حکمت در کلام اسلامی
مقدمه
“حکمت” یعنی سخن و مطلب محکم، متقن، منطقی و درست، یعنی دریافت حقیقت. هر قانون و قاعدهای که با حقیقت وفق دهد و ساخته وهم و تخیّلات نباشد حکمت است[۱]. حکمت عبارت است از علم به احوال اعیان موجودات آن طور که هستند[۲]. حکمت عبارت است از علم به اسباب اولیه جهان[۳]. حکمت یعنی دریافت حقیقت. از آن جهت به دریافت حقیقت “حکمت” گفته میشود که استحکام دارد و پشتوانهاش واقعیت است؛ برخلاف دریافتهای غیرمنطقی با واقعیت که استحکام ندارد و مانند خانه عنکبوت سست و بیبنیاد است[۴]. حکمت یعنی سخن متقن و محکم که قابل خدشه و تشکیک نیست؛ به اصطلاح منطقیین و حکما یعنی سخنی که مقدماتش صددرصد یقینی است. یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان با برهان و حکمت و علم صددرصد خالص و عقل خالص[۵].[۶]
حکمت استدلالی
حکمت استدلالی متّکی بر قیاس و برهان است، سر و کارش فقط با صغری، کبری، نتیجه، لازم، نقیض و ضدّ و امثال اینهاست[۷].[۸]
حکمت الهی
حکمت باری تعالی به معنی رساندن موجودات است به غایات خودشان[۹]. حکمت الهی به معنی این است که کار او رسانیدن موجودات است به کمالات و غایات وجودشان[۱۰]. در اصطلاح حکمای اسلامی مسائل مربوط به خداوند از قبیل اثبات وجود خدا، وحدت وی، صفات ثبوتیّه و سلبیّه او، عموم و شمول قدرت و مشیّتش، جبر و تفویض، خیر و شر، صدور کثیر از واحد، عوالم کلّی وجود و برخی مباحث و مسائل دیگر “الهیّات بالمعنی الاخص” نامیده میشود. این اصطلاح در مقابل اصطلاح “الهیّات بالمعنی الاعم” قرار میگیرد که شامل این مباحث و یک عدّه مباحث دیگر است که “امور عامه” نامیده میشوند و مجموعاً “حکمت الهی” یا “حکمت علیا” یا “فلسفة اُولی” را تشکیل میدهند[۱۱]. حکمت بالغه الهی به این صورت مطرح میشود که نظام هستی، نظامی حکیمانه است؛ یعنی نه تنها علم و شعور و اراده و مشیّت در کار جهان دخیل است بلکه نظام موجود، نظام احسن و اصلح است و وضعی دیگر و نظامی دیگر احسن و اصلح از این نظام، ممتنع و ناممکن است؛ جهان موجود، کاملترین جهان ممکن است[۱۲].
حکمت الهی درباره اموری بحث میکند که هم به حسب وجود بینیاز از ماده است (بر خلاف علوم ریاضی) و هم به حسب ماهیّت و حد و تعریف (بر خلاف علوم طبیعی)[۱۳].[۱۴]
حکمت انسان
حکمت انسان به معنی انتخاب فاضلترین وسیلهها برای بهترین غایتهاست[۱۵].[۱۶]
حکمت بشری
این است که کاری را برای رسیدن خودش به غایت و کمالی انجام میدهد[۱۷].[۱۸]
حکمت تجربی
حکمت تجربی آن است که نه با عقل و استدلال قیاسی سر و کار دارد و نه با دل و الهامات قلبی، سر و کارش با حس و تجربه و آزمایش است؛ یعنی نتایج علوم را که محصول تجربه و آزمایش است با مربوط کردن به یکدیگر به صورت حکمت و فلسفه در میآورد[۱۹].[۲۰]
حکمت جدلی
“حکمت جدلی” یعنی حکمتی که بر اساس مشهورات در مسائل جهانی و کلی استدلال کند[۲۱]. مقدمات استدلال در این حکمت، آن چیزهایی است که منطقیین آنها را “مشهورات” یا “مقبولات” میخوانند[۲۲].[۲۳]
حکمت خداوند
حکمت در مورد ذات باری عبارت است از رساندن مخلوقات به کمال لایقشان و به عبارت دیگر حکمت درباره خداوند عبارت است از آفرینش اشیاء بر اساس سوق دادن آنها به سوی غایات و کمال لایق آنها[۲۴].[۲۵]
حکمت در انسان
حکمت در انسان عبارت است از خردمندی و گام برداشتن در مسیر کمال انسانی[۲۶].[۲۷]
حکمت ذوقی
حکمت ذوقی سر و کارش تنها با استدلال نیست، بیشتر با ذوق و الهام و اشراق است؛ بیشتر از آنچه از عقل الهام میگیرد از دل الهام میگیرد[۲۸].[۲۹]
حکمت عملی
“حکمت عملی” دریافت خطّ مشی زندگی است، آنچنانکه باید[۳۰]. آن حکمتی که به اصطلاح مولود تقوا است و آن روشنی و فرقانی که در اثر تقوا پیدا میشود، حکمت عملی است نه حکمت نظری[۳۱]. اخلاق، سیاست و تدبیر منزل را حکمت عملی گویند[۳۲] [و به تعبیر دیگر] درک صحیح و واقعی درباره آنچه باید باشد[۳۳].[۳۴]
حکمت متعالیه
... این چهار جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تا در یک نقطه به یکدیگر رسیدند و جمعاً جریان واحدی را به وجود آوردند. نقطهای که این چهار جریان در آنجا با یکدیگر تلاقی کردند “حکمت متعالیه” نامیده میشود[۳۵].[۳۶]
حکمت مشرقیه
“حکمت مشرقیه” یعنی تمام حرکتهای عرضیه باید منتهی بشود به حرکت ذاتی، یعنی حرکتی که لازمه ذات موضوعش باشد و اتصاف موضوعش به آن نیازمند به علت نباشد، و حرکت از نفس موضوعش انتزاع شود، و هو الجوهر و الطبيعة الجوهرية[۳۷].[۳۸]
حکمت نظری
“حکمت نظری” دریافت هستی است آنچنانکه هست[۳۹]. یعنی حکمت و درک صحیح درباره آنچه هست[۴۰]. الهیّات، ریاضیّات (حساب، هندسه، هیئت، موسیقی) و طبیعیّات (فیزیک، حیوانشناسی، گیاهشناسی) را میگویند حکمت نظری یا فلسفه نظری[۴۱].[۴۲]
حکمت و علم
[حکمت] “دریافت کلی صحیح از مجموع هستی” است که غیر از علم است، زیرا علم دریافتی است از بخشی از هستی[۴۳].[۴۴]
حکمت و موعظه
تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و مو عظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند، حکمت بر موجودی ذهنی میافزاید و موعظه ذهن را برای بهرهبرداری از موجودی خود آماده میسازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ ده گفتار، ص۱۶۱؛ حکمتها و اندرزها، ص۲۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۷۷.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۱۷۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۹۰.
- ↑ ده گفتار، ص۱۹۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۲۳۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۲۳ و ۵۳۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۷۵.
- ↑ ده گفتار، ص۴۶.
- ↑ سیری در سیره نبوی، ص۶۴.
- ↑ تکامل اجتماعی انسان، ص۱۱۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۵۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۸.
- ↑ حرکت و زمان، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۷۵.
- ↑ تکامل اجتماعی انسان، ص۱۱۵.
- ↑ سیری در سیره نبوی، ص۶۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۸.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۸.
- ↑ سیری در نهجالبلاغه، ص۱۹۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۹.