پرش به محتوا

شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
==[[مبارزه]] و [[شهادت امام حسین]]{{ع}}==
== [[مبارزه]] و [[شهادت امام حسین]] {{ع}} ==
وقتی [[حسین]]{{ع}} در میان سه یا چهار گروه باقی ماند، شلوار راه راه یمنی‌ای را که رنگ‌های روشنش چشم را [[خیره]] می‌کرد خواست، آن را برداشت و جای جایش را شکافت، تا از تنش [[غارت]] نکنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. مدت زیادی از [[روز]] را [[صبر]] کرد، هرگاه فردی از [[سپاه]] [[دشمن]] به او می‌رسید برمی‌گشت و [[پرهیز]] می‌کرد از این که [[مسئولیت]] [[قتل حسین]]{{ع}} را بر عهده بگیرد و [[گناه بزرگ]] کشتن [[امام]]{{ع}} بر گردن او بیفتد!
وقتی [[حسین]] {{ع}} در میان سه یا چهار گروه باقی ماند، شلوار راه راه یمنی‌ای را که رنگ‌های روشنش چشم را [[خیره]] می‌کرد خواست، آن را برداشت و جای جایش را شکافت، تا از تنش [[غارت]] نکنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. مدت زیادی از [[روز]] را [[صبر]] کرد، هرگاه فردی از [[سپاه]] [[دشمن]] به او می‌رسید برمی‌گشت و [[پرهیز]] می‌کرد از این که [[مسئولیت]] [[قتل حسین]] {{ع}} را بر عهده بگیرد و [[گناه بزرگ]] کشتن [[امام]] {{ع}} بر گردن او بیفتد!


تا این که [[مالک بن نسیر بدی کندی]] مقابلش آمد، با [[شمشیر]] بر [[سر حسین]]{{ع}} کوبید، به طوری که کلاه [[خزی]] که امام{{ع}} بر سر نهاده بود قطع شد و شمشیر بر سرش اصابت کرد و خونش را جاری ساخت، کلاه پر از [[خون]] شد، حسین{{ع}} به او فرمود: امیدوارم با این دست، هرگز نخوری و نیاشامی، و [[خدا]] تو را با [[ظالمین]] [[محشور]] کند!
تا این که [[مالک بن نسیر بدی کندی]] مقابلش آمد، با [[شمشیر]] بر [[سر حسین]] {{ع}} کوبید، به طوری که کلاه [[خزی]] که امام {{ع}} بر سر نهاده بود قطع شد و شمشیر بر سرش اصابت کرد و خونش را جاری ساخت، کلاه پر از [[خون]] شد، حسین {{ع}} به او فرمود: امیدوارم با این دست، هرگز نخوری و نیاشامی، و [[خدا]] تو را با [[ظالمین]] [[محشور]] کند!
آنگاه [[حضرت]] آن [[زره]] را انداخت و کلاهی خواست، کلاه را پوشید و روش [[عمامه]] بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۸، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر.</ref>. یعنی روی کلاه با پارچه پشمی ابریشمی سیاه عمامه بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی، با کمی تغییر؛ و به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref> و پیراهنی با لبّاده‎ای از خز بر تن کرد، و محاسنش را با وسمه [[خضاب]] نمود. او مانند سوار [[جنگجو]] و [[شجاع]] می‌جنگید، و خود را از شکار شدن [[رهایی]] می‌داد و از نقطه ضعف‌های دشمن بر علیه او استفاده می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>.
آنگاه [[حضرت]] آن [[زره]] را انداخت و کلاهی خواست، کلاه را پوشید و روش [[عمامه]] بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۸، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر.</ref>. یعنی روی کلاه با پارچه پشمی ابریشمی سیاه عمامه بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی، با کمی تغییر؛ و به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref> و پیراهنی با لبّاده‎ای از خز بر تن کرد، و محاسنش را با وسمه [[خضاب]] نمود. او مانند سوار [[جنگجو]] و [[شجاع]] می‌جنگید، و خود را از شکار شدن [[رهایی]] می‌داد و از نقطه ضعف‌های دشمن بر علیه او استفاده می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>.


[[شمر بن ذی الجوشن]] همراه قریب به ده نفر از مردان [[جنگی]] [[اهل کوفه]] مقابل [[خیمه]] [[حسین]]{{ع}} - جایی که بار و بُنه و [[زن]] و فرزند آن [[حضرت]] در آن بودند - آمد و حسین{{ع}} به طرف خیمه حرکت کرد، از این‌رو [[شمر]] و همراهانش به طرف حضرت آمده بین ایشان و خیمه‌اش حایل شدند.
[[شمر بن ذی الجوشن]] همراه قریب به ده نفر از مردان [[جنگی]] [[اهل کوفه]] مقابل [[خیمه]] [[حسین]] {{ع}} - جایی که بار و بُنه و [[زن]] و فرزند آن [[حضرت]] در آن بودند - آمد و حسین {{ع}} به طرف خیمه حرکت کرد، از این‌رو [[شمر]] و همراهانش به طرف حضرت آمده بین ایشان و خیمه‌اش حایل شدند.
حسین{{ع}} فرمود: وای بر شما! اگر [[دین]] ندارید، و از [[روز]] بازگشت نمی‌هراسید لااقل در کار دنیایتان آزادمرد و بزرگ‌زاده باشید! جلوی مردان [[پست]] و افراد جاهل‎تان را از [[تجاوز]] به [[خانه]] و کاشانه و [[اهل]] بیتم بگیرید.
حسین {{ع}} فرمود: وای بر شما! اگر [[دین]] ندارید، و از [[روز]] بازگشت نمی‌هراسید لااقل در کار دنیایتان آزادمرد و بزرگ‌زاده باشید! جلوی مردان [[پست]] و افراد جاهل‎تان را از [[تجاوز]] به [[خانه]] و کاشانه و [[اهل]] بیتم بگیرید.


شمر بن ذی الجوشن گفت: این را به خاطر تو انجام می‌دهیم ای پسر [[فاطمه]]! و با مردان جنگی به سوی حسین{{ع}} رفت، حسین{{ع}} به طرفشان [[حمله]] می‌برد و آن‎ها از دورش پخش می‌شدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰، به نقل از ابی مخنف.</ref>.
شمر بن ذی الجوشن گفت: این را به خاطر تو انجام می‌دهیم ای پسر [[فاطمه]]! و با مردان جنگی به سوی حسین {{ع}} رفت، حسین {{ع}} به طرفشان [[حمله]] می‌برد و آن‎ها از دورش پخش می‌شدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰، به نقل از ابی مخنف.</ref>.


[[عبد الله بن عمار بارقی]] می‌گوید: مردان جنگی چه آن‎ها که طرف راست حسین{{ع}} بوده و چه آن‎ها که طرف چپش قرار داشتند به طرفش حمله بردند. حسین{{ع}} به سوی کسانی که سمت راستش بودند حمله کرد به‌طوری که آنها ترسیدند و عقب نشستند، بعد به کسانی که سمت چپش بودند حمله برد و آنها نیز به [[هراس]] افتادند، به [[خدا]] هرگز مجروحی را - که فرزند و [[خانواده]] و یارانش کشته شده باشند - به [[قوت قلب]] و آرام دلی و جرأت او ندیده‌ام. به خدا چه قبل از حسین و چه بعد از او مانندش را ندیده‎‌ام! مردان جنگی مانند گریختن [[گله]] بزی که گرگ در آن حمله کند از راست و چپش می‎گریختند!
[[عبد الله بن عمار بارقی]] می‌گوید: مردان جنگی چه آن‎ها که طرف راست حسین {{ع}} بوده و چه آن‎ها که طرف چپش قرار داشتند به طرفش حمله بردند. حسین {{ع}} به سوی کسانی که سمت راستش بودند حمله کرد به‌طوری که آنها ترسیدند و عقب نشستند، بعد به کسانی که سمت چپش بودند حمله برد و آنها نیز به [[هراس]] افتادند، به [[خدا]] هرگز مجروحی را - که فرزند و [[خانواده]] و یارانش کشته شده باشند - به [[قوت قلب]] و آرام دلی و جرأت او ندیده‌ام. به خدا چه قبل از حسین و چه بعد از او مانندش را ندیده‎‌ام! مردان جنگی مانند گریختن [[گله]] بزی که گرگ در آن حمله کند از راست و چپش می‎گریختند!


[[عمر بن سعد]] به حسین{{ع}} نزدیک شده بود در این هنگام [[زینب]] دختر فاطمه{{س}}، [[خواهر]] حسین{{ع}} از [[خیمه‌گاه]] بیرون آمد و گفت: آی عمر بن سعد! آیا [[اباعبدالله]] کشته می‌شود و تو نظاره می‎‌کنی!
[[عمر بن سعد]] به حسین {{ع}} نزدیک شده بود در این هنگام [[زینب]] دختر فاطمه {{س}}، [[خواهر]] حسین {{ع}} از [[خیمه‌گاه]] بیرون آمد و گفت: آی عمر بن سعد! آیا [[اباعبدالله]] کشته می‌شود و تو نظاره می‎‌کنی!


عمر بن سعد صورتش را از زینب{{س}} برگرداند گویا همین الآن اشک‎های [[عمر]] را می‌بینم که روی گونه‌ها و محاسنش جاری است<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبداله بن عمار بن عبد یغوث بارقی؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۱، با کمی تغییر.</ref>.
عمر بن سعد صورتش را از زینب {{س}} برگرداند گویا همین الآن اشک‎های [[عمر]] را می‌بینم که روی گونه‌ها و محاسنش جاری است<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبداله بن عمار بن عبد یغوث بارقی؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۱، با کمی تغییر.</ref>.
و [[حسین]]{{ع}} در حالی که بر [[دشمن]] [[حمله]] می‌کرد می‌فرمود: آیا یکدیگر را برای کشتن من [[تشویق]] می‌کنید؛ والله بعد از من بنده‎‌ای از [[بندگان خدا]] را نخواهید کشت که به اندازه کشتن من برایتان اسفناک‎تر و ناراحت‌کننده‌تر باشد! به [[خدا]] قسم امیدوارم خدا مرا به خاطر [[اهانت]] شما نسبت به من گرامی بدارد و [[انتقام]] مرا بی‌آنکه بفهمید از شما بگیرد. والله اگر مرا بکشید خدا درگیری و [[گرفتاری]] و خونریزیتان را بین خودتان خواهد افکند، و تا [[عذاب]] دردناک را بر شما نیفزاید شما را رها نخواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>.
و [[حسین]] {{ع}} در حالی که بر [[دشمن]] [[حمله]] می‌کرد می‌فرمود: آیا یکدیگر را برای کشتن من [[تشویق]] می‌کنید؛ والله بعد از من بنده‎‌ای از [[بندگان خدا]] را نخواهید کشت که به اندازه کشتن من برایتان اسفناک‎تر و ناراحت‌کننده‌تر باشد! به [[خدا]] قسم امیدوارم خدا مرا به خاطر [[اهانت]] شما نسبت به من گرامی بدارد و [[انتقام]] مرا بی‌آنکه بفهمید از شما بگیرد. والله اگر مرا بکشید خدا درگیری و [[گرفتاری]] و خونریزیتان را بین خودتان خواهد افکند، و تا [[عذاب]] دردناک را بر شما نیفزاید شما را رها نخواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>.


آنگاه [[شمر بن ذی الجوشن]] با تعدادی از مردان [[جنگی]] به سوی حسین{{ع}} آمد که [[سنان بن أنس نخعی]]، و [[خولی بن یزید أصبحی]] و [[صالح بن وهب یزنی]]، و [[قشعم بن عمرو جعفی]] و [[عبدالرحمن جعفی]] در میانشان بودند، و شمر بن ذی الجوشن آنان را تحریک می‌کرد تا بر [[امام]]{{ع}} حمله‎ور شوند، در نتیجه حسین{{ع}} علت را محاصره کردند!<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰، به نقل از ابی مخنف.</ref>
آنگاه [[شمر بن ذی الجوشن]] با تعدادی از مردان [[جنگی]] به سوی حسین {{ع}} آمد که [[سنان بن أنس نخعی]]، و [[خولی بن یزید أصبحی]] و [[صالح بن وهب یزنی]]، و [[قشعم بن عمرو جعفی]] و [[عبدالرحمن جعفی]] در میانشان بودند، و شمر بن ذی الجوشن آنان را تحریک می‌کرد تا بر [[امام]] {{ع}} حمله‎ور شوند، در نتیجه حسین {{ع}} علت را محاصره کردند!<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰، به نقل از ابی مخنف.</ref>


[[نوجوانی]] از [[اهل بیت]] حسین{{ع}} به سوی آن [[حضرت]] آمد حسین{{ع}} به خواهرش [[زینب دختر علی]]{{ع}} گفت: او را نگه‌دار. خواهرش زینب دختر علی{{ع}} آن [[نوجوان]] را گرفت تا نگه دارد و نگذارد به میدان برود، ولی نوجوان نپذیرفت و آمد تا به حسین{{ع}} کمک کند. در این حین [[بحر بن کعب]] با [[شمشیر]] به سوی حسین{{ع}} حمله‌ور شد، آن نوجوان گفت: آی پسر [[خبیث]]! آیا عمویم را می‌کشی؟! بحر بن کعب با شمشیر به او ضربه زد، نوجوان با دستش خواست جلوی ضربه شمشیر را بگیرد که شمشیر دستش را تا پوست قطع کرد و دستش آویزان شد، فریاد زد: آی مادرم!
[[نوجوانی]] از [[اهل بیت]] حسین {{ع}} به سوی آن [[حضرت]] آمد حسین {{ع}} به خواهرش [[زینب دختر علی]] {{ع}} گفت: او را نگه‌دار. خواهرش زینب دختر علی {{ع}} آن [[نوجوان]] را گرفت تا نگه دارد و نگذارد به میدان برود، ولی نوجوان نپذیرفت و آمد تا به حسین {{ع}} کمک کند. در این حین [[بحر بن کعب]] با [[شمشیر]] به سوی حسین {{ع}} حمله‌ور شد، آن نوجوان گفت: آی پسر [[خبیث]]! آیا عمویم را می‌کشی؟! بحر بن کعب با شمشیر به او ضربه زد، نوجوان با دستش خواست جلوی ضربه شمشیر را بگیرد که شمشیر دستش را تا پوست قطع کرد و دستش آویزان شد، فریاد زد: آی مادرم!


[[حسین]]{{ع}} او را گرفت و به سینه‌اش چسبانید، و فرمود: فرزند برادرم! بر آنچه به سرت آمده [[صبر]] کن، و آن را خیر به حساب آور، [[خدا]] تو را به [[پدران]] صالحت، به [[رسول الله]] و [[علی بن ابی طالب]] و [[حمزه]] و [[حسن بن علی]]{{عم}} ملحق خواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰-۴۵۱، به نقل از ابی مخنف؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر؛ مقاتل الطالبیین، ص۷۷، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با اندکی تغییر.</ref>.
[[حسین]] {{ع}} او را گرفت و به سینه‌اش چسبانید، و فرمود: فرزند برادرم! بر آنچه به سرت آمده [[صبر]] کن، و آن را خیر به حساب آور، [[خدا]] تو را به [[پدران]] صالحت، به [[رسول الله]] و [[علی بن ابی طالب]] و [[حمزه]] و [[حسن بن علی]] {{عم}} ملحق خواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰-۴۵۱، به نقل از ابی مخنف؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر؛ مقاتل الطالبیین، ص۷۷، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با اندکی تغییر.</ref>.
بارالها [[باران]] آسمانی‌ات را از آنان باز دار، و آنان را از [[برکات]] زمینی‌ات [[محروم]] ساز، خداوندا اگر مقدر کرده‌ای که آنان را تا مدتی از نعمت‌هایت بهره‌‎مند‌سازی در میانشان [[تفرقه]] و جدایی بینداز، و آنان را به [[سیر]] در نیمه راه‎های بی‌راهه وادار، آنان را [[حزب]] حزب کرده، در دسته‌های مختلف با گرایش‌های مختلف قرار ده و والیانشان را از آنان [[خشنود]] مگردان،؛ چراکه آنان ما را [[دعوت]] کرده بودند تا یاریمان کنند ولی بر ما [[ستم]] روا داشته ما را کشتند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۰ - ۱۱۱، با کمی تغییر.</ref>!
بارالها [[باران]] آسمانی‌ات را از آنان باز دار، و آنان را از [[برکات]] زمینی‌ات [[محروم]] ساز، خداوندا اگر مقدر کرده‌ای که آنان را تا مدتی از نعمت‌هایت بهره‌‎مند‌سازی در میانشان [[تفرقه]] و جدایی بینداز، و آنان را به [[سیر]] در نیمه راه‎های بی‌راهه وادار، آنان را [[حزب]] حزب کرده، در دسته‌های مختلف با گرایش‌های مختلف قرار ده و والیانشان را از آنان [[خشنود]] مگردان،؛ چراکه آنان ما را [[دعوت]] کرده بودند تا یاریمان کنند ولی بر ما [[ستم]] روا داشته ما را کشتند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۰ - ۱۱۱، با کمی تغییر.</ref>!


حسین{{ع}} مدت زیادی از [[روز]] را مکث کرد، در این مدت اگر [[مردم]] می‌خواستند او را بکشند می‎کشتند، ولی از کشتنش [[پرهیز]] کرده برخی به برخی دیگر واگذار می‌کردند، و این دسته [[دوست]] داشت دسته دیگر به جایشان این کار را انجام بدهد.
حسین {{ع}} مدت زیادی از [[روز]] را مکث کرد، در این مدت اگر [[مردم]] می‌خواستند او را بکشند می‎کشتند، ولی از کشتنش [[پرهیز]] کرده برخی به برخی دیگر واگذار می‌کردند، و این دسته [[دوست]] داشت دسته دیگر به جایشان این کار را انجام بدهد.
[[شمر]] در میان مردم فریاد زد: وای بر شما! چرا به این مرد نگاه می‌کنید! او را بکشید! مادرتان به عزایتان بنشیند! سپس از هر سو به حسین{{ع}} حمله‎ور شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲–۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم؛ شیخ مفید تنها گفته شمر را نقل کرده است. ر.ک: ارشاد، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
[[شمر]] در میان مردم فریاد زد: وای بر شما! چرا به این مرد نگاه می‌کنید! او را بکشید! مادرتان به عزایتان بنشیند! سپس از هر سو به حسین {{ع}} حمله‎ور شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲–۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم؛ شیخ مفید تنها گفته شمر را نقل کرده است. ر. ک: ارشاد، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
سپس [[زرعة بن شریک تمیمی]] به [[کف دست]] چپ و گردن آن [[حضرت]] ضربه زد، به‌طوری که [[حسین]]{{ع}} با [[سختی]] و [[مشقت]] برمی‌خاست و دوباره با صورت مبارکش بر [[زمین]] می‌افتاد در آن حال [[سنان بن انس]] [[نخعی]] به سویش [[حمله]] کرد و با نیزه به او زد [[امام]]{{ع}} به زمین افتاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲-۴۵۳، ادامه خبر مفید بن مسلم، همراه با اندکی تفاوت؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲، با کمی تغییر.</ref> و پیوسته وقتی کسی به حسین{{ع}} نزدیک می‌شد سنان بن انس از [[ترس]] این که [[سر حسین]]{{ع}} به دستش نیفتد بر او حمله می‎کرد تا این که بالاخره به نزد آن حضرت فرود آمد و گلوی مبارکش را [[برید]] و سر مبارکش را جدا کرد. و آن را به [[خولی]] بن [[یزید]] اصبحی واگذار نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی مسئله سپردن سر امام{{ع}} به خولی را ذکر کرده است، ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۶.</ref>.
سپس [[زرعة بن شریک تمیمی]] به [[کف دست]] چپ و گردن آن [[حضرت]] ضربه زد، به‌طوری که [[حسین]] {{ع}} با [[سختی]] و [[مشقت]] برمی‌خاست و دوباره با صورت مبارکش بر [[زمین]] می‌افتاد در آن حال [[سنان بن انس]] [[نخعی]] به سویش [[حمله]] کرد و با نیزه به او زد [[امام]] {{ع}} به زمین افتاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲-۴۵۳، ادامه خبر مفید بن مسلم، همراه با اندکی تفاوت؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲، با کمی تغییر.</ref> و پیوسته وقتی کسی به حسین {{ع}} نزدیک می‌شد سنان بن انس از [[ترس]] این که [[سر حسین]] {{ع}} به دستش نیفتد بر او حمله می‎کرد تا این که بالاخره به نزد آن حضرت فرود آمد و گلوی مبارکش را [[برید]] و سر مبارکش را جدا کرد. و آن را به [[خولی]] بن [[یزید]] اصبحی واگذار نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی مسئله سپردن سر امام {{ع}} به خولی را ذکر کرده است، ر. ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۶.</ref>.


هر آنچه بر تن حسین{{ع}} بود [[غارت]] گردید، [[قیس ابن اشعث]]<ref>قیس بن اشعث کسی بود که خود برای امام حسین{{ع}} دعوت نامه فرستاده بود از این‌رو امام{{ع}} در خطبه صبح عاشورا او را به یاد نامه‌اش انداخته و به وی فرموده بود آی قیس بن اشعث مگر شما نبودی که برایم نوشتی،... ر.ک: اولین خطبه امام{{ع}} در صبح عاشورا.</ref>، قطیفه امام{{ع}} را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی گرفتن قطیفه حضرت توسط قیس بن اشعث را نقل کرده است. ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳، به نقل از هشام بن محمد راوی مقتل ابی مخنف.</ref>، و [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، پیراهن حسین{{ع}} را به غارت برد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۵، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با کمی جابجایی؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>، و شمشیرش را مردی از بنی [[نهشل]] برداشت، و نعل سیاهش را اودی گرفت و بحر بن کعب شلوارهای [[حضرت]] را برداشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی [امام صادق{{ع}}]؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref> [[امام]]{{ع}} را برهنه رها نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>. [[لعنت خدا]] بر آنان باد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۳.</ref>
هر آنچه بر تن حسین {{ع}} بود [[غارت]] گردید، [[قیس ابن اشعث]]<ref>قیس بن اشعث کسی بود که خود برای امام حسین {{ع}} دعوت نامه فرستاده بود از این‌رو امام {{ع}} در خطبه صبح عاشورا او را به یاد نامه‌اش انداخته و به وی فرموده بود آی قیس بن اشعث مگر شما نبودی که برایم نوشتی،... ر. ک: اولین خطبه امام {{ع}} در صبح عاشورا.</ref>، قطیفه امام {{ع}} را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی گرفتن قطیفه حضرت توسط قیس بن اشعث را نقل کرده است. ر. ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳، به نقل از هشام بن محمد راوی مقتل ابی مخنف.</ref>، و [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، پیراهن حسین {{ع}} را به غارت برد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۵، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با کمی جابجایی؛ و ر. ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>، و شمشیرش را مردی از بنی [[نهشل]] برداشت، و نعل سیاهش را اودی گرفت و بحر بن کعب شلوارهای [[حضرت]] را برداشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی [امام صادق {{ع}}]؛ و ر. ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref> [[امام]] {{ع}} را برهنه رها نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ و ر. ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>. [[لعنت خدا]] بر آنان باد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۳.</ref>


==[[شهادت امام حسین]]{{ع}}‌==
== [[شهادت امام حسین]] {{ع}}‌==
جز [[عباس بن علی]] [[برادر]] بزرگوار [[امام حسین]]{{ع}} [[یار]] و [[یاوری]] برای آن [[حضرت]] باقی نمانده بود. وی برای [[مبارزه]] با [[خصم]] از [[امام]]{{ع}} اجازه میدان خواست امام حسین{{ع}} گریان شد و برادر را در آغوش کشید و سپس به او [[رخصت]] داد. [[قمر]] [[بنی هاشم]] هرگاه به [[لشکریان]] [[کوفه]] [[حمله]] می‌برد، انبوه [[جمعیت]] آنان چونان بزغاله‌هایی که از چنگ گرگ درنده بگریزند، از مقابل حضرت متفرق و پراکنده می‌شدند و [[کوفیان]] از کشته‌های فراوانی که [[عباس]]{{ع}} از آنان گرفت، به ستوه آمدند و آن‌گاه که حضرت به [[شهادت]] رسید، [[حسین]]{{ع}} فرمود:
جز [[عباس بن علی]] [[برادر]] بزرگوار [[امام حسین]] {{ع}} [[یار]] و [[یاوری]] برای آن [[حضرت]] باقی نمانده بود. وی برای [[مبارزه]] با [[خصم]] از [[امام]] {{ع}} اجازه میدان خواست امام حسین {{ع}} گریان شد و برادر را در آغوش کشید و سپس به او [[رخصت]] داد. [[قمر]] [[بنی هاشم]] هرگاه به [[لشکریان]] [[کوفه]] [[حمله]] می‌برد، انبوه [[جمعیت]] آنان چونان بزغاله‌هایی که از چنگ گرگ درنده بگریزند، از مقابل حضرت متفرق و پراکنده می‌شدند و [[کوفیان]] از کشته‌های فراوانی که [[عباس]] {{ع}} از آنان گرفت، به ستوه آمدند و آن‌گاه که حضرت به [[شهادت]] رسید، [[حسین]] {{ع}} فرمود:
{{متن حدیث|الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي}}<ref>«برادر! هم‌اکنون با شهادت تو پشتم شکست و چاره‌جوییم اندک و زبان شماتت دشمن به رویم باز شد» سیرة الائمه الاثنی عشر، ج۲، ص۷۷؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۴۰؛ المنتخب طریحی، ص۴۳۱.</ref>.
{{متن حدیث|الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي}}<ref>«برادر! هم‌اکنون با شهادت تو پشتم شکست و چاره‌جوییم اندک و زبان شماتت دشمن به رویم باز شد» سیرة الائمه الاثنی عشر، ج۲، ص۷۷؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۴۰؛ المنتخب طریحی، ص۴۳۱.</ref>.


در روایتی دیگر آمده که: امام حسین{{ع}} همراه با برادرش عباس رهسپار سمت نهر [[فرات]] گردید، عدّه‌ای از [[سپاهیان ابن سعد]] -[[ملعون]]- مانع حرکت آن بزرگوار شدند، مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به همراهانش گفت:
در روایتی دیگر آمده که: امام حسین {{ع}} همراه با برادرش عباس رهسپار سمت نهر [[فرات]] گردید، عدّه‌ای از [[سپاهیان ابن سعد]] -[[ملعون]]- مانع حرکت آن بزرگوار شدند، مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به همراهانش گفت:
وای بر شما! میان آب فرات و حسین فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست‌ یابد، حسین{{ع}} فرمود: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام بدار» مرد دارمی [[خشمگین]] شد و با پرتاب تیری به سوی امام، گلوی [[مبارک]] حضرت را [[هدف]] قرار داد، امام{{ع}} تیر را از گلوی خود خارج ساخت و دستان مبارکش را زیر گلو نگاه داشت، پر از [[خون]] که شد آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت:
وای بر شما! میان آب فرات و حسین فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست‌ یابد، حسین {{ع}} فرمود: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام بدار» مرد دارمی [[خشمگین]] شد و با پرتاب تیری به سوی امام، گلوی [[مبارک]] حضرت را [[هدف]] قرار داد، امام {{ع}} تیر را از گلوی خود خارج ساخت و دستان مبارکش را زیر گلو نگاه داشت، پر از [[خون]] که شد آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت:
«خدایا! از [[رفتاری]] که این [[مردم]] با پسر دختر پیامبرت انجام می‌دهند نزدت [[شکایت]] می‌آورم» و سپس با [[تشنگی]] طاقت‌فرسا به جایگاه خویش بازگشت و [[دشمن]]، وجود [[مقدس]] عباس را به محاصره درآورده و بین او و امام فاصله انداختند، وی یک‌تنه با آنان به [[نبرد]] پرداخت تا اینکه به [[فیض]] شهادت نائل آمد<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
«خدایا! از [[رفتاری]] که این [[مردم]] با پسر دختر پیامبرت انجام می‌دهند نزدت [[شکایت]] می‌آورم» و سپس با [[تشنگی]] طاقت‌فرسا به جایگاه خویش بازگشت و [[دشمن]]، وجود [[مقدس]] عباس را به محاصره درآورده و بین او و امام فاصله انداختند، وی یک‌تنه با آنان به [[نبرد]] پرداخت تا اینکه به [[فیض]] شهادت نائل آمد<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
امام حسین{{ع}} با نگاهی به اطراف خود، به آخرین نقطه میدان نگریست، همه [[یاران]] و اعضای خاندانش را در دریای [[خون]] شناور دید و پیکرهای [[پاک]] قطعه‌قطعه‌شده آنان روی [[زمین]] افتاده بود.
امام حسین {{ع}} با نگاهی به اطراف خود، به آخرین نقطه میدان نگریست، همه [[یاران]] و اعضای خاندانش را در دریای [[خون]] شناور دید و پیکرهای [[پاک]] قطعه‌قطعه‌شده آنان روی [[زمین]] افتاده بود.


بدین ترتیب، [[امام]]{{ع}} که [[شمشیر رسول خدا]] را حمایل و [[قلب]] [[علی]] را در سینه و [[پرچم سفید]] [[حق]] را در دست و کلمه [[تقوا]] را بر زبان جاری داشت، میان انبوه [[دشمن]]، یکه و تنها ماند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۰.</ref>.
بدین ترتیب، [[امام]] {{ع}} که [[شمشیر رسول خدا]] را حمایل و [[قلب]] [[علی]] را در سینه و [[پرچم سفید]] [[حق]] را در دست و کلمه [[تقوا]] را بر زبان جاری داشت، میان انبوه [[دشمن]]، یکه و تنها ماند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۰.</ref>.


==[[حسین]] تنها در میدان‌==
== [[حسین]] تنها در میدان‌==
وقتی [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} به این‌سو و آن‌سو نگریست و کسی را نیافت تا از [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کند با صدای بلند فرمود: «آیا کسی هست از ما حمایت کند؟» امام [[زین العابدین]]{{ع}} با حالت [[بیماری]] که [[قادر]] بر حمل‌ [[سلاح]] نبود با شنیدن این سخن از [[خیمه]] بیرون آمد و [[ام کلثوم]] از پشت سر صدا می‌زد عزیزم بازگرد. فرمود: عمه [[جان]] مرا به خود واگذار تا در رکاب فرزند رسول خدا{{صل}} بجنگم» که حسین{{ع}} صدا زد: [خواهرم‌] ام کلثوم! از رفتن او به میدان جلوگیری کن تا زمین از [[نسل]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} تهی نماند».
وقتی [[ابا عبدالله الحسین]] {{ع}} به این‌سو و آن‌سو نگریست و کسی را نیافت تا از [[حرم]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کند با صدای بلند فرمود: «آیا کسی هست از ما حمایت کند؟» امام [[زین العابدین]] {{ع}} با حالت [[بیماری]] که [[قادر]] بر حمل‌ [[سلاح]] نبود با شنیدن این سخن از [[خیمه]] بیرون آمد و [[ام کلثوم]] از پشت سر صدا می‌زد عزیزم بازگرد. فرمود: عمه [[جان]] مرا به خود واگذار تا در رکاب فرزند رسول خدا {{صل}} بجنگم» که حسین {{ع}} صدا زد: [خواهرم‌] ام کلثوم! از رفتن او به میدان جلوگیری کن تا زمین از [[نسل]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} تهی نماند».


به گفته [[تاریخ‌نگاران]]: هنگامی که [[امام حسین]]{{ع}} از فراز [[دژ]] خاکی به سراپرده [[خیمه‌گاه]] خویش بازگشت، [[شمر بن ذی الجوشن]] با عدّه‌ای از هوادارانش به سمت [[حضرت]] آمده و آن بزرگوار را به محاصره درآوردند. یکی از آن گروه به نام [[مالک بن نسر کندی]] به حسین{{ع}} [[ناسزا]] گفت و با [[شمشیر]] ضربتی بر سر [[مقدس]] امام{{ع}} وارد ساخت، کلاه حضرت را شکافت و به سر مبارکش اصابت کرد و از آن خون جاری و کلاه پر از خون شد، امام{{ع}} وی را [[نفرین]] کرد و فرمود: [[امید]] است با این دست [[غذا]] نخوری و آب نیاشامی و [[خداوند]] تو را در [[قیامت]] با ستم‌پیشگان [[محشور]] گرداند.
به گفته [[تاریخ‌نگاران]]: هنگامی که [[امام حسین]] {{ع}} از فراز [[دژ]] خاکی به سراپرده [[خیمه‌گاه]] خویش بازگشت، [[شمر بن ذی الجوشن]] با عدّه‌ای از هوادارانش به سمت [[حضرت]] آمده و آن بزرگوار را به محاصره درآوردند. یکی از آن گروه به نام [[مالک بن نسر کندی]] به حسین {{ع}} [[ناسزا]] گفت و با [[شمشیر]] ضربتی بر سر [[مقدس]] امام {{ع}} وارد ساخت، کلاه حضرت را شکافت و به سر مبارکش اصابت کرد و از آن خون جاری و کلاه پر از خون شد، امام {{ع}} وی را [[نفرین]] کرد و فرمود: [[امید]] است با این دست [[غذا]] نخوری و آب نیاشامی و [[خداوند]] تو را در [[قیامت]] با ستم‌پیشگان [[محشور]] گرداند.


سپس امام{{ع}} کلاه را به سویی افکند و سر مبارکش را با پارچه‌ای بست و کلاه دیگری خواست و آن را پوشید و [[عمامه]] بر سر نهاد. [[شمر]] و همراهانش از [[حضرت]] فاصله گرفتند و پس از لحظه‌ای درنگ، [[امام]] بازگشت و آنان نیز مجدداً به سوی او بازگشته و وی را احاطه کردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.
سپس امام {{ع}} کلاه را به سویی افکند و سر مبارکش را با پارچه‌ای بست و کلاه دیگری خواست و آن را پوشید و [[عمامه]] بر سر نهاد. [[شمر]] و همراهانش از [[حضرت]] فاصله گرفتند و پس از لحظه‌ای درنگ، [[امام]] بازگشت و آنان نیز مجدداً به سوی او بازگشته و وی را احاطه کردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}} [[شمشیر]] از نیام برآورد و آن‌گونه که در [[جنگ‌ها]] و مبارزه‌جویی‌ها معمول است، فریاد زد و با جنگاوران [[دشمن]] درآویخت و قهرمانانه و با شجاعتی بی‌نظیر ضربات آنان را پاسخ می‌داد، هریک به مبارزه‌اش می‌شتافت از دم تیغش می‌گذشت و به [[خواری]] و [[ذلّت]] می‌افتاد.
[[امام حسین]] {{ع}} [[شمشیر]] از نیام برآورد و آن‌گونه که در [[جنگ‌ها]] و مبارزه‌جویی‌ها معمول است، فریاد زد و با جنگاوران [[دشمن]] درآویخت و قهرمانانه و با شجاعتی بی‌نظیر ضربات آنان را پاسخ می‌داد، هریک به مبارزه‌اش می‌شتافت از دم تیغش می‌گذشت و به [[خواری]] و [[ذلّت]] می‌افتاد.


[[حمید بن مسلم]] می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را مانند [[حسین]] ندیده بودم که در محاصره انبوه دشمن قرار گیرد و [[فرزندان]] و اعضای [[خاندان]] و یارانش همه کشته شده باشند و او هم‌چنان قهرمانانه و بیباک، بر [[قلب]] دشمن بتازد. هرگاه [[پیاده‌نظام]] دشمن بر حضرت [[یورش]] می‌برد، امام به گونه‌ای بر آنان حمله‌ور می‌شد که دشمن از چپ و راستش نظیر [[گله]] بزغاله‌ای که از [[حمله]] گرگ بگریزند، پا به فرار می‌گذاشتند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.
[[حمید بن مسلم]] می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را مانند [[حسین]] ندیده بودم که در محاصره انبوه دشمن قرار گیرد و [[فرزندان]] و اعضای [[خاندان]] و یارانش همه کشته شده باشند و او هم‌چنان قهرمانانه و بیباک، بر [[قلب]] دشمن بتازد. هرگاه [[پیاده‌نظام]] دشمن بر حضرت [[یورش]] می‌برد، امام به گونه‌ای بر آنان حمله‌ور می‌شد که دشمن از چپ و راستش نظیر [[گله]] بزغاله‌ای که از [[حمله]] گرگ بگریزند، پا به فرار می‌گذاشتند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.


وقتی [[سپاه]] دشمن از [[رویارویی]] با آن بزرگوار عاجز و [[درمانده]] شد، به شیوه بزدلان [[ترسو]] [[متوسل]] شدند، شمر سواره‌نظام [[لشکر]] را فراخواند تا پشت سر پیاده‌نظام قرار گرفتند و به تیراندازان [[فرمان]] داد حسین{{ع}} را آماج تیرهای خود قرار دهند و آنان نیز چنین کردند، به نحوی که [[جسم]] [[شریف]] آن حضرت از پیکان‌های تیر، گویی پر درآورده بود، حضرت از حرکت بازایستاد و [[دشمنان]] در مقابلش صف کشیدند، خواهرش [[زینب]] تا در [[خیمه]] بیرون آمد و بر [[عمر سعد]] فریاد زد و گفت: [[عمر]]! وای بر تو! [[ابا عبدالله]] کشته می‌شود و تو تماشا می‌کنی؟ عمر بدو پاسخی نداد، زینب بار دیگر فریاد زد: وای بر شما! آیا میان شما حتی یک [[مسلمان]] نیست؟ کسی به او پاسخ نداد. شمر به نیروهای سواره و پیاده تحت فرمانش فریاد زد و گفت: وای بر شما! [[منتظر]] چه هستید؟ مادرانتان به عزایتان بنشینند. [[سربازان]] یکباره از هرسو بر وجود [[مقدس]] [[ابا عبدالله الحسین]] حمله‌ور شدند.
وقتی [[سپاه]] دشمن از [[رویارویی]] با آن بزرگوار عاجز و [[درمانده]] شد، به شیوه بزدلان [[ترسو]] [[متوسل]] شدند، شمر سواره‌نظام [[لشکر]] را فراخواند تا پشت سر پیاده‌نظام قرار گرفتند و به تیراندازان [[فرمان]] داد حسین {{ع}} را آماج تیرهای خود قرار دهند و آنان نیز چنین کردند، به نحوی که [[جسم]] [[شریف]] آن حضرت از پیکان‌های تیر، گویی پر درآورده بود، حضرت از حرکت بازایستاد و [[دشمنان]] در مقابلش صف کشیدند، خواهرش [[زینب]] تا در [[خیمه]] بیرون آمد و بر [[عمر سعد]] فریاد زد و گفت: [[عمر]]! وای بر تو! [[ابا عبدالله]] کشته می‌شود و تو تماشا می‌کنی؟ عمر بدو پاسخی نداد، زینب بار دیگر فریاد زد: وای بر شما! آیا میان شما حتی یک [[مسلمان]] نیست؟ کسی به او پاسخ نداد. شمر به نیروهای سواره و پیاده تحت فرمانش فریاد زد و گفت: وای بر شما! [[منتظر]] چه هستید؟ مادرانتان به عزایتان بنشینند. [[سربازان]] یکباره از هرسو بر وجود [[مقدس]] [[ابا عبدالله الحسین]] حمله‌ور شدند.


[[زرعة بن شریک]] با ضربتی بر کتف چپ [[حضرت]]، آن را قطع نمود و دیگری ضربه‌ای بر سر مبارکش فرود آورد که در اثر آن به صورت، روی زمین‌ افتاد و [[سنان بن أنس نخعی]] نیزه‌ای بر آن حضرت وارد ساخت و [[خولی بن یزید اصبحی]] از اسب به زیر آمد تا سر مقدس [[حسین]] را از [[بدن]] جدا کند که بدنش به لرزه افتاد، [[شمر]] بدو گفت: دستت شکسته باد چرا می‌لرزی؟ و خود فرود آمد و [[سر مطهر]] حضرت را جدا و به خولی بن یزید سپرد و گفت: آن را نزد [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر. آن‌گاه به تاراج بدن [[شریف]] او پرداختند، پیراهنش را [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، زیرپوش وی را [[ابجر بن کعب]]، عمامه‌اش را [[أخنس بن مرثد]] و [[شمشیر]] او را مردی از بنی دارم برگرفت و بدین ترتیب، بار و بنه و شتر و کالای [[زندگی]] وی را چپاول کرده و اشیاء گرانبهای همسرانش را به یغما بردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۲.</ref>.
[[زرعة بن شریک]] با ضربتی بر کتف چپ [[حضرت]]، آن را قطع نمود و دیگری ضربه‌ای بر سر مبارکش فرود آورد که در اثر آن به صورت، روی زمین‌ افتاد و [[سنان بن أنس نخعی]] نیزه‌ای بر آن حضرت وارد ساخت و [[خولی بن یزید اصبحی]] از اسب به زیر آمد تا سر مقدس [[حسین]] را از [[بدن]] جدا کند که بدنش به لرزه افتاد، [[شمر]] بدو گفت: دستت شکسته باد چرا می‌لرزی؟ و خود فرود آمد و [[سر مطهر]] حضرت را جدا و به خولی بن یزید سپرد و گفت: آن را نزد [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر. آن‌گاه به تاراج بدن [[شریف]] او پرداختند، پیراهنش را [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، زیرپوش وی را [[ابجر بن کعب]]، عمامه‌اش را [[أخنس بن مرثد]] و [[شمشیر]] او را مردی از بنی دارم برگرفت و بدین ترتیب، بار و بنه و شتر و کالای [[زندگی]] وی را چپاول کرده و اشیاء گرانبهای همسرانش را به یغما بردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۲.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش