پرش به محتوا

حکمت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ اوت ۲۰۲۱
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
## لقمان به فرزندش چنین می‌گفت: {{عربی|یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، و قد هلک فیها عالم کثیر؛ فاجعل سفینتک فیها الایمان باللّه، و اجعل شراعها التوکّل علی اللّه، و اجعل زادک فیها تقوی الله؛ فان نجوت، فبرحمة اللّه، و آن هلکت، فبذنوبک}}: “پسرم! [[دنیا]] دریای ژرف و عمیقی است که [[خلق]] بسیاری در آن [[غرق]] شده‌اند؛ تو کشتی خود را در این دریا، [[ایمان به خدا]] قرار داده، بادبان آن را [[توکل بر خدا]]، زاد و توشه‌ات را در آن، [[تقوای الهی]]؛ اگر از این دریا [[رهایی]] یابی، به [[برکت]] [[رحمت خدا]] است، و اگر هلاک شوی، به خاطر [[گناهان]] تو است”. همین مطلب در [[کتاب کافی]]، ضمن [[سخنان امام کاظم]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]]، به صورت کامل‌تری از [[لقمان حکیم]] [[نقل]] شده است: {{عربی|یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوی اللّه و حشوها الایمان، و شراعها التوکل، و قیمها العقل، و دلیلها العلم، و سکانها الصبر}}: “پسرم! [[دنیا]] دریای عمیقی است که گروه بسیاری در آن [[غرق]] شدند؛ کشتی تو در این دریا باید تقوای الهی باشد، و زاد و توشه‌ات، [[ایمان]]، و بادبان این کشتی، [[توکل]]، و ناخدای آن، [[عقل]]، و راهنمای آن، [[علم]]، و سکّان آن، [[صبر]] است”.
## لقمان به فرزندش چنین می‌گفت: {{عربی|یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، و قد هلک فیها عالم کثیر؛ فاجعل سفینتک فیها الایمان باللّه، و اجعل شراعها التوکّل علی اللّه، و اجعل زادک فیها تقوی الله؛ فان نجوت، فبرحمة اللّه، و آن هلکت، فبذنوبک}}: “پسرم! [[دنیا]] دریای ژرف و عمیقی است که [[خلق]] بسیاری در آن [[غرق]] شده‌اند؛ تو کشتی خود را در این دریا، [[ایمان به خدا]] قرار داده، بادبان آن را [[توکل بر خدا]]، زاد و توشه‌ات را در آن، [[تقوای الهی]]؛ اگر از این دریا [[رهایی]] یابی، به [[برکت]] [[رحمت خدا]] است، و اگر هلاک شوی، به خاطر [[گناهان]] تو است”. همین مطلب در [[کتاب کافی]]، ضمن [[سخنان امام کاظم]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]]، به صورت کامل‌تری از [[لقمان حکیم]] [[نقل]] شده است: {{عربی|یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوی اللّه و حشوها الایمان، و شراعها التوکل، و قیمها العقل، و دلیلها العلم، و سکانها الصبر}}: “پسرم! [[دنیا]] دریای عمیقی است که گروه بسیاری در آن [[غرق]] شدند؛ کشتی تو در این دریا باید تقوای الهی باشد، و زاد و توشه‌ات، [[ایمان]]، و بادبان این کشتی، [[توکل]]، و ناخدای آن، [[عقل]]، و راهنمای آن، [[علم]]، و سکّان آن، [[صبر]] است”.
##در گفتار دیگری به فرزندش، در [[آداب]] [[مسافرت]] چنین می‌گوید: پسرم! هنگامی که مسافرت می‌کنی، [[اسلحه]]، [[لباس]]، [[خیمه]]، وسیله [[نوشیدن آب]]، وسایل دوختن، و داروهای ضروری را که هم خود و هم همراهانت از آن استفاده می‌توانید بکنید، بردار؛ با همسفران در همه چیز، جز در [[معصیت الهی]]، [[همراهی]] کن. پسرم! هنگامی که با جمعی مسافرت کردی، در کارهایت با آنها [[مشورت]] کن، در صورت آنها [[تبسم]] نما؛ در مورد زاد و توشه‌ای که داری، سخاوتمند باش، و هنگامی که تو را صدا زنند، پاسخ گو، و اگر از تو کمک بخواهند، آنها را [[یاری]] کن؛ تا می‌توانی، [[سکوت]] [[اختیار]] کن؛ [[نماز]] بخوان؛ در مرکب و آب و [[غذا]] که داری، سخاوتمند باش؛ اگر از تو [[گواهی]] بطلبند، گواهی ده؛ اگر از تو مشورتی بخواهند، برای به دست‌آوردن نظر صایب، [[کوشش]] کن، و بدون [[اندیشه]] و [[تأمل]] کافی، پاسخ مگو، و تمام نیروی تفکرت را برای جواب مشورت، به کارگیر که هر کس در پاسخ مشورت، خالص‌ترین نظر خود را اظهار نکند، [[خداوند]] [[نعمت]] تشخیص و [[اندیشه]] را از او می‌گیرد؛ هنگامی که ببینی همراهان تو [[راه]] می‌روند و تلاش می‌کنند، با آنها به تلاش برخیز. [[دستور]] کسی را که از تو بزرگ‌تر است، بشنو؛ اگر از تو تقاضای مشروعی دارند، همیشه جواب مثبت بده و هرگز “نه” نگوی؛ زیرا گفتنِ نه، نشانه عجز و [[ناتوانی]]، و سبب ملامت است، و هرگز [[نماز]] را از اول وقت تأخیر نینداز و این [[دین]] خود را فوراً ادا کن؛ با [[جماعت]] نماز بگزار، هر چند در سخت‌ترین حالات باشی؛ اگر می‌توانی، از هر غذایی که می‌خواهی بخوری، قبلاً مقداری از آن را در [[راه خدا]] [[انفاق]] کن؛ [[کتاب الهی]] [[تلاوت]] کن، و [[ذکر خدا]] را فراموش منما.
##در گفتار دیگری به فرزندش، در [[آداب]] [[مسافرت]] چنین می‌گوید: پسرم! هنگامی که مسافرت می‌کنی، [[اسلحه]]، [[لباس]]، [[خیمه]]، وسیله [[نوشیدن آب]]، وسایل دوختن، و داروهای ضروری را که هم خود و هم همراهانت از آن استفاده می‌توانید بکنید، بردار؛ با همسفران در همه چیز، جز در [[معصیت الهی]]، [[همراهی]] کن. پسرم! هنگامی که با جمعی مسافرت کردی، در کارهایت با آنها [[مشورت]] کن، در صورت آنها [[تبسم]] نما؛ در مورد زاد و توشه‌ای که داری، سخاوتمند باش، و هنگامی که تو را صدا زنند، پاسخ گو، و اگر از تو کمک بخواهند، آنها را [[یاری]] کن؛ تا می‌توانی، [[سکوت]] [[اختیار]] کن؛ [[نماز]] بخوان؛ در مرکب و آب و [[غذا]] که داری، سخاوتمند باش؛ اگر از تو [[گواهی]] بطلبند، گواهی ده؛ اگر از تو مشورتی بخواهند، برای به دست‌آوردن نظر صایب، [[کوشش]] کن، و بدون [[اندیشه]] و [[تأمل]] کافی، پاسخ مگو، و تمام نیروی تفکرت را برای جواب مشورت، به کارگیر که هر کس در پاسخ مشورت، خالص‌ترین نظر خود را اظهار نکند، [[خداوند]] [[نعمت]] تشخیص و [[اندیشه]] را از او می‌گیرد؛ هنگامی که ببینی همراهان تو [[راه]] می‌روند و تلاش می‌کنند، با آنها به تلاش برخیز. [[دستور]] کسی را که از تو بزرگ‌تر است، بشنو؛ اگر از تو تقاضای مشروعی دارند، همیشه جواب مثبت بده و هرگز “نه” نگوی؛ زیرا گفتنِ نه، نشانه عجز و [[ناتوانی]]، و سبب ملامت است، و هرگز [[نماز]] را از اول وقت تأخیر نینداز و این [[دین]] خود را فوراً ادا کن؛ با [[جماعت]] نماز بگزار، هر چند در سخت‌ترین حالات باشی؛ اگر می‌توانی، از هر غذایی که می‌خواهی بخوری، قبلاً مقداری از آن را در [[راه خدا]] [[انفاق]] کن؛ [[کتاب الهی]] [[تلاوت]] کن، و [[ذکر خدا]] را فراموش منما.
3#این داستان نیز از [[لقمان]] معروف است: در آن هنگام که به صورت برده‌ای برای آقایش کار می‌کرد، روزی به او گفت: گوسفندی برای من [[ذبح]] کن و دو عضو که [[بهترین]] اعضای آن است، برای من بیاور، و او گوسفندی را ذبح کرد و زبان و [[دل]] آن را برای وی آورد. چند [[روز]] دیگر، همین دستور را به او داد، منتها گفت: دو عضو که بدترین اعضای آن است، برای من بیاور. لقمان بار دیگر، گوسفندی را ذبح کرد و همان زبان و دل را برای او آورد. او [[تعجب]] کرد و از این ماجرا سؤال کرد. لقمان در پاسخ گفت: [[قلب]] و زبان، اگر [[پاک]] باشند، از هر چیز بهترند، و اگر [[ناپاک]] شوند، از همه چیز، خبیث‌تر و بدترند. این گفتار را با [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} پایان می‌دهیم. فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، حکمتی که به لقمان از سوی [[پروردگار]] [[عنایت]] شده بود، به خاطر نسبت، [[مال]]، [[جمال]]، و [[جسم]] او نبود، بلکه او مردی بود که در انجام [[فرمان خدا]]، [[قوی]] و نیرومند بود؛ از [[گناه]] و [[شبهات]] اجتناب می‌کرد؛ ساکت و خاموش بود؛ با دقت می‌نگریست؛ بسیار [[فکر]] می‌کرد؛ تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) [[روز]] نخوابید، و در مجالس (به رسم [[مستکبران]])، تکیه نمی‌کرد، و رعایت [[آداب]] را کاملاً می‌نمود؛ آب دهن نمی‌افکند؛ با چیزی [[بازی]] نمی‌کرد، و هرگز در حال نامناسبی دیده نمی‌شد؛ و هیچ‌گاه دو نفر را در حال [[نزاع]] ندید، مگر اینکه آنها را با هم [[صلح]] داد، و اگر سخن خوبی از کسی می‌شنید، حتما مأخذ آن سخن را و [[تفسیر]] آن را سؤال می‌کرد؛ با [[فقیهان]] و [[عالمان]] بسیار نشست و برخاست داشت... به سراغ علومی می‌رفت که بتواند به وسیله آن بر [[هوای نفس]] چیره شود؛ نفس خود را با نیروی [[فکر]] و [[اندیشه]] و [[عبرت]] مداوا می‌نمود، و تنها سراغ کاری می‌رفت که به سود ([[دین]] یا دنیای او بود؛ در اموری که به او [[ارتباط]] نداشت، هرگز دخالت نمی‌کرد، و از این رو، [[خداوند]] حکمت را به او ارزانی داشت<ref>تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۶-۳۷ و ۴۶–۴۹.</ref>.
##این داستان نیز از [[لقمان]] معروف است: در آن هنگام که به صورت برده‌ای برای آقایش کار می‌کرد، روزی به او گفت: گوسفندی برای من [[ذبح]] کن و دو عضو که [[بهترین]] اعضای آن است، برای من بیاور، و او گوسفندی را ذبح کرد و زبان و [[دل]] آن را برای وی آورد. چند [[روز]] دیگر، همین دستور را به او داد، منتها گفت: دو عضو که بدترین اعضای آن است، برای من بیاور. لقمان بار دیگر، گوسفندی را ذبح کرد و همان زبان و دل را برای او آورد. او [[تعجب]] کرد و از این ماجرا سؤال کرد. لقمان در پاسخ گفت: [[قلب]] و زبان، اگر [[پاک]] باشند، از هر چیز بهترند، و اگر [[ناپاک]] شوند، از همه چیز، خبیث‌تر و بدترند. این گفتار را با [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} پایان می‌دهیم. فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، حکمتی که به لقمان از سوی [[پروردگار]] [[عنایت]] شده بود، به خاطر نسبت، [[مال]]، [[جمال]]، و [[جسم]] او نبود، بلکه او مردی بود که در انجام [[فرمان خدا]]، [[قوی]] و نیرومند بود؛ از [[گناه]] و [[شبهات]] اجتناب می‌کرد؛ ساکت و خاموش بود؛ با دقت می‌نگریست؛ بسیار [[فکر]] می‌کرد؛ تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) [[روز]] نخوابید، و در مجالس (به رسم [[مستکبران]])، تکیه نمی‌کرد، و رعایت [[آداب]] را کاملاً می‌نمود؛ آب دهن نمی‌افکند؛ با چیزی [[بازی]] نمی‌کرد، و هرگز در حال نامناسبی دیده نمی‌شد؛ و هیچ‌گاه دو نفر را در حال [[نزاع]] ندید، مگر اینکه آنها را با هم [[صلح]] داد، و اگر سخن خوبی از کسی می‌شنید، حتما مأخذ آن سخن را و [[تفسیر]] آن را سؤال می‌کرد؛ با [[فقیهان]] و [[عالمان]] بسیار نشست و برخاست داشت... به سراغ علومی می‌رفت که بتواند به وسیله آن بر [[هوای نفس]] چیره شود؛ نفس خود را با نیروی [[فکر]] و [[اندیشه]] و [[عبرت]] مداوا می‌نمود، و تنها سراغ کاری می‌رفت که به سود ([[دین]] یا دنیای او بود؛ در اموری که به او [[ارتباط]] نداشت، هرگز دخالت نمی‌کرد، و از این رو، [[خداوند]] حکمت را به او ارزانی داشت<ref>تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۶-۳۷ و ۴۶–۴۹.</ref>.
#فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ}} هم فرموده: در این که میان “آیات الله” و حکمت چه فرقی است؟ بعضی از [[مفسران]] گفته‌اند: هر دو اشاره به [[قرآن]] است، منتها تعبیر به “آیات”، جنبه [[اعجاز]] آن را بیان می‌کند، و تعبیر به حکمت، محتوای عمیق و دانشی را که در آن نهفته است، باز می‌گوید. بعضی دیگر گفته‌اند: [[آیات]] [[الله]]، اشاره به [[آیات قرآن]] است، و حکمت، اشاره به [[سنت پیامبر]] ا و اندرزهای حکیمانه او. گرچه هر دو تفسیر، مناسب [[مقام]] و الفاظ [[آیه]] است، اما تفسیر اوّل، نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ چرا که تعبیر به [[تلاوت]]، با [[آیات الهی]] مناسب‌تر است. به علاوه، در آیات متعددی از قرآن، تعبیر “نزول” در مورد آیات و حکمت، هر دو، آمده است، مانند: آیه ۲۳۱ بقره: {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ}}<ref>«و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref>. شبیه همین تعبیر در [[آیه]] ۱۱۳ [[سوره نساء]] نیز آمده است.
#فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ}} هم فرموده: در این که میان “آیات الله” و حکمت چه فرقی است؟ بعضی از [[مفسران]] گفته‌اند: هر دو اشاره به [[قرآن]] است، منتها تعبیر به “آیات”، جنبه [[اعجاز]] آن را بیان می‌کند، و تعبیر به حکمت، محتوای عمیق و دانشی را که در آن نهفته است، باز می‌گوید. بعضی دیگر گفته‌اند: [[آیات]] [[الله]]، اشاره به [[آیات قرآن]] است، و حکمت، اشاره به [[سنت پیامبر]] ا و اندرزهای حکیمانه او. گرچه هر دو تفسیر، مناسب [[مقام]] و الفاظ [[آیه]] است، اما تفسیر اوّل، نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ چرا که تعبیر به [[تلاوت]]، با [[آیات الهی]] مناسب‌تر است. به علاوه، در آیات متعددی از قرآن، تعبیر “نزول” در مورد آیات و حکمت، هر دو، آمده است، مانند: آیه ۲۳۱ بقره: {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ}}<ref>«و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref>. شبیه همین تعبیر در [[آیه]] ۱۱۳ [[سوره نساء]] نیز آمده است.
#نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}}، فرموده: و به او؛ یعنی [[داوود]] [[نبی]]{{ع}}، حکمت و [[علم]] و [[دانش]] دادیم: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ}}؛ همان حکمتی که [[قرآن]] درباره آن می‌گوید: {{متن قرآن|وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}}<ref>«به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>. حکمت، گاه جنبه [[علمی]] دارد، که از آن، تعبیر به “معارف عالیه” می‌شود، و گاه جنبه عملی، که از آن، تعبیر به “اخلاق و عمل صالح” می‌گردد، و داوود از همه اینها بهره وافر داشت. آخرین [[نعمت]] بزرگ [[خدا]] بر داوود، این بود که می‌فرماید: و ما به او علم [[قضا]] و [[داوری]] صحیح و عادلانه دادیم: {{متن قرآن|وَفَصْلَ الْخِطَابِ}}. تعبیر از داوری، به “فصل الخطاب”، به خاطر آن است که {{متن قرآن|الْخِطَابِ}}، همان گفتگوهای طرفین [[نزاع]] است، و {{متن قرآن|فَصْلَ}}، به معنای [[قطع]] و جدایی است، و می‌دانیم، گفتگوهای صاحبان نزاع، هنگامی قطع خواهد شد که داوری صحیح بین آنها بشود؛ لذا این تعبیر به معنای [[قضاوت عادلانه]] آمده است<ref>تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۴۰.</ref>.
#نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}}، فرموده: و به او؛ یعنی [[داوود]] [[نبی]]{{ع}}، حکمت و [[علم]] و [[دانش]] دادیم: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ}}؛ همان حکمتی که [[قرآن]] درباره آن می‌گوید: {{متن قرآن|وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}}<ref>«به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>. حکمت، گاه جنبه [[علمی]] دارد، که از آن، تعبیر به “معارف عالیه” می‌شود، و گاه جنبه عملی، که از آن، تعبیر به “اخلاق و عمل صالح” می‌گردد، و داوود از همه اینها بهره وافر داشت. آخرین [[نعمت]] بزرگ [[خدا]] بر داوود، این بود که می‌فرماید: و ما به او علم [[قضا]] و [[داوری]] صحیح و عادلانه دادیم: {{متن قرآن|وَفَصْلَ الْخِطَابِ}}. تعبیر از داوری، به “فصل الخطاب”، به خاطر آن است که {{متن قرآن|الْخِطَابِ}}، همان گفتگوهای طرفین [[نزاع]] است، و {{متن قرآن|فَصْلَ}}، به معنای [[قطع]] و جدایی است، و می‌دانیم، گفتگوهای صاحبان نزاع، هنگامی قطع خواهد شد که داوری صحیح بین آنها بشود؛ لذا این تعبیر به معنای [[قضاوت عادلانه]] آمده است<ref>تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۴۰.</ref>.
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش