت میگیرد و به عبارتی، "رسوخ" و ثبات آنان در حریم "علم" مایه تمجید آنان است[۱۰۱].
با مقارنه میان دو کاربرد فوق در قرآن، میتوان دریافت که هر دو وجه ایجابی وسلبی در مفهوم رسوخ - که پیشتر در بررسی لغوی گذشت- در مفاد قرآنی این تعبیر نیز قابل اذعان است[۱۰۲].
راسخان در علم در روایات
دو دسته از روایات اسلامی در منابع فریقین در معناشناسی راسخون در علم مفید به نظر میرسد[۱۰۳][۱۰۴]:
دسته نخست، روایاتی که رسوخ در علم را به معنایی سلبی و حاکی از پایبندیهای علمی و عملی شمرده و بر پرهیز راسخان درعلم از ورود به عرصههای ژرف و ناپیدا و شبههزای معارف تأکید میکند. در منابع اهل سنت از عایشه چنین نقل شده است که :« کان من رسوخهم فی العلم أن آمنوا بحکمه ومتشابهه، ولم یعلموا تأویله»[۱۰۵] همچنین در روایت مشهوری از پیامبر(ص) به نقل تنی چند از صحابه، فضیلتهای اخلاقی و روحی ملاک صدق رسوخ درعلم شمرده شده که میتواند در همین زمینه ارزیابی شود:«إِنَّ الرَّاسِخَ مَنِ اسْتَقَامَ قَلْبُهُ وَ صَدَقَ لِسَانُهُ وَ بُرَّتْ يَمِينُهُ وَ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُه»[۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸].
گزارش های مشابهی نیز از صحابه و تابعان قابل جستجو است که حاکی از تفسیر رسوخ در علم به فضیلتهای اخلاقی و رفتاری است و ظاهراً به همان معنای سلبی اشاره دارد [۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱].
ثعالبی به نقل از ابن رشد شاهد صحت روایت نبوی گذشته را آیه ۲۸ سوره فاطر میشمارد که خشیت الهی را نشانه عالمان شمرده است: ﴿﴿ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء﴾﴾[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵].
در منابع شیعی نیز روایاتی از اهل بیت(ع) همان وجه سلبی را تأیید میکند. شیخ کلینی به سند خود از امام کاظم(ع) چنین نقل میکند:«إِنَّ اللَّهَ حَكَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ ﴿﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾﴾ حِينَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ يَعْقِدْ قَلْبَهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ يُبْصِرُهَا وَ يَجِدُ حَقِيقَتَهَا فِي قَلْبِهِ وَ لَا يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلَّا مَنْ كَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِيَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَدُلَّ عَلَى الْبَاطِنِ الْخَفِيِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْه»[۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸].
این روایت که به روشنی به آیه هشتم سوره آل عمران اشاره دارد حاوی نکات قابل توجهی است[۱۱۹][۱۲۰]:
از راسخان در علم که بنا به سیاق ظاهری آیه، گوینده دعای یاد شده در سوره آل عمران هستند. به قوم صالح یاد کرده است که تأکید بر بُعد عملی و ایمانی آنهاست[۱۲۱][۱۲۲].
دعای آنان را نشانه وصفی سلبی در آنان معرفی میکند که از خطر لغزش قلبی نگرانند[۱۲۳][۱۲۴].
از آنچه در آیه به «رسوخ درعلم» تعبیر شده، به «عقد قلب بر معرفتی ثابت» تعبیر میکند که تأکید اصلی آن بر عقد و گروه خوردن و استوار شدن و ثابت معرفت در دل است[۱۲۵][۱۲۶].
به ریشهها و عوامل حصول رسوخ در علم اشاره میکند و خوف الهی و عقل الهی را در آن شمار معرفی میکند[۱۲۷][۱۲۸].
به نشانههای عینی و خارجی رسوخ در علم اشاره میکند و توافق ظاهر و باطن و قول و فعل را از آن جمله میشمارد[۱۲۹][۱۳۰].
روایت دیگری از امام علی(ع) که در خطبه اشباح آمده با صراحت بیشتری بُعد سلبی مفهوم راسخان در علم را تأیید میکند. بر اساس این روایت، امیر مؤمنان(ع) در پاسخ مردی که از ایشان درخواست کرد تا خدا را چنان توصیف کند که محبت و معرفتش چنان افزون شود که گویی به طور مستقیم به او مینگرد، با خشم وغضب مردم را به مسجد فرا خوانده و در بخشی از خطبه خویش چنین میفرماید:« وَ اعْلَم أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللَّه اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِكَ وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِين»[۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳].
با تطبیق و مقارنه مضمون این روایت با آیه هشتم سوره آل عمران که ارتباط معنایی بسیار روشنی میان آن دو دیده میشود در مییابیم که اولاً، تأویل ناظر به حقیقت اوصاف ذات الهی است که در پس پردههای غیبی پنهان است و ثانیاً، رسوخ در علم حاکی از پایبندی و عدم تجاوز و تعدی از حدّ علمی شمرده شده و به طور خاص، «تعمق» و ژرفکاوی در این حوزه شایسته پرهیز دانسته شده است [۱۳۴][۱۳۵][۱۳۶].
در روایت دیگری از امام سجاد(ع) با اشاره به همین معنای سلبی در تفسیر همان آیه از سوره آل عمران، آمده است که خداوند ادارک خود را به هرکسی نساخته و از اهل معرفت از آن روستایش کرده است که به کوتاهی خود از شناخت او آگاه هستند؛ چنان که علم عالمان و آگاهان از عدم درک او را، ایمان شمرده است؛ چرا که همین مقدار از علم و معرفت در توان آنهاست و آنان از این حد فراتر نمیروند [۱۳۷][۱۳۸][۱۳۹].
اما دومین دسته از روایات، روایاتی است که از رسوخ در علم معنایی ایجابی و ناظر به ویژگیهای علمی راسخان به دست داده و به طور خاص با تطبیق مفهوم «الراسخون فی العلم» بر پیشوایان معصوم دین در منابع شیعی و برخی صحابه در منابع سنی، این معنا را نشان میدهند[۱۴۰][۱۴۱].
از منابع شیعی در روایتی که شیخ کلینی به سند خود از امام صادق(ع)، به نقل از امام باقر(ع) آورده تصریح شده است که راسخان در علم کسانیاند که دانش آنان دچار اختلاف و ناهماهنگی نیست و این معنا در باره پیامبر خدا(ص) و اوصیای ایشان صادق است [۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴].
در روایتی دیگر نیز، ضمن تفسیر راسخان در علم به عنوان عالمان تأویل، رسول خدا(ص) افضل آنان شمرده شده و پس از ایشان اوصیای آن حضرت به عنوان آگاهان به همه تنزیل و تأویل قرآن یاد شدهاند [۱۴۵][۱۴۶][۱۴۷].
همچنین امام علی(ع)، مطابق نقل سید رضی در نهج البلاغه، در همین سیاق، میفرماید:« أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُم»[۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰].
علاوه بر این، در منابع عامه برای معنای ایجابی فوق، به اخباری استناد میشود که ابن عباس یا زید بن ثابت در شمار راسخان در علم و عالمان به تأویل شمرده شدهاند [۱۵۱][۱۵۲][۱۵۳].
بر اساس مباحث گذشته، درباره مفهوم راسخان در علم میتوان گفت: این واژه حاوی دو جهت سلبی و ایجابی است؛ جهت سلبی آن، پایبندی به علم و عدم تعدّی از مرزهای آن به عرصههای ناپیمودنی و مشتبه مانند کُنه حقایق غیبی است. جهت ایجابی آن نیز بهرهمندی و برخورداری از علم و دانش ژرف و عمیق فراتر از ظاهر دلالتهای آیات است. این دو وجه معنایی هم در ریشه لغوی، هم در کاربردهای قرآنی و هم در شواهد روایی قابل جست وجو است[۱۵۴][۱۵۵].
نیایش راسخان در علم
خدا پس از اشاره به راسخان در علم در آیه ۷ سوره آلعمران در آیات ۸ - ۹ همان سوره، نیایش آنان را به درگاه خویش چنین بیان میفرماید: ﴿﴿ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾﴾[۱۵۶] این سخنان از جمله آثار رسوخ در علماند، زیرا راسخان در علم در پرتو عنایت خدا با شناخت مقام پروردگار، از یک سو ملک و فرمانروایی حقیقی را ویژه او دانسته و خود را مالک چیزی به سود خویش ندانسته است، از این رو قلب خود را در معرض لغزش میبینند و از سوی دیگر به وهاب بودن خدا اعتقاد داشته و او را سزاوار این معنا مییابند که از وی رحمت بخواهند، پس آنان به خدا پناه برده و از او میخواهند که قلبهای ایشان را پس از هدایت منحرف نسازد؛ نیز از رحمت خویش بر آنان ارزانی داشته و نعمت رسوخ در علم را در حقشان ابقا و بر حرکت در مسیر هدایت و مراتب قرب به ایشان کمک کند[۱۵۷].
همچنین راسخان در علم، از آنجا تحقق روز قیامت را وعده خدا و وعده او را تخلفناپذیر میدانند، تردیدی در وقوع آن روز ندارند، بنابراین راسخان در علم کسانی هستند که به پروردگارشان ایمان دارند و بر آن ثابت قدم ماندند و خدا نیز آنان را هدایت و عقلهایشان را کامل ساخته است، از این رو همه رفتارها و گفتارها و پندارهای ایشان از دانش و بینش سرچشمه میگیرند، پس خدا آنها را راسخ در علم نامیده و با کنایه از آنان با «اولوالالباب» یاد کرده است، زیرا اوصافی که در آیات ۱۷ - ۱۸ سوره زمر برای «اولوالالباب» ذکر شدهاند یعنی ایمان، پیروی از بهترین گفتار و انابه به سوی خدا بر آنان انطباق مییابند: ﴿﴿ وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾﴾[۱۵۸][۱۵۹].
مصادیق راسخون در علم
در اینجا سؤالی که مطرح است، درباره شناخت مصادیق راسخون در علم، به طور خاص درآیه هشتم سوره آل عمران است. این بحث از سویی به مباحث گذشته در نوع نگاه ما به مفهوم تأویل و استینافی یا عاطفه بودن «واو» نیز مربوط است؛ اما با صرف نظر از مباحث گذشته، از اشارات کلی قرآن که به طور خاص در آیه ۱۶۲ نساء قابل ملاحظه است، بر میآید که وصف راسخان در علم، بر دانشمندان امین و متعهد اهل کتاب قابل تطبیق است [۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲].
کاربرد این آیه در شناخت مفهوم و قلمرو مصادیق "راسخان" مفید به نظر میرسد و میتوان از آن چنین برداشت کرد که رسوخ در علم، لزوماً به معنای تام و مطلق کلمه ناظر نیست و نسبت به عالمانی نیز که به طور نسبی و ناقص از دانش بهرهمندند، قابل اطلاق است. با این وجود، ممکن است گفته شود که ﴿﴿الْعِلْمِ﴾﴾ در تعبیر ﴿﴿الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾﴾ درآیه سوره نساء ناظر به علم تأویل قرآن نیست، بلکه به دانش خاص و معهودی که از عالمان اهل کتاب نسبت به رسالت پیامبر خاتم(ص) انتظار میرفت، مربوط است؛ برخلاف آیه سوره آل عمران که میتواند به معنای مطلقی شامل دانش تأویل ناظر باشد. اما باید خاطرنشان ساخت که با صرف نظر از دلیل این تفکیک، آنچه در بیان برخی مفسران مایه اختصاص معنای راسخان در علم به معصومان شده است، غیر از روایات، تأکید به معنای لغوی "رسوخ" است [۱۶۳] در حالی که این واژه در هر دو آیه در سیاق واحدی به کار رفته است و اگر استعمال آن درآیه سوره آل عمران فقط مفید معنای تام و کامل رسوخ باشد که فقط شایسته معصومان است استعمال آن درآیه سوره نساء که به عالمان اهل کتاب مربوط است توجیهی نخواهد داشت. حال، با نگاهی به روایات فریقین که پیشتر گزارش شده در مییابیم که درروایات اهل سنت، وصف مزبور درباره برخی صحابه چون ابن عباس و زید بن ثابت که به دانشهای قرآنی شهرت یافتهاند مطرح شده است. اما در روایات شیعی، این وصف تنها بر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ایشان اطلاق شده و از ظاهر برخی روایات، حصر این مفهوم در آن مصادیق نیز برمیآید؛ چنان که در روایت امام علی(ع) تطبیق آن بردیگران نفی شد [۱۶۴][۱۶۵][۱۶۶].
در این باره به نظر میرسد، با توجه به شواهد گذشته در مفهوم رسوخ در علم، تعابیر روایی مزبور قابل حمل بر مصادیق کامل مورد نظر آیه است و صحت اطلاق آن را بر مصادیق و مراتب پایینتر نفی نمیکند؛ چنان که اساساً مفاهیمی چون علم و ایمان در قرآن و روایات به معنای کامل کلمه تنها بر پیشوایان معصومی که در علم و ایمان هیچ جهل و خللی راه نمییابد، قابل تطبیق است، اما این امر مانع صدق آن مفاهیم بر مراتب پایینتر نیست [۱۶۷][۱۶۸][۱۶۹][۱۷۰].
بر این اساس، مثلا در آیه ﴿﴿ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء﴾﴾[۱۷۱]؛ خشیت الهی عالمان، در هر رتبهای به میزان علم و معرفت الهی آنهاست؛ کسانی که بهره بالایی از علوم الهی دارند، از مرتبه بلندی از خشیت نیز برخوردارند و کسانی که به مراتب پایینتر علوم الهی موصوفاند، بهره آنان از خشیت نیز به همان میزان است [۱۷۲][۱۷۳][۱۷۴].
حال، مفهوم"راسخان در علم" نیز به معنای کسانی که هم در بُعد سلبی هرگز از حد و حریم علمی تجاوز نمیکنند وهم در بُعد ایجابی در حد اعلای علم و دانشاند و به همه علوم قرآنی اشراف دارند، تنها بر پیشوایان معصوم قابل تطبیق است و تصوّر چنین منزلتی برای دیگران خطاست و تعابیر حصری برخی روایات نیز ناظر به این معناست. اما در پرتو رهنمودهای پیشوایان، میتوان مراتبی پایینتر از رسوخ در علم را برای عموم دانشمندان قرآنی در نظر گرفت که به میزان رسوخ در علوم الهی و قرآنی، به معنای ایجابی از دانش تأویل آگاهاند و به معنای سلبی از ورود به عرصههای ناپیمودنی حذر میکنند [۱۷۵][۱۷۶][۱۷۷].
بر اساس تحلیل فوق، سنت و سیره عملی پیشوایان معصوم شامل پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) را میتوان ملاک و محک ارزیابی میزان رسوخ علمی دانشمندان دانست و بیانات روشنگر آن پیشوایان را معیاری برای درستی و نادرستی تأویلهای عالمان شمرد [۱۷۸][۱۷۹][۱۸۰].
از شواهد روایی امکان حمل مفاهیمی چون رسوخ در علم و "علم به تأویل" درباره غیر پیشوایان، البته در مرتبه پایینتر، روایتی از امام صادق(ع) است که در پاسخ سدیر صیرفی نقل شده است. دراین روایت، امام در بیان اقسام محبّان اهل بیت(ع) از سه طبقه یاد میکنند و از آن جمله میفرمایند:« طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَاب»[۱۸۱][۱۸۲][۱۸۳][۱۸۴].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑وقتی چیزی در جای خود ثابت واستوار شود، میگویند: "رَسَخ الشَیءُ"؛ مانند جوهر که در کاغذ نفوذ میکند و ثابت میماند و دانش که در دل ثابت میشود. او در علم راسخ است، یعنی به گونهای ثابت و استوار در دانش وارد شده است . و "راسخان در علم" درباره کسانی گفته میشود که اهل درس و مطالعه و تحقیقاند؛ ترتيب العين، ج۱، ص ۱۲۷و ۱۲۸و ۶۷۵.
↑ مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند؛ سوره حجرات، آیه: ۱۵.
↑راسخ در علم کسی است که به علم و دانش آراسته شده و شبههای بر او عارض نمیشود. پس راسخان در علم کسانی هستند که در آیه دیگر چنین معرفی شدهاند که به خدا و رسولش ایمان آورده و سپس شک و ریب دچار نشدهاند؛ المفردات، ص۲۰۰.
↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» استوار یک رویهاند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر آیات «متشابه» چند رویهاند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
↑ امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه: ۱۶۲.
↑ این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان؛ سوره بقره ، آیه: ۲۸۵.
↑ آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید؛ فرود آورد و کافران را به عذاب افکند و آن، کیفر کافران است؛ سوره توبه ، آیه: ۲۶.
↑ بیگمان نزدیکترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است؛ سوره آل عمران ، آیه: ۶۸.
↑ ای مؤمنان! به سوی خداوند توبهای راستین کنید، امید است که پروردگار شما از گناهانتان چشم پوشد و شما را در بوستانهایی درآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمیگذارد، فروغ آنان پیشاپیش و در سوی راستشان میشتابد، میگویند: پروردگارا! فروغ ما را برای ما کامل گردان و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی؛ سوره تحریم، آیه: ۸.
↑ که جز پاکان را به آن دسترس نیست؛ سوره واقعه، آیه: ۷۹.
↑ امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه: ۱۶۲.
↑ از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه: ۳۳.
↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» استوار یک رویهاند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر آیات «متشابه» چند رویهاند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
↑ که جز پاکان را به آن دسترس نیست؛ سوره واقعه، آیه: ۷۹.
↑ و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه: ۳۳.
↑ امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم؛ سوره نساء، آیه: ۱۶۲.
↑ آنان برابر نیستند؛ از اهل کتاب گروهی برخاستگانند که در طول شب آیات خداوند را تلاوت میکنند در حالی که سر به سجده دارند. به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و به کارهای خیر میشتابند و آنان از شایستگانند. و هر چه نیکی ورزند ناسپاسی نخواهند دید و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۱۳ - ۱۱۵.
↑ شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند. هرگز جز آزاری (اندک) زیانی به شما نمیرسانند و اگر با شما به جنگ برخیزند پشت به شما خواهند کرد سپس یاری نخواهند شد. جز در پناه خداوند یا پناه مردم هر جا یافته شوند محکوم به خواریاند و دچار خشمی از سوی خداوند و محکوم به تهیدستی شدند، آن بدین رو بود که آنان به آیات خداوند کفر میورزیدند و پیامبران را ناحقّ میکشتند، آن، از این رو بود که نافرمانی ورزیدند و تجاوز میکردن؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۱۰ - ۱۱۲.
↑برای تأکید بر بُعد ایمانی و عملی عالمان متعهد اهل کتاب ر.ک: سوره آل عمران، آيه ۱۹۹؛ سوره اعراف، آيه ۱۵۹؛ سوره اسراء، آيه ۱۰۷- ۱۰۹؛ سوره قصص، آيه ۵۲- ۵۵؛ سوره عنکبوت، آيه ۴۷؛ سوره حديد، آيه ۲۷.
↑رسوخ آنان در علم باعث شده است که به محکم و متشابه قرآن ایمان آورده و بدان اذعان کنند؛ با آنان که به تأویل آن آگاهی نیافتهاند؛ جامع البيان، ج ۳، ص ۱۸۳، ح ۶۶۲۳؛ ر.ک :همان، ح ۶۶۲۶و ۶۶۲۷و نيز ص ۱۸۵، ح ۶۶۳۶، ۶۶۳۷و ۶۶۳۸.
↑کسی که دستش به نیکی وزبانش به راستی ودلش به استواری وشکمش به عفّت وپاکی متّصف باشد، راسخ درعلم است؛ تفسير القرآن العظيم، ج ۲، ص ۵۹۹؛ الاتقان، ج۲، ص۵۰۵؛ جامع البيان، ج ۳، ص۱۸۵.
↑خداوند از قوم صالحی حکایت کرده است که آنان چنین گفته اند: پروردگار ما، دل های ما را پس از هدایت، نلغزان ورحمتی از سوی خویش ارزانی مان دار که تو بخشش گری. این دعا را آنان از آن رو خوانده اند که آگاهی یافتند که دل ها میلغزد وبه کوری وسقوط دچار میشود.آری، کسی که عقل وخرد الهی نیابد، از خدا بیم ندارد وآن که عقل و خرد الهی نیافت، دلش به شناخت ثابت واستواری که بدان بصیرت یابد و حقیقتش را در قلب خود حس کند، نمیپیوندد وبه چنین مقامیتنها کسی نایل میشود که کردارش صداقت گفتارش را برساند ودرونش با برونش همگون باشد؛ چرا که خداوند برعقل وخرد درونی ونهان همواره از راه ظاهر بیرونی و آشکار وگواهی گویا راه مینمایاند؛ الکافی، ج ۱، ص۱۸.
↑بدان که «راسخان در علم» کسانیاند که اقرار به جهل نسبت به آنچه در پرده غیب نهان است، آنان را از فرو افتادن در پس این پردهها بینیاز ساخته است. پس خداوند نیز اعتراف آنها را به ناتوانی از دستیابی به آنچه در قلمرو دانش ایشان نیست، ستوده و ترک ژرف کاوی را در آنچه به پیجویی در عمق آن وادار نشدهاند، «رسوخ» نامیده است. پس تو نیز به همان بسنده کن و عظمت خداوند سبحان را با میزان عقل خود مسنج تا از تباهان نباشی؛ نهج البلاغه، خطبه۹۱؛ نيز ر.ک :التوحيد؛ ص۴۸، ح ۱۳؛ تفسير العیاشی، ج۱، ص۱۶۳.
↑کجایند آنان که به دروغ و تجاوز گمان بردهاند که آنها راسخان در علم اند، نه ما؟ آنها از این رو، به این گمان رفتهاند که خداوند ما را رفعت بخشیده وآنان را پایین نشانده است؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
↑ پروردگارا پس از آنکه راهنماییمان کردی، دلمان را به کژی میفکن و از نزد خویش به ما بخشایش ارزانی دار که این تویی که بسیار بخشندهای. پروردگارا بیگمان، تو، روزی که در آن تردیدی راه ندارد فراهم آورنده مردمانی؛ به راستی خداوند در وعده (خود) خلاف نمیورزد؛ سوره آلعمران، آیه: ۸ - ۹.
↑ و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده! کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند؛ سوره زمر، آیه: ۱۷ - ۱۸.
↑ طبقهای از آنان، ما اهل بیت را در نهان وآشکار دوست میدارند. آنان بالاترین صنفاند که از چشمه گوارا نوشیدهاند و از تأویل کتاب وفیصله خطاب الهی آگاهی یافتهاند؛ تحف العقول، ص۳۲۵.