عترت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از عترت طاهره)

مقدمه

عترت خاندان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت اوست که مودّتشان اجر رسالت است و اطاعت از آنان اطاعت از خداست و پیامبر اکرم، عترت را عِدل و در کنار قرآن کریم قرار داده و به تبعیت از این دو میراث عظیم، یعنی ثقل اصغر و ثقل اکبر و دو امانت نبوی دستور داده است.

در روایاتی مقصود از عترت، خاندان پیامبر، علی(ع)، امام حسن و امام حسین و ائمه دیگر به شمار آمده‌اند[۱]. در حدیث ثقلین که با عبارت‌های مختلف از پیامبر خدا نقل شده است چنین آمده است: "من دو امانت سنگین میان شما می‌گذارم، کتاب خدا و عترت و خاندانم، این دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند"[۲].

مرحوم صدوق می‌گوید: عترت، علی بن ابی طالب(ع) و نسل او از فاطمۀ زهرا و سلالۀ پیغمبر است، آنان که خداوند از زبان پیامبرش بر امامت آنان تصریح فرموده و آنان دوازده نفرند، اولین آنان علی(ع) و آخرینشان قائم است، طبق همۀ معانی که عرب برای عترت قائل است؛ چراکه امامان از بین بنی هاشم و فرزندان ابو طالب، همچون پاره‌های مشک در نافۀ آهویند و از شجرۀ طیّبه‌ای‌اند که ریشه‌اش پیامبر و شاخه‌اش علی و امامان‌اند...[۳].

پیامبر خدا(ص) عترت را به عنوان معیار شناخت صحیح اسلام و قرآن معرّفی کرده است، که هم در ایمان و فکر، هم در عمل و تعهّد، نمونۀ یک خاندان کامل و اسوه است. هرجا خانواده‌ای پیدا کنید که مردش علی(ع) و زنش حضرت فاطمه(ع) و دخترش زینب و پسرانش حسنین(ع) باشد، آن خانواده (عترت) اصالت دارد و ما برای شناخت اسلام، به چنین خانواده‌ای احتیاج داریم.... مرحوم صدوق، پس از نقل احادیث عترت و تبیین مفهوم آن، عترت را همان شجره‌ای می‌داند که پیامبر خدا(ص) فرمود: من ریشۀ آنم و امیرالمؤمنین، تنۀ آن است و امامان شاخه‌های آن و پیروان و شیعیان ائمه، برگ‌های آنند و علم آنان میوۀ آن درخت است، اهل بیت، هم مرکز اصلی اسلامند، هم هدایتگران خلق و پناه مردم[۴].[۵]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: «بحار الأنوار»، ج ۲۵ ص۲۱۲.
  2. «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُم‏ بِهِمَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏»؛معانی الأخبار، ص۹۱.
  3. معانی الأخبار، ص۹۲.
  4. معانی الأخبار، ص۹۳.
  5. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۷.