بدون خلاصۀ ویرایش
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = شهادت امام حسین | | موضوع مرتبط = شهادت امام حسین | ||
| عنوان مدخل = [[شهادت امام حسین]] | | عنوان مدخل = [[شهادت امام حسین]] | ||
| مداخل مرتبط = [[شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی | | مداخل مرتبط = [[شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== [[مبارزه]] و [[شهادت امام حسین]] {{ع}} == | == [[مبارزه]] و [[شهادت امام حسین]] {{ع}} == | ||
وقتی [[حسین]] {{ع}} در میان سه یا چهار گروه باقی ماند، شلوار راه راه یمنیای را که رنگهای روشنش چشم را [[خیره]] میکرد خواست، آن را برداشت و جای جایش را شکافت، تا از تنش [[غارت]] نکنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. مدت زیادی از [[روز]] را [[صبر]] کرد، هرگاه فردی از [[سپاه]] [[دشمن]] به او میرسید برمیگشت و [[پرهیز]] میکرد از این که [[مسئولیت]] [[قتل حسین]] {{ع}} را بر عهده بگیرد و [[گناه بزرگ]] کشتن [[امام]] {{ع}} بر گردن او بیفتد! | وقتی [[حسین]] {{ع}} در میان سه یا چهار گروه باقی ماند، شلوار راه راه یمنیای را که رنگهای روشنش چشم را [[خیره]] میکرد خواست، آن را برداشت و جای جایش را شکافت، تا از تنش [[غارت]] نکنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. مدت زیادی از [[روز]] را [[صبر]] کرد، هرگاه فردی از [[سپاه]] [[دشمن]] به او میرسید برمیگشت و [[پرهیز]] میکرد از این که [[مسئولیت]] [[قتل حسین]] {{ع}} را بر عهده بگیرد و [[گناه بزرگ]] کشتن [[امام]] {{ع}} بر گردن او بیفتد! | ||
خط ۶۰: | خط ۶۱: | ||
[[زرعة بن شریک]] با ضربتی بر کتف چپ [[حضرت]]، آن را قطع نمود و دیگری ضربهای بر سر مبارکش فرود آورد که در اثر آن به صورت، روی زمین افتاد و [[سنان بن أنس نخعی]] نیزهای بر آن حضرت وارد ساخت و [[خولی بن یزید اصبحی]] از اسب به زیر آمد تا سر مقدس [[حسین]] را از [[بدن]] جدا کند که بدنش به لرزه افتاد، [[شمر]] بدو گفت: دستت شکسته باد چرا میلرزی؟ و خود فرود آمد و [[سر مطهر]] حضرت را جدا و به خولی بن یزید سپرد و گفت: آن را نزد [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر. آنگاه به تاراج بدن [[شریف]] او پرداختند، پیراهنش را [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، زیرپوش وی را [[ابجر بن کعب]]، عمامهاش را [[أخنس بن مرثد]] و [[شمشیر]] او را مردی از بنی دارم برگرفت و بدین ترتیب، بار و بنه و شتر و کالای [[زندگی]] وی را چپاول کرده و اشیاء گرانبهای همسرانش را به یغما بردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۲.</ref>. | [[زرعة بن شریک]] با ضربتی بر کتف چپ [[حضرت]]، آن را قطع نمود و دیگری ضربهای بر سر مبارکش فرود آورد که در اثر آن به صورت، روی زمین افتاد و [[سنان بن أنس نخعی]] نیزهای بر آن حضرت وارد ساخت و [[خولی بن یزید اصبحی]] از اسب به زیر آمد تا سر مقدس [[حسین]] را از [[بدن]] جدا کند که بدنش به لرزه افتاد، [[شمر]] بدو گفت: دستت شکسته باد چرا میلرزی؟ و خود فرود آمد و [[سر مطهر]] حضرت را جدا و به خولی بن یزید سپرد و گفت: آن را نزد [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر. آنگاه به تاراج بدن [[شریف]] او پرداختند، پیراهنش را [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، زیرپوش وی را [[ابجر بن کعب]]، عمامهاش را [[أخنس بن مرثد]] و [[شمشیر]] او را مردی از بنی دارم برگرفت و بدین ترتیب، بار و بنه و شتر و کالای [[زندگی]] وی را چپاول کرده و اشیاء گرانبهای همسرانش را به یغما بردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۲.</ref>. | ||
== شهادت امام حسین در سخنان برخی بزرگان == | |||
=== [[ام سلمه]] === | |||
از [[شهر بن حَوشب]] نقل است: هنگامی که خبر [[شهادت حسین بن علی]] {{ع}} رسید، شنیدم که اُمّ [[سلمه]]، [[مردم]] [[عراق]] را [[لعن]] کرد و گفت: [[حسین]] را کشتند! [[خدا]]، آنان را بکشد! او را فریفتند و خوارش کردند. خدا لعنتشان کند!<ref>{{متن حدیث|سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ حِينَ جَاءَ نَعْيُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} لَعَنَتْ أَهْلَ الْعِرَاقِ. وَ قَالَتْ: قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ، غَرُّوهُ وَ ذَلُّوهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ}} (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۸، ش۲۸۱۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۱.</ref> | |||
=== [[عبد الله بن عباس]] === | |||
از [[ابن ابی ملیکه]] نقل شده است که: [[ابن عبّاس]]، در [[مسجد الحرام]] در [[انتظار]] خبر [[حسین بن علی]] {{ع}} نشسته بود که مردی آمد و چیزی درِ گوش او گفت. ابن عبّاس، بلافاصله، [[استرجاع]] کرد ({{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ}} گفت). گفتیم: ای ابن عبّاس! چه اتّفاقی افتاده است؟ ابن عبّاس گفت: [[مصیبت]] بزرگی است که من آن را به حساب خدا میگذارم. [[غلام]] من خبر داد که از [[ابن زبیر]] شنیده که حسین بن علی، کشته شده است. طولی نکشید که ابن زبیر، نزد ابن عبّاس آمد و به او [[تسلیت]] گفت و باز گشت. ابن عبّاس برخاست و وارد منزلش شد و مردم برای تسلیت گفتن، به [[خانه]] او میآمدند<ref>{{متن حدیث|بَيْنَمَا ابْنُ عَبَّاسٍ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ الحَرَامِ وَ هُوَ يَتَوَقَّعُ خَبَرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ {{ع}}، إِلَى أَنْ أَتَاهُ آتٍ فَسَارَّهُ بِشَيءٍ فَأَظْهَرَ الْاِسْتِرْجَاعَ. فَقُلْنَا: مَا حَدَثَ يَا أَبَا العَبَّاسِ؟ قَالَ: مُصِيبَةٌ عَظِيمَةٌ نَحْتَسِبُهَا، أَخْبَرَنِي مَوْلَايَ أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ الزُّبَيْرِ يَقُولُ: قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}}. فَلَمْ يَبْرَحْ حَتَّى جَاءَهُ ابْنُ الزُّبَيرِ فَعَزَّاهُ ثُمَّ انْصَرَفَ. فَقَامَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَدَخَلَ مَنْزِلَهُ، وَ دَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ يُعَزُّونَهُ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۹۳، ش۴۴۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۱.</ref> | |||
=== [[محمد بن حنفیه]] === | |||
در کتاب [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]] آمده است: وقتی مختار به [[کوفه]] رفت، [[شیعیان]] بر گِرد او جمع شدند و او به آنان گفت: [[محمد بن علی بن ابی طالب]]، مرا برای [[فرماندهی]] شما فرستاده است و به کشتن [[حلال]] شمارندگان [[خون حسین]] {{ع}} و [[خونخواهی]] [[اهل]] بیتِ [[ستم دیده]]، [[دستور]] داده است. به [[خدا]] [[سوگند]]، من کُشنده پسر مرجانهام و نیز گیرنده [[انتقام]] [[خاندان پیامبر]] خدا {{صل}} از کسانی که به آنان [[ستم]] روا داشتند. تعدادی از [[شیعیان]]، او را [[تأیید]] کردند و تعدادی دیگر گفتند: میرویم و از [[محمد بن علی]] میپرسیم. پس به سراغ [[محمد بن حنفیه]] ([[محمد بن علی بن ابی طالب]]) رفتند و از او پرسیدند. او گفت: برای ما چه خوشایند است که کسی [[خونخواه]] ما باشد و [[حقّ]] ما را بستاند و [[دشمن]] ما را بکشد! پس به سوی مختار باز گشتند و با او [[بیعت]] کردند و [[پیمان]] بستند و به صورت یک گروه در آمدند<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا صَارَ [المُخْتَارُ] إِلَى الكُوفَةِ اجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ الشِّيعَةُ، فَقَالَ لَهُمْ: إنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ أَمِيراً، وَ أَمَرَنِي بِقَتْلِ المُحِلِّينَ، وَالطَّلَبِ بِدِمَاءِ أَهْلِ بَيْتِهِ المَظْلُومِينَ، وَ إِنِّي وَاللّهِ قَاتِلُ ابْنِ مَرْجَانَةَ، وَالْمُنْتَقِمُ لِالِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ، فَصَدَّقَهُ طَائِفَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ، وَ قَالَتْ طائِفَةٌ: نَخْرُجُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَنَسْأَلُهُ، فَخَرَجُوا إلَيْهِ، فَسَأَلُوهُ، فَقَالَ: مَا أَحَبَّ إِلَيْنَا مَنْ طَلَبَ بِثَأرِنَا، وَ أَخَذَ لَنَا بِحَقِّنَا، وَ قَتَلَ عَدُوَّنَا، فَانْصَرَفُوا إِلَى المُخْتَارِ، فَبَايَعُوهُ وَ عَاقَدُوهُ، وَاجْتَمَعَتْ طَائِفَةٌ}} (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۲.</ref> | |||
=== [[انس بن مالک]]<ref>ابو حمزه انس بن مالک بن نضر انصاری خزرجی، از صحابه پیامبر خدا {{صل}} است. مادرش او را به پیامبر خدا هدیه داد تا به ایشان خدمت کند. او هم به مدّت ده سال در خدمت ایشان بود و وقتی پیامبر خدا رحلت کرد، وی بیست ساله بود. او از پیامبر {{صل}} و برخی از صحابه، روایت نقل کرده است. وی پس از پیامبر {{صل}}، در مدینه مقیم شد. ابو بکر، با مشورت عمر، او را جهت جمع آوری خراج به بحرین فرستاد و درباره وی گفت: او باهوش است و کتابت میداند. اَنَس، پس از ابو بکر، در فتوحات، شرکت کرد و در دوران عمر، به بصره نقلِ مکان نمود و در آنجا مقیم شد و به سال ۹۱، ۹۲، ۹۳ و یا ۹۵ ق، در همان شهر درگذشت.</ref> === | |||
از کتاب [[المعجم الکبیر (کتاب)|المعجم الکبیر]] نقل است: هنگامی که سرِ [[حسین بن علی]] {{ع}} را برای عبیداللّه بن زیاد آوردند و او با چوبدستیاش، با سر ایشان [[بازی]] میکرد و میگفت: «چه دندان خوبی داشته!». به او گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، تو را بدنام میکنم. [[پیامبر خدا]] {{صل}} را دیدم که جای [ضربه] چوبت بر دهان [[حسین]] را میبوسید<ref>{{متن حدیث|لَمَّا اُتِيَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ، جَعَلَ يَنْكُتُ بِقَضِيبٍ فِي يَدِهِ، وَ يَقُولُ: إِنْ كَانَ لَحَسَنَ الثَّغْرِ. فَقُلْتُ: وَاللَّهِ، لَأَسُوءَنَّكَ، لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ {{صل}} يُقَبِّلُ مَوْضِعَ قَضِيبِكَ مِنْ فِيهِ}} (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۵، ح۲۸۷۸؛ مسند أبی یعلی، ج۴، ص۱۰۸، ح۳۹۶۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۳.</ref> | |||
=== [[زید بن ارقم]]<ref>زید بن ارقم بن قیس انصاری خزرجی - که در کنیه او اختلاف است -، از اصحاب پیامبر خدا {{صل}}، امام علی {{ع}}، امام حسن {{ع}} و امام حسین {{ع}} بود. وی، پس از پیامبر {{صل}}، نابینا شد و مجدّداً بینا گردید. او در هفده جنگ، حضور داشت. زید، از هواداران امام علی {{ع}} بود و در جنگهای ایشان، حضور داشت. وی از پیامبر {{صل}} و علی {{ع}} روایت نقل کرده است. او در کوفه سکنا گزید و در محلّه کِنده، خانهای ساخت و در دوران مختار به سال ۶۶ یا ۶۸ ق، از دنیا رفت.</ref> === | |||
از کتاب [[الصواعق المحرقة (کتاب)|الصواعق المُحْرِقة]] نقل است: ابن ابی الدنیا، [[روایت]] کرده است که: زید بن ارقم، نزد عبیداللّه بن زیاد بود و به او گفت: چوبت را [از لب حسین] بردار. به خدا سوگند، همواره میدیدم که پیامبر خدا {{صل}} میان این دو لب را میبوسید. [[زید]]، سپس [[گریه]] کرد. [[ابن زیاد]] گفت: خدا، چشمانت را گریان کند! اگر پیرمرد خرفتی نبودی، گردنت را میزدم. زید برخاست، در حالی که میگفت: [[مردم]]! از امروز، شما بَردهاید. پسر [[فاطمه]] {{س}} را کشتید و [[ابن مرجانه]] را [[حاکم]] کردید. به خدا سوگند، خوبانِ شما را میکُشد و بَدانتان را به [[بردگی]] میگیرد. از [[رحمت خدا]] دور باد آنکه تن به [[خواری]] و [[ننگ]] بدهد! سپس به [[ابن زیاد]] گفت: برایت خبری را میگویم که بیش از این، تو را به [[خشم]] آورَد. [[پیامبر خدا]] {{صل}} را دیدم که [[حسن]] {{ع}} را بر روی پای راست و [[حسین]] {{ع}} را بر روی پای چپش نشاند و دستش را بر وسط سر این دو گذاشت و آن گاه گفت: «خداوندا! من این دو را و [نیز] صالحِ [[مؤمنان]] را به تو میسپارم». ابن زیاد! [[امانت]] [[پیامبر]] {{صل}} در نزد تو چه جایی دارد؟!<ref>{{متن حدیث|رَوَى ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا: أَنَّهُ كَانَ عِنْدَهُ [أَيْ عِنْدَ ابْنِ زِيَادٍ] زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ، فَقَالَ لَهُ: اِرْفَع قَضِيبَكَ، فَوَاللَّهِ، لَطالَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يُقَبِّلُ مَا بَيْنَ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ، ثُمَّ جَعَلَ زَيْدٌ يَبْكِي. فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ: أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ! لَوْلَا أَنَّكَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ. فَنَهَضَ وَ هُوَ يَقُولُ: أَيُّهَا النَّاسُ! أَنْتُمُ الْعَبِيدُ بَعْدَ الْيَوْمِ، قَتَلْتُمُ ابْنَ فَاطِمَةَ {{س}}، وَ أَمَّرْتُمُ ابْنَ مَرْجَانَةَ! وَاللّهِ، لَيَقْتُلَنَّ خِيَارَكُم، وَ يَسْتَعْبِدَنَّ شِرَارَكُمْ، فَبُعْداً لِمَنْ رَضِيَ بِالذِّلَّةِ وَالعَارِ. ثُمَّ قَالَ: يَابْنَ زِيَادٍ! لَاُحَدِّثَنَّكَ بِمَا هُوَ أَغْيَظُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا، رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} أَقْعَدَ حَسَناً عَلَى فَخِذِهِ اليُمْنَى، وَ حُسَيْناً عَلَى اليُسْرَى، ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى يَافُوخِهِمَا، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ إِيَّاهُمَا وَ صَالِحَ المُؤْمِنِينَ، فَكَيْفَ كَانَت وَدِيعَةُ النَّبِيِّ {{صل}} عِنْدَكَ يَابْنَ زِيَادٍ}} (الصواعق المحرقة، ص۱۹۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۳.</ref> | |||
=== [[براء بن عازب]]<ref>براء بن عازب بن حارث بن عَدیِ انصاری خزرجی، ابو عماره یا ابو عمرو، از صحابه پیامبر {{صل}} و از یاران علی {{ع}} بود که در جنگهای پیامبر {{صل}} شرکت داشت و در کوفه ساکن شد و در جنگهای جمل و صفّین و نهروان، همراه امام علی {{ع}} بود. وی در جنگ شوشتر، همراه ابو موسی اشعری بود و در سال ۲۴ ق، در دوران خلافت عثمان، حاکم ری شد. او اعتقادش به ولایت امیرمؤمنان {{ع}} را پنهان کرد. تا زمان مصعب بن زبیر، زنده بود و سرانجام، پس از این که مدتی از کارهای سیاسی، کنار کشیده بود، در سال ۷۱ یا ۷۲ ق، درگذشت.</ref> === | |||
از [[ابن ابی الحدید]] نقل است: [[امام علی]] {{ع}} به [[براء بن عازب]] فرمود: «ای [[براء]]! آیا [[حسین]]، کشته میشود و تو زندهای و کمکش نمیکنی؟». براء گفت: چنین نیست، ای [[امیر مؤمنان]]! وقتی حسین {{ع}} کشته شد، بَراء، این سخن را به یاد میآورد و میگفت: بزرگترین حسرتم، این است که چرا در کنار حسین {{ع}} حضور نیافتم و در راه او کشته نشدم<ref>{{متن حدیث|يَا بَراءُ، أَ يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ وَ أَنْتَ حَيٌّ فَلَا تَنْصُرُهُ؟ فَقَالَ الْبَراءُ: لَا كْانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ {{ع}} كَانَ الْبَراءُ يَذْكُرُ ذَلِكَ، وَ يَقُولُ: أَعْظِمْ بِهَا حَسْرَةً، إِذْ لَمْ أَشْهَدْهُ وَ اُقْتَلْ دُونَهُ}} (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۱۰، ص۱۵؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۹۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۵.</ref> | |||
=== [[عبداللّه بن زبیر]] === | |||
[[عبدالملک بن نوفل]]، از پدرش نقل کرده است: پدرم به من خبر داد و گفت: وقتی حسین {{ع}} کشته شد، [[عبداللّه بن زبیر]] در میان [[مردم]] [[مکّه]] به پا خاست و [[کشتن حسین]] {{ع}} را فاجعه دانست و بهویژه [[کوفیان]] را [[سرزنش]] کرد و عموم عراقیها را مذمّت نمود. او پس از [[ستایش]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود فرستادن]] بر [[محمّد]] {{صل}} گفت: عراقیها، جز اندکشان، مردمی نیرنگباز و تبهکارند و کوفیان، بدترینهای عراقاند. آنان حسین {{ع}} را [[دعوت]] کردند تا یاریاش کنند و او را به [[حکومت]] بر خود برگزینند؛ ولی هنگامی که بر آنها وارد شد، بر ضدّ او شوریدند و به او گفتند: یا دستت را در دست ما میگذاری تا تو را دست بسته به نزد پسر [[زیاد بن سمیه]] بفرستیم تا حکمش را درباره تو صادر کند و یا میجنگی! به [[خدا]] [[سوگند]]، حسین {{ع}} دید که او و یارانش بسیار اندکاند و با آنکه [[خداوند عزوجل]] هیچ کس را بر [[غیب]]، [[آگاه]] نکرده، دانست که همگی کشته خواهند شد؛ اما او مرگِ بزرگوارانه را بر [[زندگی]] ننگین، ترجیح داد. خداوند، حسین {{ع}} را [[رحمت]] کند و [[قاتل حسین]] {{ع}} را بیپناه سازد! به [[جان]] خودم [[سوگند]]، در [[مخالفت]] [[کوفیان]] با [[حسین]] {{ع}} و [[نافرمانی]] شان از او، هیچ [[پنددهنده]] و بازدارندهای همانند آن نبود؛ ولی آنچه قرار است بشود، میشود و [[خداوند]]، هر گاه چیزی را بخواهد، مانعی برای آن وجود ندارد. آیا پس از حسین {{ع}}، به چنین قومی [[اطمینان]] کنیم و گفتارشان را [[تصدیق]] نماییم و پیمانشان را بپذیریم؟ نه! هیچ گاه، آنان را [[شایسته]] چنین چیزی نمیبینیم. آری! به [[خدا]] سوگند، آنان حسین {{ع}} را کشتند، در حالی که شب زنده داریهای طولانی داشت و روزهای زیادی را [[روزه]] بود و سزاوارترینِ آنها به چیزی ([[حکومتی]]) بود که در دست آنان است، و در [[دین]] و [[فضیلت]] نیز [[شایستهترین]] کس بود. هلا! به خدا سوگند، حسین {{ع}} [[قرآن]] را به غِنا [[تغییر]] نداده بود و [[گریه از خوف خدا]] را به آواز، بدل نکرده بود و روزه را با میخوارگی، و حلقههای مجلس ذکر را با دنبال شکار رفتن، عوض نساخته بود (کنایه به [[یزید]]). به زودی، آنان هلاک میشوند<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ {{ع}} قَامَ ابْنُ الزُّبَيْرِ فِي أَهْلِ مَكَّةَ، وَعَظَّمَ مَقْتَلَهُ، وَعَابَ عَلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ خَاصَّةً، ولامَ أَهْلَ الْعِرَاقِ عَامَّةً، فَقَالَ ـ بَعْدَ أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ {{صل}} ـ: إِنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ غُدُرٌ فُجُرٌ إِلَّا قَلِيلاً، وَ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ شِرَارُ أَهْلِ الْعِرَاقِ، وَ إِنَّهُمْ دَعَوا حُسَيْناً {{ع}} لِيَنْصُرُوهُ وَ يُوَلُّوهُ عَلَيْهِم، فَلَمَّا قَدِمَ عَلَيْهِمْ ثَارُوا عَلَيْهِ، فَقَالُوا لَهُ: إِمَّا أَنْ تَضَعَ يَدَكَ فِي أَيْدِينَا، فَنَبْعَثَ بِكَ إِلَى ابْنِ زِيَادِ بْنِ سُمَيَّةَ سِلما، فَيُمْضِيَ فِيكَ حُكْمَهُ، وَ إِمَّا أَنْ تُحَارِبَ! فَرَأْىَ وَاللَّهِ، أَنَّهُ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ قَلِيلٌ فِي كَثِيرٍ ـ وَ إِنْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يُطْلِعْ عَلَى الْغَيْبِ أَحَداً ـ أنَّهُ مَقْتُولٌ، وَ لكِنَّهُ اخْتارَ الْمِيتَةَ الْكَرِيمَةَ عَلَى الْحَياةِ الذَّمِيمَةِ، فَرَحِمَ اللَّهُ حُسَيْناً {{ع}}، وَ أَخْزَى قَاتِلَ حُسَيْنٍ {{ع}}. لَعَمْرِي، لَقَدْ كَانَ مِنْ خِلَافِهِمْ إِيَّاهُ وَ عِصْيَانِهِمْ مَا كَانَ فِي مِثْلِهِ وَاعِظٌ وَ نَاهٍ عَنْهُمْ، وَلكِنَّهُ مَا حُمَّ نَازِلٌ، وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً لَنْ يُدْفَعَ، أَفَبَعْدَ الْحُسَيْنِ {{ع}} نَطْمَئِنُّ إِلَى هَؤُلاءِ الْقَوْمِ، وَ نُصَدِّقُ قَوْلَهُمْ، وَنَقْبَلُ لَهُمْ عَهْداً؟ لَا، وَلَا نَرَاهُمْ لِذَلِكَ أَهْلاً. أَمَا وَاللَّهِ، لَقَدْ قَتَلُوهُ طَوِيلاً بِالَّليْلِ قِيَامُهُ، كَثِيراً فِي النَّهَارِ صِيَامُهُ، أَحَقَّ بِمَا هُمْ فِيهِ مِنْهُم، وَ أَوْلَى بِهِ فِي الدِّينِ وَالْفَضْلِ. أَمَا وَاللَّهِ، مَا كَانَ يُبَدِّلُ بِالْقُرآنِ الْغِنَاءَ، وَ لَا بِالْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ الْحُدَاءَ، وَ لَا بِالصِّيَامِ شُرْبَ الحَرَامِ، وَلَا بِالمَجَالِسِ فِي حَلَقِ الذِّكْرِ الرَّكْضَ فِي تَطلابِ الصَّيْدِ، ـ يُعَرِّضُ بِيَزِيدَ ـ فَسَوْفَ يَلْقَونَ غَيّاً}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۷۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۸۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۵.</ref> | |||
=== [[عبداللّه بن عمر]] === | |||
از [[عبدالرحمان بن ابی نعم]] نقل شده است که: مردی عراقی از [[ابن عمر]] درباره لباسی که با [[خون]] پشه [[آلوده]] میشود، پرسید. ابن عمر گفت: این را ببنید که از خون پشه میپرسد، در حالی که اینان، پسر [[پیامبر خدا]] {{صل}} را کشتند. من از پیامبر خدا {{صل}} شنیدم که میفرمود: «[[حسن]] و [[حسین]]، دو دسته گل من از دنیایند»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ سَأَلَ ابْنَ عُمَرَ عَنْ دَمِ البَعُوضِ يُصِيبُ الثَّوْبَ، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: اُنْظُرُوا إِلَى هَذَا يَسأَلُ عَنْ دَمِ البَعُوضِ وَ قَدْ قَتَلُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}! وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ {{صل}} يَقُولُ: إنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}} (سنن الترمذی، ج۵، ص۶۵۷، ح۳۷۷۰؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۰۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۷.</ref> | |||
=== [[واثلة بن اسقع]]<ref>ابو اَسقَع، واثِلة بن اَسقَع بن عبد العزّی کنانی لیثی، از صُفّهنشینان بود. وی در سال نهم هجری، اسلام آورد. او در جنگ تبوک، شرکت داشت و گفته شده از زمانی که مسلمان شد، خدمت گزار پیامبر {{صل}} شد. او به شام رفت و خانهاش در بلاط (در سه فرسخی دمشق) بود. در جنگهای دمشق و حِمْص شرکت کرد و آن گاه به جانب بیت المقدّس رفت. سرانجام، چشم او کور شد و در سال ۸۳ یا ۸۵ ق، آخرین صحابیای بود که در دمشق، درگذشت.</ref> === | |||
از [[شداد بن عبداللّه]] نقل شده است: درباره واثِلة بن اَسقَع شنیدم که وقتی [[سرِ حسین]] {{ع}} را آوردند، مردی شامی ایشان را [[لعن]] کرد. واثِله، [[خشمگین]] شد و برخاست و گفت: به [[خدا]]، همواره [[علی]] و دو پسرش را [[دوست]] داشتهام، پس از آنکه از [[پیامبر]] {{صل}} در [[منزل]] امّ [[سلمه]] شنیدم، در حالی که کِسایی خیبری را بر روی [[فاطمه]] و پسرانش و علی انداخته بود، فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیتهر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref><ref>{{متن حدیث|سَمِعْتُ وَاثِلَةَ بْنَ الْأَسْقَعِ، وَ قَدْ جِيءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ {{ع}}، فَلَعَنَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ! فَغَضِبَ وَاثِلَةُ وَ قَامَ، وَ قَالَ: وَاللَّهِ، لَا أَزَالُ اُحِبُّ عَلِيّاً وَ وَلَدَيْهِ {{عم}} بَعْدَ أَنْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} فِي مَنْزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ، وَأَلْقَى عَلَى فَاطِمَةَ وَابْنَيْهَا وَ زَوْجِهَا {{عم}} كِسَاءً خَيْبَرِيّاً، ثُمَّ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}}} (سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۷.</ref> | |||
=== [[حسن بصری]]<ref>ابو سعید، حسن بن ابی الحسن یسار بصری، هم پیمان انصار بود. او دو سال مانده به پایان خلافت عمر، در مدینه زاده شد و از نام بردارترینِ تابعیان در فقه و حدیث بود. او صاحب روایات بسیاری است و پیشوای بصریان بود. از فضل بن شادان، نقل است که حسن بصری، با هر گروهی، به همان گونه که آنان دوست داشتند، برخورد میکرد و برای ریاست، تلاش میکرد. وی پیشوایِ گروه قَدَریّه بود و رجالشناسان اهل سنّت، او را به علم و فقه، توصیف کرده و ستودهاند؛ اما در نزد علمای شیعه، درباره او اختلاف نظر وجود دارد. وی به سال ۱۱۰ ق، در بصره درگذشت.</ref> === | |||
[[ابوبکر هذلی]] اینگونه نقل کرده است که: حسن بصری، آن گاه که [[حسین]] {{ع}} کشته شد، چنان گریست که پهلوهایش تکان میخوردند. سپس گفت: چه [[خوار]] است امّتی که در آن، پسر پدری حرامزاده، پسر پیامبر [[امّت]] را بکُشد!<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بَكَى حَتَّى اخْتَلَجَ جَنباهُ، ثُمَّ قَالَ: وَا ذُلَّ اُمَّةٍ قَتَلَ ابْنُ دَعِيِّهَا ابْنَ نَبِيِّهَا}} (أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۸.</ref> | |||
=== [[ابراهیم بن مالک اشتر]]<ref>ابراهیم بن مالک اشتر بن حارث نَخَعی - که پدرش از بزرگان تابعیان و از نام آورترین یاران امیر مؤمنان علی {{ع}} بود -، مردی چابک سوار، دلیر، شجاع، زبان آور و دوستدار اهل بیت {{عم}} بود. وقتی مختار با شعار خونخواهی حسین {{ع}}، بر کوفه دست یافت، از او کمک گرفت و حکمرانی مختار با یاری او، ثبات و قرار یافت. ابراهیم، عبیداللّه بن زیاد را در سال ۶۷ ق، با دست خود به هلاکت رساند و آن گاه، سلطهاش را تا موصل و اطراف آن، گسترش داد. از کارها و فعّالیتهای او به دست میآید که وی، به حکومت مختار، بیتوجّهی میکرده است. ابراهیم، پس از کشته شدن مختار، به مُصعَب بن زبیر پیوست و گویا با این کار، بنای جنگ با شامیان را داشت. عبد الملک با او جنگید و زمانی که عراقیان، او را تنها گذاشتند، عبد الملک بر وی فائق آمد. او پیوسته با عبد الملک جنگید تا به سال ۷۱ ق، کشته شد و در نزدیکی سامرّا به خاک سپرده شد.</ref> === | |||
در کتاب [[المعجم الکبیر (کتاب)|المعجم الکبیر]] به نقل از [[ابراهیم]] آمده است: اگر از [[قاتلان]] [[حسین بن علی]] {{ع}} بودم و آمرزیده میشدم و وارد [[بهشت]] میشدم، [[شرم]] میکردم که از کنار [[پیامبر]] {{صل}} عبور کنم و ایشان به صورت من بنگرد<ref>{{متن حدیث|لَوْ كُنْتُ فِيمَنْ قَتَلَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ {{ع}}، ثُمَّ غُفِرَ لِي، ثُمَّ اُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، اسْتَحْيَيْتُ أَنْ أَمُرَّ عَلَى النَّبِيِّ {{صل}} فَيَنْظُرَ فِي وَجْهِي}} (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۲، ش۲۸۲۹؛ تهذیب الکمال، ج۲۵، ص۱۵۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۹.</ref> | |||
=== [[بشر بن غالب]]<ref>بشر بن غالب اسدی کوفی - که کنیهاش ابو صادق است -، از یاران امیر مؤمنان {{ع}}، امام حسن {{ع}}، امام حسین {{ع}} و امام زین العابدین {{ع}} بوده است. ظاهرا او و برادرش بشیر، دعای روز عرفه را از امام حسین {{ع}} روایت کردهاند. وی، در زمان مختار، به زندان افکنده شد و پس از کشته شدن مختار، آزاد گردید.</ref> === | |||
از [[عبداللّه بن شریک]] نقل است که: بِشر بن غالب را دیدم که به خاطر [[پشیمانی]] از کمک نکردن به [[حسین]] {{ع}}، بر روی [[قبر]] وی، غلت میزد<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ بِشْرَ بْنَ غَالِبٍ يَتَمَرَّغُ عَلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ {{ع}} نَدَامَةً عَلَى مَا فَاتَهُ مِنْ نَصْرِهِ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۵۰۱، ش۴۶۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۳۹.</ref> | |||
=== [[ربیع بن خثیم]]<ref>ابو یزید ربیع بن خُثَیم بن عائذ ثَوری کوفی، از یاران عبداللّه بن مسعود و از جمله زاهدان هشتگانه است. وی در صفّین، با امام علی {{ع}} بود؛ اما با چهارصد نفر از قاریان، درباره جنگ در رکاب ایشان، به تردید افتادند و نزد امام علی {{ع}} آمدند و گفتند: ما را مأمور سرحدّاتی کن تا در آنجا بجنگیم. امام {{ع}} هم آنان را به سرحدّات قزوین و ری فرستاد و ربیع، بدین گونه، از یاری امام {{ع}} کناره گرفت. وی در سال ۶۴ ق، درگذشت.</ref> === | |||
در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] به نقل از [[سفیان]] آمده است: وقتی [[حسین بن علی]] {{ع}} کشته شد، ربیع بن خثیم گفت: آنان، نوجوانانی را کشتند که اگر [[پیامبر]] {{صل}} آنها را مییافت، در دامنش مینشانْد و دهان بر دهان آنان میگذاشت<ref>{{متن حدیث|لَمَّا اُصِيبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}}، قَالَ الرَّبِيعُ بْنُ خُثَيْمٍ: لَقَدْ قَتَلُوا صِبْيَةً لَوْ أَدْرَكَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لَأَجْلَسَهُمْ فِي حِجْرِهِ، وَ لَوَضَعَ فَمَهُ عَلَى أَفْمَامِهِمْ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۹۷، ش۴۵۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۴۰.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۶۵: | خط ۱۰۷: | ||
# [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']] | # [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']] | ||
# [[پرونده:151919.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۵''']] | # [[پرونده:151919.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۵''']] | ||
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||