بحث:مقام اختیار الهی
سید مجتبی بحرینی
در کتاب: جامعه در حرم
"وَ اختارَکُم لِسِرِّه" اگر عزیزان در خاطرشان باشد نسبت به این که خاندان رسالت (ع) حافظان اسرار خدایند در توضیح جملۀ "حَفَظَة لِسِرِّه"، در سومین فقرۀ سلامهای نخست زیارت، مطالب بسیاری گفتیم. اگر بعضی از دوستان یا بیشترشان نبودند میتوانند از جواد آقا که حضور داشتند تفصیل مطلب را جویا شوند. آنچه مضاف بر آن، عرض مینماییم این است که جملۀ اِختارَکم لسره در این جا ناظر به مرحلۀ مقدّم بر مرحلۀ حفظه لسره است؛ یعنی خداوند متعال ابتداء این دودمان را برای تحمّل اسرارش برگزید، سپس حضراتشان را حافظ اسرار خود قرار داد. البتّه با توجّه به کلیّات مسایلی که میدانیم، این گزینش و انتخاب حق تعالی هم بیاساس و بدون حساب نبود و چه بسا خود کلمۀ اِختارَکم مفید این حقیقت باشد. وقتی عدّهای دانشجو و محصّل قابل، جمع شده و استادِ آگاهی میخواهد چند نفر از آنان را برای رشتۀ خاصّی انتخاب کند، قهراً همۀ ملاکها را در نظر میگیرد و بدون حساب و کتاب اختیار و گزینشی نمینماید، هر چند ممکن است دچار اشتباه بشود. وقتی انتخاب یک انسان عادی براساس حساب و ضوابط خاصّ است، به طریق اولی انتخاب و اختیار پروردگار این چنین است. مضاف بر این، در گزینش او هیچ احتمال خطا و اشتباه و یا سایر جهاتی که ممکن است در مخلوق پیش آید و نتیجه خلاف واقع و حقیقت گردد، راه پیدا نمیکند. چنین خدایی از میان همۀ خلقش این چهارده نور مقدّس را برای پذیرا شدن سرش اختیار نموده و اسرارش را به آنان عنایت فرموده، و در مقام فعلیّت و ظهور از نقطۀ ختمیّۀ رسالت به آخرین حلقۀ رشته وصایت رسالت، امیرالمؤمنین(ع) منتقل شده، همچنین از یکی به دیگری انتقال یافته که این حدیث صریحاً آن را بازگو مینماید: "عن ابی جعفر (ع) قال: ان رسول الله (ص) دعا علیا فی المرض الذی توفی فیه فقال: یا علی، ادن منی حتی اسر الیک ما اسر الله الی و ائتمنک علی ما ائتمنی الله علیه، ففعل ذلک رسول الله (ص) بعلی، و فعله علی بالحسن، و فعله الحسن بالحسین، و فعله الحسین بابی، و فعله ابی بی صلوات الله علیهم اجمعین".[۱] حضرت باقر(ع) فرمود: رسول خدا(ص) علی (ع) را در مرضی که از دنیا رحلت نمود طلبید و به او فرمود: علی جان، پیش آی تا اسراری که خدا در اختیار من نهاده و به رسم سرّ سپرده، به تو سپارم، و بر آنچه خدا مرا امین شمرده امین گمارم و در اختیارت بگذارم. این عمل را پیامبر اکرم نسبت به علی(ع) انجام داد، و امیرالمؤمنین در حق فرزندش حسن (ع)، و امام مجتبی نسبت به برادرش سیدالشهدا، و امام حسین(ع) در حق پدرم، و پدرم هم نسبت به من این کار را عهدهدار شد. صلوات خدا بر همۀ آنها باد.
یعنی هر کدام که میخواستند از دنیا بروند اسراری که خداوند به آنها سپرده بود به حجت بعد از خود، که از سلسلۀ اِختارَکم لسره و از زمرۀ برگزیده شدگان برای سرّ حق تعالی بود، میسپردند تا به آخرین آنها رسید، و امروز در اختیار حضرت خاتم الاوصیا، حجة بن الحسن(ع) قرار دارد.
ص324
سید مجتبی حسینی
در کتاب: مقامات اولیا ج 2
"وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"[۲] سِرّ، با غیب اشتراکات زیادی دارد، اما سِرّ، وادی ویژهای است. سِرّ یعنی راز و هر رازی ممکن است غیب هم باشد، ولی هر غیبی ممکن است راز و سِرّ نباشد. توقف کردن در لایههای آشکار پدیدهها، ما را از عالم سِرّ غافل میکند. معمولاً كل عالم و همه مخلوقات، لایههای زیرینی دارند که سِرّ هستند. در اینجا سِرّ به خداوند منتسب شده است.
سِرّ خداوند فرازهای زیارت جامعه کبیره، بسیار توحیدی است. در بعضی از قسمتها ممکن است توحید مستتر و در بخشهای بسیاری توحید ظاهر باشد. ظهور توحید در فرازهایی است که مرجع ضمير، خداوند است: "اِصْطَفَيْكُمْ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اِخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ" در همه این عبارات، سخن از خداوند و توحید است. اگر سِرّ، چیزی بود که به همین راحتی بیان میشد، دیگر سِرّ نبود. سِرّ، ماهیتی نورانی دارد که به همراه این مطلب منتقل میشود و ممکن است اصلاً از مقوله لفظ نباشد. امام باقر (ع) فرمودند: خورشید یک هفتادم نور کرسی، کرسی یک هفتادم نور عرش، عرش یک هفتادم نور حجاب و حجاب یک هفتادم نور سِرّ است.
حجاب نور چشمی که وادی سِرّ را میبیند، چشم ظاهری نیست. در آن وادی یا باید ان ابزارهای دیگری استفاده کرد، یا ابزارها را تعالی داد "حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوب"[۳] بعضی از حجابها مثل شرک، خیانت و ظلم، حجابهای ظلمانی هستند، اما برخی از حجابها -مثل حجاب بين خالق و مخلوق- ماهیتی نورانی دارند. این حجاب نور برای کسانی است که حجابهای ظلمانی را کنار زدهاند. بین پیامبر (ص) و خدا هم حجاب هست، اما این حجاب نورانی است. به همین دلیل در بعضی از عبارات به پیامبر (ص) «حجابالله» خطاب شده است؛ یعنی اگر پیامبر (ص) نباشند و خداوند بخواهد با مردم سخن بگوید، همه میسوزند. خداوند آیهای به کوه نازل فرمود و موسی (ع) از هوش رفت: ﴿﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا﴾﴾[۴] بنابراین پیامبر (ص) حجاب نورانی بین خدا و خلق -نوری در عالیترین درجه- هستند.
راز ناگفتنی قبلاً هم گفته شد خداوند ائمه (ع) را برای عالم سِرّ انتخاب کرد. در عالم سِرّ، معصومین (ع) از انسان دستگیری میکنند. هر کس باید قدر خودش را بداند، چرا که او تنها جسم نیست، بلکه یک بسته حامل سِرّ از امام زمان عجل الله فرجه است. گذشتگان هم تنها جسم و نور ائمه (ع) را دیدهاند، ولی سِرّشان را ندیدهاند؛ "اَلْإِمَامُ... نُورٌ جَلِيٌّ وَ سِرٌّ خَفِيٌّ"[۵] نور خورشید هم جلی و جاذبهاش خفی است، یعنی جاذبه خورشید در شب و روز فرقی نمیکند و همیشه خفی است، اما نور خورشید هنگامی که ظهور دارد، جلی است.
سَرسلسله سِرّ لایه سِرّ وجود ما، به دست امام است. ما گناه میکنیم و متأسفانه زمین میخوریم و دچار مشکلات میشویم، اما هیچگاه به ته دره سقوط نمیکنیم، چون سَر طناب سِرّ، دست امام است. زهیر بن قین راهش را از سیدالشهدا(ع) جدا کرده بود، اما ایشان زهیر را دوست داشتند؛ یعنی سر طناب سِرّ زهیر به دست سیدالشهدا (ع) بود و حضرت رهایش نکردند. وقتی سیدالشهدا (ع) دیدند زهیر دارد به ته دره سقوط میکند، طناب او را کشیدند و زهیری که ظاهراً عثمانی الرأى بود، کربلایی شد؛ چون روز اول سِرّش را به دست اباعبدالله (ع) داده بود. امام مسئولند که سر طناب را به دست داشته باشند و ما مسئولیم که دستمان را در دست حضرت بگذاریم. از اینرو اگر دور شویم، ممکن است زمین بخوریم، در تاریکی فرو برویم و سرمان کلاه بگذارند، اما مادامی که سر طناب در دست ایشان است، امید نجات وجود دارد. حضرت خودشان کسی را دنبال ما میفرستند. امام زمان هر عصری، سرسلسله سِرّ همه را به دست دارد. در این بین، کسانی زیرک هستند که مراقبت میکنند و سعی دارند از امام جدا نشوند و قلبی، معرفتی و محبتی تبعیت کامل از امام زمانشان داشته باشند. همه ما در اینکه سرنخمان به دست امام است، مشترک هستیم. رشته اتصالمان به امام حتی اگر به مویی بند باشد، پاره نمیشود. نمونهاش را میشود در ماه محرم دید. وقتی پرچم عزای سیدالشهدا (ع) را روی در و دیوار میبینیم، دوباره به مجلس امام حسین (ع) کشیده میشویم. گفتیم لازم نیست ما به دنبال سِرّ برویم؛ سِرّ باید خود در وجود ما نشو و نما کند. برای اینکه سِرّ، در وجودمان ایجاد شود، کافی است قرآن را درست بخوانیم و به ائمه (ع) نزدیک شویم، چرا که "وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ"[۶] هر کس به دنبال اباعبدالله (ع) باشد، خدا قلبش را نورانی میکند. قلب که نورانی شود، سِرّ در او ایجاد میشود؛ البته فرمودهاند سِرّ ما در هر قلبی وارد نمیشود: "إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخْلاَقٌ حَسَنَةٌ..."[۷] هر کس به اهل بیت(ع) نزدیکتر باشد، به عالم سِرّ نزدیکتر است. بعضیها به خاطر شدت قرابتی که به امامان (ع) دارند خودشان سِرّ میشوند. رمزآلودترین این حرکتها «سِرّ فی سِرّ» و قضیه سیدالشهدا(ع) است. شاید هم به خاطر همین رمزآلود بودن است که حسین (ع) تمامنشدنی است. عاشورای امام حسین (ع) و کربلا تمام نمیشود. هر سال که میآید، دوباره همان حرفها را از امام حسین(ع) میزنیم، ولی باز هم حس میکنیم برای قلبمان تازه است، چرا که «سِرّ فی سِرّ» است. خود حرکت سیدالشهدا(ع) هم سِرّ است. عبدالله بن جعفر، از رجال سرشناس، فهیم و منتسب به خانواده پیامبر (ص) و داماد امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا س بود. او به امام حسین (ع) عرض کرد: این مسیری که شما میروید، خیلی مسیر درستی نیست... و امام را نصیحت کرد. حضرت تشکر کردند و فرمودند: در خواب پیامبر (ص) را دیدم که مرا به یک مورد امر کردند. آن مورد را به کسی نگفتهام و نخواهم گفت تا خدای خود را ملاقات کنم. گوشهها و لایههایی ظاهری از این ماجرا و سِرّ فی سِرّ، مثل "ن الله شاء أن يراك قتيلا" آشکار و روشن شده است. هنوز معلوم نیست که روز ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه، چگونه پرده از این سِرّ برداشته میشود، اما فرمودهاند: هنگامی که قیامکننده ما ظهور کند، سِرّی باقی نمیماند. در دوره ظهور، همه میفهمند امام حسین (ع) چه کردهاند. حتی معنی زیارت عاشورا هم آن موقع فهمیده میشود.
ص23 تا 27
سید علی حسینی میلانی
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد ۲
"وَ اختارَکُم لِسِرِّهِ"
گواهی میدهم که خداوند شما را برای راز خود برگزید.
خداوند متعال ائمه اطهار(ع) را برای حفظ سرّ خود اختیار کرده است. در بدو نظر واژۀ «سر» به معنای مقابل «علن» است. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن مینویسد: "علن: العلانیة ضدّ السرّ و أکثر ما یقال ذلک فی المعانی دون الأعیان". [۸]
ابن فارس در این باره میگوید:
"فالسرّ خلاف الإعیان، یقال: أسررت الشیء إسرارً خلاف أعلنته.... أسررتّ الشیء: أخفیته و أسررته أعلنته".[۹]
ابن منظور نیز در لسان العرب مینویسد:
"و أسرّ الشیء: کتمه و أظهره، و هو من الأضداد، سررته: کتمته".[۱۰]
معانی متعدّد کلمۀ «سرّ»
البته در لغت عرب واژۀ «سِرّ» معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتابهای معجم مقایش الغه، صحاح الغه و لسان العرب ذکر شده است.[۱۱] گرچه خطور معنای مقابل «علن» در درجۀ اوّل به ذهن قابل انکار نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است.
پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارتهای لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور حقیقت باشد –که در علم اصول نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز.
خلاصه، به نظر میرسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد.
معنای دیگری که در لغت برای لفظ «سِرّ» ذکر کردهاند، چنین است:
"السرّ: خالص الشیء"؛[۱۲]
«سرّ» همان زبده و خالص بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد.
میگویند: "و منه السّرور".
این که انسان به سرور –مقابل حزن- متّصف میشود واضح است، به آن حالت «سرور» گفته میشود؛ چرا که از حزن خالی است.
از طرفی لفظ «سُرّه» به معنای «ناف» در لغت عرب از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف «سُرّة» گفتهاند؟ "لأنّه خالص جسمه ولینه".[۱۳]
و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به «ناف» سرّه میگویند که در وسط بدن قرار گرفته است.
و در روایات نقل شده: "الولد سِرُّ أبیه".[۱۴]
چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر میگردد.
به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف حقیقت پدر است.
میگویند: "فلانٌ سرُّ قومه" فلانی سرّ قومش است.
یعنی کمالات و صفات همه فامیل در این شخص جمع شده و نمایانگر آنها گشته است.
معنای دیگر «سرّ الشیء: مستقرّ الشیء» است.
به تختی که انسان روی آن میخوابد میگویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و آرامش پیدا میکند.
و نیز گویند: "سریر الرأس مستقرّه"
در کتاب معجم القائیس اللغه مینویسد: "(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه".[۱۵]
پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر میگردد.
در این جا چیزی به ذهن رسید که در کتابهای لغوی هنوز نیافتم، گرچه جستوجوی زیادی هم نکردهام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ «سرّ» در مقابل «علن» به معنای خالص بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته میشود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود.
اگر گفتیم: "الولد سرّ أبیه" یا "فلانٌ سرّ قومه" یعنی صفات افراد این قوم و قبیله در نزد این شخص اجتماع کرده و مستقرّند.
گمان میکنم –والله العالم- هر سه معنا به معنای سوّم برگردد؛ ولی بایستی تتّبع بیشتری کرد که لغویّین نیز گفتهاند یا نه.
معنای یکم؛ رازداران خدا
بنابر آن چه گذشت، اگر "واختارکم لسرّه" به معنای نخست باشد؛ یعنی خداوند متعال ائمه اطهار(ع) را محرم اسرار خود قرار داده و آنها را برای این جهت اختیار نموده است.
پیشتر در توضیح عبارت «و حفظة سرّه» گفتیم که معنای کلمۀ «سرّ» شاید چنین باشد که پس از این که به کسی گفته شد، هرگز به کسی منتقل نشود و از دیگران مخفی و مکتوم بماند.
ما اسراری را میتوانیم تصوّر بکنیم که اصلاً به احدی گفته نشود و گفته نشده است. ممکن است نزد خداوند متعال اموری باشد که حتّی به پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) –با این که اقرب الناس هستند- گفته نشده باشد.
بنابراین، سرّ آن چیزی است که مکتوم ماندن دو مصداق دارد.
۱. انسان اساساً سرّش را به احدی نگوید.
۲. انسان سر خود را به کسی بگوید و به او توصیه کند که این سرّ است و از او بخواهد که به احدی گفته نشود.
پس معنای اوّل "و اختارکم لسرّه" این است که خدا شما را به جهت حفظ رازهای خود اختیار کرده است، ائمّه اطهار (ع) حفّاظ و حَفَظِه سرّ خدا بودند. حال، آن اسرار چه بوده است و چه قضایایی نزد پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بوده که به احدی گفته نشده است؟ الله العالم.
در این باره روایات اهل بیت(ع) فراوان است. برای نمونه در کتاب بصائر الدرجات آمده که امام باقر(ع) میفرماید: ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش حرم بزرگ خداوند و عهد و پیمان خدا هستیم.[۱۶]
در روایت دیگر به سند دیگری در همین کتاب و در کتاب الکافی آمده است که امام صادق(ع) فرمود: ای خیثمه! ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش، حرم بزرگ خداوند و امان خدا هستیم... .[۱۷] هم چنین در الکافی در روایت دیگری آمده که امام صادق(ع) به ابوبصیر که کنیهاش ابومحمّد بوده میفرمایند: "یا أبا محمّد! إنّ عندنا –والله- سرّاً من سرِّ الله و علماً من علم الله"؛[۱۸] اگر در این روایت حرف «من» تبعیضیّه باشد معلوم میشود که برخی از امور حتّی به اهل بیت(ع) هم گفته نشده است و چون گفته نشده، از آنها به سرّ تعبیر میشود که حضرت در ادامۀ روایت فرمودند: هیچ فرشته مقرّب و نبی مرسل و مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده باشد تحمّل آن را نتواند داشت. به خدا سوگند، خداوند احدی را غیر از ما به آن مکلّف نکرده است و احدی را غیر از ما به بندگی خود نگرفته است و همانا در نزد ما سرّی است از سرّ الاهی و علمی است از علم خدا که خدای متعال ما را به تبلیغ آنها امر فرموده است.؛[۱۹]
از این روایت معلوم میشود که بعضی از امور را –با این که از آنها به سرّ تعبیر شده- خداوند متعال به تبلیغ آنها به مردم امر کرده است. روایت دیگری در این زمینه در الأمالی شیخ صدوق و روضة الواعظین آمده است: امیر مؤمنان علی(ع) در ضمن ایراد خطبهای فرمودند: من حجّت خدا، خلیفه او، صراط و باب خدا و خازن علم الاهی و امین سرّ خدا هستم و من پس از بهترین مردم یعنی محمّد پیامبر رحمت (ص) امام تمامی مردم هستم.[۲۰] روایت دیگری در کمال الدین آمده که شیخ صدوق رحمه الله به سند خود از ابن عبّاس روایت میکند که رسول خدا (ص) فرمودند: "إنّ علی بن أبی طالب إمام اُمّتی و خلیفتی علیها من بعدی"؛«همانا علی بن ابیطالب امام و پیشوای امّت من و پس از من خلیفه من بر آنان است».
پیامبر خدا(ص) مطلب را به امام زمان و غیبت آن حضرت میرساند، جابر بر میخیزد و سؤال میکند: یا رسول الله! و للقائم من ولدک غیبة؟ پیامبر اکرم(ص) میفرماید: "إی و ربّی، و لیمحّص الله الّذین آمنوا و یمجق الکافرین. یا جابر! إنّ هذا أمرٌ من أمر الله و سرٌّ من سرّ الله مطویٌّ عن عباد الله، فإیّاک و الشکّ فیه، فإنّ الشک فی أمر الله عزوجل کفرٌ"؛[۲۱] ای جابر! این امر از امور الاهی و سرّی از اسرار ربوبی و مستور از بندگان خداست. مبادا در آن شک کنی که شکّ در امر خدای تعالی کفر است. محتمل است "إنّ هذا الأمر" به اصل امامت برگردد و محتمل است که مراد غیبت امام زمان(ع) باشد. پس اگر مراد اصل امامت باشد یکی از تعابیری که از امامت شده "سرٌّ من سرّ الله" خواهد بود. تا این جا معنای اوّل از معنای سه گانۀ «سرّ» در توضیح "اختارکم لسرّه" که در روایات نیز آمده، بیان شد. معنای دوم؛ راز خدا اکنون این جمله را با توجّه به معنای دوّم سرّ که در لغت آمده با دقّت بررسی میکنیم؛ یعنی -"واختارکم لسرّه" به همان ترتیبی که "الولد سرّ أبیه" "فلانٌ سرٌّ قومه"- ائمه (ع) هستند که خداوند متعال آن بزرگواران را برای خودش استخلاص کرده و خالص قرار داده است که آنان واجد کمالات و صفات الاهی باشند. همچنان که «الولد سرّ أبیه» را این گونه معنا کردهاند که پدر در این فرزند از جهات معنوی خلاصه شده، نسبت ائمّه نیز به خداوند متعال این چنین باشد که خداوند ص۹۴ متعال ائمّه (ع) را اختیار کرده است برای این که خلاصۀ صفات او باشند. البته روایات فراوان و شواهد بسیاری وجود دارد که ائمه(ع) مظاهر صفات الاهی و کمالات ربوبی هستند و این معنا درست است و هیچ مشکلی ندارد. یکی از شواهد، روایتی است که علامه مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار در "بابٌ جامعٌ فی صفات الإمام و شرائط الإمامه" آورده و نیز روایت مفصّلی است که طارق بن شهاب از امیر مؤمنان علی (ع) نقل میکند که حضرت به او خطاب میکند و میفرمایند: ای طارق! امام انسان ملکوتی، پیکر آسمانی و امری الاهی و روحی قدسی و مقامی والا و... و راهی استوار است. هر کس آنان را بشناسد و از ایشان بگیرد و اقتباس کند، از آنهاست و این کلام به این کلام خداوند اشاره دارد که «پس هر کس از من تبعیّت کند از من است». خدا آنان را از نور عظمتش خلق کرده و اختیار جهان را به آنها داده است. آنان سرّ مخزون الاهی و اولیاء مقرّب اویند و امر خدا بین کاف و نون هستند. به سوی خدا دعوت میکنند و از جانب او سخن میگویند و به امر او عمل میکنند... .[۲۲] امامان بندگان خدا و مأمورین او هستند، به امر او عمل میکنند، به طرف او دعوت مینمایند و آن چه که میگویند از اوست، نه از خودشان. پس آنان سرّ خدا هستند که در این جا به همان معنای دوم خواهد بود. معنای سوم؛ مستقرّ خدا اگر سرّ را در "اختارکم لسرّه" به معنای سوم که همان استقرار بود بگیریم و به «سریر» به این مناسبت سریر گفته میشود که انسان روی آن استقرار دارد –خداوند متعال در اهل بیت (ع) مستقر است و از آنان جدا نمیشود و آنان نیز از خداوند متعال جدا نمیشوند. این معنا نیز شواهد فراوان دارد که "هم مع الله"، "الله معهم"، "الله عندهم"، و در احادیث قدسی نیز آمده است خداوند متعال میفرماید: "أنا عند المنکسرة قلوبهم".[۲۳] مگر این گونه نیست که "قلب المؤمن عرش الرحمان"؟[۲۴] اصلاً خداوند متعال چنین مقام مرتبهای را به آنهایی که نزدش مقرّب هستند، عنایت میکند که قرآن کریم میفرماید: ﴿﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾﴾؛[۲۵] بنابراین، ائمه(ع) عندالله استقرار دارند و خداوند متعال عندالله اهل البیت استقرار دارد و ما بین آنها از حیث معنا و واقعیّت امر جدایی نیست. علاّمه مجلسی رحمه الله روایتی را از کتاب مشارق أنوار الیقین تألیف مرحوم حافظ شیخ رجب برسی رحمه الله میآورد که در آن روایت آمده است: "فهم سرّ الله المخزون"؛[۲۶] آنان سرّ مخزون الاهی هستند. علما درباره شیخ رجب برسی رحمه الله و مطالب کتاب مشارق أنوار الیقین دیدگاههای متفاوتی بیان کردهاند. مرحوم علّامۀ امینی در کتاب الغدیر به تفصیل از حافظ شیخ رجب بُرسی رحمه الله تجلیل میکند و از وی خیلی دفاع مینماید و او را از غلوّ که به او نسبت داده شده، منزّه میدارد.[۲۷] اما عمده، کلام خود علامه مجلسی رضوان الله علیه است. چون ما مطلب را از بحار الأنوار نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمۀ بحار الأنور نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمه بحار الأنوار به هنگام شمارش منابع آن، چنین مینویسد: "و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین للحافظ رجب البُرسی. و لا أعتمد علی ما یتفرَّد بنقله، لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الإرتفاع"؛من به آنچه که شیخ رجب برسی به تنهایی نقل کرده اعتماد نمیکنم، چون این دو کتاب مشتمل هستند بر چیزی که موهم غلوّ است. آنگاه میفرمایند: "و إنّما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذةَ من الآُصول المعتبرة"؛[۲۸] اما آن چه از این دو کتاب آوردهایم روایتهایی است که از اصول معتبر گرفته شدهاند. بنابراین، کلامی که از امیرالمؤمنین (ع) خطاب به طارق روایت شده موافق اخبار مأخوذه از اصول معتبر است. پس "واختارکم لسرّه" را به هر سه معنا میتوانیم بگیریم، هر چند در شروح زیارت جامعه جز همان معنای اوّل نباشد، معنای دوّم و سوّم را هم صحیح میدانیم و هیچ اشکالی ندارد.
ص۸۷ تا ۹۸
- ↑ الانوار اللامعه ۱۱۸.
- ↑ و [خداوند] شما را ظرف اسرار خویش قرار داد.
- ↑ اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۸۷
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۴۳
- ↑ «امام، نور آشکار و سِرّ پنهان است.»؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۷۲
- ↑ «امامان قلبهای مؤمنین را نورانی میکنند». اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۴
- ↑ «تا اخلاقمان حسنه و سینهمان نورانی نباشد، سِرّی در وجودمان جای نمیگیرد». اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰۱
- ↑ المفردات فی غریب القرآن: ۳۴۵.
- ↑ معجم مقاییس اللغة: ۳ / ۶۷.
- ↑ لسان العرب: ۴ / ۳۷۵.
- ↑ معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.
- ↑ معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.
- ↑ همان.
- ↑ در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله (ص): «الولد سرّ أبیه».
- ↑ معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.
- ↑ «نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن عهد الله...»؛ بصائر الدرجات: ۷۷، حدیث ۳، بحار الأنوار: ۲۶ / ۲۴۵، حدیث ۸.
- ↑ «یا خیثمة! نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمّة الله...»؛همان: ۷۷، حدیث ۶، الکافی: ۱ / ۲۲۱، حدیث ۳.
- ↑ «ای ابا محمّد! به خدا سوگند، همانا که سرّی از سرّ خدا و علمی از علم خدا در نزد ماست».
- ↑ «ما یحتمله ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مرسلٌ و لا مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان. و الله ما کلّف الله ذلک أحداً غیرنا و لا استعبد بذلک أحداً غیرنا و إنّ عندنا سرّاً من سرّ الله و علماً من علم الله أمرنا الله بتبلیغه...»؛ الکافی: ۱ / ۴۰۲، حدیث ۵.
- ↑ «أنا حجّة الله و أنا خلیفة الله و أنا صراط الله و أنا باب الله و أنا خازن علم الله و أنا المؤتمن علی سرّ الله و أنا إمام البریة بعد خیر الخلیقة محمّدٍ نبیِّ الرحمة (ص)»؛ الأمالی، شیخ صدوق: ۸۸، حدیث ۹، روضة الواعظین: ۱۰۱ با اندکی تفاوت، بحار الأنوار: ۳۹ / ۳۳۵، حدیث ۱.
- ↑ کمال الدین: ۲۸۷ و ۲۸۸، حدیث ۷، بحار الأنوار: ۵۱ / ۷۳ ح ۱۸ با اندکی تفاوت.
- ↑ و الإمام –یا طارق! –بشرٌ ملکیٌّ و جسدٌ سماویٌّ و أمرٌ إلهیٌّ و روحُ قدسیٌّ و مقامٌ علیٌّ... السنام الأعظم و الطّریق الأقوام، من عرفهم و أخذ عنهم فهو منهم، و إلیه الإشارة بقوله: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي».سوره ابراهیم (۱۴): آیه ۳۶. خلقهم الله من نور عظمته و ولّآهُم أمر مملکته، فهم سرّ الله المخزون و أولیاؤه المقرّبون، و أمره بین الکاف و النون، إلی الله یدعون و عنه یقولون و بأمره یعملون...؛ بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۲ و ۱۷۳، حدیث ۳۸.
- ↑ منیة المرید: ۱۲۳، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۱۴۶.
- ↑ بحار الأنوار: ۵۵: ۳۹، ح ۶۱، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۳۴.
- ↑ «گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند؛ بلکه آنان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.»؛ سوره آل عمران (۳): آیه ۱۶۹.
- ↑ مشارق أنوار الیقین: ۱۷۸، بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۳، حدیث ۳۸.
- ↑ ر.ک: الغدیر: ۷ / ۳۳، شماره ۷۴. علامه امینی در توصیف حافظ شیخ رجب بُرسی چنین مینویسد: الحافظ الشیخ رضی الدین رجب بن محمّد بن رجب البرسی الحلّی، من عرفاء علماء الإمامیة و فقهائها المشارکین فی العلوم، علی فضله الواضح فی فن الحدیث، و تقدّمه فی الأدب و قرض الشعر و إجادته... و له فی العرفان و الحروف مسالک خاصّة، کما أنّ له فی له فی ولاء ائمّة الدین علیهم السلام آراء و نظریات لا یرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلو و الارتفاع، غیر إنّ الحق إنّ جمیع ما یثبته المترجم لهم علیهم السلام من الشؤون هی دون مرتبة الغلوّ غیر درجة النبوّة... .
- ↑ بحار الأنوار: ۱ / ۱۰.