حکمت در لغت
معناشناسی
معنای لغوی
این لغت به علوم عمیق و برهانی و اشراقات محکم و متقنی گفته میشود که هیچ شک و شبههای در آن نباشد. اصل این واژه از «حکم» به معنای جلوگیری و کنترل کردن گرفته شده؛ چنان که به لگام است که آن حیوان را کنترل میکند و مانع سرپیچی از صاحبش میشود «حکمة الدابة» گویند. بر این اساس، حکمت کمالی است که صاحبش را از اخلاق اراذل و امور زشت حفظ میکند[۱] و یا از جهل و نادانی منع میکند[۲]. برخی دیگر، حکمت را منع کردن به قصد اصلاح معنا کردهاند. در نتیجه، میتوان حکمت را معرفت عمیق و دقیق به عالم، بر اساس علم و عقل تعریف کرد که موجب معرفت به موجودات و توفیق در انجام کارهای خیر میشود[۳]. چون حکیم مثل علیم، از اوصاف کمالی و وجودی است، اصل حکمت نزد حق است و به هر کس بخواهد به مقدار ظرفیت و قابلیتی که دارد افاضه مینماید: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۴].[۵]
نکاتی پیرامون واژه حکمت
- حکمت درباره پروردگار (حکمت الهی) به معنی ایجاد عالم در نهایت احکام و إتقان است و درباره انسان، یعنی معرفت شهودی عالم و اسرار آن. انسان حکیم کسی است که اولاً، صاحب اصلی حکمت یعنی خداوند یکتا را به خوبی میشناسد؛ ثانیاً، از آنجا به نظام احسن و اتقن عالم و دقایق، رموز و اسرار معارف قرآن به خوبی واقف است[۶] و ثالثاً، خود نیز در عمل آراسته به حلم و عدل است؛ زیرا حکیم در صفات، اقرب و اشبه مخلوقات به حق است.
- برخی اهل لغت، اصل در معنای این واژه را حکم کردن در قضایا و حمل قطعی و جزمی محمول بر موضوع گفتهاند؛ لذا حکیم کسی است که در مسائل علمی و معارف ربانی و علوم قرآنی، به طور جزمی و بدون تردید حکم میکند[۷]. در فرهنگ قرآن، کسی میتواند در اسرار عالم و امور غیبی و یا در حل منازعات اجتماعی و یا احکام دینی به طور قطعی حکم کند که مؤید من عند الله باشد؛ زیرا چنین علمی اختصاص به پروردگار دارد و خداوند تنها بندگان خاص خود را که از ابتلائات و آزمایشهای الهی سربلند بیرون آمدهاند، بر آن مطلع مینماید: ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ * وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ * وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴾[۸].
- بنابر آنچه اشاره شد، حکیم در قرآن به کسی اطلاق میشود که به افاضه و اشراق الهی، در مرتبهای از معرفت و یقین باشد که در مراتب یقین، از علم الیقین به عین الیقین و سپس در مرتبه حق الیقین مستقر باشد[۹]. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...﴾[۱۰].
- در کلمات اهل بیت (ع)، حکمت در مقابل سفاهت و سطحینگری به کار رفته. بر این مبنا، حکیم کسی است که معرفت کامل و علم جزمی به امور عالم و احکام و معارف الهی دارد. «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۱۱] فَقَالَ إِنَّ الْحِكْمَةَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْكُمْ فَهُوَ حَكِيمٌ»[۱۲].
- به این ترتیب، کسی از سوی پروردگار لایق حکمت الهی میگردد که دل و روح او از شهوات و هواهای حیوانی مطهر باشد و چنین گوهری با کسب و تحصیل متعارف به دست نمیآید[۱۳]. در نصایح حضرت عیسی (ع) است که درباره حکمت میفرماید: «بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي السَّهْلِ وَ لَا يَنْبُتُ فِي الصَّفَا وَ كَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ... الْقُلُوبُ مَا لَمْ تَخْرِقْهَا الشَّهَوَاتُ وَ يُدَنِّسْهَا الطَّمَعُ وَ يُقْسِهَا النَّعِيمُ فَسَوْفَ تَكُونُ أَوْعِيَةً لِلْحِكْمَةِ»[۱۴].
- با توجه به آنچه در معنای حکمت گفته شد، روشن میشود که حکمت به آن دسته از علوم جزمی و یقینی گفته میشود که با اشراقات باطنی و یا عنایات خاص ربانی، از طریق اولیای الهی (ع) به بندگانی که از ضمیری پاک و نفوس قدسی برخوردار باشند، عنایت میشود: «قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[۱۵].[۱۶]
حکمت نظری و حکمت عملی
حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم میشود. حکمت نظری، علمی است که از هستها و نیستها بحث میکند؛ فلذا میتواند از هر موضوعی که واژه «موجود» بر آن صدق میکند، بحث کند. حکمت نظری به سه بخش حکمت الهی، حکمت ریاضی و حکمت طبیعی تقسیم میشود. حکمت عملی، علمی است که از بایدها و نبایدها سخن میگوید؛ و چون بایدها و نبایدها به انسان اختصاص دارند؛ لذا حکمت عملی نیز تنها مربوط به انسان میشود. از آنجایی که شئون زندگی انسان به سه بخش فردی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم میشود، حکمت عملی نیز به سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن منشعب میگردد.
بنابراین حکمت عملی از انسان «آنگونه که باید باشد» بحث میکند نه «آنگونه که هست»؛ و بایدها و نبایدهایی که از این حیث متوجه انسان است، بر دو گونهاند:
- بایدها و نبایدهایی که لازماند تا انسانی سالم و بیعیب ساخته شود.
- بایدها و نبایدهایی که لازماند تا افزون بر سلامت اصلی و فطری انسان، یک انسان کامل پرورش یابد. بایدها و نبایدهای قسم اول که نتیجه آنها تزکیه، تطهیر و تصفیه نفس است، مربوط به اخلاقاند؛ اما بایدها و نبایدهای قسم دوم مربوط به عرفان، سیر و سلوک عرفانیاند؛ و روشن است که قبل از بحث از «انسان کامل» باید از «انسان سالم» بحث شود؛ لذا بحث از اخلاق، بر بحث از عرفان مقدم است[۱۷].[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی)، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ج۲، ص۹۱.
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۸.
- ↑ «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵، ص ۳۴۸.
- ↑ لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دار صادر، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۱۲، ص۱۴۰.
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ «بر آنچه میگویند، شکیبا باش و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود * ما کوهها را رام گرداندیم که با وی در پایان روز و بامدادان نیایش میکردند * و (نیز) پرندگان را در حالی که (بر او) گرد آورده بودیم به سوی او باز میگشتند * و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۱۷-۲۰.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ﻫ.ق)، ج۱۹، ص۵۷.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد.».. سوره جن، آیه ۲۶.
- ↑ «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
- ↑ تفسیر العیاشی (ط. مکتبة العلمیة الإسلامیة. ۱۳۸۰ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن (ط. ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ه. ش.)، ج۱، ص۱۸۲ و ج۵، ص۲۱۳ و ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ تحف العقول (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۰۴.
- ↑ جامع الأخبار (للشعیری) (ط. مطبعة حیدریة، بیتا)، ص۹۴.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۳۴۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲، ص۱۱۳؛ ج۵، صص ۴۲ و ۷۳.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق، ص ۱۳.