حکمت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

"حکمت" وزنِ نوعی (فِعلَة) از ریشه حُکم است[۱]؛ حُکم در لغت به معنای مطلق منع[۲] یا منع به هدف اصلاح[۳] است و به افساری که اسب را از سرکشی باز می‌دارد حَکمه می‌گویند[۴]. حکمت به معنای علم به حقایق اشیا و عمل به مقتضای آن است[۵]، از این رو حکمت را به علمی (نظری) و عملی بخش کرده‌اند[۶] و وجه نامگذاری حکمت این است که دارنده‌اش را از نادانی و کارها و اخلاق ناپسند باز می‌دارد[۷].

واژه حکمت بیشتر در معلومات عقلی صادق به کار می‌رود که بطلان و کذب در آنها راه ندارند[۸]. برخی، معانی دیگری مانند عدل و نهادن شی‌ء در جایگاه آن، دلیل، درست و محکم بودن و حلم را نیز برای حکمت یاد کرده‌اند[۹] که می‌توان آنها را از مصادیق یا لوازم معنای حکمت دانست. بعضی از واژه‌شناسان، واژگان حکمت و حکیم در زبان عربی را متأثر از زبان آرامی دانسته‌اند[۱۰].

حکمت در دانش‌های گوناگونی مانند فلسفه، عرفان و اخلاق کاربرد دارد: در اصطلاح فلسفه، حکمت بر صناعتی نظری اطلاق می‌شود که با آن، حقایق پدیده‌ها آن‌گونه که در واقع و نفس‌الامر هستند شناخته می‌شوند و با آن، معلومات نظری کسب و ملکات فاضل به دست می‌آیند، تا نفس با آنها کامل و جهانی عقلی شود که مشابه عالم عینی باشد و در پرتو آن استعداد سعادت نهایی یابد[۱۱]. بر این اساس، برخی آن را با ارزش‌ترین علم نسبت به با ارزش‌ترین معلوم، صحیح‌ترین و متقن‌ترین شناخت و علم به اسباب نخستین هستی تعریف کرده‌اند[۱۲]. بعضی آن را شبیه شدن به خدا به اندازه توان بشری دانسته‌اند[۱۳].

فیلسوفان تعریف‌های دیگری نیز برای حکمت ارائه کرده‌اند[۱۴]. در این اصطلاح، حکمت را به لحاظ متعلق آن، به نظری و عملی قسمت کرده‌اند: حکمت نظری را علم به احوال اشیاء و موجوداتی دانسته‌اند که وجودشان در اختیار بشر نیست و آن را به طبیعی، ریاضی و الهی بخش کرده‌اند و حکمت عملی را علم به احوال و اشیایی دانسته‌اند که وجودشان در محدوده توان بشر است و آن را نیز به سه قسم تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن قسمت کرده‌اند[۱۵]؛ همچنین به دیده روش، حکمت را به حکمت مشایی، اشراقی و متعالیه بخش کرده‌اند[۱۶].

در اصطلاح عرفان، حکمت از منازل سلوک و به این معناست که سالک هر چیزی را با استواری در جای خود نهد. در این اصطلاح، حکمت سه درجه دارد[۱۷]. برخی در تعریف آن گفته‌اند: حکمت، علم به حقایق اشیا و اوصاف، خواص و احکام آنها و ارتباط اسباب با مسببات و اسرار هماهنگی میان موجودات و عمل به مقتضای این دانش است[۱۸].

در اصطلاح اخلاق، حکمت از اصول فضائل اخلاقی و به معنای تهذیب نیروی نظری و حفظ آن از افراط و تفریط است، به گونه‌ای که از به‌کارگیری قوه نظری در غیر واجب یا بیش از مقدار واجب (جربزه) پرهیز کند و از تعطیل فکر (بُلْه) نیز اجتناب ورزد[۱۹].

واژه حکمت در قرآن کریم ۲۰ بار به کار رفته و در این آیات، به موضوعاتی مانند تعلیم و اعطای حکمت از سوی خدا آموزش حکمت به دست پیامبران (ع) و یاد کرد حکمت از ابزار دعوت به راه خدا پرداخته شده است.

در آیاتی نیز واژه حکم به کار رفته که می‌تواند مراد از آن حکمت است: أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ[۲۰]؛ همچنین واژه حکیم در آیات بسیاری از اسماء الهی (حکیم) و در چند آیه صفت قرآن (قرآن) یاد شده است[۲۱].

حقیقت حکمت

قرآن کریم پس از یاد کرد از انفاق با همه علل و اسباب آن و پس از ذکر اثر مثبت آن در حقیقت حیات انسانی، این بیان را از مصادیق حکمت دانسته است: مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأَذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۲۲] و از آن چنین برداشت می‌شود که حکمت بر آن دسته از قضایای صادقی اطلاق می‌شود که به شکلی سعادت انسان را در بر می‌گیرند؛ مانند معارف الهی وابسته به مبدأ و معاد و آن دسته از حقایق عالم طبیعی که با سعادت انسان ربط دارند؛ همچون حقایق فطری که اساس تشریعیات دینی‌اند[۲۳].

حکمت، سبب شکرگزاری برای خدا نیز دانسته شده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۲۴].[۲۵] حقیقت شکر، نهادن نعمت‌ها در جایگاه شایسته آنهاست و انجام دادن این امر به گونه‌ای شایسته، درگرو شناخت مُنعم و نعمت‌هایش و معرفت به چگونگی گذاشتن آنها در جایگاهشان است، بنابراین لازمۀ اعطای حکمت، دستور به شکرگزاری است[۲۶].

برخی گفته‌اند: تفسیر اعطای حکمت به برانگیختن بر شکر در آیه یاد شده، اشاره دارد که حکمت حقیقی، عمل و عبادت و شکرگزاری است[۲۷]. برخی از قرآن پژوهان، حکمت را به معنای رسیدن به حق با علم و عقل دانسته و گفته‌اند: حکمت در خدای سبحان به معنای شناخت اشیاء و ایجاد آنها در کمال استواری و در انسان به معنای شناخت پدیده‌ها و انجام‌دادن نیکی‌هاست[۲۸]. برخی نیز حقیقت حکمت را نوری دانسته‌اند که از خدای حکیم سرچشمه و در جان جای می‌گیرد که نتیجه‌اش علم به حقایق اشیاء و عمل به مقتضای آن است[۲۹] و به گفته بعضی، دانشی که سبب یا مقدمه استواری آراء و عقاید و ثبات خوی‌های پسندیده و تنظیم آنها شود، حکمت نام دارد[۳۰]. همچنین بسیاری از مفسران، حکمت را به درستی در گفتار و رفتار تفسیر کرده‌اند[۳۱].

البته مفسران در معنای حکمت، آراء بسیاری دارند که بیشتر ذکرِ مصداق اراده شده در آیه‌ای خاص‌اند؛ مانند قرآن و شناخت اموری چون ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن، نبوت، علم و فقه، ورع در دین الهی، خشیت از خدا، علم و عمل، تفکر در امر الهی و پیروی از آن، آمرزش، نوری که با آن وسواس از الهام تمییز داده می‌شود، آنچه مایه آرامش روح شود، صلاح دین و اصلاح دنیا، علم لدنّی، تجرید سرّ برای ورود الهام، سنت، حلال و حرام و موعظه[۳۲]. همه این معانی به یکدیگر نزدیک‌اند و حکمت در حکم جنس آنها و دربرگیرنده تمام آنهاست[۳۳]. موارد کاربرد حکمت در قرآن نیز این مطلب را تأیید می‌کنند[۳۴].

برخی، حکمت را علم به احکام الهی دانسته‌اند که تنها از راه بیان پیامبر (ص) در دسترس است و عقل انسان برای دستیابی به آن راهی ندارد[۳۵]؛ ولی بعضی این نظریه را رد کرده و در دیدگاهی کاملاً مخالف آن معتقدند حکمت، آن دسته از معارفی‌اند که با عقل دست‌یافتنی باشند. طرفدار دیدگاه دوم برای اثبات مدّعای خود به ادله‌ای چنگ زده و گفته است: خدا به لقمان (ع) حکمت عطا کرد: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۳۶] و لقمان (ع) پیامبر نبود تا به او وحی شود، بلکه علم وی از روی برهان و دلیل عقل بود؛ نیز خدا حکمت را تنها به برخی می‌دهد: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۳۷]، در حالی که حفظ ظاهر احکام شرعی به گروهی ویژه اختصاص ندارد و خدا دستور می‌دهد که با حکمت انسان‌ها را به سوی او بخوانند: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۳۸] و کافر را تنها با دلیل عقلی می‌توان به دین فرا خواند نه با تعبد شرعی.

همچنین بر اساس آیاتی خدای سبحان به پیامبران، هم کتاب آموخته است و هم حکمت: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۳۹]، وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۴۰]، أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۴۱]، وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۴۲]، إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[۴۳] و... و عطف حکمت بر کتاب در آیات یاد شده نشان می‌دهد حکمت همان کتاب نیست، بنابراین مراد از کتاب و حکمت، علوم منقول و معقول است. افزون بر این، در روایتی حکمت گمشده مؤمن دانسته شده است که هرجا آن را یافت فرا می‌گیرد[۴۴] و چه بسا آن را از انسان گمراهی بیاموزد و این، دلیلی روشن است که حکمت، احکام تعبدی شرع نیست، زیرا آنها را تنها باید از اصحاب وحی فرا گرفت[۴۵]. به نظر می‌رسد هر دو نظریه، ناتمام باشند، بلکه حکمتْ عام است و آنچه را عقل به تنهایی درک می‌کند، نیز آنچه را شرع بیان می‌کند، هر دو را دربرمی‌گیرد.

حکمت با معرفت تفاوت دارد، زیرا معرفتْ ادراکی بی‌لحاظِ عمل است، در حالی که در معنای حکمت، عمل نهفته است، از این رو آن را به نظری و عملی قسمت کرده‌اند[۴۶].[۴۷]

اقسام حکمت

حکمت یا نظری است یا عملی و بنابر تبیین برخی از مفسران نمی‌تواند خارج از این دو قسم باشد، زیرا حکمت کمال انسان است که تنها در دو چیز است: شناختن حق؛ شناختن خیر برای عمل به آن. بازگشت اوّلی به علم و ادراک مطابق با واقع و بازگشت دومی به فعل عادلانه است و کمال این دو امر در انسان‌ها، مرتبه نبوت و ولایت است، ازاین‌رو در آیاتی از حکمت نظری و عملی پیامبران سخن به میان آمده، چنان‌که در آیه‌ای وظیفه پیامبران دعوت به توحید (حکمت نظری) و تقوا (حکمت عملی) دانسته شده است: يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ[۴۸]؛ همچنین ابراهیم (ع) از خدا حُکم (حکمت نظری) و پیوستن به صالحان (حکمت عملی) را خواسته رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[۴۹] و خدای سبحان خطاب به موسی (ع) پس از بیان توحید (حکمت نظری) به او فرمان داده است تا تنها خدا را بپرستد (حکمت عملی): إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[۵۰] و عیسی (ع) پس از اشاره به بندگی خویش و گرفتن انجیل از خدا (حکمت نظری) سفارش خود به نماز و زکات (حکمت عملی) را یادآور می‌شود: وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۵۱] و خدا به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: بدان که خدایی جز اللّه‌ نیست (حکمت نظری) و برای گناهت آمرزش بخواه (حکمت عملی): فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ[۵۲].[۵۳]

در آیاتی نیز مجموعه‌ای از معارف عقلی، مواعظ و مسائل اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی از مصادیق حکمت دانسته شده‌اند؛ مانند یکتاپرستی، نیکی به پدر و مادر، پرداخت حق خویشاوند و فقیر و در راه مانده، پرهیز از اسراف و بخل، دوری از کشتن ناحق و زنا، پرهیز از تصرف ناحق در مال یتیم، وفا به عهد، پر کردن پیمانه و بهره‌گیری از ترازوی درست در معاملات، پرهیز از پیروی غیر علم و دوری از تکبر: وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلأَوَّابِينَ غَفُورًا وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُورًا وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً وَلاَ تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا[۵۴].[۵۵]

همچنین به گفته برخی، وصایای لقمان (ع) به فرزندش که او را از شرک نهی و سپس معاد را یادآوری و پس از آن وی را به نماز، امر به معروف، نهی از منکر، صبر بر مصیبت، دوری از تکبّر و میانه‌روی در رفتار و گفتار امر کرد: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ[۵۶]، اصول حکمت نظری و عملی را در بردارد[۵۷]؛ همچنین تعبیر ایمان و عمل صالح که فراوان و در آیات بسیاری به کار رفته است، می‌تواند اشاره به غایت حکمت نظری و تمامیت حکمت عملی باشد[۵۸].

برخی با تأمل در کاربرد واژه حکمت در قرآن کریم و احادیث، حکمت را مقدّمات علمی، عملی و روحی برای رسیدن به هدف نهایی انسان دانسته و آن را به سه قسم نظری، عملی و حقیقی بخش کرده‌اند. در این دیدگاه، حکمت نظری که شامل همه معارف اعتقادی، اخلاقی و عملی می‌شود، مقدمه‌ای علمی برای رسیدن به هدف یاد شده و آموختنی و یاد دادنی و از وظایف اصلی پیامبران (ع) آموزش همین حکمت است: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۵۹]، رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۶۰]، كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۶۱]، هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۶۲] و حکمت عملی، مقدمه‌ای عملی برای رسیدن به مقام انسان کامل است، از این رو به همه اعمالی که انسان را به کمال مطلق نزدیک می‌کنند حکمت اطلاق می‌شود و حکمت حقیقی، نوری معنوی است که دارای آثار علم حقیقی مانند خشیت الهی: وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ[۶۳] است. این حکمت را خدا به انسانی می‌دهد که دو حکمت پیشین را به دست آورده است. بر اساس این نظریه، حکمت نظری، مقدمه حکمت عملی و حکمت عملی، مقدمه حکمت حقیقی است[۶۴].

برخی از مفسران نیز با رویکردی عرفانی، حکمت الهی را غیر از حکمت معمولی ـ یعنی معقولات ـ دانسته و گفته‌اند: حکمت الهی با براهین عقلی و نقلی درک شدنی نیست، بلکه این حکمت از مواهب الهی است که هنگام تجلّی صفات احدیّ، به قلب‌های پیامبران و اولیاء (ع) وارد می‌شود[۶۵]. برخی از عارفان با ذکر شاهدی قرآنی، حکمت را به "منطوق بها" (بیان شده) و "مسکوت عنها" (پوشیده) بخش کرده‌اند، زیرا مصلحت گاه در اظهار حکمت است؛ مانند احکام شرعی که بیان شده‌اند و گاه در پوشیده ماندن آن است؛ نظیر اسرار الهی که خدا آنها را از اغیار پوشانده است[۶۶].[۶۷]

اهمیت و عظمت حکمت

حکمت در فرهنگ اسلامی جایگاهی ویژه و عظمت و شرافتی خاص دارد[۶۸]، تا آنجا که قرآن کریم که خود کتاب هدایت و سعادت انسان‌هاست، کتاب حکمت دانسته شده و در چند آیه از آن با وصف حکیم یاد شده است: ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ[۶۹]؛ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ[۷۰]؛ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[۷۱] و در آیه‌ای قرآن حکمت بالغه نامیده شده است: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ[۷۲].[۷۳] مراد حکمتی است کامل که از ناحیه خودش و اثرش کمبودی نداشته باشد[۷۴].

همچنین در آیاتی دین الهی از آن رو که بر فطرت استوار است، حق نامیده شده: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۷۵] و به همین جهت نیز قرآن کریم هدایت کننده به سوی حق معرفی شده است: قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ[۷۶] و حق چیزی نیست، جز اعتقادی که واقع با آن مطابق و رشد لازمِ آن باشد و این همان حکمت یعنی اعتقادی است که کذب و ضرر در آن راه ندارد[۷۷]. افزون بر این، قرآن مجید به شکل‌های گوناگونی حکمت را ستوده است، چنان‌که بر اساس آیه‌ای خدا حکمت را به هرکس بخواهد می‌دهد و به هر که حکمت داده شود، به او خیر بسیار عطا شده است و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۷۸] این آیه به وجوهی بر اهمیت و عظمت حکمت دلالت دارد:

  1. ذکر حکمت در سیاق فضل خدایی که واسع و علیم است: وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ؛
  2. اشاره به اینکه خدا حکمت را به هرکس بخواهد می‌دهد، که بندگان ویژه الهی مراد است، بنابراین هر کسی نمی‌تواند به آن برسد مگر با عنایت خدا؛
  3. حصر پایان آیه که براساس آن، تنها انسان‌های متذکری به حکمت دست می‌یابند که دارای عقل خالی از شوائب اوهام و مادیات هستند؛
  4. اطلاق خیر کثیر بر حکمت[۷۹].

قرآن در حالی حکمت را خیر بسیار دانسته که در آیاتی، کالای دنیا: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا[۸۰] و علم اعطایی به انسان‌های معمولی: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۸۱] را کم و ناچیز به شمار آورده است[۸۲].

از دیگر ادله اهمیت و عظمت حکمت این است که قرآن کریم پس از ذکر بسیاری از پیامبران بزرگ الهی (ع) ـ یعنی ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوح، داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی، هارون، زکریا، یحیی، عیسی، الیاس، اسماعیل، یسع، یونس و لوط (ع)، در مقام بیان نعمت‌های ویژه‌ای که خدا به آنان عطا فرموده، از اعطای حُکم به آنان سخن به میان آورده است: وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ[۸۳] مفسران، حکم را حکمت یا مقام قضا دانسته‌اند[۸۴]. در آیاتی دیگر نیز از اعطای حکمت به برخی از پیامبران مانند عیسی (ع): وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۸۵]؛ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[۸۶]، داود (ع): وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ[۸۷]، یوسف (ع): وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ[۸۸].[۸۹] و یحیی (ع): يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۹۰].[۹۱] به عنوان یکی از نعمت‌های الهی یاد شده و در آیه‌ای با اشاره به دادن حکمت به لقمان (ع) بر اساس احتمالی در تفسیر آیه از او خواسته شده است در برابر این نعمت الهی شکرگزار باشد: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۹۲].[۹۳]

علاوه بر این، ابراهیم (ع) از خدا خواست تا از نسل وی امّتی تسلیم در برابر خدا قرار داده و در میان آنان پیامبری برانگیزد که یکی از کارهایش آموزش حکمت به آنان باشد: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۹۴] و خدا فرستادن چنین پیامبری را منّتی الهی و نعمتی بزرگ برای مسلمانان به شمار آورد: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۹۵] و از آنان خواست تا در برابر چنین نعمتی خدا را یاد کنند و شکرگزار او باشند: كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ[۹۶]. در آیه‌ای نیز به بندگانی ویژه اشاره دارد که خدا از فضل خویش به آنان بخشیده است و دیگران به این امر حسادت می‌ورزند و سپس بیان می‌دارد که خدا به آل ابراهیم، کتاب و حکمت و سلطنتی عظیم عنایت کرده است: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۹۷]. برپایه روایات شیعه، این بندگان، اهل بیت (ع) هستند و مراد از حکمت، فهم و قضاست[۹۸]. برخی از مفسران نیز آل ابراهیم را پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) دانسته و حکمت را به رسالت و امامت تفسیر کرده‌اند[۹۹].

در آیاتی دیگر، خدا پس از آنکه زنان پیامبر (ص) را به آرام گرفتن در خانه، خواندن نماز، پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول او فرمان می‌دهد، از آنان می‌خواهد آنچه از آیات الهی و حکمت را که در خانه‌هایشان تلاوت می‌شود یادآور شوند: وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا [۱۰۰] همچنین قرآن کریم حکمت را کنار موعظه نیکو و جدال احسن و پیش از آن دو از ابزار دعوت پیامبر (ص) به سوی خدا دانسته است که نشانه اهمیت ویژه حکمت و اثر آشکار آن در هدایت انسان‌هاست: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۱۰۱]. حکمت در این آیه همان برهان در اصطلاح منطق است[۱۰۲] که اساسی‌ترین و ارزشمندترین وسیله تبلیغ دین[۱۰۳] و سبب به حرکت در آوردن اندیشه انسان‌ها و بیدار ساختن عقل‌های خفته[۱۰۴] است، گرچه برخی آن را به معانی دیگری مانند وحی، قرآن، سنت و نبوت دانسته‌اند[۱۰۵].

از آیاتی نیز که بر وجوب تفکر و به دست آوردن حکمت دلالت دارند می‌توان اهمیت حکمت را برداشت کرد؛ مانند: قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۰۶]، أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ[۱۰۷] و أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ[۱۰۸]، قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۰۹].[۱۱۰]

در روایات نیز از حکمت با عظمت بسیار یاد شده و آمده است که خدا به هیچ بنده‌ای نعمتی بزرگ‌تر از حکمت نداده[۱۱۱] و مقام حکیم، نزدیک به مقام پیامبر (ص) دانسته[۱۱۲] و به نورانی کردن قلب با حکمت سفارش شده است[۱۱۳]. در روایات بسیاری، اوصاف دیگری نیز برای حکمت یاد شده است که همگی بیانگر عظمت و آثار پربار آن‌اند[۱۱۴].[۱۱۵]

افاضه کننده حکمت

افاضه کننده حکمت با معلّم آن فرق دارد، زیرا آموزگار حکمت، کسی است که نفس شاگرد را آماده گرفتن حکمت می‌کند؛ ولی افاضه کننده حکمت کسی است که آن را در نفس پدید می‌آورد و از قوه به فعل خارج می‌کند و او تنها خدای متعال است[۱۱۶]، از این رو تعلیم حکمت، هم به خدا: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۱۱۷]، إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[۱۱۸] و هم به پیامبر (ص): رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۱۹]، كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۱۲۰]، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۲۱]، هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۲۲] نسبت یافته؛ لکن افاضه و اعطای حکمت تنها به خدا اسناد داده شده است: فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۲۳]، يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۱۲۴]، لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ[۱۲۵]، أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۱۲۶]، وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ[۱۲۷]. برهان عقلی نیز این مطلب را ثابت می‌کند، چون حکمت پدیده‌ای در نفس انسان است که از بیرون به آن وارد می‌شود، بنابراین تحقق حکمت در نفس به مؤثری بیرون از نفس نیازمند است که بالفعل علیم، حکیم و عاقل باشد، زیرا اگر آن مؤثر بالقوه باشد، خود نیازمند مؤثر دیگری است که او را از قوه به فعل آورد و برپایه بطلان دور و تسلسل، روشن می‌شود که افاضه کننده حکمت، تنها ذات الهی است که فعلیت محض و کاملاً از شائبه امکان و زوال پیراسته است.

بر این اساس، حکمت نوری است که خدا بر قلب هر که بخواهد افاضه می‌کند:ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۱۲۸].[۱۲۹] و چون خدا حکیم است و حکیم کار گزاف نمی‌کند، حکمت را نیز بیهوده به کسی نمی‌دهد، بلکه تنها کسانی از این موهبت برخوردار می‌شوند که شایستگی برخورداری از آن را داشته و زمینه‌های دریافت حکمت را در خود پدید آورده باشند، چنان‌که در آیه يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۱۳۰] پس از این سخن که خدا حکمت را به هر که بخواهد می‌دهد: وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ و از آن برداشت می‌شود که به دست آوردن حکمت بر تذکر و تذکر بر عقل وابسته است، بنابراین کسی که عقل ندارد حکمت نیز نخواهد داشت[۱۳۱]؛ همچنین برای اعطای حکمت به لقمان (ع): وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۱۳۲] اسباب فراوانی یاد شده است؛ مانند تفکر بسیار، یقین نیکو، دوستی با خدا، امانتداری، راستگویی، سکوت، ورع[۱۳۳].

در روایات بسیاری نیز اموری چون اخلاص، خشیت الهی، دوست داشتن اهل بیت (ع)، زهد، روزه، تواضع و دعا از اسباب حکمت و اموری چون هوای نفس، دنیا دوستی، نفاق، تکبر، طمع و پرخوری از موانع حکمت دانسته شده است[۱۳۴].[۱۳۵]

تنظیم آیات حکمت به ترتیب مصحفی آن

  1. رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۳۶].
  2. وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۱۳۷].
  3. أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۱۳۸].
  4. إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ[۱۳۹].
  5. ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۱۴۰].
  6. ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا[۱۴۱].
  7. وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۱۴۲].
  8. وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا[۱۴۳].
  9. وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ[۱۴۴].
  10. وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۱۴۵].
  11. حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ[۱۴۶].
  12. هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۴۷].[۱۴۸]

حکمت در تفاسیر اجتهادی

تفسیر تبیان

  1. شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "مراد از کتاب، بنا بر قول ابن‌زید و اکثر از مفسرین، قرآن است، و معنای حکمت در اینجا، سنّت است، و در معنای آن، قتاده گفته است: معرفت به دین است و انس بن مالک گفته است: آن، فقه است در تأویل، و ابن‌زید گفته است: آن، علم به احکامی است که علم به آن را به جز از قبل پیامبران (ع)، نتوان درک نمود، و گروهی گفته‌اند: آن، سخن دوّمی است، و مثل اینکه آن، وصف تنزیل باشد، به این که آن، کتاب است، و اینکه آن، حکمت است، و اینکه آن، آیات است، و بعضی هم گفته‌اند: حکمت چیزی است که خدای تعالی، آن را در دل قرار می‌دهد تا آن را نورانی بگرداند؛ همان‌گونه که چشم را نورانی نموده و چشم بدان وسیله ادراک می‌کند، و همه اینها نیکوست"[۱۴۹].
  2. نیز فی قوله تعالی: وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۱۵۰]، فرموده: "در معنای الْكِتَابَ، دو قول است: یکی، مراد از کتاب، خط کتابت است، و دیگری، کُتُب است. پس این معنا به طریق جنس بوده و التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، فصل آن است، و الْحِكْمَةَ؛ یعنی علم به آنچه در آن کتاب‌هاست"[۱۵۱].
  3. هم‌چنین فی قوله تعالی: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فرموده: "خدای تعالی پیامبرش، حضرت محمد (ص) را امر می‌کند به اینکه بنده‌های مکلفش را با حکمت دعوت نماید و آنان را به کارهای نیکویی دعوت نماید که آن کارها، راه ورود در استحقاق مدح و پاداش نیک را بر آنان بگشاید، و الْحِكْمَةِ، عبارت است از معرفت به مراتب افعال در حسن و قبح و صلاح و فساد و به آن حکمت گفته شده؛ چون مانع از فساد است و مانع می‌گردد از آنچه سزاوار نیست که آن را برگزینند، و فرق بین حکمت و عقل، در این است که عاقل پیوند دهنده است به آنچه مانع از فساد است، و حکیم، عارف است به آنچه مانع از فساد است و حکمت، مشترک بین معرفت و عقل مستقیم است؛ زیرا هر یک از آن دو، مانع از فساد بوده و عاری از آن هست و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ باز داشتن از قبیح است بر وجه ترغیب در ترک آن و بی‌رغبت کردن در انجامش، و در آن، نرم‌کردن دل‌هاست با آنچه موجب خشوع دل گردد، و گفته‌اند: حکمت، نبوّت، و موعظه قرآن است"[۱۵۲].
  4. همین‌طور فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، فرموده: "یعنی آنچه را به تو ای محمد (ص)! یاد آوری کردیم و بر تو وحی نمودیم، از جمله آن، چیزهایی است که پروردگارت از حکمت به سوی تو وحی نمود؛ یعنی آن، دلایلی که به معرفت حسن و قبح و فرق بین آن دو و به معرفت واجب از چیزهای غیر واجب، منجر می‌گردد، و آن، همه‌اش، مبیّن قرآن است؛ پس آن، حکمت بالغه است"[۱۵۳].
  5. فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ هم فرموده: "آن، حکمتی که خدای تعالی به لقمان اعطا فرمود، آن، معرفت به توحید خدای تعالی و نفی شرک از او بوده، و آنچه بعد از این، تفسیر می‌کنیم و آن، اینکه امر نموده به او تا سپاس و شکر خدای تعالی را بر نعمتی که به او عطا نموده، به جا آورد"[۱۵۴].
  6. نیز فی قوله تعالی: وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، فرموده: خدای تعالی از حال عیسی (ع) به هنگامی که او را به پیامبری مبعوث نمود، خبر داده: وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ؛ یعنی با معجزات، و قتاده گفته است: یعنی با انجیل آمده است. قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی به آنان گفت به سوی شما با حکمت آمده‌ام؛ یعنی با چیزی که هر که از بندگان به آن عمل کند، نجات یابد، و هر که با آن مخالفت کند، هلاک گردد"[۱۵۵].
  7. هم‌چنین فی قوله تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ، فرموده: "معنای آن، نهایت راه راست، غایت در منع و غایت در زجر کفار است"[۱۵۶].
  8. همین‌طور فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "وَيُزَكِّيهِمْ؛ یعنی آنان را از آلودگی‌های شرک پاک کرده و به سوی ایمان هدایت می‌کند، پس آنان را پاک و پاکیزه می‌گرداند و البته، آنان را این‌چنین می‌گرداند به واسطه اینکه آنان را به طاعت خدای تعالی که در آن اجابت است، دعوت نماید؛ زیرا اگر آنان را دعوت کند و آنان اجابت نکنند، گفته نمی‌شد: انّه زَكّاهم. وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، قتاده گفته است؛ یعنی قرآن و سنت را به آنان تعلیم می‌دهد، و الْحِكْمَةَ، شامل کتاب و سنت، و هر آنچه خدای تعالی آن را اراده کند، می‌باشد. پس البته، حکمت، آن علمی است که بر اساس آن عمل می‌گردد در آنچه از امر دنیا و دین که از آن ترسیده می‌شود و یا دوست داشته می‌شود"[۱۵۷].

تفسیر مجمع البیان

  1. شیخ ابی‌علی فضل بن حسن طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان فی قوله تعالی: يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ، فرموده: "الکتاب؛ یعنی قرآن و ذکر يَتْلُو و عَلَيْهِمْ در آیه تکرار شمرده نمی‌شود؛ زیرا اوّلی را اختصاص به تلاوت داد تا بدانند آن معجزه بوده و بر صدق گفتار و نبوت پیامبر (ص) دلالت می‌کند و دومی را اختصاص به تعلیم داد تا آنچه را که متضمّن آن است، از توحید و ادلّه توحید و آنچه مشتمل بر آن است از احکام شریعتش، بشناسند و قوله: الْحِكْمَةَرا قتاده گفته است: در اینجا سنت است و مالک بن انس گفته است: معرفت به دین و فقه است در تأویل، و ابن‌زید گفته است: آن، علم به احکامی است که علم آن را به جز از قِبَل پیامبران نتوان درک نمود و گفته‌اند: آن، صفت کتاب است؛ مثل اینکه توصیف کند آن را به اینکه: آن، کتاب است و آن آیات است و گفته‌اند: الْحِكْمَةَ، چیزی است که خدای تعالی آن را در دل قرار می‌دهد تا آن را نورانی کند؛ هم‌چنان که چشم را نورانی می‌کند. پس چشم ادراک می‌کند و گفته‌اند: آن پندها و نصایح قرآن و حرام و حلال آن است، و همه این معانی نیکوست: وَيُزَكِّيهِمْ؛ یعنی آنان را مطیع مخلص قرار می‌دهد، و ابن‌عباس فرموده: زکّاء، عبارت است از طاعت و اخلاص برای خدای سبحان و ابن‌جریح گفته است: یعنی آنان را از شرک پاک کرده و خالص می‌گرداند:[۱۵۸].
  2. نیز فی قوله تعالی: َيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، فرموده: "ابن‌جریح گفته است: مراد از کتاب، کتابت است که خدای تعالی نُه جزء از خط را به عیسی (ع) اعطا نمود، و به دیگر مردم یک جزء آن را و گفته‌اند: مراد از آن، بعض کتب به جز تورات و انجیل است، مثل زبور و غیر آنکه خدای تعالی آنها را بر پیامبرانش نازل نمود و این قول ابی‌علی جبایی است، و این قول، سزاوارتر است: وَالْحِكْمَةَ، را ابن‌عباس گفته است؛ یعنی فقه و علم حلال و حرام؛ هم‌چنان که از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود: «أُوتِيتُ‏ الْقُرْآنَ‏ وَ مِثْلَيْهِ‏»؛ یعنی به من قرآن و دو همانند آن اعطا شده که گفته‌اند: مراد از آن، سنن است، و گفته‌اند: مراد از آن، جمیع آنچه از اصول دین است که به او تعلیم گردیده[۱۵۹].
  3. همین‌طور فی قوله تعالی: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا، "فرمود: در تفسیر عیاشی از ابی‌صباح کنانی است که ابو عبد الله، امام صادق (ع)، فرمود: مراد از الْكِتَابَ، نبوت، و مراد از حکمت، فهم و قضا است، و مراد از مُلْكًا عَظِيمًا، واجب‌الاطاعه بودن است"[۱۶۰].
  4. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، فرموده: "الْكِتَابَ را گفته‌اند: کتابت؛ یعنی خط، است و الْحِكْمَةَ؛ یعنی علم و شریعت و گفته‌اند: مراد از کتاب، کتب است. پس در این صورت، الْكِتَابَ اسم جنس بوده و فصل آن، به ذکر تورات و انجیل است"[۱۶۱].
  5. فی قوله تعالی: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ هم فرموده: "یعنی به دین او دعوت کن؛ زیرا آن، طریق رضای اوست، بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی به وسیله قرآن، و قرآن، حکمت نامیده شده؛ زیرا آن، متضمن امر به نیکی، و نهی از قبیح است و اصل حکمت، منع است و از آن جمله است، حکمة اللجام و به آن، حکمت گفته شده؛ چون به منزله مانع از فساد بوده و چیزی است که اختیار نمودن آن سزاوار نباشد و گفته‌اند: حکمت، عبارت است از معرفت به مراتب افعال در حسن و قبح و صلاح و فساد؛ زیرا با معرفت به اینها، منع از فساد و استعمال صداقت و راستی در افعال و اقوال واقع می‌شود: الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ یعنی انصراف‌دادن از قبیح است با ایجاد رغبت در ترک آن و پارسایی در انجامش و در این معنا نرم‌کردن دل‌هاست؛ به طوری‌که موجب خشوع گردد، و ابن‌عباس فرموده: حکمت، نبوت بوده و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، پندها و نصایح قرآن است"[۱۶۲].
  6. نیز فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، فرموده: "یعنی آن چیزهایی از اوامر و نواهی که قبلاً بیان شد، از آن چیزهایی است که پروردگار تو ای محمد (ص)! به تو وحی نموده: مِنَ الْحِكْمَةِ؛ یعنی منجر به معرفت حسن و قبح و فرق بین آن دو است"[۱۶۳].
  7. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرموده: "یعنی به لقمان عقل و علم و عمل و به‌کار بردنش در امور را اعطا نمودیم و درباره لقمان اختلاف کرده‌اند؛ ابن‌عباس، مجاهد، قتاده و اکثر مفسرین گفته‌اند که او حکیم بود و پیامبر نبود و ابن‌عمر از پیامبر (ص) نقل می‌کند که پیامبر (ص) می‌فرمود: لقمان، پیامبر نبود، و لکن بنده کثیر التّفکر و حَسَن‌الیقین بود که خدا را دوست می‌داشت و خدا هم او را دوست داشت، و خدای تعالی با حکمت‌دادن به او، بر او منّت نهاد"[۱۶۴].
  8. همین‌طور فی قوله تعالی: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ، فرموده: "یعنی شکر خدای تعالی را به‌جا آورید که شما را در خانه‌هایی قرار داد که در آن، قرآن و سنت تلاوت می‌شود"[۱۶۵].
  9. فی قوله تعالی: وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ هم فرموده: "یعنی ملک او را با نگهبانان، لشکریان، هیبت و کثرت عِدّه و عُدّه تقویت نمودیم، و الْحِكْمَةَ؛ یعنی نبوّت و گفته‌اند: راه درست و صواب در امور است و گفته‌اند: آن، علم به خدای تعالی و ادیان است"[۱۶۶].
  10. نیز فی قوله تعالی: قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، فرموده: "عطا گفته: بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی به نبوّت، و گفته‌اند: یعنی به علم به توحید عدل و ادیان"[۱۶۷].
  11. هم‌چنین فی قوله تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ، فرموده: "یعنی قرآن، حکمت تامه‌ای است که غایت و نهایت را رسانده است"[۱۶۸].
  12. همین‌طور فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "الْكِتَابَ، قرآن است و الْحِكْمَةَ شرایع است و گفته‌اند: حکمت کتاب، سنت و هر آنچه را که خدای تعالی اراده نموده، شامل می‌گردد. پس البته، حکمت، آن علمی است که بر اساس آن عمل می‌شود، در آنچه از امور دین و دنیا که انتخاب شود یا اجتناب گردد"[۱۶۹].

تفسیر کشاف

  1. ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشاف، فی قوله تعالی: يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ، فرموده: "يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ: می‌خواند بر آنان و می‌رساند به آنان آنچه را که به او وحی می‌شود از دلایل وحدانیتت و صدق پیامبران تو، وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ: قرآن را، وَالْحِكْمَةَ: شریعت و بیان احکام را، وَيُزَكِّيهِمْ: و آنان را از شرک و سایر پلیدی‌ها پاک می‌کند"[۱۷۰].
  2. نیز فی قوله تعالی: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا، فرموده: "فَقَدْ آتَيْنَا، برای آنان الزام است به آنچه شناختند از اعطای خدا کتاب و حکمت را. آلَ إِبْرَاهِيمَ: آن کسانی که پیشینیان محمد (ص) هستند"[۱۷۱].
  3. همین‌طور فی قوله تعالی: وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، فرموده: "وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، مخصوص به ذکر شده‌اند از آن چیزهایی که کتاب و حکمت شامل آن می‌شده‌اند؛ زیرا مراد از آن دو، جنس کتاب و حکمت است و گفته‌اند: کتاب، خط بوده و حکمت، کلام حکیمانه صواب است"[۱۷۲]
  4. هم‌چنین فی قوله تعالی: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فرموده: "إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ: به سوی، اسلام، بِالْحِكْمَةِ، با گفتار حکمت‌آمیز صحیح، و آن، دلیل روشنگر حق است که زایل‌کننده شبهه است: وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و آن چیزی است که بر آنان مخفی نیست از این که تو آنان را به وسیله آن نصیحت می‌کنی و قصد چیزی را داری که منفعت آنان در آن است، و جایز است که مراد از آن، قرآن باشد؛ یعنی آنان را با کتابی که حکمت و نصیحت نیکوست، دعوت کن"[۱۷۳].
  5. و فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ هم فرموده: "ذَلِكَ اشاره است به آنچه مقدّم آمده، و آن را حکمت نامید؛ چون آن، کلامی محکم است که در آن، وجهی برای راه ورود فساد نیست"[۱۷۴].
  6. فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرموده: "از ابن‌عباس است که لقمان، پیامبر و پادشاه نبود؛ اما او چوپان سیاهی بود، پس خدا آزادی را روزی او کرد و به قول و وصیتش راضی گردید، پس امر او را در قرآن قصه نمود تا به وصیت او تمسک جویند، و گفته‌اند: او بین نبوّت و حکمت مختار گردید، پس او حکمت را اختیار کرد"[۱۷۵].
  7. نیز فی قوله تعالی: وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ، فرموده: "وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ: او را قوّت دادیم، الْحِكْمَةَ، زبور و علم شرایع است، و گفته‌اند: هر کلامی که موافق با حق باشد، آن، حکمت است"[۱۷۶].
  8. هم‌چنین فی قوله تعالی: قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، فرموده: "بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی انجیل و شرایع"[۱۷۷].
  9. همین‌طور فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "قرآن و سنّت"[۱۷۸].

تفسیر شبّر

  1. مولی‌الاجل، سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی معروف به شُبَّر، در تفسیرش، فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ، فرموده: "الکتاب؛ یعنی قرآن و الْحِكْمَةَ؛ یعنی معارف و احکام، و يُزَكِّيهِمْ؛ یعنی آنان را از پلیدی عقاید، اخلاق و اعمال، پاک و طاهر می‌کند"[۱۷۹].
  2. نیز فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "الْكِتَابَ؛ یعنی کتابت یا جنس کتب نازل شده و الْحِكْمَةَ؛ یعنی حکمت، و تورات و انجیل را به لحاظ فضل آن دو، اختصاصاً ذکر فرمود"[۱۸۰].
  3. هم‌چنین فی قوله تعالی: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: الْحِكْمَةَ؛ یعنی نبوّت، فهم و قضا، قوله: مُلْكًا عَظِيمًا را فرموده: آن، واجب‌الطاعه بودن، یا پادشاهی یوسف، داوود و سلیمان است، پس چگونه به آل ابراهیم اقرار داشته و در آل محمد (ص) انکار می‌کنند و حال آنکه آنان از اسلاف آل ابراهیم (ع) هستند"[۱۸۱].
  4. نیز فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، فرموده: "الْحِكْمَةِ؛ یعنی کلام محکمی که در آن، هیچ ورودی برای فساد نیست"[۱۸۲].
  5. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرموده: "لقمان پسر باعور، خواهرزاده یا خاله‌زاده ایّوب، است و عمر او به زمان داوود می‌رسد و الْحِكْمَةَ، شامل عقل، علم و عمل به آن می‌شود و در گفتار به کار می‌آید"[۱۸۳].
  6. همین‌طور فی قوله تعالی: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ، فرموده: "مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ؛ یعنی از قرآن که جامع بین‌الأمرین است"[۱۸۴].
  7. فی قوله تعالی: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ هم فرموده: "الْحِكْمَةَ؛ یعنی نبوّت و به‌کار آوردن آن در امور، وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛ یعنی سخن واضح و روشنی که بدون پرده، دال بر مقصود باشد، یا حکم با اقامه دلیل و سوگند"[۱۸۵].
  8. نیز فی قوله تعالی: قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، فرموده: "بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی با نبوّت و انجیل"[۱۸۶].
  9. هم‌چنین فی قوله تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ، فرموده: "یعنی کامله‌ای که به نهایت رسیده"[۱۸۷].
  10. همین‌طور فی قوله تعالی: وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "و یزکیهم؛ یعنی آنان را از آلودگی کفر و گناهان پاک می‌کند. و یعلمهم الکتاب؛ یعنی قرآن، وَالْحِكْمَةَ؛ یعنی ادیان و شرایع"[۱۸۸].

تفسیر المیزان

  1. استاد علامه سید محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "لام در الْكِتَابَ و الْحِكْمَةَ، برای جنس بوده و الْكِتَابَ، همان وحی است که برطرف‌کننده اختلافات مردم است و الْحِكْمَةَ، عبارت از معرفت سودمندی است که وابسته به اعتقاد یا عمل است"[۱۸۹].
  2. نیز فی قوله تعالی: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، فرموده: "چنان‌که در مفردات آمده، حکمت به دریافت حق به وسیله علم، عقل و موعظه تفسیر شده، و موعظه هم چنان که خلیل بیان کرده، به یادآوری و تذکّر دادن به خیر و نیکویی به گونه‌ای که سبب رقّت قلب گردد، تفسیر گشته است و از تأمّل در این معانی چنین بر می‌آید که: الْحِكْمَةِ، آن حجّت و برهانی است که از آن، حق نتیجه می‌گردد؛ به طوری‌که هیچ شک، ابهام و ضعفی در آن نباشد، و موعظه، بیانی است که بدان نفس، ملایم شود و دل برای آنچه به صلاح شنونده است، نرم گردد"[۱۹۰].
  3. فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ هم فرموده: "در آیه، اطلاق الْحِكْمَةِ، بر احکام فرعیه است، و ممکن است مشتمل باشد بر مصالحی که به طور اجمال از کلام سابق استفاده می‌شود"[۱۹۱].
  4. همین‌طور فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرموده: "بنا بر آنچه از موارد استعمال حکمت استفاده می‌شود، آن، معرفت علمیه سودمند بوده، و حد وسط و اعتدال بین جهل و جُربزه است، و قوله: أَنِ اشْكُرْ لِي[۱۹۲] را گفته‌اند، آن به تقدیر قول است؛ یعنی: و قلنا ان اشکر لی و ظاهر این است که تفسیر اعطای حکمت، بدون تقدیر قول است و آن این است که حقیقت شکر؛ عبارت است از قرار دادن نعمت در جای خودش آن‌چنان که بر آن جایگاه سزاوار است؛ به گونه‌ای که اشاره به اعطای نعمت‌دهنده باشد، و وقوع چنین امری آن‌طوری که حقّ آن باشد، موقوف است بر معرفت انعام‌شده، شناخت نعمت آنکه هست و کیفیت قرار دادن آن نعمت در جای خودش به گونه‌ای که آن انعام را حکایت کند. پس اعطای حکمت، شکر بر آن را بر می‌انگیزد، و لذا اعطای حکمت با امر به شکر، ملازمه دارد"[۱۹۳].
  5. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ، فرموده: "الْحِكْمَةَ در اصل، بنای نوعی از حکم است، و مراد از آن، معارف حقه یقینی است که انسان را سود بخشد و او را به کمال رساند، و گفته‌اند: مراد از آن، نبوّت است، و گفته‌اند: مراد زبور و علم شرایع است، و غیر از این را هم گفته‌اند که وجهی ندارد، و وَفَصْلَ الْخِطَابِ، تفکیک کلام حاصل از گفتگوی فردی با دیگری و تمیز حقّ آن از باطلش است، و منطبق می‌باشد بر قضا و داوری بین دو خصم در مورد اختلافشان"[۱۹۴].
  6. نیز فی قوله تعالی: قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، فرموده: "بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی به وسیله معارف الهیه از عقاید حقه و اخلاق فاضله"[۱۹۵].
  7. فی قولی تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ هم فرموده: "حکمة، کلمه حقی است که با آن منفعت حاصل می‌گردد، و بلوغ، وصول چیزی است به نهایت آن، و در اینجا کنایه‌ای است از تمام و کامل‌بودن شیء. پس حکمة بالغه، آن حکمت تام و کاملی است که هیچ‌گونه نقصی از حیث نفس و از حیث اثرش، در آن نیست"[۱۹۶].
  8. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: "تزکیه از باب تفعیل، از زکات است، به معنای نموّ صالحی که ملازم خیر و برکت است. پس تزکیه برای آنان، رشد دادن ایشان است، به رشدی صالح؛ به اینکه اخلاق فاضله و اعمال صالحه را در آنان عودت دهد تا بدین وسیله در انسانیتشان کامل گردند و بدان وسیله، حال آنها در دنیا و آخرت مستقیم گردد؛ خوشبخت زندگی کنند و سعادتمند بمیرند، و “تعلیم کتاب”، بیان الفاظ آیات آن و تفسیر آنچه از آن مشکل است، می‌باشد، و در مقابل آن، “تعلیم حکمت” است، و آن، معارف حقیقیه است که قرآن دربردارنده آن است، و تعبیر قرآن گاهی به آیات، و گاهی به کتاب، دلالت بر این دارد که هر یک از این عناوین، نعمتی است که باید آن را منّت داشت"[۱۹۷].

تفسیر بصائر

  1. استاد محقّق، یعسوب الدین رستگار جویباری در تفسیر بصائر، فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ، فرموده: "وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ و آن، نعمت الهیه و خیر کثیری است که با آن پیامبران خدا و رسولان و اولیایش با آن آراسته می‌گردند و خدای جلّ و علا در شأن آن و در جلالت منزلتش می‌فرماید: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا و فرمود: وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ... * يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۱۹۸].
  2. نیز فی قوله: أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ هم فرموده: "گفتیم به او، بر آنچه از حکمت که خدای تعالی به تو اعطا نموده، شکر او را به جای آور"[۱۹۹].
  3. هم‌چنین فی قوله تعالی: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ، فرموده: "آیه کریمه دلالت بر این دارد که حکمت از مواهب خدای تعالی است که تنها به وسیله تلاش و کوشش حاصل نگردد، بلکه حصول آن به واسطه مشیّت ربّانیّه باشد و لاغیر و به همین جهت یادآوری فرمود که آن از فضل خدای تعالی است فی قوله جلّ و علا: ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۲۰۰]، بعد از قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ. بنابراین، حکمتی که از آن گاهی به قرآن و گاهی به نور در قرآن کریم و به عقل بسیط نزد حکما، تعبیر می‌شود، آن از فضل خدای جلّ وعلا و کمال ذات اوست که آن را به هر که از خواص بندگان و محبوبینش اختیار نماید و برگزیند، اعطا کند"[۲۰۱].
  4. همین‌طور فی قوله تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ، فرموده: "آنچه از اخبار بر آنان آمده، حکمت بالغه است در هدایت و راهنمایی به طریق حق برای کسانی‌که تعقل می‌کنند، و آن به این جهت است که حکمت بالغه عبارت است از حکمت تامه کامله‌ای که از حیث نفس و از حیث اثرش، هیچ نقصی در آن نیست"[۲۰۲].

تفسیر نمونه

  1. در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ، زیر عنوان: “هدف بعثت پیامبران” فرموده: "در آیات فوق پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام را می‌کنند، سه هدف برای بعثت او بیان می‌دارند: نخست، تلاوت آیات خدا بر مردم، این جمله، اشاره به بیدار ساختن اندیشه‌ها در پرتو آیات گیرا، جذاب و کوبنده‌ای است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر (ص) نازل می‌شود و او به وسیله آن، ارواح خفته را بیدار می‌کند. يَتْلُوا از ماده “تلاوت”، در لغت به معنای پی‌در پی‌آوردن چیزی است، و هنگامی که عباراتی را پشت سر هم و روی نظام صحیحی بخوانند، عرب از آن، تعبیر به تلاوت می‌کند. بنابراین، تلاوت منظم و پی‌در پی، مقدمه‌ای است برای بیداری و ایجاد آمادگی برای تعلیم و تربیت سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوم می‌شمرد؛ چرا که تا آگاهی حاصل نشود، تربیت که مرحله سوم است صورت نمی‌گیرد. تفاوت “کتاب” و حکمت ممکن است در این جهت باشد که “کتاب” اشاره به کتب آسمانی است، و اما حکمت، علوم و دانش‌ها، و اسرار، علل و نتایج احکام است که از طرف پیامبر تعلیم می‌شود. بعد آخرین هدف را که مسأله “تزکیه” است، بیان می‌دارد. “تزکیه” در لغت هم به معنای نمو دادن، و هم به معنای پاک‌سازی آمده است و به این ترتیب، تکامل وجود انسان در جنبه‌های “علمی” و “عملی”، به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر معرفی شده است"[۲۰۳].
  2. نیز فی قوله تعالی: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، فرموده: "در آیة فوق، خداوند اشاره به مأموریت حضرت مسیح کرده و نخست می‌فرماید: خدا او را کتاب و دانش آموخت: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ و بعد اشاره به مصداق این کتاب و حکمت نموده، می‌گوید: تورات و انجیل را به او آموختیم: وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ. سپس اشاره به مأموریت او برای هدایت جمعیت منحرف بنی‌اسرائیل که در آن زمان گرفتار انواع خرافات، آلودگی‌ها و اختلافات شده بودند، کرده و می‌گوید: وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ"[۲۰۴].
  3. هم‌چنین فی قوله تعالی: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، زیر عنوان: “ده دستور مهم اخلاقی در مقابله با مخالفان” تفسیر فرموده:
    1. نخست می‌گوید: به وسیله حکمت به سوی راه پروردگارت دعوت کن: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ. حکمت، به معنای علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل، به معنای منع آمده، و از آنجا که علم و دانش، و منطق و استدلال، مانع از فساد و انحراف است، به آن حکمت گفته‌شده، و به هر حال، نخستین گام در دعوت به سوی حق، استفاده از منطق صحیح و استدلال حساب شده است، و به تعبیر دیگر، دست‌انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت درآوردن آن و بیدارساختن عقل‌های خفته، نخستین گام محسوب می‌شود.
    2. و به وسیله اندرزهای نیکو: وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، و این، دو مین گام در طریق دعوت به راه خدا است؛ یعنی استفاده‌کردن از عواطف انسان‌ها؛ چرا که موعظه و اندرز، بیشتر جنبه عاطفی دارد که با تحریک آن می‌توان توده‌های عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت، و در حقیقت، حکمت، از “بُعد عقلی” وجود انسان استفاده می‌کند و موعظه حسنه، از “بُعد عاطفی”، و مقیّد ساختن “موعظه”، به “حسنه”، شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی مؤثر می‌افتد که خالی از هرگونه خشونت، برتری‌جویی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. چه بسیارند اندرزهایی که اثر معکوسی می‌گذارند، به خاطر آنکه مثلاً در حضور دیگران و توأم با تحقیر انجام گرفته، و یا از آن، استشمام برتری‌جویی گوینده شده است؛ بنابراین، موعظه، هنگامی اثر عمیق خود را می‌بخشد که “حسنه” باشد و به صورت زیبایی پیاده شود[۲۰۵].
  4. هم‌چنین فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، این‌چنین تفسیر فرموده: "اینها از امور حکمت‌آمیزی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده است، و تعبیر به حکمت، اشاره به این است که این احکام آسمانی در عین اینکه از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد، با ترازوی عقل نیز کاملاً قابل سنجش و قابل درک است. چه کسی می‌تواند زشتی شرک، یا قتل نفس، یا آزار پدر و مادر و هم‌چنین قبح زنا، کبر و غرور، ظلم به یتیمان، عواقب شوم پیمان‌شکنی و مانند آن را انکار کند، و به تعبیر دیگر، این احکام، هم از طریق حکمت عقلی اثبات شده است، و هم از طریق وحی الهی، و اصول همه احکام الهی چنین است، هر چند جزئیات آن را در بسیاری از اوقات با چراغ کم‌فروغ عقل نمی‌توان تشخیص داد، و تنها در پرتو نورافکن نیرومند وحی باید درک کرد"[۲۰۶].
  5. همین‌طور فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، درباره حکمت، چنین تفسیر فرموده: "در اینکه حکمت چیست؟ باید گفت: برای حکمت معانی فراوانی ذکر کرده‌اند، مانند: “شناخت اسرار جهان هستی”، “آگاهی از حقایق قرآن”، “رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل”، “معرفت و شناسایی خداوند”، اما همه این معانی را می‌توان یک‌جا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت: حکمتی که قرآن از آن سخن می‌گوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، “مجموعه‌ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت” بوده است. در حدیثی از امام موسی بن جعفر (ع) می‌خوانیم که در تفسیر این آیه برای هشام بن حکم فرموده: مراد از حکمت، فهم و عقل است، و در حدیث دیگری از امام صادق (ع) می‌خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «أُوتِيَ‏ مَعْرِفَةَ إِمَامِ‏ زَمَانِهِ‏»: “حکمت این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهی عصر خود، آگاهی داشت”. روشن است هر یک از اینها یکی از شاخه‌های مفهوم وسیع حکمت محسوب می‌شود و با هم منافاتی ندارند.
  6. و در بحث نکته‌ها زیر عنوان: “گوشه‌ای از حکمت لقمان” چنین فرموده: بعضی از مفسران در اینجا به تناسب اندرزهای لقمان که در آیات این سوره منعکس است، قسمت‌هایی از سخنان حکمت‌آمیز این مرد الهی را بازگو کرده‌اند که ما فشرده‌ای از آن را در اینجا می‌آوریم:
    1. لقمان به فرزندش چنین می‌گفت: یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، و قد هلک فیها عالم کثیر؛ فاجعل سفینتک فیها الایمان باللّه، و اجعل شراعها التوکّل علی اللّه، و اجعل زادک فیها تقوی الله؛ فان نجوت، فبرحمة اللّه، و آن هلکت، فبذنوبک: “پسرم! دنیا دریای ژرف و عمیقی است که خلق بسیاری در آن غرق شده‌اند؛ تو کشتی خود را در این دریا، ایمان به خدا قرار داده، بادبان آن را توکل بر خدا، زاد و توشه‌ات را در آن، تقوای الهی؛ اگر از این دریا رهایی یابی، به برکت رحمت خدا است، و اگر هلاک شوی، به خاطر گناهان تو است”. همین مطلب در کتاب کافی، ضمن سخنان امام کاظم (ع) به هشام بن حکم، به صورت کامل‌تری از لقمان حکیم نقل شده است: یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوی اللّه و حشوها الایمان، و شراعها التوکل، و قیمها العقل، و دلیلها العلم، و سکانها الصبر: “پسرم! دنیا دریای عمیقی است که گروه بسیاری در آن غرق شدند؛ کشتی تو در این دریا باید تقوای الهی باشد، و زاد و توشه‌ات، ایمان، و بادبان این کشتی، توکل، و ناخدای آن، عقل، و راهنمای آن، علم، و سکّان آن، صبر است”.
    2. در گفتار دیگری به فرزندش، در آداب مسافرت چنین می‌گوید: پسرم! هنگامی که مسافرت می‌کنی، اسلحه، لباس، خیمه، وسیله نوشیدن آب، وسایل دوختن، و داروهای ضروری را که هم خود و هم همراهانت از آن استفاده می‌توانید بکنید، بردار؛ با همسفران در همه چیز، جز در معصیت الهی، همراهی کن. پسرم! هنگامی که با جمعی مسافرت کردی، در کارهایت با آنها مشورت کن، در صورت آنها تبسم نما؛ در مورد زاد و توشه‌ای که داری، سخاوتمند باش، و هنگامی که تو را صدا زنند، پاسخ گو، و اگر از تو کمک بخواهند، آنها را یاری کن؛ تا می‌توانی، سکوت اختیار کن؛ نماز بخوان؛ در مرکب و آب و غذا که داری، سخاوتمند باش؛ اگر از تو گواهی بطلبند، گواهی ده؛ اگر از تو مشورتی بخواهند، برای به دست‌آوردن نظر صایب، کوشش کن، و بدون اندیشه و تأمل کافی، پاسخ مگو، و تمام نیروی تفکرت را برای جواب مشورت، به کارگیر که هر کس در پاسخ مشورت، خالص‌ترین نظر خود را اظهار نکند، خداوند نعمت تشخیص و اندیشه را از او می‌گیرد؛ هنگامی که ببینی همراهان تو راه می‌روند و تلاش می‌کنند، با آنها به تلاش برخیز. دستور کسی را که از تو بزرگ‌تر است، بشنو؛ اگر از تو تقاضای مشروعی دارند، همیشه جواب مثبت بده و هرگز “نه” نگوی؛ زیرا گفتنِ نه، نشانه عجز و ناتوانی، و سبب ملامت است، و هرگز نماز را از اول وقت تأخیر نینداز و این دین خود را فوراً ادا کن؛ با جماعت نماز بگزار، هر چند در سخت‌ترین حالات باشی؛ اگر می‌توانی، از هر غذایی که می‌خواهی بخوری، قبلاً مقداری از آن را در راه خدا انفاق کن؛ کتاب الهی تلاوت کن، و ذکر خدا را فراموش منما.
    3. این داستان نیز از لقمان معروف است: در آن هنگام که به صورت برده‌ای برای آقایش کار می‌کرد، روزی به او گفت: گوسفندی برای من ذبح کن و دو عضو که بهترین اعضای آن است، برای من بیاور، و او گوسفندی را ذبح کرد و زبان و دل آن را برای وی آورد. چند روز دیگر، همین دستور را به او داد، لکن گفت: دو عضو که بدترین اعضای آن است، برای من بیاور. لقمان بار دیگر، گوسفندی را ذبح کرد و همان زبان و دل را برای او آورد. او تعجب کرد و از این ماجرا سؤال کرد. لقمان در پاسخ گفت: قلب و زبان، اگر پاک باشند، از هر چیز بهترند، و اگر ناپاک شوند، از همه چیز، خبیث‌تر و بدترند. این گفتار را با حدیثی از امام صادق (ع) پایان می‌دهیم. فرمود: به خدا سوگند، حکمتی که به لقمان از سوی پروردگار عنایت شده بود، به خاطر نسبت، مال، جمال، و جسم او نبود، بلکه او مردی بود که در انجام فرمان خدا، قوی و نیرومند بود؛ از گناه و شبهات اجتناب می‌کرد؛ ساکت و خاموش بود؛ با دقت می‌نگریست؛ بسیار فکر می‌کرد؛ تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) روز نخوابید، و در مجالس (به رسم مستکبران)، تکیه نمی‌کرد، و رعایت آداب را کاملاً می‌نمود؛ آب دهن نمی‌افکند؛ با چیزی بازی نمی‌کرد، و هرگز در حال نامناسبی دیده نمی‌شد؛ و هیچ‌گاه دو نفر را در حال نزاع ندید، مگر اینکه آنها را با هم صلح داد، و اگر سخن خوبی از کسی می‌شنید، حتما مأخذ آن سخن را و تفسیر آن را سؤال می‌کرد؛ با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت... به سراغ علومی می‌رفت که بتواند به وسیله آن بر هوای نفس چیره شود؛ نفس خود را با نیروی فکر و اندیشه و عبرت مداوا می‌نمود، و تنها سراغ کاری می‌رفت که به سود (دین یا دنیای او بود؛ در اموری که به او ارتباط نداشت، هرگز دخالت نمی‌کرد، و از این رو، خداوند حکمت را به او ارزانی داشت[۲۰۷].
  7. فی قوله تعالی: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ هم فرموده: در این که میان “آیات الله” و حکمت چه فرقی است؟ بعضی از مفسران گفته‌اند: هر دو اشاره به قرآن است، لکن تعبیر به “آیات”، جنبه اعجاز آن را بیان می‌کند، و تعبیر به حکمت، محتوای عمیق و دانشی را که در آن نهفته است، باز می‌گوید. بعضی دیگر گفته‌اند: آیات الله، اشاره به آیات قرآن است، و حکمت، اشاره به سنت پیامبر ا و اندرزهای حکیمانه او. گرچه هر دو تفسیر، مناسب مقام و الفاظ آیه است، اما تفسیر اوّل، نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ چرا که تعبیر به تلاوت، با آیات الهی مناسب‌تر است. به علاوه، در آیات متعددی از قرآن، تعبیر “نزول” در مورد آیات و حکمت، هر دو، آمده است، مانند: آیه ۲۳۱ بقره: وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ[۲۰۸]. شبیه همین تعبیر در آیه ۱۱۳ سوره نساء نیز آمده است.
  8. نیز فی قوله تعالی: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ، فرموده: و به او؛ یعنی داوود نبی (ع)، حکمت و علم و دانش دادیم: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ؛ همان حکمتی که قرآن درباره آن می‌گوید: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۲۰۹]. حکمت، گاه جنبه علمی دارد، که از آن، تعبیر به “معارف عالیه” می‌شود، و گاه جنبه عملی، که از آن، تعبیر به “اخلاق و عمل صالح” می‌گردد، و داوود از همه اینها بهره وافر داشت. آخرین نعمت بزرگ خدا بر داوود، این بود که می‌فرماید: و ما به او علم قضا و داوری صحیح و عادلانه دادیم: وَفَصْلَ الْخِطَابِ. تعبیر از داوری، به “فصل الخطاب”، به خاطر آن است که الْخِطَابِ، همان گفتگوهای طرفین نزاع است، و فَصْلَ، به معنای قطع و جدایی است، و می‌دانیم، گفتگوهای صاحبان نزاع، هنگامی قطع خواهد شد که داوری صحیح بین آنها بشود؛ لذا این تعبیر به معنای قضاوت عادلانه آمده است[۲۱۰].
  9. همین‌طور فی قوله تعالی: وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ، تفسیر فرموده: هنگامی که عیسی (ع) با در دست داشتن بیّنات (معجزات و آیات الهی) آمد، گفت: من برای شما حکمت آورده‌ام و آمده‌ام تا بعض اموری را که در آن پیوسته اختلاف دارید، برای شما تبیین کنم. به این ترتیب، سرمایه عیسی (ع)، بَيِّنَاتِ؛ یعنی آیات الهی و معجزات، بود که از یک سو، حقّانیت او را تبیین می‌کرد، و از سوی دیگر، حقایق مربوط به مبدأ و معاد و نیازهای زندگی بشر را. در این عبارت، حضرت مسیح محتوای دعوت خود را حکمت توصیف می‌کند، و می‌دانیم، ریشه اصلی حکمت، به معنای “جلوگیری‌کردن از چیزی به منظور اصلاح آن” است، و سپس به تمام عقاید حق و برنامه‌های صحیح زندگی که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز می‌دارد و به تهذیب نفس و اخلاق او می‌پردازد، اطلاق شده است، و به این ترتیب، حکمت، در اینجا معنای وسیعی دارد که هم حکمت علمی را می‌گیرد، و هم حکمت عملی را. این حکمت، علاوه بر اینها هدف دیگری نیز به دنبال دارد، و آن، برطرف ساختن اختلافاتی است که وجود آنها نظام جامعه را به هم می‌ریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره می‌کند، و لذا حضرت مسیح (ع) در متن سخنانش روی این مسأله تکیه می‌نماید[۲۱۱].
  10. هم‌چنین فی قوله تعالی: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ، فرموده: این آیات، حکمت بالغه الهی است، و اندرزهایی است عمیق و رسا، اما این اندرزها، برای این افراد لجوج مفید نیست، و به حال آنها سودی ندارند[۲۱۲].
  11. نیز فی قوله تعالی: يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، فرموده: فرق میان “کتاب” و “حکمت” ممکن است این باشد که اوّلی اشاره به قرآن، و دوّمی به سخنان پیامبر (ص) و تعلیمات اوست که “سنّت” نام دارد، و نیز ممکن است “کتاب” اشاره به اصل دستورات اسلام باشد و حکمت اشاره به فلسفه و اسرار آن. این نکته نیز قابل توجه است که حکمت در اصل به معنای منع‌کردن به قصد اصلاح است، و لجام مَرکب را از این جهت حکمت گویند که او را منع و مهار کرده و در مسیر صحیح قرار می‌دهد؛ بنابراین، مفهوم آن، دلایل عقلی است، و اینجا روشن می‌شود که ذکر کتاب و حکمت پشت‌سر یکدیگر، می‌تواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت؛ یعنی “وحی” و “عقل”، بوده باشد، یا به تعبیر دیگر، احکام آسمانی و تعلیمات اسلام در عین اینکه از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد، با ترازوی عقل قابل سنجش و درک می‌باشد (منظور کلیات احکام است)[۲۱۳].[۲۱۴]

حکمت در تفاسیر روایی

  1. علامه شیخ عبد علی بن‌جمعه عروسی در تفسیر نورالثقلین، و سید هاشم بحرانی که در تفسیر برهان، و علامه شیخ جلال‌الدین سیوطی در تفسیر الدرالمنثور فی قوله تعالی: ربنا و آبعث فیهم رسولا منهم[۲۱۵]، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
    1. در تفسیر علی ابن ابراهیم فی قوله: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ، گفته شده: البته، مقصود از آن، فرزند اسماعیل (ع) است، و به همین جهت، پیامبر خدا (ص) فرموده: «أَنَا دَعْوَةُ أَبِي‏ إِبْرَاهِيمَ (ع)»[۲۱۶].
    2. عبد بن حمید و ابن‌جریر از قتاده درباره قوله: وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، اخراج نمودند که او گفت: الْحِكْمَةَ السنة. گفت: ففعل ذلک بهم، فبعث فیهم رسولا منهم؛ یعرفون اسمه و نسبه؛ یخرجهم من الظلمات الی النور، و یهدیهم إلی صراط مستقیم[۲۱۷].
  2. نیز فی قوله تعالی: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا، روایاتی را نقل نموده‌اند. از جمله:
    1. محمد بن یحیی با اسنادش تا حسین بن مختار و از بعض اصحابنا، از ابی جعفر، امام باقر (ع) فی قول الله: وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا نقل کند که آن بزرگوار فرمود: «الطَّاعَةَ الْمَفْرُوضَةَ»؛ یعنی آنان واجب‌الاطاعه می‌باشند[۲۱۸].
    2. احمد بن محمد با اسنادش تا ابی صباح کنانی، و او گوید، ابی عبدالله، امام صادق (ع) فرمود: «نَحْنُ‏ قَوْمٌ‏ فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ‏ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ »؛ یعنی ما قومی هستیم که خدای تعالی اطا عتمان را واجب نمود؛ انفال برای ما است و مال خالص و بی‌آلایش برای ما است، و ما هستیم راسخان در علم، و ما هستیم آن کسانی که مورد حسادت واقع شده‌اند، کسانی که خداوند متعال درباره آنان فرمود: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[۲۱۹].
    3. از عده‌ای از اصحاب ما، از احمد بن محمد با اسنادش تا محمد بن فضیل، از ابوالحسن (ع) فی قول الله تبارک و تعالی: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ نقل است که آن حضرت فرمود: «نَحْنُ‏ الْمَحْسُودُونَ‏»؛ یعنی ما هستیم آن کسانی که مورد حسادت واقع شده‌ایم[۲۲۰].
    4. محمد بن یحیی با اسنادش تا حمران بن اعین، و او گوید که به ابی عبدالله، امام صادق (ع)، گفتم: قول الله تعالی: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ، پس آن بزرگوار فرمود: «النُّبُوَّةُ». گفتم: وَالْحِكْمَةَ، آن بزرگوار فرمود: «الْفَهْمَ‏ وَ الْقَضَاءَ». گفتم: الگو:متن قرآن وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا. آن بزرگوار فرمود: «الطَّاعَةُ»[۲۲۱].
    5. حسین بن محمد با اسنادش تا ابی‌صباح، و او گوید که ابی عبدالله، امام صادق (ع) درباره قول خدای عزوجل: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، سؤال نمودم، پس آن بزرگوار فرمود: «يَا أَبَا الصَّبَّاحِ نَحْنُ النَّاسُ‏ الْمَحْسُودُونَ‏»؛ یعنی ای اباصباح! به خدا سوگند! ما هستیم آن مردمی که مورد حسادت واقع شده‌ایم[۲۲۲].
    6. علی بن ابراهیم با اسنادش تا ابی جعفر أحول، و او از ابی عبدالله، امام صادق (ع)، نقل کند که به آن بزرگوار گفتم: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ. آن بزرگوار فرمود: «النُّبُوَّةُ». گفتم: وَالْحِكْمَةَ آن بزرگوار فرمود: «الْفَهْمَ‏ وَ الْقَضَاءَ» گفتم: وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا. آن بزرگوار فرمود: «الطَّاعَةُ الْمَفْرُوضَةُ»[۲۲۳].
    7. ابن‌جریر و ابن ابی‌حاتم، از طریق عوفی، از ابن‌عباس اخراج نمودند که او گفت: قال اهل الکتاب: زعم محمد انه اوتی ما اوتی فی تواضع، و له تسع نسوة و لیس همه الا النکاح، فای ملک افضل من هذا؟ فانزل اللّه هذا الایة: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ... مُلْكًا عَظِيمًا؛ یعنی ملک سلیمان؛ یعنی اهل کتاب گفتند: محمد را گمان بر این است که همه آنچه در تواضع داده شده، به او داده شده، و این در حالی است که برای او نُه زن است و هَمِّ او چیزی جز نکاح نیست، و چه پادشاهی‌ای برتر از این؟ پس خدا این آیه را نازل فرمود: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ... مُلْكًا عَظِيمًا؛ یعنی ملک سلیمان[۲۲۴].
  3. همین‌طور فی قوله تعالی: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
    1. علی بن ابراهیم فرموده: مِنَ الْحِكْمَةِ؛ یعنی قرآن و آنچه از اخبارکه در آن است[۲۲۵].
    2. ابن‌جریر، از ابن‌عباس را اخراج نمود که او گفت: ان التوراة فی خمس عشرة آیة من بنی اسرائیل، پس از آن وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ، را تلاوت نمود[۲۲۶].
  4. نیز فی قوله تعالی وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
    1. در کتاب اصول کافی با اسنادش تا هشام بن حکم، و او گوید که ابوالحسن، امام موسی بن جعفر (ع)، به من فرمود: «يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ‏ وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ قَالَ الْفَهْمَ‏ وَ الْعَقْلَ‏»؛ یعنی ای هشام! البته، خدای تعالی فرمود: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرموده: فهم و عقل را[۲۲۷].
    2. در تفسیر علی ابن ابراهیم با اسنادش تا علی بن نضر، و او از ابی عبدالله، امام صادق (ع)، نقل کند که گفتم: فدایت گردم، درباره قوله: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، چه می‌فرمایی؟ آن بزرگوار فرمود: «أُوتِيَ‏ مَعْرِفَةَ إِمَامِ‏ زَمَانِهِ‏»؛ یعنی به او معرفت و شناخت امام زمانش اعطا گردید[۲۲۸].
    3. عبدالله در زوائدش، از عبدالوهاب بن بخت ملکی اخراج نمود که او گفت: قال لقمان (ع) لابنه: یا بنی؟ جالس العلماء و زاحمهم برکبتیک؛ فان الله لیحیی القلوب المیتة بنورالحکمه؛ کما یحیی الأرض المیتة بوابل السماء؛ یعنی لقمان (ع) به فرزندش گفت: ای فرزند عزیزم! با دانشمندان همنشینی کن و با دو زانو نشستن در محضرشان، به آنها زحمت بده؛ البته، خدا محققاً دل‌های مرده را به نور حکمت زنده می‌کند؛ هم‌چنان که زمین مرده را با بارانی که از آسمان فرو می‌آورد، زنده می‌گرداند[۲۲۹].[۲۳۰]

تدبّر در آیات حکمت

قوله تعالی: كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ[۲۳۱]. در یک بررسی اجمالی از آیات دوازده‌گانه حکمت ملاحظه می‌کنیم:

  1. حکمت، از جمله خواسته‌ها و دعاهای حضرت ابراهیم (ع) است که از پروردگارش درخواست می‌کند تا آن را به ذریه‌اش اعطا فرماید: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.
  2. مصادیق استجابت این دعا را در اعطای حکمت به پیامبران، از ذریه حضرت ابراهیم (ع)؛ یعنی حضرت عیسی (ع) فی قوله: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، قوله: وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، و قوله: قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ، و حضرت محمد (ص) فی قوله: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، و قوله: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، و قوله: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ، و قوله: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ، و قوله: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ، و قوله: يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، و حضرت داوود (ع) فی قوله: وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ، می‌نگریم، و از این دوازده مورد، تنها یک مورد به غیر نبی یعنی به لقمان، از جانب خدای حکیم به او حکمت اعطا شده، و در اعطای این خیر کثیر، به او امر شده که شکر خدای تعالی را به جا آورد: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ.
  3. اگرچه لفظ حکمت در آیات دوازده‌گانه مذکور مشترک لفظی است؛ اما در مفهوم و در معنا با هم تفاوت دارند. لذا ما این تفاوت در معنا و مفهوم را با استعانت از پروردگار لطیف و حکیم، زیر عنوان: “معانی و مفاهیم حکمت”، بررسی و تحقیق می‌کنیم.[۲۳۲]

معانی و مفاهیم حکمت به ترتیب آیات مصحف

معنا و مفهوم اوّل حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، خیر کثیری است که از جانب خدای تعالی بر پیامبران الهی نازل می‌گردد و با آن، بعثت حاصل می‌شود و در پرتو نورانیتش، آیات وحی تلاوت گردیده و کتاب خدای تعالی تعلیم داده می‌شود: رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

حکمت خیر کثیری است که خدای تعالی بر پیامبر نازل می‌کند: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۲۳۳] و وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۲۳۴].[۲۳۵]

معنا و مفهوم دوّم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، علم به خیر کثیر است؛ یعنی علم به آنچه در کتب آسمانی آمده از: حلال و حرام، معارف الهیه، علم به توحید و عدل الهی و علم به اخلاق فاضله: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ، وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ.[۲۳۶]

معنا و مفهوم سوم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، اعطای فضل و رحمت الهی به پیامبر (ص) و آل او (ع) این است که سبب حصول فهم حقایق امور و قضا در آنان شده، و اعطای این فضل و رحمت به آنها، مورد حسادت دشمنان است: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا.

خدای تعالی هر که را بخواهد، به او حکمت اعطا می‌کند، و به هر که حکمت اعطا کند، خیر کثیری را به او اعطا نموده است: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۲۳۷].

اعطای فضل و رحمت خدای تعالی باید شادمانی و فرح آورد (نه این که حسادت را برانگیزد): قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[۲۳۸].

در روایت حمران بن اعین و ابی جعفر أحول از ابی عبدالله، امام صادق (ع) می‌خوانیم که در تفسیر قوله تعالی: فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ، آن بزرگوار فرمود: «النُّبُوَّةُ» و در تفسیر قوله تعالی: و الحکمة، هم آن بزرگوار فرمود: «الْفَهْمَ‏ وَ الْقَضَاءَ»[۲۳۹].[۲۴۰]

معنا و مفهوم چهارم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، معرفت به مراتب افعال در حسن و قبح، و در فساد و صلاح است که طریق حصول و دست‌یابی به آن، قرآن کریم است. بنابراین، قرآن کریم یکی از معانی و مفاهیم حکمت است: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی به وسیله قرآن به راه پروردگارت دعوت کن؛ راه پروردگار، همان دینی است که مورد رضای او است و دعوت به دین مورد رضای او، به وسیله قرآن حاصل می‌شود، و این قرآن به پیامبر (ص) وحی شده تا مردم را به وسیله آن، انذار کند، و البته، این قرآن، آن کسی را که راست‌تر و ثابت‌قدم‌تر باشد، هدایت می‌کند: وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۲۴۱]، و إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ[۲۴۲].[۲۴۳]

معنا و مفهوم پنجم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، معرفت به معارف قرآن که مشتمل بر مناهی است، می‌باشد. این مناهی نزد پروردگار، کریه بوده و عمل به آنها، سیئه محسوب می‌شود: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ. در آیات قبل از آیه فوق (آیات ۳۱ تا ۳۷ سوره اسراء به جز یک آیه) که بیان مناهی الهی است، و بعد از آنها، در آیه ۳۸ که به سیئه‌بودن آن مناهی و به کراهتشان نزد پروردگار تصریح دارد، دلالت بر این معنا و مفهوم هست، و ذَلِكَ در آیه مورد تدبّر، اشاره به آن مناهی است: وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا * وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا * وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا * وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا * وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا * وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا * وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا * كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا * ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا[۲۴۴].[۲۴۵]

معنا و مفهوم ششم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، برخورداری از عقل و علم است، به طوری که کاربرد آن در معرفت به توحید خدای تعالی، معرفت به امام زمان و شکر و سپاس مُنعم بر اعطای این نِعَم باشد: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ.

  1. نخست آیات: در به‌کار بستن تعقل و اندیشه در نشانه‌های توحید خدای تعالی:
    1. در روی زمین، باغ‌هایی از انگور، درختان خرما، و انواع درختانی که اصل آنها از یک درخت است، و یا از یک درخت نیست، می‌روید، اما میوه آنها برخی بر برخی دیگر در خوردن فضیلت دارد؛ اگرچه همه آنها با یک آب آبیاری شده، و این نباتات برای اهل عقل و اندیشه، آیات و نشانه‌هایی از توحید خدای متعال است: وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۴۶].
    2. این که شب و روز، خورشید، ماه، ستارگان که به امر خدای متعال برای شما انسان‌ها مسخّر شده‌اند، برای اهل عقل و اندیشه، نشانه‌هایی است از توحید خدای متعال: وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۴۷].
    3. اینکه از میوه خرما و انگور، شیره گرفته و روزی نیکویی را از آن تأمین می‌کنند، برای اهل عقل و اندیشه، نشانه‌ای از توحید خدای متعال است: وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۴۸].
    4. این اختلاف شب و روز، و این نزول باران که به وسیله آن، زمین بعد از مردنش با روییدن نباتات در آن، زنده می‌شود، و این وزش بادها (که منافع حیاتی دارد)، همه، برای اهل عقل و اندیشه، آیات و نشانه‌هایی از توحید خدای تعالی است: وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۴۹].
  2. دوم: روایات
    1. در اصول کافی به روایت هشام بن حکم می‌خوانیم که حضرت امام ابو الحسن، موسی بن جعفر (ع) در تفسیر: “الحکمة” فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، خطاب به هشام فرموده: «الْفَهْمَ‏ وَ الْعَقْلَ‏»؛ یعنی آن، فهم و عقل است[۲۵۰].
    2. در تفسیر علی ابن ابراهیم می‌خوانیم که علی بن نضر از حضرت ابی عبدالله، امام صادق (ع)، در تفسیر: “الحکمة” فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، نقل می‌کند که آن بزرگوار، در پاسخ به سؤال او فرمود: «أُوتِيَ‏ مَعْرِفَةَ إِمَامِ‏ زَمَانِهِ‏»؛ یعنی به او معرفت امام زمانش اعطا گردیده[۲۵۱].[۲۵۲]

معنا و مفهوم هفتم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، سنت و علم به آن چیزهایی است که عمل به آنها مورد اراده و محبوبیت خدای تعالی است: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا؛ یعنی با دعا و تضرع به سوی خدای تعالی و با تفکر در آیات خدای متعال. از قرآن مُنَزّل که در خانه‌های شما، قرائت می‌شود و در آنچه سنت پیامبر (ص) و عمل به محتوای قرآن است، (خدای تعالی را با صفاتش) متذکّر باشید. البته، خدای تعالی (در تدبیر خلقش و در رسانیدن منافع دینی و دنیوی به آنان)، بسیار با لطف و بسیار نسبت به آنچه صلاح و یا در جهت فساد آنان است)، عالم و آگاه است: قوله تعالی أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا[۲۵۳].

قوله تعالی: وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ[۲۵۴].[۲۵۵]

معنا و مفهوم هشتم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، آن خیر کثیری است که صرفاً از جانب خدای تعالی به هر بنده‌ای که او سبحانه بخواهد، اعطا می‌شود، و آن در اعطای نبوت حاصل می‌گردد: وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛ یعنی پایه‌های نظام حکومت او (حضرت داوود نبی (ع)) را محکم کرده و به او نبوت اعطا نمودیم (تا هم معارف عالی را دریابد و هم با اخلاق و عمل صالح باشد)؛ هم‌چنین به او ملکه قضاوت و حکم‌نمودن در تمییز حق از باطل، اعطا کردیم. در آیاتی از سوره‌های مبارکه بقره و جمعه می‌خوانیم که: داوود، جالوت را به قتل رسانید و خدای تعالی پادشاهی و حکمت را به او اعطا فرمود و از آنچه می‌خواست، به او آموخت. خدای تعالی به هر که بخواهد، حکمت اعطا کند، و به هر کس حکمت اعطا کند، خیر کثیری به او اعطا شده است. آن از فضل خدای تعالی است که هر که را بخواهد، به او اعطا می‌کند، و خدای متعال صاحب فضل عظیم است: وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ[۲۵۶]، يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۲۵۷]، ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۲۵۸].[۲۵۹]

معنا و مفهوم نهم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، معارف الهیه‌ای است که عمل به آن، موجب صلاح و نجات است، و مخالفت با آن، سبب فساد و هلاکت است: وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی: و همین که عیسی (ع) با معجزات و دلایل روشن آمد، گفت: برای شما حکمت؛ یعنی معارف الهیه‌ای، آورده‌ام که عمل به آن، موجب صلاح و نجات شما است و مخالفت با آن، سبب فساد و هلاکت شما خواهد بود، وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ[۲۶۰]؛ یعنی: و عیسی (ع) فرمود: معارف الهیه را برای شما آورده‌ام تا به وسیله آن، برخی از چیزهایی که در آن اختلاف دارید، برای شما تبیین کنم.

آیاتی از سوره‌های بقره و مائده که در زیر بیان می‌شود، مؤید این معنا است: حکمت؛ یعنی معارف الهیه، که از طریق کتب آسمانی و به وسیله پیامبران به مردم ابلاغ می‌شود، و رفع اختلاف مردم، و هدایت آنان به راه صلاح و طریق نجات، با عمل به آن معارف الهیه حاصل می‌گردد:

  1. كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[۲۶۱].
  2. قوله تعالی: وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ * وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۲۶۲].[۲۶۳]

معنا و مفهوم دهم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، آیات الهی است که هم از لحاظ نفس، و هم از لحاظ ظهور، هیچ عیب و نقصی در آنها نیست، و رؤیتشان توأم با تعقل در آنها، منشأ ایجاد حکمت در بندگان است: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ؛ یعنی آیات الهی، کامل و تام است، اما انذارها آنان را سودی ندهند و بی‌نیازشان نکند.

اولاً، از آیات الهی نباید اعراض شود؛ زیرا تکذیب‌کنندگان و آنان که پیرو هواهای نفس هستند، از آن اعراض می‌نمایند، و اگر آیتی که حکمت بالغه است، ببینند، از آن اعراض می‌کنند، و آن را سحر خوانده و تکذیب می‌نمایند و از خواهش‌های نفسانی‌شان پیروی می‌کنند: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ * وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ * وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ * حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ[۲۶۴].

و ثانیاً: آیات الهی باید مورد تعقّل قرار گیرد؛ زیرا:

  1. آفرینش آسمان‌ها و زمین، تفاوت شب و روز، کشتی که روی سطح دریا شناور است، بارانی که خدای متعال از آسمان نازل می‌گرداند و زمین مرده بدان زنده می‌گردد، گسترش جنبنده‌ها در زمین و وزش بادها، و ابری که بین زمین و آسمان مسخّر است، آیاتی است برای گروهی که اهل تعقّل هستند: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۶۵]، وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۶۶]، اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۲۶۷].
  2. این که شب و روز، خورشید، ماه و ستارگان به امر خدای متعال مسخّر شما شده‌اند، در آن آیاتی است برای آنها که اهل تعقّل هستند: وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۲۶۸].[۲۶۹]

معنا و مفهوم یازدهم حکمت

یکی از معانی و مفاهیم حکمت، علم به نحوه انجام اعمال دینی و دنیوی است که توأم با خشیت از خدای تعالی باشد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ؛ یعنی او (خدای تعالی) آن کسی است که از درس نخوانده‌ها پیامبری را از آنان مبعوث گردانید تا برای‌شان آیات او را بخواند و ایشان را از آلودگی‌ها پاک نماید و قرآن و علم به انجام اعمال دین و دنیا را که سبب خشیت از خدای متعال می‌گردد، به آنان بیاموزد.

  1. خشیت از خدا، ناشی از هدایت، نشانه علم علما، مایه تأثیر انذار و سبب رضایت خدای تعالی است: فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۲۷۰].
  2. وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى[۲۷۱].
  3. إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۲۷۲].
  4. إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ[۲۷۳].
  5. رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ[۲۷۴].[۲۷۵]

حکمت و پیامبر خاتم (ص)

حکمت دستیابی به حق به وسیله علم و عقل است و هنگامی‌که به خدا نسبت داده شود، به معنای شناخت اشیا و ایجاد آنها در نهایت استواری است[۲۷۶] و در این مدخل منظور آیاتی است که خداوند به پیامبر تعلیم حکمت فرموده و یا خداوند یکی از ویژگی‌های رسالت پیامبر را تعلیم حکمت به مردم ذکر نموده است، یا وقتی به پیامبر دعوت مردم را می‌خواهد یاد آوری می‌کند که این تعلیم او باید با حکمت، یعنی دلیل محکم و استوار باشد.

  1. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۲۷۷]
  2. هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۲۷۸]
  3. وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۲۷۹]
  4. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیٰاتِک وَ یعَلمُهُمُ الْکتٰابَ وَ الْحِکمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۲۸۰]
  5. كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ * فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ[۲۸۱]
  6. وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۲۸۲]
  7. ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ[۲۸۳]
  8. إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۲۸۴]؛ الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۲۸۵]
  9. ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[۲۸۶]

نکات

در آیات یاد شده این موضوعات مطرح شده است:

  1. منت گذاشتن خداوند بر مؤمنان و امیین با بعثت پیامبر و فراگیری حکمت از سوی مردم عصر بعثت از پیامبر سبب هدایت و رهایی آنان از گمراهی: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا... وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۸۷]
  2. اعطای حکمت به انبیا از جانب خداوند مستلزم ایمان آنان به پیامبر و امداد به آن حضرت است: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ[۲۸۸]
  3. تعلیم حکمت توسط پیامبر به مردم، زمینه‌ای برای تزکیه و پاکسازی آنان از آلودگیها: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا... وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ یزَکیهِمْ[۲۸۹]
  4. تعلیم حکمت به مردم توسط پیامبر نعمتی الهی و مقتضای سپاس و شکر خداوند: كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ[۲۹۰]... وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۲۹۱].... فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ[۲۹۲]
  5. برخورداری پیامبر از حکمت نازل شده خداوندی، مایه مصونیت وی از ضلالت و گمراهی: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ... وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[۲۹۳]
  6. پیامبر مأمور به دعوت بر اساس حکمت: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ[۲۹۴].
  7. رهایی پیامبر اکرم از توطئه کافران مکه، جلوه‌ای از حکمت و عزت خداوند: فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا[۲۹۵].... وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۲۹۶].
  8. نازل شدن حدود و احکام الهی بر رسول اکرم برخاسته از حکمت الهی: حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۲۹۷][۲۹۸].

حکمت در فرهنگ قرآن

کلمه حکمت، ۲۰ بار، در ۱۲ سوره قرآن ذکر شده که ۱۸ بار آن، معّرف به الف و لام: الْحِكْمَةَ، و ۲ بار آن، بدون الف و لام: حِكْمَةٌ می‌باشد که ما در اینجا ۱۲ آیه آن را از ۱۲ سوره قرآن کریم انتخاب نموده‌ایم. روش انتخاب ما به این نحو است که از سه سوره: بقره، آل‌عمران و نساء که در هر یک آنها کلمه حِكْمَةٌ در بیش از یک آیه ذکر شده، تنها اولین آیه را انتخاب کرده، و در ۹ سوره دیگر که در آنها کلمه الْحِكْمَةَ منحصراً یک‌بار و در یک آیه آنها ذکر شده، همان یک آیه را از آن سوره انتخاب می‌نماییم، و بعد به ترتیب مصحف، ابتدا آن آیات را تنظیم، و پس از آن، بنا بر روش معمول خود در این تحقیق، به بررسی لغوی کلمه حکمت از کتب لغت می‌پردازیم، و سپس با استفاده از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنّن، از زمان مرحوم طوسی تا زمان حاضر، به تحقیق تفسیری آن پرداخته، و بعد از آن، با استفاده از کتب تفسیر روایی شیعه و سنی از دیدگاه روایات، آیات منتخب را مورد تحقیق قرار می‌دهیم، و سرانجام هم با اتکا بر نصرت و الطاف بیکران خدای سبحان، و با استفاده از آیات قرآن، به تدبّر در آنها می‌پردازیم.[۲۹۹]

در معنای حکمت

راغب در مفردات فرموده: حکمت، دریافت حق است به وسیله عقل و علم، و حکمت از جانب خدای تعالی، معرفت اشیا و ایجاد آنها در حدّ نهایی اقتضای آنهاست، و حکمت از جانب انسان، شناخت موجودات، و انجام کارهای خیر است، و این همان چیزی است که لقمان در قول خدای عزّ و جلّ، به آن توصیف شده است که: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۳۰۰]. پس وقتی درباره خدای تعالی گفته شد: هُوَ الْحَكِيمُ[۳۰۱]، این معنا، غیر از معنایی است که غیر او تعالی به آن توصیف می‌شود، و بر این وجه است. قوله تعالی: أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ[۳۰۲]، و چون قرآن به آن وصف شود، آن در بردارنده حکمت است، نحو قوله تعالی: الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ[۳۰۳]. معنای حکیم را محکم گفته‌اند، نحو قوله: أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ[۳۰۴]، و هر دو صحیح است که البته آن، محکم است و مفید برای حکم. پس در آن، دو معنا جمع است، و حُکم اعم از حکمت است؛ پس هر حکمتی حُکم است؛ اما هر حُکمی حکمت نیست، و البته، حکم، داوری‌نمودن چیزی است بر چیزی. می‌گویند آن این‌طور هست یا این‌طور نیست. پیامبر (ص) فرمود: « إِنَّ مِنَ‏ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً»: یعنی قضیه صادقه است، و قال تعالی: وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۳۰۵]، و قال (ص): «الصَّمْتُ‏ حُكْمٌ‏ وَ قَلِيلٌ‏ فَاعِلُهُ‏»؛ یعنی حکمت، رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، و قال تعالی: وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ[۳۰۶]. گفته شده: تفسیر قرآن از آن قصد شده، و آن، چیزی است که قرآن از آن آگاهی می‌دهد، و قوله: إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ[۳۰۷]؛ یعنی آنچه را خدای تعالی اراده می‌کند، آن را حکمت قرار می‌دهد، و آن، ترغیب و تشویق بندگان است به این که به قضای او راضی باشند. ابن‌عباس فی قوله تعالی: مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ[۳۰۸]، فرمود: آن، علم قرآن است از ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه. ابن‌زید گفته است: آن، علم آیات و حکم آن است، و سدی گفته است: آن، نبوّت است، و گفته‌اند: آن، فهم حقایق قرآن است، و آن، اشاره به بعضی از آن است که خاصّ اولی العزم از رسل و بالتّبع دیگر از انبیا می‌باشد، و قوله تعالی: يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا[۳۰۹]، پس بعض‌الحکمة یا بعض‌الحکم مختصّ پیامبران است، و قوله تعالی: آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ، پس محکم، آن چیزهایی است که در آن، شبهه‌ای عارض نشود، نه از حیث لفظ، و نه از حیث معنا، و متشابه بر چند نوع است که در جای خود، ان‌شاءاللّه، خواهد آمد. در حدیث است که: «إِنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُحْكَمِينَ‏». گفته شده: آنان گروهی از نیکوکارانند که در انتخاب اینکه مسلمان باشند و کشته شوند و یا اینکه کافر باشند و زنده بمانند، پس کشته‌شدن را برگزیدند، و گفته شده: از اختصاص‌یافته‌گان به حکمت‌اند[۳۱۰].

فخرالدین در مجمع‌البحرین فی قوله تعالی: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۳۱۱]، فرموده: خدای تعالی، حکمت را اعطا می‌فرماید؛ یعنی آن علمی را که توفیق عمل در آن باشد، و گفته‌اند: الْحِكْمَةَ؛ یعنی قرآن و فقه، و حکمت، آن علمی است که از انسان فعل قبیح و زشت را برطرف می‌کند، و آن، از حکمة‌اللجام گرفته شده، و آن، چیزی است که با بستن به گردن حیوان، مانع از خروج او می‌گردند، و حکمت، فهم معانی است، و حکمت نامیده شده؛ چون مانع از جهل است، و در حدیث آمده است که فی قوله تعالی: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ را فرمود: آن، طاعت خدای تعالی و معرفت‌داشتن به امام (ع) است، و قوله تعالی: بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، را گفته‌اند: بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی بالنبوّة، و قوله: وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ یعنی بالقرآن، و قوله: وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۳۱۲] را گفته‌اند؛ یعنی الفقه و المعرفة، و قوله: فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا[۳۱۳]، حَکَم بِفُتحِین؛ یعنی حاکم و قضاوت‌کننده چیزی، پس در این مورد، مرد یک نفر را انتخاب می‌کند و زن نیز یک نفر را. پس آن دو حَکَم. بر مسأله افتراق آن دو یا اصلاح بین آنان، به توافق می‌رسند. قوله: وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[۳۱۴]؛ یعنی محکم. از ابوعبیده نقل کرده‌اند که قوله: أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ؛ یعنی احکمت بالامر و النهی. پس از آن، فصّلت بالوعد و الوعید، یا احکمت عبارت آن؛ به این است که از احتمال و اشتباه محفوظ است. قوله: رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا[۳۱۵] را گفته‌اند: مراد از آن، حکم و داوری به حق بین مردم است که آن از افضل و اکمل اعمال است. قوله: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۳۱۶] را امام (ع) فرمود: «الْفَهْمَ‏ وَالْعَقْلَ‏»، و فلانی صاحب حکمت است، وقتی که او برای امور، مورد یقین و اعتماد باشد، و حکمت، علم شریعت است، و در حدیث است که اولیاء اللّه سخن می‌گویند و سخن آنان، حکمت است، و مراد از آن، صلاح امور آخرت است، و مراد دنیا نیست، و آن، بهتر از معارف و علوم است[۳۱۷].

در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حکمت فرموده: حکمت، در اصل چیزی است که بدان از جهل و قبح ممانعت بشود، و به همین جهت آن را به عدل و علم، تفسیر نموده‌اند، و بعضی به معرفت افضل اشیا به وسیله افضل علوم، و اما بر حسب روایات، به معنای ولایت، طاعت خدای تعالی، معرفت امام و تفقّه در دین آمده است. در تفسیر فرات بن ابراهیم، از ابن‌عباس نقل است که فی قوله تعالی: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرمود: الْكِتَابُ، قرآن است، و الْحِكْمَةَ، ولایت علی (ع) است. در روایت علی بن نظر، و در تفسیر قمی، از امام صادق (ع) فی قوله: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، روایت است که آن حضرت فرمود: معرفت امام زمانش به او اعطا شده، و صدوق و غیر او از امام (ع) فی قوله: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۳۱۸]، روایت نموده‌اند که آن بزرگوار فرمود: آن، طاعت خدای تعالی و معرفت به امام (ع) است، و در روایت دیگری، از آن بزرگوار است که فرمود: آن، معرفت و تفقّه در دین است. پس از آن فرمود: «فَمَنْ‏ فَقُهَ‏ مِنْكُمْ‏ فَهُوَ حَكِيمٌ»؛ یعنی آن کس از شما که فقیه شود، پس او حکیم است. و از امام کاظم (ع) نقل است که فرمود: «نَحْنُ حُكَمَاءُ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِهِ‏»؛ یعنی ما حکیمان خدای تعالی در زمین او هستیم، و در حدیثی. پیامبر (ص) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ»، و در روایتی است: «‏ أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ‏ بَابُهَا»[۳۱۹]. در فرهنگ لغات فرموده: حَکَمَ ُ حُکماً و حُکُومَةً؛ یعنی فرمان داد، فرمانروایی کرد و داوری نمود، و حَکَمَُحَکماً؛ یعنی بازگشت، و حَکُمَ ُ حِکمَةً؛ یعنی حکیم و دانشمند شد، و حَکَّمَهُ: یعنی او را فرمانروا کرد، امر را به او واگذار کرد که فیصله دهد، و حُکم یعنی فرمان، دانش، و جمع آن، احکام است، و حِکمَة؛ یعنی عدل، علم، بردباری، نبوّت و دریافتن حقیقت هر چیزی، جمع آن، حِکَم است، و حَکیم؛ یعنی دانشمند، خداوند حکمت، صاحب حکم و استوارکار، و جمع آن، حُکَماء است، و حاکم: یعنی فرمانده و داور، و جمع آن، حُکّام است، و مُحاکَمَة؛ یعنی برای مرافعه نزد حاکم رفتن، و بر هم اقامه دعوی کردن، و اِحکام: محکم و استوار نمودن کاری یا چیزی، و حُکم یعنی داوری، فرمان. حُکم مصدر است و جمع آن، اَحکام است، و مَحکَمَة: مجلس یا جای داوری‌کردن، و جمع آن، مَحاکِم است، و تَحکیم؛ یعنی حاکم‌گردانیدن کسی در کار یا قضیه یا مال خویش، و مُحکَم؛ یعنی استوار، و مُحکَمات؛ سُوَر و آیات غیر منسوخه و باقی و استوار قرآن یا آیات واضح که مقابل متشابهات هستند، و حَکَمَة؛ مقدم چهره، قدر و منزلت، و حَکَم؛ یعنی اجرا کننده حکم، حاکم فاضل و کسی که طرفین او را به داوری قبول کنند، و مُحَکَّم، مفعول است؛ یعنی شخصی که به او اختیار دهند بین قتل بر کفر یا قتل و اسلام، یکی را قبول کند، و مُحَکَّم: یعنی پرهیزگاری که از خود انصاف گیرد، و مُحَکَّمَة، خوارج هستند، و تَحَکُّم: یعنی فرمان‌بردن و حکم‌کردن[۳۲۰].

و در فرهنگ عمید گفته: حکم (به ضمّ حاء و سکون کاف)؛ یعنی قضا، فرمان، أمر، جمع آن، احکام، و حکم (به فتح حاء و کاف)؛ یعنی داور، کسی که برای قطع و فصل مرافعه دو یا چند نفر انتخاب شود، و حکم (به کسر حاء و فتح کاف)، جمع حکمت، و حکما(به ضمّ حاء و فتح کاف)، جمع حکیم است، و حکمت (به کسر حاء)؛ یعنی عادل، علم، دانش، بردباری، فلسفه، کلامِ موافقِ حق، راستی و درستی امری، جمع آن، حِکَم، و حکومت (به ضمّ حاء و کاف و فتح میم)؛ یعنی حکم‌دادن، فرمانروایی، داوری، و حکیم (به فتح حاء و کسر کاف)؛ یعنی دانا، دانشمندان صاحب حکمت، و جمع آن، حکما است[۳۲۱].[۳۲۲]

کاربردهای حکمت در قرآن

در قرآن کریم، مجموعة بیست بار از واژه حکمت استفاده شده است. در آیات متعددی، خداوند متعال از دادن حکمت به پیامبران خود سخن گفته است[۳۲۳]. در بسیاری از آیات نیز آموزش حکمت به مردم، یکی از وظایف پیامبران معرفی شده است[۳۲۴]. در آیاتی به مسلمانان[۳۲۵]، همچنین به همسران پیامبر (ص)[۳۲۶] دستور داده شده است حکمت‌هایی را که به آنان گفته شده، یاد کنند. مراد از حکمت در این موارد، سخنان حکمت آمیز رسول اکرم (ص) است[۳۲۷]. در آیاتی دیگر، برخی تعالیم الهی آمده است؛ مانند عبادت نکردن غیر خداوند؛ احسان به پدر و مادر و تواضع در برابر آنان؛ کمک به خویشاوندان و فقرا و در راه ماندگان؛ دوری از زیاده روی، حتی در بخشش؛ نهی از کشتن فرزندان از ترس فقر؛ دوری از زنا؛ پرهیز از کشتن فردی بدون مجوز شرعی؛ پرهیز از دست درازی به اموال یتیمان؛ رعایت انصاف و امانت در تجارت؛ پرهیز از سخن گفتن بدون علم و پرهیز از تکبر[۳۲۸]. خداوند در پایان این دستورها، به پیامبر اعظم (ص) می‌فرماید: «این (آموزه‌ها)، از حکمت‌هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده»[۳۲۹]. بنا بر برخی تفاسیر، دلیل حکمت شمرده شدن این امور، آن است که عقل نیز می‌تواند فلسفه این گونه احکام را دریابد[۳۳۰]. البته این احتمال نیز وجود دارد که حکمت ضرورت نتیجه تعقل نباشد؛ بلکه به هر دانش مطابق با واقع و هدایت‌گری، حکمت گفته می‌شود که در مواردی، قابل استنباط عقلی نیز هست. شاید روایاتی که مسائلی مانند اطاعت خداوند و شناخت امام[۳۳۱]، و معرفت و تفقه در دین[۳۳۲]، قرآن[۳۳۳] و... ؛[۳۳۴] را از مصادیق حکمت معرفی کرده‌اند، مؤید این برداشت باشند. به هر حال، ارتباط فی الجمله حکمت و عقل انکارناشدنی است.

خداوند در صریح‌ترین آیه درباره حکمت، می‌فرماید: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۳۳۵]. در آیه‌ای دیگر، خداوند از اعطای حکمت به حضرت لقمان خبر داده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۳۳۶]. بنابر قول مشهور میان مفسران نخستین، لقمان، پیامبر نبوده است[۳۳۷]. روایتی از رسول خدا (ص) نیز نقل شده که او را از غیر پیامبران شمرده است[۳۳۸]. در کاربردهای لغوی، شاهدی که نشان دهد قرآن کریم معنایی غیر از معنای لغوی حکمت را اراده کرده، نیامده است. تفسیرهای مفسران نخستین نیز این برداشت را تأیید می‌کند. از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که با عقل، اعماق حکمت، و با حکمت، اعماق عقل استخراج می‌شود[۳۳۹]. این حدیث شریف، توضیحی درباره رابطه عقل و حکمت است. با کمک عقل، گوهرهای حکمت استخراج شده، سیر و تدبر در علوم حکیمانه نیز موجب رشد قوه عقل می‌شود.

ابن عباس در روایتی، حکمت لقمان را به عقل و فهم و تیز هوشی غیر پیامبرانه تفسیر کرده است[۳۴۰]. وی در نقلی دیگر، حکمت را به علم به قرآن، شامل علم به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و مانند آن[۳۴۱]، و در نقلی دیگر، به نبوت تفسیر کرده است[۳۴۲]. ابی الدردا، صحابی رسول خدا (ص) نیز در تفسیر حکمت، آن را قرائت قرآن و تفکر در آن دانسته است[۳۴۳]. در بسیاری از تفاسیر نخستین، حکمت به فهم دین، عقل، علم و عمل به آن و رسیدن به حق در کارها تفسیر شده است[۳۴۴]. با توجه با این تفاسیر و معنای لغوی حکمت، می‌توان گفت که مسلمانان نخستین نیز فی الجمله از ارتباط بین عقل و حکمت آگاه بودند. البته باید توجه داشت که حتی اگر حکمت را ثمره تعقل بدانیم، تمام مقدمات آن ضرورت عقلی نیست؛ چنان که در توضیح علوم عقلی اشاره شد. عقل ممکن است از راه تجربه با آموزه‌های وحیانی با مطالب بسیاری آشنا شود که می‌تواند درباره آنها تأمل کند. در این صورت، اگر عقل به دانشی مطابق با واقع، اثر گذار و هدایتگر برسد، آن دانش حکمت نامیده می‌شود. بنابر این حکمت با فلسفه با تفکرات صرف عقلی برابر نیست. در حکمت، بر خلاف این علوم، ممکن است داده‌های نخستین نتیجه مشاهده طبیعی، شنیدن، خواندن، الهام و... باشد؛ اما همین داده‌ها با تدبر و تأمل عقلی، به معارفی حکیمانه می‌انجامند. نگاهی به آیات یاد شده که برخی از تعالیم الهی و اخلاقی را از مصادیق حکمت بر می‌شمرند، مؤید همین برداشت‌اند که آموزه‌هایی مانند عبادت نکردن غیر خداوند، احسان به پدر و مادر و تواضع در برابر آنان، و کمک به خویشاوندان و فقرا و در راه ماندگان، اگرچه دستورهایی الهی و دینی‌اند، عقل درستی و مصلحت آنها را فی الجمله درک می‌کند.[۳۴۵]

منابع

پانویس

  1. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۹۰؛ التحقیق، ج ۱، ص ۲۶۵، "حکم".
  2. مقاییس‌اللغه، ج۲، ص۹۱؛ المصباح، ص۱۴۵، "حکم".
  3. مفردات، ص ۲۴۸؛ الکلیات، ص ۳۸۰، "حکم".
  4. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۹۱؛ النهایه، ج ۱، ص ۴۲۰، "حکم".
  5. تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، "حکم".
  6. تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، "حکم".
  7. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۹۱؛ المصباح، ص ۱۴۵؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۵۵۳ - ۵۵۶، "حکم".
  8. المیزان، ج ۲، ص ۳۹۵.
  9. المعجم الوسیط، ص ۱۹۰؛ الکلیات، ص ۳۸۲؛ المنجد، ص ۱۴۶، "حکم".
  10. واژه‌های دخیل، ص ۱۸۱، "حکم".
  11. شرح الهدایة الاثیریه، ص ۶.
  12. الشفاء، ص ۱۵.
  13. اسفار، ج ۳، ص ۵۱۴؛ مفاتیح الغیب، ص ۳۵۷.
  14. الجمع بین رأیی الحکیمین، ص ۱۴ - ۱۵، ۳۶ - ۳۷؛ التحصیل، ص ۲۶۵؛ شرح عیون الحکمه، ج ۲، ص ۳.
  15. شرح الهدایة الاثیریه، ص ۶ - ۷.
  16. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج ۶، ص ۳۰.
  17. منازل السائرین، ص ۳۹۸ - ۳۹۹.
  18. اصطلاحات الصوفیه، ص ۶۱.
  19. اخلاق ناصری، ص ۱۰۸ - ۱۱۱؛ جامع‌السعادات، ج ۱، ص ۸۰ ـ ۸۱.
  20. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
  21. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «حکمت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  22. «داستان (بخشش) آنان که دارایی‌های خود را در راه خداوند می‌بخشند چون دانه‌ای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر می‌گرداند و خداوند نعمت‌گستری داناست. آنان که دارایی‌های خود را در راه خداوند می‌بخشند و از پی آنچه بخشیده‌اند منّتی نمی‌نهند و آزاری نمی‌دهند، پاداش آنها نزد پروردگار آنان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند. گفتاری شایسته و گذشت بهتر است از صدقه‌ای که از پی آن آزاری باشد و خداوند بی‌نیازی بردبار است. ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بی‌رویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام می‌دهند هیچ (بهره) نمی‌توانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند. و داستان (بخشش) کسانی که دارایی‌های خود را در جستجوی خشنودی خداوند و برای استواری (نیّت خالصانه) خودشان می‌بخشند، همچون باغساری بر پشته‌واره‌ای است که بارانی تند- و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز- بدان برسد و میوه‌هایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست. آیا کسی از شما دوست می‌دارد که باغساری از خرما بن و تاک داشته باشد که از بن آن جویبارها روان باشد و در آن همه گونه میوه برای او یافته شود در حالی که خود به پیری رسیده و فرزندانی خرد و ناتوان داشته باشد آنگاه گردبادی آتشناک بدان در رسد و بسوزد؟ خداوند این چنین، نشانه‌ها را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما بیندیشید. ای مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین برای شما بر می‌آوریم ببخشید و بر آن نباشید که از نامرغوب‌های آنها ببخشید در حالی که خود نیز آنها را جز با چشم‌پوشی نسبت به آنها نمی‌ستاندید؛ و بدانید که خداوند بی‌نیازی ستوده است. شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید می‌دهد؛ و خداوند نعمت‌گستری داناست. به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۱-۲۶۹.
  23. المیزان، ج ۲، ص ۳۹۵.
  24. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  25. التفسیر المظهری، ج ۷، ص ۲۶۱.
  26. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۵.
  27. الکشاف، ج ۳، ص ۴۹۳؛ جوامع‌الجامع، ج ۳، ص ۲۷۹.
  28. مفردات، ص ۲۴۹، "حکم".
  29. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۱۶۳ـ۱۶۶.
  30. پرتوی از قرآن، ج ۱، ص ۳۰۸.
  31. به عنوان نمونه ر. ک: جامع البیان، ج ۱، ص ۷۷۵؛ تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۳۰۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۷۴.
  32. برای نمونه ر. ک: جامع البیان، ج ۱، ص ۷۷۵؛ البحرالمحیط، ج ۲، ص ۶۸۳ - ۶۸۴؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۴؛ ج ۲، ص ۱۹۴، ۲۹۸؛ زاد المسیر، ج ۱، ص ۳۲۴.
  33. البحر المحیط، ج ۲، ص ۶۸۴؛ نمونه، ج ۲، ص ۳۴۰ـ۳۴۱؛ جامع البیان، ج ۳، ص ۱۲۵.
  34. ر. ک: مواهب الرحمن، ج ۴، ص ۳۲۳ـ۳۲۴.
  35. جامع البیان، ج ۱، ص ۷۷۵؛ التبیان، ج ۱، ص ۴۶۷.
  36. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  37. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  38. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  39. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  40. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم؛ فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  41. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  42. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  43. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  44. الکافی، ج ۸، ص ۱۶۷؛ سنن الترمذی، ج ۴، ص ۱۵۵.
  45. نثر طوبی، ص ۱۹۰ - ۱۹۲.
  46. شرح فصوص الحکم، حسن زاده، ج ۱، ص ۱۷۶.
  47. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «حکمت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  48. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید» سوره نحل، آیه ۲.
  49. «پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند» سوره شعراء، آیه ۸۳.
  50. «بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
  51. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  52. «پس بدان که هیچ خدایی جز خداوند نیست و از گناه خویش و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه و خداوند از گردشتان (در روز) و آرامیدنتان (در شب) آگاه است» سوره محمد، آیه ۱۹.
  53. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۷۲ - ۷۳؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.
  54. «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی! و از سر مهر برای آنان به خاکساری افتادگی کن و بگو پروردگارا! بر آنان بخشایش آور چنان که آنها مرا در کودکی پروردند. پروردگارتان به آنچه در درون شماست داناتر است، اگر شایسته باشید بی‌گمان او نسبت به توبه‌کاران، آمرزنده است. و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز. که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است. و اگر در جستجوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری (روزی چند) از آنان روی می‌گردانی با آنان سخن به نرمی گو. و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی. بی‌گمان پروردگارت روزی را برای هر که بخواهد می‌گسترد و (یا) تنگ می‌دارد که او به (حال) بندگانش آگاه بیناست. و فرزندانتان را از ترس ناداری مکشید، ما به آنان و شما روزی می‌دهیم؛ بی‌گمان کشتن آنان گناهی بزرگ است. و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است. و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است. و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید. و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است. و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید. و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را می‌توانی شکافت و نه به بلندای کوه‌ها می‌توانی رسید. زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است. این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۲۳-۳۹.
  55. تسنیم، ج ۷، ص ۹۴.
  56. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است. و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم- مادرش او را با سستی در پی سستی بارداری کرد و زمان شیر خوارگی وی دو سال بود- که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است. و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم. پسرکم! بی‌گمان اگر (کرداری) همسنگ دانه خردلی باشد در دل تخته سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین، خداوند آن را می‌آورد که خداوند نازک‌بین دانایی‌ست. پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند. و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد. و در راه رفتنت میانه‌رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ‌ها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۳-۱۹.
  57. نثر طوبی، ص ۱۹۰.
  58. اسفار، ج ۱، ص ۲۱.
  59. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  60. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  61. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  62. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  63. «و همچنین از مردم و جنبندگان و چهارپایان که با رنگ‌های گونه گونند؛ از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند، بی‌گمان خداوند پیروزمندی آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  64. العلم والحکمه، ص ۸۲ - ۸۴.
  65. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۴، ص ۲۷۲؛ روح البیان، ج ۱، ص ۵۲۷ - ۵۲۸.
  66. شرح فصوص الحکم، آشتیانی، ص ۱۰۸۴، ۱۰۸۵؛ نیز. ر. ک: اصطلاحات الصوفیه، ص ۶۱، ۶۲؛ التعریفات، ص ۱۲۴.
  67. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «حکمت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  68. رک: اسرار الآیات، ص ۱۹ - ۲۰؛ المنار، ج ۱۱، ص ۲۴۹؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۶۹ - ۲۷۲.
  69. «آن را که بر تو فرا می‌خوانیم از آیات و (قرآن) یادآور حکمت‌آموز است» سوره آل عمران، آیه ۵۸.
  70. «الف، لام، را؛ این آیات کتاب حکیم است» سوره یونس، آیه ۱.
  71. «سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.
  72. «پندی است رسا اما هشدار به کار (کافران) نمی‌آید» سوره قمر، آیه ۵.
  73. جامع البیان، ج ۲۷، ص ۱۱۸؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۱۱؛ تفسیر سمرقندی، ج ۳، ص ۳۵۰.
  74. تفسیر ثعلبی، ج ۹، ص ۱۶۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۵۷.
  75. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  76. «گفتند: ای قوم! ما (آیات) کتابی را شنیدیم که پس از موسی فرو فرستاده شده است، آنچه را (از کتاب‌های آسمانی) که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، به سوی حق و به راهی راست راهنمایی می‌کند» سوره احقاف، آیه ۳۰.
  77. المیزان، ج ۱۹، ص ۲۷۱.
  78. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  79. مواهب الرحمن، ج ۴، ص ۳۲۷ - ۳۲۸.
  80. «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت» سوره نساء، آیه ۷۷.
  81. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  82. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۹؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۱۶۷؛ تسنیم، ج ۷، ص ۹۳.
  83. «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست. و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد. آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۳-۸۹.
  84. زبدة التفاسیر، ج ۲، ص ۴۲۵؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ روح المعانی، ج ۷، ص ۳۱۳.
  85. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  86. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  87. «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
  88. «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
  89. الکشاف، ج ۲، ص ۴۵۴.
  90. «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.
  91. الکشاف، ج ۳، ص ۷.
  92. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  93. مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۰؛ روح البیان، ج ۷، ص ۸۸ - ۸۹؛ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۶۱.
  94. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  95. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  96. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
  97. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  98. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۸؛ البرهان، ج ۲، ص ۹۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۱.
  99. آلاء الرحمن، ج ۲، ص ۴۶۱.
  100. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۳-۳۴.
  101. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  102. المیزان، ج ۱۲، ص ۳۷۱.
  103. راهنما، ج ۹، ص ۵۸۷.
  104. نمونه، ج ۱۱، ص ۴۵۵.
  105. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۲۵۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۶۱۳؛ زادالمسیر، ج ۴، ص ۵۰۶.
  106. «بگو: بنگرید که در آسمان‌ها و زمین چیست؟ و (این) نشانه‌ها و بیم دادن برای گروهی که ایمان ندارند سودی ندارد» سوره یونس، آیه ۱۰۱.
  107. «آیا در گستره آسمان‌ها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریسته‌اند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان می‌آورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
  108. «آیا در نیافته‌اند که چگونه خداوند آفریدن (آفریدگان) را می‌آغازد و سپس آن را باز می‌گرداند؛ بی‌گمان این، بر خداوند آسان است» سوره عنکبوت، آیه ۱۹.
  109. «بگو روی زمین گردش کنید و بنگرید چگونه آفریدن (آفریدگان) را آغاز می‌کند سپس خداوند آفرینش جهان واپسین را پدید می‌آورد، بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره عنکبوت، آیه ۲۰.
  110. اسرار الآیات، ص ۲۰ - ۲۱.
  111. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۱۶.
  112. کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۱۱۷.
  113. نهج‌البلاغه، نامه ۳۱.
  114. العلم والحکمه، ص ۸۷ - ۹۲.
  115. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «حکمت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  116. ر. ک: تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۱۶۵ - ۱۶۶.
  117. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  118. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  119. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  120. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  121. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  122. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  123. «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود می‌خواست بدو آموخت، و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمی‌داشت، زمین تباه می‌گردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  124. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  125. «خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم:» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.
  126. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  127. «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
  128. «این، بخشش خداوند است، به هر که خواهد می‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.
  129. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۱۶۶ - ۱۶۷.
  130. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  131. المیزان، ج ۲، ص ۳۹۶؛ التحریر والتنویر، ج ۳، ص ۶۴.
  132. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  133. مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۰، ۸۴؛ نور الثقلین، ج ۴، ص ۱۹۶.
  134. العلم والحکمه، ص ۱۴۶ - ۱۷۶.
  135. مصطفی‌پور، محمد رضا، مقاله «حکمت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  136. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  137. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  138. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  139. «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  140. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  141. «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  142. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  143. «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  144. «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
  145. «و چون عیسی برهان‌ها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳.
  146. «پندی است رسا اما هشدار به کار (کافران) نمی‌آید» سوره قمر، آیه ۵.
  147. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  148. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۰.
  149. تبیان، ج۱، ص۴۶۷.
  150. «و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
  151. تبیان، ج۴، ص۵۵.
  152. تبیان، ج۶، ص۴۴۰.
  153. تبیان، ج۶، ص۴۷۹.
  154. تبیان، ج۸، ص۲۴۷.
  155. تبیان، ج۹، ص۲۱۰.
  156. تبیان، ج۹، ص۴۴۲.
  157. تبیان، ج۱۰، ص۴.
  158. مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۱.
  159. مجمع البیان، ج۲، ص۴۴۵.
  160. مجمع البیان، ج۳، ص۶۱.
  161. مجمع البیان، ج۳، ص۲۶۲.
  162. مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۲.
  163. مجمع البیان، ج۶، ص۴۱۶.
  164. مجمع البیان، ج۷، ص۳۱۵.
  165. مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۷.
  166. مجمع البیان، ج۸، ص۴۶۹.
  167. مجمع البیان، ج۹، ص۵۴.
  168. مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۷.
  169. مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۸۴.
  170. کشاف، ج۱، ص۳۱۲.
  171. کشاف، ج۱، ص۵۳۴.
  172. کشاف، ج۱، ص۶۵۳.
  173. کشاف، ج۲، ص۴۳۵.
  174. کشاف، ج۲، ص۴۵۰.
  175. کشاف، ج۳، ص۲۳۱.
  176. کشاف، ج۳، ص۳۶۵.
  177. کشاف، ج۳، ص۴۹۵.
  178. کشاف، ج۴، ص۱۰۲.
  179. تفسیر شبر، ص۵۲.
  180. تفسیر شبر، ص۱۳۴.
  181. تفسیر شبر، ص۵۸۴.
  182. تفسیر شبر، ص۵۹۳.
  183. تفسیر شبر، ص۸۵۳.
  184. تفسیر شبر، ص۸۷۲.
  185. تفسیر شبر، ص۹۳۲.
  186. تفسیر شبر، ص۱۰۰۴.
  187. تفسیر شبر، ص۱۰۷۳.
  188. تفسیر شبر، ص۱۱۲۰.
  189. المیزان، ج۳، ص۲۱۴.
  190. المیزان، ج۱۲، ص۳۹۸.
  191. المیزان، ج۱۳، ص۱۰۲.
  192. «که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار» سوره لقمان، آیه ۱۴.
  193. المیزان، ج۱۶، ص۲۲۶.
  194. المیزان، ج۱۷، ص۲۰۰.
  195. المیزان، ج۱۸، ص۱۲۵.
  196. المیزان، ج۱۹، ص۶۳.
  197. المیزان، ج۱۹، ص۳۰۶.
  198. «و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد * به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۳۱ و ۲۶۹.
  199. بصائر، ج۳۱، ص۱۳۸–۱۳۹.
  200. «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.
  201. بصائر، ج۳۶، ص۹۹۵–۹۹۶.
  202. بصائر، ج۴۲، ص۳۵۹.
  203. تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۵۷.
  204. تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۱۹.
  205. تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۴۵۵–۴۵۶.
  206. تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۲۵.
  207. تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۶-۳۷ و ۴۶–۴۹.
  208. «و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  209. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  210. تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۴۰.
  211. تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۰۳.
  212. تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۲۱.
  213. تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۱۰۷–۱۰۸.
  214. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۵-۶۵۵.
  215. بقره /۱۲۹.
  216. نورالثقلین، ج۱، ص۱۳۰، ح۳۸۱.
  217. الدرالمنثور، ج۱، ص۱۳۹.
  218. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۰، ح۳۰۰؛ برهان، ص۲۳۲.
  219. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۱، ح۳۰۱؛ برهان، ص۲۳۲.
  220. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۱، ح۳۰۲؛ برهان، ص۲۳۲.
  221. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۱، ح۳۰۳؛ برهان، ص۲۳۲.
  222. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۱، ح۳۰۴.
  223. برهان، ص۲۳۲.
  224. الدرالمنثور، ج۲، ص۱۷۳.
  225. برهان، ص۶۰۶.
  226. الدرالمنثور، ج۴، ص۱۸۲.
  227. نورالثقلین، ج۴، ص۱۹۵، ح۱۷؛ برهان، ص۸۱۸.
  228. نورالثقلین، ج۴، ص۱۹۶، ح۱۸.
  229. الدر المنثور، ج۵، ص۱۶۵.
  230. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۵۵.
  231. «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستاده‌ایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
  232. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۵۸.
  233. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  234. «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  235. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۰.
  236. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۰.
  237. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  238. «بگو: به بخشش خداوند و به بخشایش وی ـ آری، به آن ـ باید شاد گردند، این از آنچه فراهم می‌آورند بهتر است» سوره یونس، آیه ۵۸.
  239. نورالثقلین، ج۱، ص۴۹۱، ح۳۰۳؛ برهان، ص۲۳۲.
  240. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۰.
  241. «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  242. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوراتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.
  243. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۱.
  244. «و فرزندانتان را از ترس ناداری مکشید، ما به آنان و شما روزی می‌دهیم؛ بی‌گمان کشتن آنان گناهی بزرگ است * و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است * و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است * و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید * و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است * و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید * و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را می‌توانی شکافت و نه به بلندای کوه‌ها می‌توانی رسید * زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است * این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۱-۳۹.
  245. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۱.
  246. «و در زمین پاره‌هایی کنار هم و باغسارهایی از انگور است و (نیز) کشت (هایی گوناگون) و خرما بنان هم‌ریشه و ناهم‌ریشه که (همه) از یک آب آبیاری می‌شوند و برخی را بر برخی دیگر در بر و بار برتری می‌دهیم؛ بی‌گمان در آن (ها) برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌هایی است» سوره رعد، آیه ۴.
  247. «و شب و روز و خورشید و ماه را رام شما گردانید و ستارگان رام‌شدگانی به فرمان اویند، به راستی در آن برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌هایی است» سوره نحل، آیه ۱۲.
  248. «و از میوه‌های خرمابن و انگورها شراب و روزی نیکویی به دست می‌آورید، به راستی در این (کار) نشانه‌ای است برای گروهی که خرد می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۶۷.
  249. «و در پیاپی آمدن شب و روز و در بارانی که خداوند از آسمان فرو می‌بارد و زمین را پس از مردن آن بدان زنده می‌دارد و در گرداندن بادها نشانه‌هایی است برای گروهی که خرد می‌ورزند» سوره جاثیه، آیه ۵.
  250. نورالثقلین، ج۴، ص۱۹۵، ح۱۷؛ برهان، ص۸۱۸.
  251. نورالثقلین، ج۴، ص۱۹۶، ح۱۸.
  252. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۲.
  253. «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
  254. «و چون قرآن خوانده شود بدان گوش فرا دهید و خاموش بمانید باشد که بر شما بخشایش آورند * و پروردگارت را در دل خود به لابه و ترس و بی‌بانگ بلند در گفتار، سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها یاد کن و از غافلان مباش!» سوره اعراف، آیه ۲۰۴-۲۰۵.
  255. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۴.
  256. «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود می‌خواست بدو آموخت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  257. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  258. «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.
  259. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۵.
  260. «و (آمده‌ام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم» سوره زخرف، آیه ۶۳.
  261. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  262. «و از پی آنان عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که تورات پیش از خود را راست می‌شمرد و به او انجیل دادیم که در آن رهنمود و روشنایی بود و تورات پیش از خود را راست می‌شمرد و رهنمود و پند برای پرهیزگاران بود * و باید پیروان انجیل بنابر آنچه خداوند در آن فرو فرستاده است داوری کنند و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۶-۴۷.
  263. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۵.
  264. «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت * و چون معجزه‌ای ببینند روی می‌گردانند و می‌گویند: جادویی همیشگی است * و دروغ انگاشتند و از هوا و هوس‌هایشان پیروی کردند و هر کاری (در جای خود) پای برجاست * و از خبرها آنچه در آن پندی است به آنان رسیده است * پندی است رسا اما هشدار به کار (کافران) نمی‌آید» سوره قمر، آیه ۱-۵.
  265. «بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو می‌بارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده می‌دارد و بر آن هرگونه جنبنده‌ای را می‌پراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌هاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴.
  266. «و در پیاپی آمدن شب و روز و در بارانی که خداوند از آسمان فرو می‌بارد و زمین را پس از مردن آن بدان زنده می‌دارد و در گرداندن بادها نشانه‌هایی است برای گروهی که خرد می‌ورزند» سوره جاثیه، آیه ۵.
  267. «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
  268. «و شب و روز و خورشید و ماه را رام شما گردانید و ستارگان رام‌شدگانی به فرمان اویند، به راستی در آن برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌هایی است» سوره نحل، آیه ۱۲.
  269. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۷.
  270. «-اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.
  271. «و تو را به سوی پروردگارت رهنمایی کنم تا خداترس گردی؟» سوره نازعات، آیه ۱۹.
  272. «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  273. «تو تنها کسانی را که در نهان از پروردگارشان می‌هراسند و نماز را بپا می‌دارند هشدار می‌دهی» سوره فاطر، آیه ۱۸.
  274. «خداوند از ایشان خرسند است و آنان از او خرسندند، این از آن کسی است که از پروردگار خویش بیم کند» سوره بینه، آیه ۸.
  275. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۶۸.
  276. و الحِکمَةُ: إصابة الحق بالعلم و العقل، فالحکمة من الله تعالی: معرفة الأشیاء و إیجادها علی غایة الإحکام، و من الإنسان: معرفة الموجودات و فعل الخیرات. و هذا هو الذی وصف به لقمان فی قوله عز و جل: وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ لقمان. (۱۲]، مفردات راغب ص ۱۲۷
  277. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  278. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  279. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتن» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  280. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۸-۱۲۹.
  281. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد * پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس بگزارید و با من ناسپاسی نورزید» سوره بقره، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
  282. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  283. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  284. «اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی‌که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با» سوره توبه، آیه ۴۰.
  285. «تازیان بیابان‌نشین کفرگراتر و نفاق‌گراتر و به ندانستن حدود آنچه خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است سزاوارترند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۹۷.
  286. «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  287. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  288. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می‌شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتن» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  289. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  290. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  291. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  292. «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس بگزارید و با من ناسپاسی نورزید» سوره بقره، آیه ۱۵۲.
  293. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  294. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  295. «اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی‌که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با» سوره توبه، آیه ۴۰.
  296. «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  297. «تازیان بیابان‌نشین کفرگراتر و نفاق‌گراتر و به ندانستن حدود آنچه خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است سزاوارترند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۹۷.
  298. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۴۶۵.
  299. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۰.
  300. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  301. «و اوست که بر بندگان خویش چیره است و او فرزانه آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۸.
  302. «آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.
  303. «الف، لام، را؛ این آیات کتاب حکیم است» سوره یونس، آیه ۱.
  304. «(این) کتابی است که آیاتش استواری یافته» سوره هود، آیه ۱.
  305. «و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم» سوره مریم، آیه ۱۲.
  306. «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  307. «بی‌گمان خداوند به آنچه اراده فرماید حکم خواهد کرد» سوره مائده، آیه ۱.
  308. «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  309. «پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند... برای یهودیان داوری می‌کردند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  310. مفردات، ص۱۲۶–۱۲۷.
  311. «و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  312. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  313. «داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید» سوره نساء، آیه ۳۵.
  314. «سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.
  315. «پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند» سوره شعراء، آیه ۸۳.
  316. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  317. مجمع البحرین، ص۴۶۸.
  318. «و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  319. مقدمه برهان، ص۸۹.
  320. ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۱۴۰–۱۴۱.
  321. فرهنگ عمید، ص۵۰۶.
  322. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۱.
  323. ر. ک: بقره، ۲۵۹؛ آل عمران، ۴۵ و ۱۸۱ نساء، ۵۴؛ مائده، ۱۱۰.
  324. ر. ک: بقره، ۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل عمران، ۱۶۴؛ جمعه، ۲.
  325. وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  326. وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  327. ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۵۶۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۹۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۶۸؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۸.
  328. ر. ک: اسراء، ۲۳-۳۹.
  329. ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است و با خداوند خدایی دیگر مگمار که نکوهیده و رانده در دوزخ افتی» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  330. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۲۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۳۴۴.
  331. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۳-۴۵۲؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن ج۱، ص۵۴۸.
  332. محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۱۵۱: الگو:متن روایت؛ همچنین ر. ک: محمد قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۲، ص۴۴۴.
  333. ر. ک: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۰.
  334. ر. ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۴۸: عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۸۷؛ محمد قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۲، ص۴۴۴.
  335. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  336. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  337. اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۹۸: اختلف السلف فی لقمان، هل کان نبیا أو عبد صالح من غیر نبوة علی قولین؛ الأکثرون علی الثانی؛ همچنین ر. ک: نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم ج۳، ص۲۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۱، ص۴۳؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۳۰۹۷ و ج۱۳، ص۸۳۳؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۶۱.
  338. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۹۴: حَقّاً أَقُولُ لَمْ يَكُنْ لُقْمَانُ نَبِيّاً؛ همچنین ر. ک: عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۱۹۶: محمد قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۱۰، ص۲۳۹.
  339. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵: الگو:متن روایت؛
  340. ر. ک: جلال الدین سیوطی، الدرالمنشور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۶۱.
  341. ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۶۰؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۳۱.
  342. ر. ک: نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بحر العلوم، ج۱، ص۱۷۹.
  343. ر. ک: عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۳۳.
  344. ر. ک: عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۳۰۹۷؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۱، ص۴۳؛ نصر بن محمد بن احمد سمر قندی، بحر العلوم، ج۳، ص۲۳؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۱۲؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۸۷؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۴۳۰؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنشور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۶۱.
  345. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۰۱.