پرش به محتوا

جابر بن عبدالله انصاری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود'
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمع‌آوری')
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
خط ۱۲: خط ۱۲:
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> این اشتباه را ناشی از توهم [[ابن منده]] و تشابه اسمی فرد مورد بحث با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] دانسته است<ref> شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۳.</ref>. جابر به دلیل اینکه پدرش او را برای [[سرپرستی]] «برنه» خواهرش گماشت نتوانست در [[بدر]] و [[احد]] شرکت کند. جابر گوید: [[رسول خدا]] در ۲۷ یا ۲۱ [[غزوه]] حضور داشت که از این تعداد من در شانزده یا نوزده یا هجده غزوه شرکت داشتم و در بدر و احد شرکت نداشتم. وقتی پدرم در احد [[شهید]] شد نخستین غزوه‌ای که شرکت کردم [[حمراء الاسد]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۴۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[ابن عساکر]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸ و ۲۱۱.</ref> تنها [[غزوه بدر]] را تخصیص زده، ولی در ادامه عدم حضور او در [[أحد]] را نیز نقل کرده است. این در حالی است که در روایت دیگری از جابر، وی در بدر به آبرسانی [[اصحاب]] مشغول بوده است<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۹۸-۹۷.</ref>، [[موسی بن عقبه]]<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref>، [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، الثقات، ص۳۰.</ref> و [[ابن منده]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۴.</ref> و [[طوسی]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۳۱؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۵۰۰.</ref> و ظاهر [[کلام]] [[صفدی]]<ref>صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۸.</ref> به حضور او در بدر تصریح دارد. [[ابن کثیر]]<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۵.</ref> نیز این [[روایت]] را مطابق شروط پذیرش [[حدیث]] نزد مسلم دانسته، اما [[ابن سعد]]<ref>و نیز ر. ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱۲، ص۵۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref> به نقل از [[واقدی]]، چنین مطلبی را توهمی از سوی [[راویان]] عراقی چون [[اعمش]] می‌داند. [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و نیز ذهبی، سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، ج۵، ص۳۷۹.</ref> ضمن [[تأیید]] نظر واقدی، این مطلب را به دلیل [[مخالفت]] با [[اجماع]] سیره‌نویسان، [[خطا]] دانسته است. پذیرش بیان واقدی و اجماع مدعی ابن قتیبه با توجه به مطالب پیشین قابل [[تأمل]] است؛ به خصوص که جابر را در شمار [[اصحاب]] [[بدری]] شرکت کننده در [[جنگ صفین]] نام برده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۹، ص۳۶۳.</ref>. ابن کلبی<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> و [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.</ref> نیز به شرکت او در [[أحد]] تصریح کرده‌اند هرچند این نقل مخالف گزارش [[غزوه حمراء الاسد]] است.
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> این اشتباه را ناشی از توهم [[ابن منده]] و تشابه اسمی فرد مورد بحث با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] دانسته است<ref> شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۳.</ref>. جابر به دلیل اینکه پدرش او را برای [[سرپرستی]] «برنه» خواهرش گماشت نتوانست در [[بدر]] و [[احد]] شرکت کند. جابر گوید: [[رسول خدا]] در ۲۷ یا ۲۱ [[غزوه]] حضور داشت که از این تعداد من در شانزده یا نوزده یا هجده غزوه شرکت داشتم و در بدر و احد شرکت نداشتم. وقتی پدرم در احد [[شهید]] شد نخستین غزوه‌ای که شرکت کردم [[حمراء الاسد]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۴۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[ابن عساکر]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸ و ۲۱۱.</ref> تنها [[غزوه بدر]] را تخصیص زده، ولی در ادامه عدم حضور او در [[أحد]] را نیز نقل کرده است. این در حالی است که در روایت دیگری از جابر، وی در بدر به آبرسانی [[اصحاب]] مشغول بوده است<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. [[ابن کلبی]]<ref>ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب مع والیمن الکبیر، ج۲، ص۹۸-۹۷.</ref>، [[موسی بن عقبه]]<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref>، [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، الثقات، ص۳۰.</ref> و [[ابن منده]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۴.</ref> و [[طوسی]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۳۱؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۵۰۰.</ref> و ظاهر [[کلام]] [[صفدی]]<ref>صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۸.</ref> به حضور او در بدر تصریح دارد. [[ابن کثیر]]<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۵.</ref> نیز این [[روایت]] را مطابق شروط پذیرش [[حدیث]] نزد مسلم دانسته، اما [[ابن سعد]]<ref>و نیز ر. ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱۲، ص۵۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref> به نقل از [[واقدی]]، چنین مطلبی را توهمی از سوی [[راویان]] عراقی چون [[اعمش]] می‌داند. [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و نیز ذهبی، سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، ج۵، ص۳۷۹.</ref> ضمن [[تأیید]] نظر واقدی، این مطلب را به دلیل [[مخالفت]] با [[اجماع]] سیره‌نویسان، [[خطا]] دانسته است. پذیرش بیان واقدی و اجماع مدعی ابن قتیبه با توجه به مطالب پیشین قابل [[تأمل]] است؛ به خصوص که جابر را در شمار [[اصحاب]] [[بدری]] شرکت کننده در [[جنگ صفین]] نام برده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۹، ص۳۶۳.</ref>. ابن کلبی<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> و [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.</ref> نیز به شرکت او در [[أحد]] تصریح کرده‌اند هرچند این نقل مخالف گزارش [[غزوه حمراء الاسد]] است.


جابر [[شاهد]] [[مراسم دفن]] [[پدر]] خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. [[اصحاب پیامبر]] مرا از [[گریه]] [[نهی]] کردند، اما [[رسول خدا]] {{صل}} نهی نمی‌کرد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۷۱.</ref>. ۴۶ سال بعد وقتی [[معاویه]] خواست قناتی در اُحد احداث کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند [[روز]] نخست بود. وی خواست مقداری [[مشک]] و مواد [[خوشبو]] بر [[بدن]] پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر. ک: ابونعیم، دلائل، ص۵۷۰.</ref>. پدرش به [[مرد]] [[یهودی]] به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا {{صل}} خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای [[پیامبر]] پاسخ منفی داد. با دعای آن [[حضرت]] چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.</ref>. او پس از [[شهادت]] پدرش [[سرپرستی]] [[خواهران]] خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و [[محبت پیامبر]] بود<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. وی با زنی ثیّب ([[بیوه]]) [[ازدواج]] کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} به او فرمود: چرا با دوشیزه [[ازدواج]] نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که [[شهید]] شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم [[روزگار]] را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. [[پیامبر]] نظر او را [[تأیید]] کرد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. در [[غزوه حمراء الاسد]] که تنها به شرکت کنندگان در [[أحد]] اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در اُحد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. واقدی<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.</ref> و [[مفید]]<ref>مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا {{صل}} و جابر در [[غزوه]] ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آورده‌اند. در بازگشت از [[غزوه مریسیع]] جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب [[وحشت]] [[اصحاب]] شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را [[مرگ]] [[زید بن رفاعة بن تابوت]]، از سران [[منافقان]] [[مدینه]]، خبر داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۲۳.</ref>. رسول خدا {{صل}} در یکی از شبها که در [[مسافرت]] (ظاهرة [[مریسیع]]) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار [[طلب آمرزش]] کرد<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۲.</ref>، جابر به [[جنگ خندق]] و فعالیت چشمگیر و [[حیرت]] انگیز [[سلمان فارسی]] در کندن [[خندق]] اشاره کرده است<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.</ref>. جابر در همین [[جنگ]] برای رفع شدت [[گرسنگی]] [[مسلمانان]] که رسول خدا {{صل}} سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را [[ذبح]] و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]] [[جمعیت]] سه هزار نفری با آن [[سیر]] شدند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۲۰.</ref>. وی از جمله نگهبانان [[خندق]] بود. در یک شب چون دید [[عمرو بن عاص]] و [[خالد بن ولید]] با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان [[تیراندازی]] و متفرقشان کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۶۵.</ref>، از جمله [[روایات]] او در این [[جنگ]] گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین {{ع}} با [[عمرو بن عبدود]] است<ref>بنگرید: واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۷۱.</ref> که بنا بر [[روایت]] مفید<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> جابر همراه علی {{ع}} به میدان رفته تا [[شاهد]] ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر [[نبرد]] هر دو را به [[داود]] و [[جالوت]] [[تشبیه]] کرده است که [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ}}<ref>«پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.</ref>. پس از [[شکست]] [[مشرکان]]، [[مسلمانان]] به دلیل شدت سرما و [[گرسنگی]] به خانه‌هایشان بازگشتند، اما [[پیامبر]] چون خوش نداشت [[بنی قریظه]] از این موضوع [[آگاه]] شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانه‌هایشان شدند و چون موضوع را به [[رسول خدا]] {{صل}} خبر دادم آن [[حضرت]] خندید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۹۲.</ref>. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که [[مأمور]] شکستن خُم‌های شراب آنان شد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. در بازگشت از همین [[غزوه]] جابر داستان [[معجزه]] پیامبر و [[اسلام آوردن]] [[مرد]] [[یهودی]] را نقل کرده است<ref>بنگرید: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۴-۴۵.</ref>. وی در [[حدیبیه]] با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در [[بیعت رضوان]] بود<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.</ref>. این [[بیعت]] همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد<ref>احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۲۹۲.</ref>. در این [[غزوه]] [[شاهد]] جاری شدن آب از انگشتان [[پیامبر]] بود آنگاه که [[اصحاب]] از [[تشنگی]] به آن [[حضرت]] [[شکایت]] کردند<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>. با این حال وقتی [[غنایم]] [[خیبر]] را میان حاضران و غایبان در [[حدیبیه]] تقسیم کردند [[جابر بن عبدالله]] را از جمله غایبان نام برده‌اند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. بنابراین ممکن است وی با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] [[اشتباه]] شده است. جابر در غزوه [[خیبر]] بوده و [[روایت]] کرده که [[رسول خدا]] {{صل}} گوشت اسب به آنان خورانید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.</ref>. در حالی که [[فتح خیبر]] با کشته شدن مرحب به دست علی {{ع}}از جابر نقل شده<ref>ر. ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ص۶۲۶.</ref>، اما نقل دیگر از او به کشته شدن «مرحب» به دست [[محمد بن مسلمه]] حکایت دارد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۵۷.</ref>. [[حاکم]]<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> هرچند [[سند حدیث]] دوم را صحیح دانسته، اما می‌افزاید که [[حدیث متواتر]] این است که مرحب به دست علی {{ع}} کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خَبَط (منطقه‌ای از [[جهینه]] و با [[مدینه]] پنج [[روز]] فاصله دارد) به [[فرماندهی]] [[ابوعبیده جراح]] در [[سال هفتم هجری]] جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان [[گرسنگی]] شدید [[مسلمانان]] و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی [[عظیم]] الجثه‌ای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوان‌های آن می‌توانست عبور کند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.</ref>! در سال نهم که [[ابوبکر]] به عنوان [[سرپرست]] [[حجاج]] اعزام شد جابر همراه او بود و داستان [[ملحق شدن]] علی {{ع}} را برای قرائت [[سوره برائت]] نقل می‌کند<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۲، ص۶۶-۶۷.</ref>.
جابر [[شاهد]] [[مراسم دفن]] [[پدر]] خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. [[اصحاب پیامبر]] مرا از [[گریه]] [[نهی]] کردند، اما [[رسول خدا]] {{صل}} نهی نمی‌کرد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۷۱.</ref>. ۴۶ سال بعد وقتی [[معاویه]] خواست قناتی در اُحد احداث کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند [[روز]] نخست بود. وی خواست مقداری [[مشک]] و مواد [[خوشبو]] بر [[بدن]] پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر. ک: ابونعیم، دلائل، ص۵۷۰.</ref>. پدرش به [[مرد]] [[یهودی]] به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا {{صل}} خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای [[پیامبر]] پاسخ منفی داد. با دعای آن [[حضرت]] چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.</ref>. او پس از [[شهادت]] پدرش [[سرپرستی]] [[خواهران]] خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و [[محبت پیامبر]] بود<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. وی با زنی ثیّب ([[بیوه]]) [[ازدواج]] کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} به او فرمود: چرا با دوشیزه [[ازدواج]] نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که [[شهید]] شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم [[روزگار]] را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. [[پیامبر]] نظر او را [[تأیید]] کرد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. در [[غزوه حمراء الاسد]] که تنها به شرکت کنندگان در [[أحد]] اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در اُحد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. واقدی<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.</ref> و [[مفید]]<ref>مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا {{صل}} و جابر در [[غزوه]] ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آورده‌اند. در بازگشت از [[غزوه مریسیع]] جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب [[وحشت]] [[اصحاب]] شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را [[مرگ]] [[زید بن رفاعة بن تابوت]]، از سران [[منافقان]] [[مدینه]]، خبر داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۲۳.</ref>. رسول خدا {{صل}} در یکی از شبها که در [[مسافرت]] (ظاهرة [[مریسیع]]) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار [[طلب آمرزش]] کرد<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۲.</ref>، جابر به [[جنگ خندق]] و فعالیت چشمگیر و [[حیرت]] انگیز [[سلمان فارسی]] در کندن [[خندق]] اشاره کرده است<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.</ref>. جابر در همین [[جنگ]] برای رفع شدت [[گرسنگی]] [[مسلمانان]] که رسول خدا {{صل}} سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را [[ذبح]] و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]] [[جمعیت]] سه هزار نفری با آن [[سیر]] شدند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۲۰.</ref>. وی از جمله نگهبانان [[خندق]] بود. در یک شب چون دید [[عمرو بن عاص]] و [[خالد بن ولید]] با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان [[تیراندازی]] و متفرقشان کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۶۵.</ref>، از جمله [[روایات]] او در این [[جنگ]] گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین {{ع}} با [[عمرو بن عبدود]] است<ref>بنگرید: واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۷۱.</ref> که بنا بر [[روایت]] مفید<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> جابر همراه علی {{ع}} به میدان رفته تا [[شاهد]] ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر [[نبرد]] هر دو را به [[داوود]] و [[جالوت]] [[تشبیه]] کرده است که [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ}}<ref>«پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داوود جالوت را کشت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.</ref>. پس از [[شکست]] [[مشرکان]]، [[مسلمانان]] به دلیل شدت سرما و [[گرسنگی]] به خانه‌هایشان بازگشتند، اما [[پیامبر]] چون خوش نداشت [[بنی قریظه]] از این موضوع [[آگاه]] شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانه‌هایشان شدند و چون موضوع را به [[رسول خدا]] {{صل}} خبر دادم آن [[حضرت]] خندید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۹۲.</ref>. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که [[مأمور]] شکستن خُم‌های شراب آنان شد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. در بازگشت از همین [[غزوه]] جابر داستان [[معجزه]] پیامبر و [[اسلام آوردن]] [[مرد]] [[یهودی]] را نقل کرده است<ref>بنگرید: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۴-۴۵.</ref>. وی در [[حدیبیه]] با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در [[بیعت رضوان]] بود<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.</ref>. این [[بیعت]] همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد<ref>احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۲۹۲.</ref>. در این [[غزوه]] [[شاهد]] جاری شدن آب از انگشتان [[پیامبر]] بود آنگاه که [[اصحاب]] از [[تشنگی]] به آن [[حضرت]] [[شکایت]] کردند<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>. با این حال وقتی [[غنایم]] [[خیبر]] را میان حاضران و غایبان در [[حدیبیه]] تقسیم کردند [[جابر بن عبدالله]] را از جمله غایبان نام برده‌اند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. بنابراین ممکن است وی با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] [[اشتباه]] شده است. جابر در غزوه [[خیبر]] بوده و [[روایت]] کرده که [[رسول خدا]] {{صل}} گوشت اسب به آنان خورانید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.</ref>. در حالی که [[فتح خیبر]] با کشته شدن مرحب به دست علی {{ع}}از جابر نقل شده<ref>ر. ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ص۶۲۶.</ref>، اما نقل دیگر از او به کشته شدن «مرحب» به دست [[محمد بن مسلمه]] حکایت دارد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۵۷.</ref>. [[حاکم]]<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> هرچند [[سند حدیث]] دوم را صحیح دانسته، اما می‌افزاید که [[حدیث متواتر]] این است که مرحب به دست علی {{ع}} کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خَبَط (منطقه‌ای از [[جهینه]] و با [[مدینه]] پنج [[روز]] فاصله دارد) به [[فرماندهی]] [[ابوعبیده جراح]] در [[سال هفتم هجری]] جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان [[گرسنگی]] شدید [[مسلمانان]] و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی [[عظیم]] الجثه‌ای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوان‌های آن می‌توانست عبور کند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.</ref>! در سال نهم که [[ابوبکر]] به عنوان [[سرپرست]] [[حجاج]] اعزام شد جابر همراه او بود و داستان [[ملحق شدن]] علی {{ع}} را برای قرائت [[سوره برائت]] نقل می‌کند<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۲، ص۶۶-۶۷.</ref>.


جابر در [[فتح مکه]] ملازم [[پیامبر]] بود که از سمت اذاخر (ابتدای [[ابطح]]) روبه روی [[شعب ابی طالب]] وارد [[مکه]] شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانه‌ای را که [[کفار]] [[قریش]] به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد [[سخن پیامبر]] انداخت که در [[مدینه]] می‌فرمود: ان شاء [[الله]] وقتی [[مکه]] فتح شود [[منزل]] ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای [[ابطح]]) خواهد بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۸۲۸.</ref>. جابر ناظر بالا رفتن علی {{ع}} بر [[دوش پیامبر]] بود که خواست [[بت]] «هُبَل» را به رو فرواندازد<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۹۸.</ref>. در [[غزوه طائف]] داستان [[نجوا]] کردن [[رسول خدا]] {{صل}} با علی {{ع}} را نقل کرده که این موضوع [[اعتراض]] برخی از جمله [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به دنبال داشت و آن [[حضرت]] فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه [[خدا]] با او نجوا نمود<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. وی به اعتراض [[رهبر]] معترضان به [[پیامبر]] در [[تقسیم غنایم]] جِعِرّانه و [[ظهور]] گروه او در [[آینده]] و خروج آنان از [[دین]] اشاره کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.</ref>. جابر در [[جنگ تبوک]] نیز حاضر بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۳، ص۱۰۳۴.</ref>. پس از ساخت [[منبر]] برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن [[خطبه]] بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا [[ناقه]] بوده است<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.</ref>. درخواست [[کاغذ و قلم]] در آخرین لحظات [[عمر پیامبر]] و [[امتناع]] برخی از [[اصحاب]] از جمله عمر و [[کلام]] [[ناشایست]] او، آخرین [[مشاهده]] جابر از حوادث [[عصر رسالت]] گزارش شده است<ref>ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>
جابر در [[فتح مکه]] ملازم [[پیامبر]] بود که از سمت اذاخر (ابتدای [[ابطح]]) روبه روی [[شعب ابی طالب]] وارد [[مکه]] شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانه‌ای را که [[کفار]] [[قریش]] به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد [[سخن پیامبر]] انداخت که در [[مدینه]] می‌فرمود: ان شاء [[الله]] وقتی [[مکه]] فتح شود [[منزل]] ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای [[ابطح]]) خواهد بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۸۲۸.</ref>. جابر ناظر بالا رفتن علی {{ع}} بر [[دوش پیامبر]] بود که خواست [[بت]] «هُبَل» را به رو فرواندازد<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۹۸.</ref>. در [[غزوه طائف]] داستان [[نجوا]] کردن [[رسول خدا]] {{صل}} با علی {{ع}} را نقل کرده که این موضوع [[اعتراض]] برخی از جمله [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به دنبال داشت و آن [[حضرت]] فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه [[خدا]] با او نجوا نمود<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. وی به اعتراض [[رهبر]] معترضان به [[پیامبر]] در [[تقسیم غنایم]] جِعِرّانه و [[ظهور]] گروه او در [[آینده]] و خروج آنان از [[دین]] اشاره کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.</ref>. جابر در [[جنگ تبوک]] نیز حاضر بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۳، ص۱۰۳۴.</ref>. پس از ساخت [[منبر]] برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن [[خطبه]] بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا [[ناقه]] بوده است<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.</ref>. درخواست [[کاغذ و قلم]] در آخرین لحظات [[عمر پیامبر]] و [[امتناع]] برخی از [[اصحاب]] از جمله عمر و [[کلام]] [[ناشایست]] او، آخرین [[مشاهده]] جابر از حوادث [[عصر رسالت]] گزارش شده است<ref>ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش