پرش به محتوا

بحث:عبدالله بن عباس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷۸: خط ۷۸:


سپس نزد علی {{ع}} برگشته و مطالب [[گفتگو]] را به [[امام]] خبر داد. امام {{ع}} به او فرمود: "تو را می‌شناختم که برای بردن این [[پیام]] تو را [[انتخاب]] کردم"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۴۰ - ۳۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۲-۳۹۴.</ref>
سپس نزد علی {{ع}} برگشته و مطالب [[گفتگو]] را به [[امام]] خبر داد. امام {{ع}} به او فرمود: "تو را می‌شناختم که برای بردن این [[پیام]] تو را [[انتخاب]] کردم"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۴۰ - ۳۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۲-۳۹۴.</ref>
== ابن عباس و [[اتهام]] [[خیانت]] ==
یکی از موضوعاتی که در [[تاریخ]] [[زندگی]] ابن عباس درباره آن گفتگوی فراوانی شده، این است که می‌گویند، هنگامی که علی {{ع}} او را [[حاکم بصره]] قرار داد، او آنچه را در [[بیت المال]] بود، برداشت و به جانب [[مکه]] رهسپار شد و دست از علی {{ع}} کشید و آن [[اموال]] در حدود دو میلیون [[درهم]] بوده است. و وقتی که این خبر به امام رسید، گریان شد و فرمود: وقتی که [[پسر عموی پیامبر]] با آن [[مقام علمی]] چنین کند، از دیگران چه انتظاری است. خدایا! از اینها رنجور شده‌ام، [[مرگ]] مرا برسان و مرا به سوی خود ببر.
سپس از شخص نامعلومی از [[اهل]] یمامه [[نقل]] می‌کنند که امام نامه‌ای به این مضمون به ابن عباس نوشت: نامه‌ای است از [[بنده خدا]] [[علی بن ابی‌طالب]] به [[عبدالله بن عباس]]؛ همانا تو را در [[امانت]] خود [[شریک]] گردانیدیم و به هیچ یک از خاندانم به اندازه تو [[اطمینان]] نداشتیم ولی هنگامی که دیدی [[روزگار]] بر پسر عمویت [[خشم]] و [[دشمن]] بر او سخت گرفته و [[مردم]] با وی [[بدرفتاری]] و به وی خیانت می‌کنند، تو هم از من برگشته، با [[مخالفان]] من همدست شدی و مرا به بدترین [[خواری]] سپردی! گویا در کوشش‌های خود [[خدا]] را در نظر نداشتی و در [[امور دینی]] روشن نبودی که با [[امت پیامبر]] {{صل}} [[راه]] [[مکر]] پیمودی و مانند گرگی زخم خورده در اولین [[فرصت]] هر چه به چنگ آوردی، ربودی. شگفتا! مگر به [[قیامت]] [[ایمان]] نداری و از حساب [[روز جزا]] نمی‌ترسی؟!
چگونه بر تو گران نیامد که با [[اموال]] [[یتیمان]] و [[بیوه]] [[زنان]] کنیزکانی بخری و با آنها همبستر شوی؟ اموال این [[مردم]] را به خودشان برگردان! به خدا قسم، اگر برنگردانی و خدا مرا بر تو مسلط کند، خود را در آنچه درباره‌ات انجام دهم، معذور می‌دانم. به خدا قسم، اگر [[حسن]] و [[حسین]] چنین می‌کردند؛ از ایشان طرفداری نمی‌کردم تا [[حق]] را بگیرم و [[ستم]] را از [[ستمدیدگان]] برطرف سازم؛ والسلام.
و [[عبدالله بن عباس]] در جواب [[امام]] نوشت: نامه‌ات به من رسید. دانستم از اینکه [[مالی]] را از [[بیت المال]] برداشته‌ام بر تو گران آمده؛ به جانم قسم که از بیت المال بیش از آنچه برداشته‌ام، حق دارم. و پس [[امام نامه]] دیگری به [[ابن عباس]] نوشت که قدری تندتر از [[نامه]] اول بود. امام {{ع}} نوشت: از شگفتی‌ها است که برای خودت از بیت المال [[مسلمین]] حقی بیشتر از یک نفر قایل هستی. به من خبر رسیده که تو [[مکه]] را [[وطن]] خود قرار داده‌ای؛ برگرد که خدا تو را [[هدایت]] کند و [[توبه]] کن به سوی پروردگارت و [[مال]] [[مسلمانان]] را به خودشان برگردان، چرا که به زودی از آنچه با آن [[الفت]] گرفته‌ای، جدا خواهی شد و آنچه را که جمع کرده‌ای ترک خواهی کرد و ساکن [[خاک]] خواهی شد و با حساب مواجه شده، از آنچه جمع کردی، [[بی‌نیاز]] و محتاج ([[اعمال]] خیری) می‌شوی که برای [[آینده]] باید بفرستی. و ابن عباس هم برای امام نوشت که ما به جهت اختصار و هم‌چنین بی‌اصل بودن آن از [[نقل]] آن صرف نظر می‌کنیم<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸۶.</ref>.
هم‌چنین [[اخبار]] زیادی درباره حضور [[ابن عباس]] نزد [[امام حسن]] {{ع}} هنگام [[صلح]] وجود ندارد و فقط [[طبری]] به نقل از [[ابو عبیده]] می‌گوید: اموالی را که نزد ابن عباس جمع شده بود، او به همراه برد. پس از پنج [[ناحیه]] [[بصره]] افرادی را فرستادند که در [[طف]] به وی رسیدند و در برابر او موضع گرفتند و می‌خواستند [[مال]] را از او بگیرند. پس [[صبرة بن شیمان]] حدانی گفت: "ای گروه ازدیان، به [[خدا]] قسم، قیسیان [[برادران]] [[مسلمان]] ما هستند، آنها [[همسایگان]] ما و در مقابل [[دشمنان]]، [[یاران]] ما هستند. اگر این مال را پس بدهند، اندک چیزی به هر کدام می‌رسد، آنها در [[آینده]] برای شما بهتر از این مال خواهند بود". ازدیان گفتند: [[رأی]] تو چیست؟ او گفت: "بروید و آنها را رها کنید". [[قوم]] او از او [[اطاعت]] کرده و رفتند. [[مردم]] بکر و [[عبد القیس]] گفتند: رأی صبره برای قومش خوب بود و آنها نیز از [[جنگ]] کناره گرفتند. مردم [[بنی تمیم]] گفتند: رهایشان نمی‌کنیم و بر سر مال با آنها می‌جنگیم. پس [[تمیمیان]] ابن مجاعة تمیمی را [[فرمانده]] خویش قرار داده، جنگ را شروع کردند. از دو گروه افراد زیادی زخمی شدند اما کسی کشته نشد. سپس تمیمیان نیز دست از جنگ کشیده و رفتند. پس ابن عباس به همراه بیست نفر به سوی [[مکه]] رفت.
[[ابوعبیده]] گوید: ابن عباس از بصره بیرون نرفت تا وقتی که [[علی]] {{ع}} کشته شد و او نزد امام حسن {{ع}} رفت و هنگام صلح میان او و [[معاویه]] حضور داشت. آنگاه به بصره بازگشت که [[زندگی]] وی آنجا بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۴۱.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۶.</ref>
== پاسخ به [[اتهام]] ==
آیا مطلب همین طور است که این [[روایت]] می‌گوید؟ [[حقیقت]] مطلب غیر از این است، زیرا شواهدی بر [[دروغ]] بودن آن وجود دارد:
# در روایت کشی مقدار [[اختلاس]]، دو میلیون [[درهم]]، در [[عقد]] الفرید شش میلیون [[درهم]] و در جای دیگر ده هزار درهم دانسته شده است و این [[اختلاف]]، دلیلی بر ساختگی بودن این قضیه است.
# چگونه ممکن است در [[حکومت]] [[علی]] {{ع}} که ایشان هر هفته [[مال]] جمع شده در [[بیت المال]] [[کوفه]] را تقسیم و سپس مکانش را جارو می‌کرد و در آن [[نماز]] می‌گزارد، در [[بصره]] شش میلیون درهم شود، با توجه به احتیاج زیادی که [[مسلمانان]] در [[جنگ‌ها]] به آن داشته‌اند.
# آنچه از [[زندگی]] [[ابن عباس]] و [[کثرت]] علاقه وی نسبت به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[نقل]] شده (که برخی به عنوان نمونه نقل شد) این داستان را [[تکذیب]] می‌کند؛ زیرا ابن عباس تا آخر [[عمر]] با [[امام]] {{ع}} بود و هیچ‌گاه از [[فرمان]] ایشان [[تخلف]] نکرد. بسیاری از مدارک نشان می‌دهد که ابن عباس در [[زمان]] [[شهادت امام علی]] {{ع}} در بصره بوده است.
# چگونه ممکن است چنین خیانتی از وی سرزده باشد و در هیچ یک از مناظراتی که ابن عباس با [[معاویه]] و اطرافیانش داشته، آنها به این [[خیانت]] اشاره نکرده باشند؛ با اینکه آنها همواره در پی [[عیب‌جویی]] درباره وی و امثال وی بوده‌اند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۴۳.</ref>.
# اصولا روایاتی که مکاتبات میان علی {{ع}} و ابن عباس را نقل می‌کند، [[سند]] [[درستی]] ندارند و همان‌گونه که در اول [[روایت]] یادآور شدیم، این روایت از شخص نامعلومی نقل شده است.
# در بعضی از اسناد، در نقل این داستان به جای [[عبدالله بن عباس]]، لفظ [[عبیدالله بن عباس]] آمده است و با توجه به این موضوع، وجود این روایت درباره [[عبدالله]] ثابت نخواهد شد<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۰.</ref>.
# [[مرحوم شوشتری]] می‌فرماید: ما قاعده‌ای [[عقلی]] داریم که اگر [[عقل]] با نقل [[تعارض]] پیدا کرد، [[دلیل عقلی]] مقدم بر [[دلیل نقلی]] است. پس در حالی که برای ما عقلا مسلم است که عبدالله بن عباس ملازم [[امام علی]] {{ع}} بوده و در [[حیات]] آن حضرت هیچ‌گاه از او دور نبوده و حضرت او را [[تأیید]] می‌کرده است و با اینکه زمانه به گونه‌ای بوده که هر کس میلی به [[ظواهر]] [[دنیا]] داشته، به سمت [[معاویه]] جذب می‌شد و [[امام علی]] {{ع}} را رها می‌کرد، این [[روایت]] در [[مذمت]] [[ابن عباس]] [[باطل]] است؛ با توجه به اینکه معاویه در [[طعن]] به [[خیانت]] [[اصحاب علی]] {{ع}} هیچ اشاره‌ای به خیانت [[عبدالله بن عباس]] نکرده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۴۴۳.</ref>.
و در نهایت اینکه یکی از [[علل]] [[جعل حدیث]] در مذمت [[بنی هاشم]] و [[اهل بیت]] {{عم}} این بود که دشمنانشان [[سعی]] داشتند از جهتی [[فضایل]] آنان را مخفی کنند و از جهتی [[رذایل]] را به آنان نسبت دهند تا آنان نتوانند به [[خلافت]] برسند، تا حدی که حتی [[حضرت امیر]] {{ع}} هم از این مسئله در [[امان]] نبوده است؛ چنانچه در شکایتی می‌فرماید: {{متن حدیث|اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی}}؛ "خدایا من از [[قریش]] به تو [[شکایت]] می‌کنم و از [[یاری]] کنندگان آنان؛ همانا آنان رحم مرا [[قطع]] و [[مقام]] [[عظیم]] مرا کوچک کردند"<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص۵۴۶، خطبه ۱۷۱.</ref>.
نکته دیگر اینکه تمامی کسانی که درباره زندگانی ابن عباس [[سخن]] گفته‌اند، احتمال [[جعل]] در همه یا برخی از این [[روایات]] داده‌اند و البته با توجه به مقاماتی که او داشته است جعل [[احادیث]] در مذمت او به خاطر [[حسادت]] دیگران، طبیعی است و این قضیه و نظایر آن ساخته [[دشمنان]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} می‌باشد.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۶-۳۹۸.</ref>
== [[حقیقت]] داستان ==
ممکن است کسی بگوید چطور این ممکن است بدون هیچ مدرکی درباره موضوعی تا این اندازه سخن گفته شود؟!
در جواب می‌گوییم: حقیقت این است که یکی از همکاران ابن عباس او را متهم ساخت و چون این [[اتهام]] [[دست]] [[مخالفان]] افتاد، ماجرا را این گونه جلوه دادند و ما برای این ادعا مدارک [[تاریخی]] معتبری در دست داریم و آنها مطالب [[نقل]] شده در [[تاریخ]] [[ابن اعثم کوفی]] و [[تاریخ یعقوبی]](قدیمی‌ترین تاریخ [[اسلامی]] می‌باشد.
ابن اعثم کوفی این گونه نقل می‌کند: در همان اوقاتی که [[ابن عباس]] [[حکومت بصره]] را به عهده داشت، [[علی]] {{ع}} او را [[مأمور]] کرد که به عنوان [[امیر]] [[حجاج]] به [[مکه]] رفته و امور [[حاجیان]] را به عهده بگیرد. وی [[ابوالاسود دوئلی]] و [[زیاد بن سمیه]] را [[نائب]] خود قرار داد و به جانب مکه رهسپار شد. در [[هنگام غیبت]] وی میان ابوالاسود دوئلی و زیاد بن سمیه اختلافی پیدا شد و ابوالاسود دوئلی؛ زیاد بن سمیه را هجو کرد. پس از بازگشت ابن عباس، زیاد بن سمیه از او [[شکایت]] کرد و اشعاری را که ابوالاسود دوئلی در [[مذمت]] او سروده بود، برای ابن عباس خواند. ابن عباس ناراحت شد و به ابوالاسود دوئلی [[ناسزا]] گفت. ابوالاسود دوئلی هم برای [[انتقام]]، نامه‌ای به [[امیرمؤمنان]] نوشت که پسر عموی شما در [[بیت المال]] [[خیانت]] کرده است.
[[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در جواب به ابن عباس چنین نوشت: "از تو خبرهایی به من گزارش شده که [[انتظار]] نداشتم؛ [[خدا]] بهتر می‌داند. مقدار موجودی بیت المال را برایم بنویس".
ابن عباس در جواب چنین نوشت: "آنچه به شما خبر داده‌اند، [[نادرست]] است و من می‌دانم چه کسی این موضوع را به شما گزارش کرده است. بنابراین از این پس در امور [[مردم]] دخالت نخواهم کرد". و از آن [[تاریخ]] ابن عباس [[دست]] از حکومت بصره برداشت. این بار [[امام]] برایش این‌گونه نوشت: "از آنچه برایت نوشتم، ناراحت نشو؛ زیرا آن [[نامه]] به خاطر اعتمادی است که به تو دارم (خواستم از خود تو [[حقیقت]] را جویا شوم). از نامه‌ات بر من معلوم شد که آنچه به من گزارش شده، نادرست بوده است. تو هم به کار خود ادامه بده و [[استوار]] باش". چون نامه امام به ابن عباس رسید، خوشحال و دوباره مشغول کار شد<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۲۴۱-۲۴۲.</ref>.
[[یعقوبی]]، متوفای ۲۸۴ [[هجری]] این گونه می‌نویسد: ابوالاسود دوئلی که در [[سفر]] [[حج]] ابن عباس، نائب او در بصره بود، به علی {{ع}} نوشت که ابن عباس ده هزار [[درهم]] از بیت المال برداشته است. علی {{ع}} به [[ابن عباس]] نوشت که آنچه از [[بیت المال]] برداشته‌ای، به جای خود برگردان. [[عبدالله]] در مرتبه اول [[سرپیچی]] کرد. [[امام]] {{ع}} دوباره به وی [[نامه]] نوشت و او را به [[خدا]] [[سوگند]] داد که آن [[مال]] را به محل خود برگرداند. چون عبدالله همه یا بیشتر آن، را برگردانید امام به وی این گونه نوشت: گاهی [[انسان]] از به چنگ آوردن چیزی که از او فوت نخواهد شد، خوشحال و به از دست دادن آنچه از او فوت نمی‌شود، ناراحت می‌شود. از آنچه [[دنیا]] برایت پیش می‌آورد خیلی خوشحال مشو و به آنچه از [[امور دنیا]] از دستت می‌رود، زیاد افسوس مخور و تمام [[همت]] خود را برای امور [[آخرت]] قرار بده. ابن عباس پس از رسیدن این نامه گفت: "از گفتاری به اندازه این گفتار [[علی]] {{ع}} [[پند]] و [[اندرز]] نگرفتم"<ref>{{عربی| أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْمَرْءَ يَسُرُّهُ دَرْكُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيُدْرِكَهُ فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَهُ مِنْ آخِرَتِكَ وَ لْيَكُنْ أَسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا وَ مَا نِلْتَهُ مِنَ اَلدُّنْيَا فَلاَ تُكْثِرَنَّ بِهِ فَرَحاً وَ مَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَفَنَّ عَلَيْهِ حَزَناً وَ لْيَكُنْ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ }}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.</ref>.
[[سید محسن امین]] درباره این داستان می‌نویسد: [[انکار]] برداشتن [[پول]] از بیت المال [[بصره]] و انکار نامه [[حضرت امیر]] {{ع}} که قبلا ذکر شد، همان اندازه بعید و مشکل است که بتوان ارادت و [[اخلاص]] ابن عباس را نسبت به علی {{ع}} انکار کرد، اما آنچه به نظر درست می‌رسد، این است که چون ابن عباس می‌دید [[امیرمؤمنان]] در حساب و [[کتاب]] بیت المال (و اینکه از کجا گرفته و چگونه [[خرج]] می‌شود) دقیق بوده است (آن‌چنان که [[عدل علی]] {{ع}} اقتضا می‌کرد) و هیچ‌گونه مسامحه‌ای در این باره صورت نمی‌گرفته و حضرت امیر به شدت از [[اموال مسلمین]] محافظت می‌کرده است، در پی [[وسوسه]] [[شیطان]] مبلغی که [[احساس]] می‌کرده [[حق]] او است، از بیت المال برداشته و از بصره خارج شده است (چرا که او [[معصوم]] نبوده و شیطان وسوسه‌گر در کمین هر کسی است). اما هنگامی که [[نامه]] [[حضرت امیر]] {{ع}} به او رسیده و وی را [[موعظه]] کرده و از او خواسته که [[توبه]] کند، او به سرعت از [[اشتباه]] خود برگشته است. لذا تا [[زمان]] [[شهادت]] حضرت در رأس امور [[بصره]] بوده است<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۵۷.</ref>.
مسلما برداشت مبلغی که در [[تاریخ یعقوبی]] درج شده، به عنوان [[خیانت]] و [[اختلاس]] نبوده، بلکه [[ابن عباس]] آن را [[حق]] خود می‌دانسته و یا این که او در [[سفر]] حجی که [[مأموریت]] داشته، آن را [[مصرف]] کرده است. البته غیر از موضوع خیانت، [[روایات]] دیگری در [[رجال]] کشی<ref>رجال الکشی، کشی، ص۳۹ - ۳۰.</ref>، [[اصول کافی]] در باب [[فضیلت]] [[سوره قدر]]<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۳۵۷-۳۵۹ باب الحجه.</ref> و [[تفسیر قمی]] در اول [[سوره محمد]]<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۳۰۱.</ref> در [[مذمت]] ابن عباس [[نقل]] شده که در هر یک از آنها آثار ساختگی بودن هویداست و این مقاله گنجایش شرح آنها را ندارد و از موضوع این مقاله هم خارج است. بعلاوه، آنها را از [[حسن]] بن [[عباس]] بن جریش و [[جعفر]] بن معروف نقل کرده‌اند و روایات این دو [[ضعیف]] است، چنانکه [[ابن غضایری]] می‌گوید: جعفر بن معروف در [[مذهب]]، غالی بوده و [[مرحوم علامه]] و میرزا [[محمد]] استرابادی، دو رجالی بزرگ، از او [[روایت]] نقل نکرده‌اند و ابن جریش هم به اتفاق‌نظر همه [[اهل رجال]]، ضعیف است؛ خصوصاً مرحوم علامه در خلاصه و [[نجاشی]] در رجال خود او را از نظر روایت بسیار ضعیف دانسته‌اند <ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۸، ص۵۷.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۸-۴۰۱.</ref>
== ابن عباس در نظر دیگران ==
[[دوست]] و [[دشمن]] از ابن عباس [[تجلیل]] و مخصوصاً [[مقام علمی]] او را [[تصدیق]] کرده‌اند. و ما برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
نقل شده، هنگامی که خبر [[وفات]] [[عبدالله بن عباس]] به [[جابر بن عبدالله انصاری]] رسید، [[دست]] بر هم می‌زد و می‌گفت: امروز دانشمندترین و [[بردبارترین]] مرد درگذشت و با [[مرگ]] او بر این [[امت]] مصیبتی جبران ناشدنی وارد شد<ref>طبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۵۴.</ref>. [[عمر]] او را [[دوست]] داشت و با وجود بزرگانی از [[صحابه پیامبر]] {{صل}}، با او [[مشورت]] می‌کرد و درباره‌اش می‌گفت: او از جوانمردان کامل است که دارای زبانی برنده و دلی دراک است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ص۵۰۱.</ref>.
طاووس می‌گوید: پانصد نفر از [[یاران]] [[رسول خدا]] {{صل}} را [[درک]] کردم. هرگاه در مسئله‌ای [[اختلاف]] داشته، و به بحث می‌پرداختند، وقتی بحث پایان می‌یافت که گفته [[ابن عباس]] را [[اختیار]] کنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. از [[سعید بن جبیر]] درباره ابن عباس چنین [[نقل]] شده: [[تفسیر]] هر [[آیه]] از [[قرآن]] را که از وی می‌پرسیدند، آن را بیان می‌کرد و از اشعار [[عرب]] بر آن تفسیر [[شاهد]] می‌آورد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
مسروق گفته است: هر وقت به قیافه ابن عباس نظر می‌کردم، می‌گفتم زیباترینِ افراد است و هنگامی که سخن می‌گفت، او را [[فصیح‌ترین]] افراد می‌دیدم و هرگاه مشغول بیان مطالب [[علمی]] می‌شد، او را دانشمندترین کسان می‌یافتم. [[عمرو]] بن [[دینار]] گفته است: هرگز [[مجلسی]] را ندیدم که مانند مجلس ابن عباس جامع تمام مطالب خیر و سودمند باشد. و [[قاسم بن محمد]] گوید: در مجلس ابن عباس هیچ‌گاه باطلی دیده نمی‌شد و فتوایی شبیه‌تر از فتوای او نسبت به [[سنت نبوی]] نشنیدم<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۳۵.</ref>.
در ایامی که [[عبدالله بن زبیر]] در [[مکه]] دعوی [[خلافت]] کرد، روزی [[عبدالله بن صفوان بن امیه]] از کنار [[خانه]] [[عبدالله بن عباس]] عبور می‌کرد. در آنجا جمعی از جویندگان [[علم]] را دید که اطراف او را گرفته و از او استفاده علمی می‌کنند. از آنجا گذشت و در خانه [[عبید الله بن عباس]] نیز جمعی را دید که [[منتظر]] سفره طعام و [[ضیافت]] بودند. سپس به خانه [[ابن زبیر]] رفت، در آنجا نه سفره طعامی بود و نه مجلس علمی. ابن صفوان به او گفت: "زندگی تو مضمون گفته این شاعر است که می‌گوید: اگر روزی [[مرگ]] تو را دریابد، بر تو [[گریه]] نخواهم کرد؛ نه به جهت امر [[دنیا]] و نه به خاطر دین".
او پرسید: مگر چه شده؟ ابن صفوان گفت: از دو پسر [[عباس]]، یکی به [[مردم]] [[فقه]] می‌آموزد و دیگری به آنان نان می‌دهد. با این وصف موقعیت و مقامی برای تو باقی نگذاشتند".
[[ابن زبیر]]، [[عبدالله بن مطیع]] را نزد ایشان فرستاد و به آنها پیغام داد که [[امیرالمؤمنین]] می‌گوید، شما و کسانی که اطراف شما هستند باید از [[مکه]] خارج شوید وگرنه با شما برخورد خواهم کرد. [[ابن عباس]] به فرستاده او گفت: "اینکه مردم اطراف ما هستند، نه برای این است که ما از ایشان بهره‌برداری کنیم، بلکه دسته‌ای برای [[طلب علم]] و گروهی برای دریافت [[بخشش]] نزد ما می‌آیند. چگونه اینها را باز می‌داری؟"<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۳۷-۹۳۸.</ref>.
[[شوشتری]] می‌نویسد: با توجه به [[احتجاجات]] ابن عباس با [[عمر]]، [[عثمان]]، [[معاویه]]، [[عایشه]]، ابن زبیر و بقیه [[مخالفان اهل بیت]] {{عم}} و [[مقام علمی]] و [[دفع شبهات]]، اگر کسی بگوید این مرد، بدترین مرد در [[سرزمین‌های اسلامی]] پس از [[رسول اکرم]] {{صل}} و [[ائمه]] {{عم}} و [[حمزه]] و [[جعفر]] بوده، [[سخن]] بی‌جایی نگفته است<ref>قاموس الرجاس، شوشتری، ج۶، ص۴۹۱.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عبدالله بن عباس (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۴۰۱-۴۰۳.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۱۱۵٬۶۳۵

ویرایش