محاصره اقتصادی قریش
امضای پیماننامه قریش
چند سال از بعثت رسول خدا (ص) گذشته بود که کمکم قریش متوجه شد، گروه زیادی مانند "حمزة بن عبدالمطلب"، "عمر بن خطاب" و... به دین اسلام در آمدهاند. گروهی نیز به حبشه رفتهاند و در پناه پادشاه حبشه در کمال آسایش و امنیت به سر میبرند و اسلام نیز کم و بیش در میان قبایل عرب، پیروانی پیدا کرده است[۱].
قریشیان که با حمایت جدی ابوطالب و بنیهاشم از پیامبر (ص) روبهرو شدند فهمیدند که قادر به کشتن رسول خدا (ص) نیستند[۲]. از طرفی با اشعار ابوطالب که به گوش آنها رسیده بود، میدانستند وی "محمد" را تسلیم آنها نمیکند؛ از این رو پیماننامهای نوشتند، مبنی بر خرید و فروش نکردن با بنیهاشم، زن ندادن و زن نگرفتن از ایشان و داد و ستد نکردن با آنان؛ مگر آنکه محمد را به آنها تسلیم کنند تا او را بکشند[۳]. سپس همپیمان شدند و هشتاد مُهر بر آن صحیفه زدند[۴].
نویسنده تعهدنامه، مردی به نام منصور بن عکرمه بود. برخی نامش را نضر بن حارث ضبط کردهاند. پیغمبر (ص) او را نفرین کرد و بر اثر دعای پیامبر (ص) قسمتی از انگشتانش از کار افتاد[۵].[۶]
محاصره در شعب
پس از امضای پیماننامه قریش، پیامبر (ص) همراه بنیهاشم و بنیمطلب، از مکه به شعب ابیطالب رفتند و در آنجا استقرار یافتند. بر اساس منابع، ابوطالب بود که بنیهاشم و از جمله حضرت رسول اکرم (ص) را به شعب انتقال داد؛ چون احتمال خطر برای پیامبر (ص) وجود داشت[۷].
محاصره بنیهاشم از شب اول محرم سال هفتم بعثت آغاز شد[۸]. طبق گزارشها، محاصره، شدیدترین اقدامی بود که دشمنان میتوانستند انجام دهند. بعضی از اخبار که مساعدتهای برخی از مکیان به بنیهاشم را بیان میکند، تنها به ناهماهنگی قریش اشاره دارد؛ چرا که اولاً: آن مساعدتها، محدود و غیر مستمر بود؛ ثانیاً: گزارشهای صریحی از گرسنگی و فشار شدید بر بنیهاشم در شعب وجود دارد[۹]. روایت شده است: گاه شدت فشار به حدی میرسید که آنان، چارهای جز خوردن پوست درخت نداشتند[۱۰].
سه سال به آن منوال گذشت[۱۱]. قریش در این مدت، دیدهبانانی گماشته بود تا کسی پیش مسلمانان نرود و آذوقه و خوراکی به ایشان نرساند؛ از این رو کسانی که به ایشان محبتی داشتند، به طور پنهان، آذوقه و خوراک به آنها میرساندند.
روزی ابوجهل به حکیم بن حزام، برادرزاده خدیجه، برخورد و دید که او همراه غلامش، مقداری گندم برداشته است و برای عمهاش، که در شعب بود میبرد. ابوجهل گفت: "آیا برای بنیهاشم آذوقه میبری؟ به خدا نمیگذارم از اینجا بروی تا تو را در مکه رسوا کنم". ابوالبختری (برادر ابوجهل) رسید و به ابوجهل گفت: "چه شده است؟" گفت: "او برای بنیهاشم آذوقه میبرد". ابوالبختری گفت: "این آذوقه از اموال عمهاش خدیجه است که نزد او بوده است و اکنون به صاحبش برمیگرداند. آیا ممانعت میکنی از اینکه مال خدیجه را نزدش ببرند؟ او را رها کن". ابوجهل دست بر نداشت و همچنان مانع میشد. سرانجام میان ابوجهل و برادرش دعوا شد و ابوالبختری، استخوان فک شتری را که در آنجا افتاده بود، چنان بر سر ابوجهل کوفت که سرش شکست.
آنچه در این حادثه برای ابوجهل سخت بود، این است که میترسید، این خبر به گوش پیامبر (ص) و اصحابش برسد و باعث دلگرمی آنها شود. اتفاقاً حمزة بن عبدالمطلب آنجا بود و این حادثه را دید.
رسول خدا (ص) در این مدت، به دعوت مردم مشغول بود و بدون واهمه از مشرکان، آشکار و پنهان، شب و روز، مردم را به سوی خدای متعال میخواند[۱۲]. در این مدت، قریش سعی میکرد تا با دادن وعدههای مالی، مانع تبلیغ پیامبر (ص) شود و او را از بدگویی درباره بتها باز دارد؛ اما حضرت نپذیرفت و پیشنهاد کرد که یک سال تو خدایان ما را بپرست، ما نیز یک سال خدایان تو را پرستش میکنیم. این سخنان، نزول آیات سوره کافرون را در پی داشت[۱۳].[۱۴]
ماجرای موریانه و خوردن صحیفه و رهایی پیامبر (ص) از شعب
سپس جبرئیل به رسول خدا (ص) نازل شد و گفت: "خدا موریانه را بر صحیفه قریش فرستاده تا هرچه بیمهری و ستمگری در آن بود، جز نام خدا بخورد".
رسول خدا (ص)، ابوطالب را از این ماجرا آگاه ساخت. سپس همراه ابوطالب و خاندانش بیرون آمدند و کنار در مکه، نشستند. قریشیان از هر طرف جمع شدند و گفتند: "ای ابوطالب! هنگام آن رسیده است که عهد خویشاوندی را به یاد آوری و نزدیکی با قومت را آرزو کنی و سرسختی درباره برادرزادهات را رها کنی". ابوطالب به آنها گفت: "ای قوم من! اکنون صحیفه خود را بیاورید، شاید گشایشی و راهی به صله رحم و رها کردن بیمهری پیدا کنیم".
صحیفه را آوردند، در حالی که مهرها همچنان بر آن بود. ابوطالب گفت: "آیا این همان صحیفهای است که خود نوشتهاید و آن را میشناسید؟" گفتند: "آری". گفت: "آیا هیچ کاری با آن کردهاید؟" گفتند: "نه به خدا قسم!" گفت: "پس محمد از طرف پروردگارش به من میگوید که خدایش موریانه را فرستاده است تا تمام آن را جز نام خدا بخورد. راستی، بگویید اگر سخنش راست باشد، چه میکنید؟" گفتند: "دست بر میداریم و کاری نداریم". گفت: "من هم اگر سخنش دروغ باشد، او را به شما میدهم تا بکشید". گفتند: "انصاف دادی و نیکو گفتی".
مُهر صحیفه را شکستند و ناگهان دیدند که موریانه، همه چیز جز نام خدا را خورده است. سپس گفتند: "این جز جادوگری نیست و ما هرگز در تکذیب او مثل این ساعت، جدی نبودهایم". در آن روز، مردم بسیاری به اسلام روی آوردند و بنیهاشم و بنیمطلب از شعب در آمدند و دیگر به آن برنگشتند[۱۵].تاریخ این حادثه را رجب سال دهم بعثت نوشتهاند[۱۶].
برخی از منابع تلاش و همفکری هشام بن عمر، زهیر بن ابی امیه، مطعم بن عدی، ابیالبختری و زمعه را زمینهساز برداشته شدن محاصره میدانند[۱۷].[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، محاصره اقتصادی قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۵.
- ↑ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۳-۳۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۶؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۷.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، محاصره اقتصادی قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۲۶۶-۲۶۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱-۳۲؛ با اندکی اختلاف در ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۳؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، محاصره اقتصادی قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۲۶۷-۲۶۸.