پرش به محتوا

سعد بن معاذ انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمع‌آوری'
جز (جایگزینی متن - 'ولیکن' به 'لکن')
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمع‌آوری')
خط ۱۲: خط ۱۲:
'''[[جنگ بدر]]:''' پیامبر اسلام {{صل}} هنگام حرکت به طرف [[بدر]]، قصد [[جنگ]] نداشت، بلکه به قصد گرفتن [[مال التجاره]] [[مردم]] [[مکه]] حرکت کرد ولی در بین [[راه]] باخبر شد که [[قریش]] با جمعیت زیادی به قصد [[دفاع]] حرکت کرده‌اند. [[پیامبر]] {{صل}} در [[فکر]] فرو رفت که آیا با نداشتن وسایل [[جنگی]] و نبود [[آمادگی]] پیش برود و با [[لشکر]] آنها بجنگد، با [[هدف]] خود را که [[غارت]] قافله بود، تعقیب کند؛ زیرا [[خدای متعال]] به وسیله [[وحی]] به ایشان خبر داده بود که یکی از این دو نصیب [[مسلمانان]] خواهد شد: [[پیروزی در جنگ]]، یا [[ثروت]] و مال التجاره. از این رو، این موضوع را با مسلمانان در میان نهاد و با آنان [[مشورت]] کرد، [[ابوبکر]] و [[مقداد]] سخنانی را گفتند. سپس پیامبر به مسلمانان گفت: "چه می‌گویید؟" در این موقع سعد بن معاذ برخاست و گفت: "یا [[رسول الله]]، مثل این که منظور شما ما مردم مدینه‌ایم!" پیامبر {{صل}} فرمود: "آری". سعد گفت: "ما به شما ایمان آورده‌ایم و شما را به آن چه آورده‌ای، [[تصدیق]] کردیم؛ به هر چه خواهی [[فرمان]] بده و از [[اموال]] ما هر چه می‌خواهی بردار که به آنچه از اموال ما بگیری خوشحال‌تریم تا آنچه را برای ما باقی می‌گذاری. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[دستور]] فرمایی که به دریا فرو [[رویم]]، برای اجرای فرمان شما حاضریم و [[اطاعت]] می‌کنیم"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۵۷-۲۶۰.</ref>. با بیان این جملات، پیامبر {{صل}} شاد شد و به آنها فرمود: "به [[امید]] [[خدا]] حرکت کنید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۴۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۹۹.</ref>.
'''[[جنگ بدر]]:''' پیامبر اسلام {{صل}} هنگام حرکت به طرف [[بدر]]، قصد [[جنگ]] نداشت، بلکه به قصد گرفتن [[مال التجاره]] [[مردم]] [[مکه]] حرکت کرد ولی در بین [[راه]] باخبر شد که [[قریش]] با جمعیت زیادی به قصد [[دفاع]] حرکت کرده‌اند. [[پیامبر]] {{صل}} در [[فکر]] فرو رفت که آیا با نداشتن وسایل [[جنگی]] و نبود [[آمادگی]] پیش برود و با [[لشکر]] آنها بجنگد، با [[هدف]] خود را که [[غارت]] قافله بود، تعقیب کند؛ زیرا [[خدای متعال]] به وسیله [[وحی]] به ایشان خبر داده بود که یکی از این دو نصیب [[مسلمانان]] خواهد شد: [[پیروزی در جنگ]]، یا [[ثروت]] و مال التجاره. از این رو، این موضوع را با مسلمانان در میان نهاد و با آنان [[مشورت]] کرد، [[ابوبکر]] و [[مقداد]] سخنانی را گفتند. سپس پیامبر به مسلمانان گفت: "چه می‌گویید؟" در این موقع سعد بن معاذ برخاست و گفت: "یا [[رسول الله]]، مثل این که منظور شما ما مردم مدینه‌ایم!" پیامبر {{صل}} فرمود: "آری". سعد گفت: "ما به شما ایمان آورده‌ایم و شما را به آن چه آورده‌ای، [[تصدیق]] کردیم؛ به هر چه خواهی [[فرمان]] بده و از [[اموال]] ما هر چه می‌خواهی بردار که به آنچه از اموال ما بگیری خوشحال‌تریم تا آنچه را برای ما باقی می‌گذاری. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[دستور]] فرمایی که به دریا فرو [[رویم]]، برای اجرای فرمان شما حاضریم و [[اطاعت]] می‌کنیم"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۵۷-۲۶۰.</ref>. با بیان این جملات، پیامبر {{صل}} شاد شد و به آنها فرمود: "به [[امید]] [[خدا]] حرکت کنید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۴۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۹۹.</ref>.


در این [[جنگ]]، [[سعد بن معاذ]] جزء گروهی بود که در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[پاسداری]] از ایشان ماند. زمانی که مبارزان، [[غنائم]] را جمع آوری کرده و عده‌ای را [[اسیر]] گرفتند، سعد ترسید که رسول خدا {{صل}} غنائم را فقط بین کسانی که در خط مقدم جنگیده‌اند، تقسیم کند و به کسانی که مراقب بوده‌اند و نجنگیده‌اند، چیزی از غنائم داده نشود. به رسول خدا گفت: "یا [[رسول الله]]! ما به خاطر [[کناره‌گیری]] از جنگ و یا [[ترس]] از [[دشمن]] نبود که به خط مقدم نرفتیم و اطراف شما ماندیم؛ بلکه ما ترسیدیم شما را رها کنیم و [[لشکر]] [[مشرکان]] به شما [[هجوم]] آورند. یا رسول الله! [[مردم]] زیادند و غنائم کم، و اگر [[غنیمت]] زیادی به جنگجویان خط مقدم بدهی، برای اصحابت چیزی باقی نمی‌ماند". [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} در این باره [[اختلاف]] کردند تا این که این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>"از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید" سوره انفال، آیه ۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} آن غنائم را بین [[مسلمانان]] تقسیم کرد<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۹۹؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۵۵.</ref>.
در این [[جنگ]]، [[سعد بن معاذ]] جزء گروهی بود که در کنار [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[پاسداری]] از ایشان ماند. زمانی که مبارزان، [[غنائم]] را جمع‌آوری کرده و عده‌ای را [[اسیر]] گرفتند، سعد ترسید که رسول خدا {{صل}} غنائم را فقط بین کسانی که در خط مقدم جنگیده‌اند، تقسیم کند و به کسانی که مراقب بوده‌اند و نجنگیده‌اند، چیزی از غنائم داده نشود. به رسول خدا گفت: "یا [[رسول الله]]! ما به خاطر [[کناره‌گیری]] از جنگ و یا [[ترس]] از [[دشمن]] نبود که به خط مقدم نرفتیم و اطراف شما ماندیم؛ بلکه ما ترسیدیم شما را رها کنیم و [[لشکر]] [[مشرکان]] به شما [[هجوم]] آورند. یا رسول الله! [[مردم]] زیادند و غنائم کم، و اگر [[غنیمت]] زیادی به جنگجویان خط مقدم بدهی، برای اصحابت چیزی باقی نمی‌ماند". [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} در این باره [[اختلاف]] کردند تا این که این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>"از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید" سوره انفال، آیه ۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} آن غنائم را بین [[مسلمانان]] تقسیم کرد<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۹۹؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۵۵.</ref>.
'''[[غزوه احد]]:''' در ماجرای [[لشکرکشی]] [[قریش]] برای [[جنگ احد]]، رسول خدا {{صل}} درباره نحوه مقابله با آنها با [[اصحاب]] [[مشورت]] کرد. برخی گفتند: داخل [[مدینه]] بمانیم و در برابر [[حمله]] آنان [[دفاع]] کنیم؛ چون در این صورت، زن‌ها و [[کودکان]] نیز از پشت بام‌ها بر آنها سنگ می‌زنند. در این هنگام سعد بن معاذ بلند شد و گفت: "ما زمانی که [[مشرک]] بودیم و [[بت]] می‌پرستیدیم، کسی جرأت تعرض به ما را نداشت؛ حال چگونه ممکن است شما میان ما باشید و کسی جرأت تعرض به ما را داشته باشد؟ نه، ما باید از [[مدینه]] خارج شویم و با آنها بجنگیم پسر هر کس از ما کشته شود [[شهید]] شده است و هر کس زنده بماند، در [[راه خدا]] [[جهاد]] کرده است"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۱؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>.
'''[[غزوه احد]]:''' در ماجرای [[لشکرکشی]] [[قریش]] برای [[جنگ احد]]، رسول خدا {{صل}} درباره نحوه مقابله با آنها با [[اصحاب]] [[مشورت]] کرد. برخی گفتند: داخل [[مدینه]] بمانیم و در برابر [[حمله]] آنان [[دفاع]] کنیم؛ چون در این صورت، زن‌ها و [[کودکان]] نیز از پشت بام‌ها بر آنها سنگ می‌زنند. در این هنگام سعد بن معاذ بلند شد و گفت: "ما زمانی که [[مشرک]] بودیم و [[بت]] می‌پرستیدیم، کسی جرأت تعرض به ما را نداشت؛ حال چگونه ممکن است شما میان ما باشید و کسی جرأت تعرض به ما را داشته باشد؟ نه، ما باید از [[مدینه]] خارج شویم و با آنها بجنگیم پسر هر کس از ما کشته شود [[شهید]] شده است و هر کس زنده بماند، در [[راه خدا]] [[جهاد]] کرده است"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۱؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>.


۲۱۸٬۹۱۸

ویرایش