ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
(←پانویس) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
صبح [[علی]]{{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]]{{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]]{{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد میکشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار میکنم". | صبح [[علی]]{{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]]{{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]]{{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد میکشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار میکنم". | ||
[[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از [[طایفه]] [[غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref> | [[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از [[طایفه]] [[غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۶.</ref> | ||
==[[مسلمان]] شدن [[ابوذر غفاری]]== | ==[[مسلمان]] شدن [[ابوذر غفاری]]== | ||
ابوذرغفاری دیگر شخصی است که در همین مرحله به [[پیامبر]][[ ایمان]] آورد. چون خبر [[ظهور]] [[پیامبری]] در [[مکه]] به اطلاع [[ابوذر]] رسید، برادرش را فرستاده و به او گفت: برای تحقیق به مکه برو و خبر این مرد را و آنچه درباره او شنیدی به من گزارش کن. وی به مکه آمد و خبری از [[رسول خدا]] گرفت و سپس بازگشته و به ابوذر گفت: او مردی است که [[مردم]] را [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکند و به [[مکارم اخلاق]] دستور میدهد. | ابوذرغفاری دیگر شخصی است که در همین مرحله به [[پیامبر]][[ایمان]] آورد. چون خبر [[ظهور]] [[پیامبری]] در [[مکه]] به اطلاع [[ابوذر]] رسید، برادرش را فرستاده و به او گفت: برای تحقیق به مکه برو و خبر این مرد را و آنچه درباره او شنیدی به من گزارش کن. وی به مکه آمد و خبری از [[رسول خدا]] گرفت و سپس بازگشته و به ابوذر گفت: او مردی است که [[مردم]] را [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکند و به [[مکارم اخلاق]] دستور میدهد. | ||
ابوذر گفت: خواسته مرا انجام ندادی!... و به دنبال این سخن ظرف آبی و توشه راهی برداشته و خود به مکه آمد ولی پیش از آنکه رسول خدا را شخصاً [[دیدار]] کند [[احتیاط]] میکرد که خواسته خویش را به کسی اظهار کند. آن [[روز]] را تا شب در [[مسجدالحرام]] گذراند و چون پاسی از شب گذشت، علی{{ع}} را آنجا دید. | ابوذر گفت: خواسته مرا انجام ندادی!... و به دنبال این سخن ظرف آبی و توشه راهی برداشته و خود به مکه آمد ولی پیش از آنکه رسول خدا را شخصاً [[دیدار]] کند [[احتیاط]] میکرد که خواسته خویش را به کسی اظهار کند. آن [[روز]] را تا شب در [[مسجدالحرام]] گذراند و چون پاسی از شب گذشت، علی{{ع}} را آنجا دید. | ||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: از کدام [[قبیله]] هستی؟ | [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: از کدام [[قبیله]] هستی؟ | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: برخیز و به [[خانه]] خود بیا! | امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: برخیز و به [[خانه]] خود بیا! | ||
و بدین ترتیب امیرالمؤمنین{{ع}} در آن شب او را به خانه خود برد و از وی [[پذیرایی]] کرد؛ ولی هیچ کدام سخن دیگری با هم نگفتند. آن شب گذشت و روز دیگر را نیز ابوذر تا غروب به جستوجوی رسول خدا گذراند. ولی آن [[حضرت]] را دیدار نکرد و از کسی هم سئوالی نکرد و چون شب شد، دوباره برای استراحت به [[مسجد]] رفت و بار دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} را دید. حضرت به او فرمود: هنوز جایی پیدا نکردهای؟ این گونه شد که مانند شب گذشته او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد و هیچ کدام با یکدیگر سخنی نگفتند،[[ شب]] سوم نیز به همین ترتیب گذشت. | و بدین ترتیب امیرالمؤمنین{{ع}} در آن شب او را به خانه خود برد و از وی [[پذیرایی]] کرد؛ ولی هیچ کدام سخن دیگری با هم نگفتند. آن شب گذشت و روز دیگر را نیز ابوذر تا غروب به جستوجوی رسول خدا گذراند. ولی آن [[حضرت]] را دیدار نکرد و از کسی هم سئوالی نکرد و چون شب شد، دوباره برای استراحت به [[مسجد]] رفت و بار دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} را دید. حضرت به او فرمود: هنوز جایی پیدا نکردهای؟ این گونه شد که مانند شب گذشته او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد و هیچ کدام با یکدیگر سخنی نگفتند،[[شب]] سوم نیز به همین ترتیب گذشت. | ||
چون روز سوم شد، ابوذر به امیرالمؤمنین{{ع}} عرض کرد: اگر منظور خود را از آمدن به [[شهر مکه]] اظهار کنم، قول میدهی آن را [[مکتوم]] و پنهان داری؟ [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} این قول را به او داد و [[ابوذر]] اظهار داشت: من آمدهام تا از [[پیامبری]] که [[مبعوث]] شده است اطلاعی پیدا کنم، قبلاً نیز برادرم را فرستادم ولی خبر صحیح و کاملی برای من نیاورد و از این رو ناچار شدم خودم جستوجو کنم! | چون روز سوم شد، ابوذر به امیرالمؤمنین{{ع}} عرض کرد: اگر منظور خود را از آمدن به [[شهر مکه]] اظهار کنم، قول میدهی آن را [[مکتوم]] و پنهان داری؟ [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} این قول را به او داد و [[ابوذر]] اظهار داشت: من آمدهام تا از [[پیامبری]] که [[مبعوث]] شده است اطلاعی پیدا کنم، قبلاً نیز برادرم را فرستادم ولی خبر صحیح و کاملی برای من نیاورد و از این رو ناچار شدم خودم جستوجو کنم! | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
{{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ | {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ | ||
[[مشرکان]] که این فریاد را شنیدند گفتند: این مرد از [[دین]] بیرون رفته! و به دنبال این گفتار بر سر او ریخته آن قدر او را زدند که بیهوش شد، در این وقت [[عباس بن عبدالمطلب]] نزدیک آمد و خود را بر روی ابوذر انداخت و گفت: شما که این مرد را کشتید! شما مردمانی تاجرپیشه هستید و راه [[تجارت]] شما از میان [[قبیله غفار]] میگذرد و کاری میکنید که قبیله غفار راه کاروانهای شما را [[ناامن]] کنند! و بدین ترتیب از ابوذر[[ دست]] برداشتند، [[روز]] دیگر هم ابوذر همین کار را کرد و [[مشرکین]] مانند [[روز]] گذشته او را زدند و با وساطت عباس از او دست برداشتند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۵۴.</ref> | [[مشرکان]] که این فریاد را شنیدند گفتند: این مرد از [[دین]] بیرون رفته! و به دنبال این گفتار بر سر او ریخته آن قدر او را زدند که بیهوش شد، در این وقت [[عباس بن عبدالمطلب]] نزدیک آمد و خود را بر روی ابوذر انداخت و گفت: شما که این مرد را کشتید! شما مردمانی تاجرپیشه هستید و راه [[تجارت]] شما از میان [[قبیله غفار]] میگذرد و کاری میکنید که قبیله غفار راه کاروانهای شما را [[ناامن]] کنند! و بدین ترتیب از ابوذر[[دست]] برداشتند، [[روز]] دیگر هم ابوذر همین کار را کرد و [[مشرکین]] مانند [[روز]] گذشته او را زدند و با وساطت عباس از او دست برداشتند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۵۴.</ref><ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۶.</ref> | ||
==[[فضایل]] [[ابوذر]]== | ==[[فضایل]] [[ابوذر]]== | ||
اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید [[ابوذر]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای [[ابوذر غفاری]] [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی [[نقل]] شده است: | اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید [[ابوذر]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای [[ابوذر غفاری]] [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی [[نقل]] شده است: | ||
#[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: [[زهد]] و [[پاکی]] [[ابوذر]] در میان [[امت]] من مانند [[زهد]] [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | # [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: [[زهد]] و [[پاکی]] [[ابوذر]] در میان [[امت]] من مانند [[زهد]] [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
#[[علی]]{{ع}} فرمود: [[ابوذر]] علومی را در سینه جا داده که تمام [[مردم]] از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | # [[علی]]{{ع}} فرمود: [[ابوذر]] علومی را در سینه جا داده که تمام [[مردم]] از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
#[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. این [[روایت]] را از [[ابوهریره]] و [[ابودرداء]] و مالک دنیار نیز [[روایت]] کردهاند. | # [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. این [[روایت]] را از [[ابوهریره]] و [[ابودرداء]] و مالک دنیار نیز [[روایت]] کردهاند. | ||
#[[مرحوم صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: [[ابوذر]] جدّاً راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا{{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>. | # [[مرحوم صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: [[ابوذر]] جدّاً راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا{{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>. | ||
#[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[بهشت]] به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: [[علی]]{{ع}}، [[عمار یاسر]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] میباشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>. | # [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[بهشت]] به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: [[علی]]{{ع}}، [[عمار یاسر]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] میباشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>. | ||
#صفوان میگوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | #صفوان میگوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | ||
#[[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | # [[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | ||
#از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: "یا [[محمد]]{{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] میکرد حتماً جواب میشنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که میخواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را میخوانند". وقتی [[جبرئیل]]{{ع}} از نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن حضرت آمد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟" [[ابوذر]] گفت: "گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت میکنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آن کسی را که دیدی، [[جبرئیل]] بود و اگر بر ما [[سلام]] میکردی حتماً جواب میشنیدی". وقتی [[ابوذر]] متوجه شد که او [[جبرئیل]] بوده است، ناراحت شد که چرا بر او [[سلام]] نکرده است. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "چه دعائی میخوانی که [[جبرئیل]] به من خبر داد که آن [[دعا]] در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیدهای است؟" [[ابوذر]] گفت: "یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، [[تصدیق]] پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاریها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشیها و [[بینیازی از مردم]] [[پست]] را میخواهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref> | #از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن حضرت بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: "یا [[محمد]]{{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] میکرد حتماً جواب میشنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که میخواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را میخوانند". وقتی [[جبرئیل]]{{ع}} از نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن حضرت آمد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟" [[ابوذر]] گفت: "گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت میکنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آن کسی را که دیدی، [[جبرئیل]] بود و اگر بر ما [[سلام]] میکردی حتماً جواب میشنیدی". وقتی [[ابوذر]] متوجه شد که او [[جبرئیل]] بوده است، ناراحت شد که چرا بر او [[سلام]] نکرده است. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "چه دعائی میخوانی که [[جبرئیل]] به من خبر داد که آن [[دعا]] در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیدهای است؟" [[ابوذر]] گفت: "یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، [[تصدیق]] پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاریها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشیها و [[بینیازی از مردم]] [[پست]] را میخواهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۸.</ref>. | ||
==[[زهد]] و تقوای [[ابوذر]]== | ==[[زهد]] و تقوای [[ابوذر]]== | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
ابو اسماء میگوید: در [[ربذه]] نزد [[ابوذر]] رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، [[ابوذر]] گفت: میبینی این [[زن]] سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به [[عراق]] بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: "پل [[جهنم]] لغزشگاه [[سختی]] است، آنقدر بار با خودتان بردارید که بتوانید حمل کنید"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ابو اسماء میگوید: در [[ربذه]] نزد [[ابوذر]] رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، [[ابوذر]] گفت: میبینی این [[زن]] سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به [[عراق]] بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: "پل [[جهنم]] لغزشگاه [[سختی]] است، آنقدر بار با خودتان بردارید که بتوانید حمل کنید"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ||
به [[ابوذر]] گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: "میخواهم چه کنم! برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ آیا روزی یک ظرف آب یا شیر و هفتهای یک پیمانه گندم برای من کافی نیست؟"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref> | به [[ابوذر]] گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: "میخواهم چه کنم! برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ آیا روزی یک ظرف آب یا شیر و هفتهای یک پیمانه گندم برای من کافی نیست؟"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۰.</ref> | ||
==[[عبادت]] [[ابوذر]]== | ==[[عبادت]] [[ابوذر]]== | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] [[فرزند]] [[ابوذر]]، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: [[عبادت]] [[ابوذر]] چگونه است؟ گفت: “بیشتر [[عبادت]] وی [[تفکر]] است و تمام روز را تنها نشسته و [[فکر]] میکند”. | مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] [[فرزند]] [[ابوذر]]، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: [[عبادت]] [[ابوذر]] چگونه است؟ گفت: “بیشتر [[عبادت]] وی [[تفکر]] است و تمام روز را تنها نشسته و [[فکر]] میکند”. | ||
[[ابن اثیر]] آورده است که [[ابوذر]] سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را [[عبادت]] میکرد و از [[بتپرستی]] [[دست]] برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref> | [[ابن اثیر]] آورده است که [[ابوذر]] سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را [[عبادت]] میکرد و از [[بتپرستی]] [[دست]] برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۲.</ref> | ||
==[[ابوذر]] در [[غزوه تبوک]]== | ==[[ابوذر]] در [[غزوه تبوک]]== | ||
[[ابوذر]] در [[جنگ بدر]] و [[احد]] شرکت نداشت، زیرا او بعد از این دو [[جنگ]] به [[مدینه]] آمد و به [[پیامبر]] ملحق شد<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۹۴.</ref>. اما در [[جنگ تبوک]] حضور داشت. در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها میفرمود: “او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق میسازد”. تا آنکه به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: [[ابوذر]] هم عقب مانده، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، [[خدا]] اینطور خواسته است”. هنگامی که [[ابوذر]] از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال [[لشکر]]، پیاده به راه افتاد. | [[ابوذر]] در [[جنگ بدر]] و [[احد]] شرکت نداشت، زیرا او بعد از این دو [[جنگ]] به [[مدینه]] آمد و به [[پیامبر]] ملحق شد<ref>البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۹۴.</ref>. اما در [[جنگ تبوک]] حضور داشت. در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها میفرمود: “او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق میسازد”. تا آنکه به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: [[ابوذر]] هم عقب مانده، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، [[خدا]] اینطور خواسته است”. هنگامی که [[ابوذر]] از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال [[لشکر]]، پیاده به راه افتاد. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: “یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما میآید”، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا کند [[ابوذر]] باشد” و چون خوب دقت کردند دیدند که [[ابوذر]] است، سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا بیامرزد [[ابوذر]] را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود”. همین که [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، فرمود: “به او آب دهید که [[تشنه]] است”، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمود: “ابوذر! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟” [[ابوذر]] گفت: “آری، یا [[رسول الله]]، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه [[پیامبر]] بخورد”. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل [[بهشت]] میشوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] میشوند”<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref> | [[پیامبر]]{{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: “یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما میآید”، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا کند [[ابوذر]] باشد” و چون خوب دقت کردند دیدند که [[ابوذر]] است، سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خدا بیامرزد [[ابوذر]] را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود”. همین که [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، فرمود: “به او آب دهید که [[تشنه]] است”، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمود: “ابوذر! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟” [[ابوذر]] گفت: “آری، یا [[رسول الله]]، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه [[پیامبر]] بخورد”. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ابوذر! [[خدا]] تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل [[بهشت]] میشوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] میشوند”<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۳.</ref> | ||
==[[ابوذر]] و [[اهل بیت]]{{عم}}== | ==[[ابوذر]] و [[اهل بیت]]{{عم}}== | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج میشوند و دستهای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار میدادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمیداد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] میورزد و چشمهای [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خونهای زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد. | هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج میشوند و دستهای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار میدادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمیداد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] میورزد و چشمهای [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خونهای زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد. | ||
شما همه میدانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابیطالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذتهای [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمتهای پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امتهای گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفتههای آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیتهای ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیتهای پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref> | شما همه میدانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابیطالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذتهای [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمتهای پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امتهای گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفتههای آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیتهای ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیتهای پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۵.</ref> | ||
==خبر دادن [[پیامبر]]{{صل}} از سختی کشیدن [[ابوذر]]== | ==خبر دادن [[پیامبر]]{{صل}} از سختی کشیدن [[ابوذر]]== | ||
از [[ابوذر]] [[نقل]] کردهاند که [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “ابوذر! چگونه خواهی بود وقتی که در میان [[مردم]] [[پست]] قرارگیری که تو را این چنین ([[پیامبر]]{{صل}} انگشتان دست مبارکش را داخل یکدیگر نموده و فشرد) بفشارند؟” [[ابوذر]] گفت: “یا [[رسول الله]]! چه [[دستور]] میدهی؟” فرمود: “صبر کن، [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و با [[احترام]] با [[مردم]] [[رفتار]] کن و با [[کردار زشت]] [[مخالفت]] نما”<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref>. | از [[ابوذر]] [[نقل]] کردهاند که [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “ابوذر! چگونه خواهی بود وقتی که در میان [[مردم]] [[پست]] قرارگیری که تو را این چنین ([[پیامبر]]{{صل}} انگشتان دست مبارکش را داخل یکدیگر نموده و فشرد) بفشارند؟” [[ابوذر]] گفت: “یا [[رسول الله]]! چه [[دستور]] میدهی؟” فرمود: “صبر کن، [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و با [[احترام]] با [[مردم]] [[رفتار]] کن و با [[کردار زشت]] [[مخالفت]] نما”<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref>. | ||
در [[روایت]] دیگری است که [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: “ابوذر! تو [[مرد]] [[نیکی]] هستی ولی بعد از من به [[سرنوشت]] [[سختی]] دچار خواهی شد”، [[ابوذر]] گفت: “در [[راه خدا]]؟” فرمود: “آری، در راه خدا”. [[ابوذر]] گفت: “حال که در راه خداست پس من هم از خواسته او استقبال میکنم”<ref>حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۱۹۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۹۲؛ کنز العمال فی سنن الاقوال، متقی هندی، ج۵، ص۹۵۴.</ref> | در [[روایت]] دیگری است که [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: “ابوذر! تو [[مرد]] [[نیکی]] هستی ولی بعد از من به [[سرنوشت]] [[سختی]] دچار خواهی شد”، [[ابوذر]] گفت: “در [[راه خدا]]؟” فرمود: “آری، در راه خدا”. [[ابوذر]] گفت: “حال که در راه خداست پس من هم از خواسته او استقبال میکنم”<ref>حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج۱، ص۱۹۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۹۲؛ کنز العمال فی سنن الاقوال، متقی هندی، ج۵، ص۹۵۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۶.</ref> | ||
==برخورد [[ابوذر]] با کجرویهای [[عثمان]]== | ==برخورد [[ابوذر]] با کجرویهای [[عثمان]]== | ||
[[عثمان]] در طول [[تاریخ]] [[خلافت]] خود با بخششهای بیجا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به [[اقوام]] خود، مسیر [[حکومت اسلامی]] را به [[بیراهه]] کشاند و افراد [[ناصالح]] و بیفضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاند، به طوری که مکررا مورد [[اعتراض]] [[مسلمانان]] قرار گرفت، اما چون اعتراضها کارساز نبود، همگان را به [[مخالفت]] با [[حکومت]] وی برانگیخت. در این میان [[ابوذر غفاری]] از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به [[اعتراض]] گشود و بر [[اعمال]] و [[رفتار]] [[عثمان]] و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانههای [[بیت المال]] را در [[اختیار]] [[مروان حکم]] و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار [[رفتار]] وی را مورد ملامت قرار میداد و فریاد میزد: [[کافران]] را به عذابی دردناک [[بشارت]] باد و این [[آیه]] را [[تلاوت]] میکرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> | [[عثمان]] در طول [[تاریخ]] [[خلافت]] خود با بخششهای بیجا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به [[اقوام]] خود، مسیر [[حکومت اسلامی]] را به [[بیراهه]] کشاند و افراد [[ناصالح]] و بیفضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر [[مسند]] [[حکومت]] نشاند، به طوری که مکررا مورد [[اعتراض]] [[مسلمانان]] قرار گرفت، اما چون اعتراضها کارساز نبود، همگان را به [[مخالفت]] با [[حکومت]] وی برانگیخت. در این میان [[ابوذر غفاری]] از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به [[اعتراض]] گشود و بر [[اعمال]] و [[رفتار]] [[عثمان]] و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانههای [[بیت المال]] را در [[اختیار]] [[مروان حکم]] و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار [[رفتار]] وی را مورد ملامت قرار میداد و فریاد میزد: [[کافران]] را به عذابی دردناک [[بشارت]] باد و این [[آیه]] را [[تلاوت]] میکرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref><ref>جهت مطالعه بیشتر ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶. </ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۵-۹۶.</ref> | ||
==علت [[تبعید]] [[ابوذر]]== | ==علت [[تبعید]] [[ابوذر]]== | ||
خط ۱۸۷: | خط ۱۸۷: | ||
اعتراضات [[ابوذر]] به [[عثمان]] روز به روز زیادتر میشد، یک روز که جمعیت بسیاری اطراف [[عثمان]] بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: “مانعی ندارد”. در اینجا باز هم [[ابوذر]] نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: “یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟” [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: “ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!”<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | اعتراضات [[ابوذر]] به [[عثمان]] روز به روز زیادتر میشد، یک روز که جمعیت بسیاری اطراف [[عثمان]] بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: “مانعی ندارد”. در اینجا باز هم [[ابوذر]] نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: “یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟” [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: “ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!”<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | ||
در مجلس دیگری [[عثمان]] به [[ابوذر]] مطالبی گفت، [[ابوذر]] به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز پند دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. [[عثمان]] گفت: “تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست”، [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم”. [[عثمان]] غضبناک شد و گفت: “به من بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا زندانی کنم و یا او را بکشم، زیرا او میخواهد که بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم”. در این موقع [[علی]]{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: “درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. [[عثمان]] جواب حضرت را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب [[عثمان]] را داد. بدین ترتیب [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref> | در مجلس دیگری [[عثمان]] به [[ابوذر]] مطالبی گفت، [[ابوذر]] به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز پند دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. [[عثمان]] گفت: “تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست”، [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم”. [[عثمان]] غضبناک شد و گفت: “به من بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا زندانی کنم و یا او را بکشم، زیرا او میخواهد که بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم”. در این موقع [[علی]]{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: “درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. [[عثمان]] جواب حضرت را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب [[عثمان]] را داد. بدین ترتیب [[عثمان]] [[ابوذر]] را به [[شام]] [[تبعید]] کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref> | ||
==[[ابوذر]] در [[شام]]== | ==[[ابوذر]] در [[شام]]== | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۰۰: | ||
[[معاویه]] کسانی را پیش [[ابوذر]] فرستاد و آنها [[نامه]] [[عثمان]] را برای او خواندند، [[ابوذر]] در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد. [[مردم]] که از حرکت [[ابوذر]] مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: “ابوذر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، چه تصمیمی داری؟ چرا از نزد ما میروی و ما را از دیدارت [[محروم]] میکنی؟” [[ابوذر]] گفت: “نه آمدنم به [[اختیار]] خود بود و نه در بازگشت به [[اختیار]] و میل خود میروم؛ مرا به این [[سرزمین]] فرستادند و حالا هم از اینجا میبرند، [[تصور]] میکنم بین رابطه من و آنها همیشه چنین باشد تا آنکه زنجیر [[ستمکاران]] قطع شود و صفحه روزگار از وجود آنان [[پاک]] گردد”. | [[معاویه]] کسانی را پیش [[ابوذر]] فرستاد و آنها [[نامه]] [[عثمان]] را برای او خواندند، [[ابوذر]] در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد. [[مردم]] که از حرکت [[ابوذر]] مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: “ابوذر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، چه تصمیمی داری؟ چرا از نزد ما میروی و ما را از دیدارت [[محروم]] میکنی؟” [[ابوذر]] گفت: “نه آمدنم به [[اختیار]] خود بود و نه در بازگشت به [[اختیار]] و میل خود میروم؛ مرا به این [[سرزمین]] فرستادند و حالا هم از اینجا میبرند، [[تصور]] میکنم بین رابطه من و آنها همیشه چنین باشد تا آنکه زنجیر [[ستمکاران]] قطع شود و صفحه روزگار از وجود آنان [[پاک]] گردد”. | ||
وقتی که [[مردم]] [[شام]] از [[تبعید]] [[ابوذر]] [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ جمعیت انبوهی، پشت سر [[ابوذر]] به راه افتادند تا آنکه از [[شهر]] [[شام]] خارج شده، به دیر مُرّان<ref>دیر مران محلی است نزدیک شام (پر آب و دارای درختان فراوان و خوش آب و هوا) که ولید بن یزید بن عبدالملک و هارون الرشید آنجا را آسایشگاه و استراحتگاه خود قرار داده بودند؛ ولید در همین مکان از دنیا رفت.</ref> رسیدند. [[ابوذر]] پیاده و آماده [[نماز]] شد، جلو ایستاد و آن جمعیت پشت سر وی [[نماز]] خواندند. پس از [[خواندن نماز]] برخاست و آخرین [[سخنرانی]] آتشین خود را بیان کرد<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref> | وقتی که [[مردم]] [[شام]] از [[تبعید]] [[ابوذر]] [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ جمعیت انبوهی، پشت سر [[ابوذر]] به راه افتادند تا آنکه از [[شهر]] [[شام]] خارج شده، به دیر مُرّان<ref>دیر مران محلی است نزدیک شام (پر آب و دارای درختان فراوان و خوش آب و هوا) که ولید بن یزید بن عبدالملک و هارون الرشید آنجا را آسایشگاه و استراحتگاه خود قرار داده بودند؛ ولید در همین مکان از دنیا رفت.</ref> رسیدند. [[ابوذر]] پیاده و آماده [[نماز]] شد، جلو ایستاد و آن جمعیت پشت سر وی [[نماز]] خواندند. پس از [[خواندن نماز]] برخاست و آخرین [[سخنرانی]] آتشین خود را بیان کرد<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۱.</ref> | ||
===[[سخنرانی]] [[ابوذر]]=== | ===[[سخنرانی]] [[ابوذر]]=== | ||
خط ۲۰۹: | خط ۲۰۹: | ||
ای [[مردم]]! در [[نماز]] و [[روزه]] از [[غضب]] و [[خشم خدا]] بترسید، موقع [[نماز خواندن]] [[اجتماع]] کنید، [[روزه]] را ضایع نکنید و با [[اعمال]] [[گناه]] [[زمامداران]] خود را [[خشنود]] نکنید؛ اگر در [[دین]] بدعتی نهادند و حکمی را [[تغییر]] دادند از ایشان دوری کنید و از آنها [[انتقاد]] و با آنها [[مبارزه]] نمایید؛ هر چند شما را [[شکنجه]] دهند و از [[حقوق اجتماعی]] محرومتان کنند و تبعیدتان نمایند، تا آنکه [[خدا]] از شما [[خشنود]] گردد. اوست [[خدای بزرگ]] و توانا، هیچگاه [[خشم]] [[پروردگار]] را با [[خشنودی]] دیگران [[معامله]] نکنید؛ [[خدا]] من و شما را بیامرزد و در اینجا با شما خداحافظی میکنم و بر شما [[درود]] میفرستم”. [[مردم]] گفتند: “درود [[خدا]] بر تو باد ای [[ابوذر]]! ای [[یاور]] باوفای [[رسول]] خدا”. سپس جمعیت گفتند: “ای [[ابوذر]]! اگر به ما اجازه دهی از رفتنت جلوگیری میکنیم و تو را برمیگردانیم”. | ای [[مردم]]! در [[نماز]] و [[روزه]] از [[غضب]] و [[خشم خدا]] بترسید، موقع [[نماز خواندن]] [[اجتماع]] کنید، [[روزه]] را ضایع نکنید و با [[اعمال]] [[گناه]] [[زمامداران]] خود را [[خشنود]] نکنید؛ اگر در [[دین]] بدعتی نهادند و حکمی را [[تغییر]] دادند از ایشان دوری کنید و از آنها [[انتقاد]] و با آنها [[مبارزه]] نمایید؛ هر چند شما را [[شکنجه]] دهند و از [[حقوق اجتماعی]] محرومتان کنند و تبعیدتان نمایند، تا آنکه [[خدا]] از شما [[خشنود]] گردد. اوست [[خدای بزرگ]] و توانا، هیچگاه [[خشم]] [[پروردگار]] را با [[خشنودی]] دیگران [[معامله]] نکنید؛ [[خدا]] من و شما را بیامرزد و در اینجا با شما خداحافظی میکنم و بر شما [[درود]] میفرستم”. [[مردم]] گفتند: “درود [[خدا]] بر تو باد ای [[ابوذر]]! ای [[یاور]] باوفای [[رسول]] خدا”. سپس جمعیت گفتند: “ای [[ابوذر]]! اگر به ما اجازه دهی از رفتنت جلوگیری میکنیم و تو را برمیگردانیم”. | ||
[[ابوذر]] گفت: “نه، برگردید! [[خدا]] به شما جزای خیر دهد، اگر چنین کنید [[ستمکاران]] شما را [[شکنجه]] داده، زندانی میکنند و یا [[تبعید]] میشوید. [[صبر]] من در [[سختیها]] و [[شدائد]] و [[مصیبتها]] از شما بیشتر است، باز هم به شما سفارش میکنم که از [[اختلاف]] و [[تفرقه]] دوری کنید”<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref> | [[ابوذر]] گفت: “نه، برگردید! [[خدا]] به شما جزای خیر دهد، اگر چنین کنید [[ستمکاران]] شما را [[شکنجه]] داده، زندانی میکنند و یا [[تبعید]] میشوید. [[صبر]] من در [[سختیها]] و [[شدائد]] و [[مصیبتها]] از شما بیشتر است، باز هم به شما سفارش میکنم که از [[اختلاف]] و [[تفرقه]] دوری کنید”<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۳.</ref> | ||
==[[ابوذر]]؛ پس از بازگشت از [[شام]]== | ==[[ابوذر]]؛ پس از بازگشت از [[شام]]== | ||
خط ۲۱۷: | خط ۲۱۷: | ||
مدتی گذشت و کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نمیگفت. روزی [[عثمان]] او را طلبید و به او گفت: “میدانی چه کردی؟” [[ابوذر]] گفت: “درباره تو [[خیرخواهی]] کردم، اما تو به من [[خیانت]] کردی”. [[عثمان]] گفت: “دروغ میگویی، تو [[فتنهجویی]] را [[دوست]] داری؛ [[شام]] را بر ما شوراندی”. [[ابوذر]] گفت: “مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند”. [[عثمان]] گفت: “این حرفها به تو مربوط نیست”. [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] قسم، درباره تو حیلهای نکردم؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمودم”. [[عثمان]] ناراحت شد و رو به جمعیت کرد و گفت: “بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم، او را بزنم، زندانی کنم، یا او را بکشم؟ چون [[اجتماع]] [[مسلمانان]] را بر هم زده است و یا آنکه او را [[تبعید]] کنم؟” [[ابوذر]] گفت: “عثمان! هم [[پیامبر]] را دیدهای و هم [[ابوبکر]] و [[عمر]] را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به [[خدا]] چنین نیست، زیرا تو مانند فردی [[ستمکار]] با من [[رفتار]] میکنی”. [[عثمان]] گفت: “از [[سرزمین]] ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی”. [[ابوذر]] گفت: “خدا میداند که چقدر [[همسایگی]] با تو را [[دشمن]] میدارم، به کجا [[روم]]؟” [[عثمان]] گفت: “هر جا که خواهی برو”. [[ابوذر]] گفت: “آیا به [[شام]]، [[سرزمین]] [[جهاد]] با [[کفار]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “عجب! در [[شام]] [[فتنه]] به پا کردی و [[شورش]] نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!” [[ابوذر]] گفت: “به [[عراق]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “نه، زیرا [[مردم]] [[عراق]] فتنهجو هستند و همواره بر [[زمامداران]] ایراد میگیرند و میشورند”. [[ابوذر]] گفت: “به [[مصر]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “نه”. | مدتی گذشت و کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نمیگفت. روزی [[عثمان]] او را طلبید و به او گفت: “میدانی چه کردی؟” [[ابوذر]] گفت: “درباره تو [[خیرخواهی]] کردم، اما تو به من [[خیانت]] کردی”. [[عثمان]] گفت: “دروغ میگویی، تو [[فتنهجویی]] را [[دوست]] داری؛ [[شام]] را بر ما شوراندی”. [[ابوذر]] گفت: “مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند”. [[عثمان]] گفت: “این حرفها به تو مربوط نیست”. [[ابوذر]] گفت: “به [[خدا]] قسم، درباره تو حیلهای نکردم؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمودم”. [[عثمان]] ناراحت شد و رو به جمعیت کرد و گفت: “بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم، او را بزنم، زندانی کنم، یا او را بکشم؟ چون [[اجتماع]] [[مسلمانان]] را بر هم زده است و یا آنکه او را [[تبعید]] کنم؟” [[ابوذر]] گفت: “عثمان! هم [[پیامبر]] را دیدهای و هم [[ابوبکر]] و [[عمر]] را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به [[خدا]] چنین نیست، زیرا تو مانند فردی [[ستمکار]] با من [[رفتار]] میکنی”. [[عثمان]] گفت: “از [[سرزمین]] ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی”. [[ابوذر]] گفت: “خدا میداند که چقدر [[همسایگی]] با تو را [[دشمن]] میدارم، به کجا [[روم]]؟” [[عثمان]] گفت: “هر جا که خواهی برو”. [[ابوذر]] گفت: “آیا به [[شام]]، [[سرزمین]] [[جهاد]] با [[کفار]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “عجب! در [[شام]] [[فتنه]] به پا کردی و [[شورش]] نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!” [[ابوذر]] گفت: “به [[عراق]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “نه، زیرا [[مردم]] [[عراق]] فتنهجو هستند و همواره بر [[زمامداران]] ایراد میگیرند و میشورند”. [[ابوذر]] گفت: “به [[مصر]] بروم؟” [[عثمان]] گفت: “نه”. | ||
[[ابوذر]] گفت: “پس به کجا [[روم]]؟” [[عثمان]] گفت: “به دورترین نقطه از طرف شرق”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.</ref> | [[ابوذر]] گفت: “پس به کجا [[روم]]؟” [[عثمان]] گفت: “به دورترین نقطه از طرف شرق”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۴.</ref> | ||
==[[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصلهاش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref>== | ==[[تبعید]] [[ابوذر]] به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصلهاش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref>== | ||
خط ۲۳۴: | خط ۲۳۴: | ||
نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنهاش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد. | نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنهاش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد. | ||
هنگامی که [[علی]]{{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref> | هنگامی که [[علی]]{{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶-۱۰۱.</ref> | ||
==[[ابوذر]] و [[حقطلبی]]== | ==[[ابوذر]] و [[حقطلبی]]== | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۴۱: | ||
[[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن [[عثمان]] رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم [[عثمان]] اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال [[ابوذر]] [[دلسوزی]] نمود. و گفت: “ابوذر! من هزار [[درهم]] و یک [[خادم]] و پانصد گوسفند به تو خواهم داد”. [[ابوذر]] پاسخ داد: “هزار [[درهم]] و [[خادم]] و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] [[طلب]] نمیکنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیتالمال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، میخواهم”. | [[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن [[عثمان]] رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم [[عثمان]] اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال [[ابوذر]] [[دلسوزی]] نمود. و گفت: “ابوذر! من هزار [[درهم]] و یک [[خادم]] و پانصد گوسفند به تو خواهم داد”. [[ابوذر]] پاسخ داد: “هزار [[درهم]] و [[خادم]] و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] [[طلب]] نمیکنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیتالمال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، میخواهم”. | ||
در این هنگام [[علی]]{{ع}} وارد شد و [[عثمان]] به ایشان گفت: “یا [[علی]]! این مرد سفیه و [[نادان]] را از ما دور کن”. حضرت فرمود: “سفیه کیست؟” [[عثمان]] گفت: “ابوذر!” [[امام]]{{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] میدهد، خواهید دید“<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref> | در این هنگام [[علی]]{{ع}} وارد شد و [[عثمان]] به ایشان گفت: “یا [[علی]]! این مرد سفیه و [[نادان]] را از ما دور کن”. حضرت فرمود: “سفیه کیست؟” [[عثمان]] گفت: “ابوذر!” [[امام]]{{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: “آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از [[ابوذر]] راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] میدهد، خواهید دید“<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۹.</ref> | ||
==[[نامه]] [[ابوذر]] به [[حذیفه]]== | ==[[نامه]] [[ابوذر]] به [[حذیفه]]== | ||
خط ۲۵۹: | خط ۲۵۹: | ||
برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از [[خدا]] [[بهترین]] [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش. | برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از [[خدا]] [[بهترین]] [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش. | ||
برادرم! برای ما [[مرگ]] از [[زندگی]] بهتر است، زیرا [[بلاها]] و [[مصیبتها]] چنان بر ما فرود آمده است که روزگار را برای ما چون [[شب]] ظلمانی نموده، [[فتنهها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شدهاند و هر که با آن روبهرو شود، کشته میشود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شدهاند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترمتر و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبونتر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در [[شب]] و روز، [[ایستاده]] و نشسته، تو را [[دعا]] میکنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمیکند، زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] میبریم. [[خدا]] برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ والسلام”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۹-۴۱۰، به نقل از الفصول سید مرتضی.</ref> | برادرم! برای ما [[مرگ]] از [[زندگی]] بهتر است، زیرا [[بلاها]] و [[مصیبتها]] چنان بر ما فرود آمده است که روزگار را برای ما چون [[شب]] ظلمانی نموده، [[فتنهها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شدهاند و هر که با آن روبهرو شود، کشته میشود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شدهاند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترمتر و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبونتر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در [[شب]] و روز، [[ایستاده]] و نشسته، تو را [[دعا]] میکنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمیکند، زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] میبریم. [[خدا]] برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ والسلام”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۹-۴۱۰، به نقل از الفصول سید مرتضی.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۱.</ref> | ||
==[[ابوذر]] در کنار [[قبر]] پسر== | ==[[ابوذر]] در کنار [[قبر]] پسر== | ||
هنگامی که [[ابوذر]] به [[ربذه]] [[تبعید]] شد، یگانه پسر او از [[دنیا]] رفت و خود او را به [[خاک]] سپرد. پس از آن، [[قبر]] را هموار کرد و در کنار [[قبر]] [[فرزند]] عزیزش نشست و با چشم گریان برای جوانش مرثیه گفت: “فرزند عزیزم! [[خدا]] تو را بیامرزد که دارای [[اخلاق پسندیده]] بودی و با [[پدر]] و [[مادر]] به [[نیکی]] [[رفتار]] میکردی و پدرت از تو [[خشنود]] بود، اما بدان! به [[خدا]] قسم، از [[مرگ]] تو ناراحت نشدم و مرگت مرا نشکست، چون به غیر [[خدا]] حاجتی ندارم. اگر از [[ترس]] [[عذاب]] ناگهانی [[قبر]] نبود، [[دوست]] داشتم به جای تو مرده باشم. از مردنت ناراحت نیستم اما ناراحتم که چه بر سر تو آمد. من به حال خود [[گریه]] نمیکنم بلکه به حال تو میگریم، ای کاش! میدانستم از تو چه پرسیدند و در جواب چه گفتی”. سپس به طرف [[آسمان]] رو کرد و گفت: “بار خدایا! آنچه از [[حقوق]] پدری بر او [[واجب]] کردی بر او بخشیدم. پروردگارا! تو هم از [[حقوق]] خود بگذر که از من سزاوارتری”<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۰؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref> | هنگامی که [[ابوذر]] به [[ربذه]] [[تبعید]] شد، یگانه پسر او از [[دنیا]] رفت و خود او را به [[خاک]] سپرد. پس از آن، [[قبر]] را هموار کرد و در کنار [[قبر]] [[فرزند]] عزیزش نشست و با چشم گریان برای جوانش مرثیه گفت: “فرزند عزیزم! [[خدا]] تو را بیامرزد که دارای [[اخلاق پسندیده]] بودی و با [[پدر]] و [[مادر]] به [[نیکی]] [[رفتار]] میکردی و پدرت از تو [[خشنود]] بود، اما بدان! به [[خدا]] قسم، از [[مرگ]] تو ناراحت نشدم و مرگت مرا نشکست، چون به غیر [[خدا]] حاجتی ندارم. اگر از [[ترس]] [[عذاب]] ناگهانی [[قبر]] نبود، [[دوست]] داشتم به جای تو مرده باشم. از مردنت ناراحت نیستم اما ناراحتم که چه بر سر تو آمد. من به حال خود [[گریه]] نمیکنم بلکه به حال تو میگریم، ای کاش! میدانستم از تو چه پرسیدند و در جواب چه گفتی”. سپس به طرف [[آسمان]] رو کرد و گفت: “بار خدایا! آنچه از [[حقوق]] پدری بر او [[واجب]] کردی بر او بخشیدم. پروردگارا! تو هم از [[حقوق]] خود بگذر که از من سزاوارتری”<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۰؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۲.</ref> | ||
==فتوای [[ابوذر]]== | ==فتوای [[ابوذر]]== | ||
خط ۲۷۴: | خط ۲۷۴: | ||
[[ابوذر]] گفت: “روزی از روزهای گرم را به یاد [[قیامت]] [[روزه]] بدار و حجّی را به خاطر [[سختی]] امور [[قیامت]] به جا بیاور و [[نماز]] را در نیمههای [[شب]] به خاطر [[وحشت قبر]] اقامه کن. هر [[کلام]] حقّی که وجود داشت بر زبان جاری کن و در مورد [[کلام]] شرّ ساکت باش و آن را به زبان نیاور؛ صدقهای را به [[مسکین]] اختصاص بده چرا که تو نیز در روز سخت ([[قیامت]]) [[مسکین]] خواهی بود، باشد که [[صدقه دادن]] به [[مسکین]] تو را در آن روز [[نجات]] دهد؛ [[مال]] [[دنیا]] را دو [[درهم]] (دو قسمت) قرار بده، یکی را برای خانوادهات و دیگری را برای آخرتت و اگر [[درهم]] سومی وجود داشته باشد نفعی در آن نیست بلکه دارای ضرر است”<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. | [[ابوذر]] گفت: “روزی از روزهای گرم را به یاد [[قیامت]] [[روزه]] بدار و حجّی را به خاطر [[سختی]] امور [[قیامت]] به جا بیاور و [[نماز]] را در نیمههای [[شب]] به خاطر [[وحشت قبر]] اقامه کن. هر [[کلام]] حقّی که وجود داشت بر زبان جاری کن و در مورد [[کلام]] شرّ ساکت باش و آن را به زبان نیاور؛ صدقهای را به [[مسکین]] اختصاص بده چرا که تو نیز در روز سخت ([[قیامت]]) [[مسکین]] خواهی بود، باشد که [[صدقه دادن]] به [[مسکین]] تو را در آن روز [[نجات]] دهد؛ [[مال]] [[دنیا]] را دو [[درهم]] (دو قسمت) قرار بده، یکی را برای خانوادهات و دیگری را برای آخرتت و اگر [[درهم]] سومی وجود داشته باشد نفعی در آن نیست بلکه دارای ضرر است”<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. | ||
[[نقل]] شده است که [[ابوذر]] در [[راهنمایی]] افراد به سوی [[امام]] چنین گفت: {{متن حدیث|إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً}}؛ “همانا [[امام]] و پیشوای تو، نزد [[خداوند]] شفاعتکننده تو خواهد بود؛ پس شفاعتکنندهات ([[امامت]]) را شخص [[بیخرد]] و [[تجاوزگری]] قرار مده”<ref>تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳۰.</ref> | [[نقل]] شده است که [[ابوذر]] در [[راهنمایی]] افراد به سوی [[امام]] چنین گفت: {{متن حدیث|إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً}}؛ “همانا [[امام]] و پیشوای تو، نزد [[خداوند]] شفاعتکننده تو خواهد بود؛ پس شفاعتکنندهات ([[امامت]]) را شخص [[بیخرد]] و [[تجاوزگری]] قرار مده”<ref>تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳۰.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۳.</ref> | ||
==سرانجام [[ابوذر]]== | ==سرانجام [[ابوذر]]== | ||
خط ۲۸۳: | خط ۲۸۳: | ||
از میان جمعیت، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: “من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک [[جامه]] هم بر تن دارم”. [[ابوذر]] به او گفت: “تو مرا [[کفن]] کن”، و آنگاه از [[دنیا]] رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، [[کفن]] نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند. | از میان جمعیت، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: “من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک [[جامه]] هم بر تن دارم”. [[ابوذر]] به او گفت: “تو مرا [[کفن]] کن”، و آنگاه از [[دنیا]] رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، [[کفن]] نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند. | ||
در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه [[ابوذر]] [[نماز]] خوانده شد، [[مالک اشتر]] بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: “بار خدایا! این، [[بدن]] [[ابوذر]]، [[یار]] [[پیامبر]] است، او در زمره عبادتکنندگان، تو را [[عبادت]] و در راه تو با [[مشرکین]] [[جهاد]] کرده است؛ [[دینی]] را [[تغییر]] نداد و سنتی را عوض نکرد. اما خلافی دید و [[اعتراض]] کرد و در [[دل]]، [[مخالف]] را [[دشمن]] گرفت و به این جهت به او [[ستم]] کردند و او را تبعیدش نمودند و ناچیزش شمردند تا آنکه غریبانه در بیابان [[جان]] داد. خدایا! آنکه او را [[محروم]] ساخته است و او را [[تبعید]] نموده، از [[حرم]] و محل [[هجرت]] پیامبرش دور ساخته است، هلاک گردان”. همه دستها را بلند کرده، آمین گفتند<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۴۲.</ref> | در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه [[ابوذر]] [[نماز]] خوانده شد، [[مالک اشتر]] بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: “بار خدایا! این، [[بدن]] [[ابوذر]]، [[یار]] [[پیامبر]] است، او در زمره عبادتکنندگان، تو را [[عبادت]] و در راه تو با [[مشرکین]] [[جهاد]] کرده است؛ [[دینی]] را [[تغییر]] نداد و سنتی را عوض نکرد. اما خلافی دید و [[اعتراض]] کرد و در [[دل]]، [[مخالف]] را [[دشمن]] گرفت و به این جهت به او [[ستم]] کردند و او را تبعیدش نمودند و ناچیزش شمردند تا آنکه غریبانه در بیابان [[جان]] داد. خدایا! آنکه او را [[محروم]] ساخته است و او را [[تبعید]] نموده، از [[حرم]] و محل [[هجرت]] پیامبرش دور ساخته است، هلاک گردان”. همه دستها را بلند کرده، آمین گفتند<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۴۲.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref> | ||
==ابوذر غفاری دانشنامه سیره نبوی== | ==ابوذر غفاری دانشنامه سیره نبوی== | ||
خط ۳۳۲: | خط ۳۳۲: | ||
===ابوذر در کتابهای [[تفسیر]]=== | ===ابوذر در کتابهای [[تفسیر]]=== | ||
درباره ابوذر ایاتی نازل شده که نوع آنها، بیانگر بخشی از زندگانی و [[عظمت]] [[روحی]] و [[فکری]] اوست. | درباره ابوذر ایاتی نازل شده که نوع آنها، بیانگر بخشی از زندگانی و [[عظمت]] [[روحی]] و [[فکری]] اوست. | ||
برخی از [[آیات]] عبارتاند از: {{متن قرآن|لَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ}}<ref>یکدیگر را از خانههاتان آواره نسازید» سوره بقره، آیه ۸۴. قمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. {{متن قرآن|يَشْرِي نَفْسَهُ}}<ref> «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۴۳۷؛ طوسی، تبیان، ج۲، ص۱۸۳.</ref>. {{متن قرآن|وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ}}<ref> از دیار خود رانده شدند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵. قمی، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. {{متن قرآن|لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَ}}<ref>«چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام | برخی از [[آیات]] عبارتاند از: {{متن قرآن|لَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ}}<ref>یکدیگر را از خانههاتان آواره نسازید» سوره بقره، آیه ۸۴. قمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. {{متن قرآن|يَشْرِي نَفْسَهُ}}<ref> «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۴۳۷؛ طوسی، تبیان، ج۲، ص۱۸۳.</ref>. {{متن قرآن|وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ}}<ref> از دیار خود رانده شدند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵. قمی، ج۱، ص۱۲۹.</ref>. {{متن قرآن|لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَ}}<ref>«چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید» سوره مائده، آیه ۸۷. قرطبی، ج۶، ص۲۶۰.</ref>. {{متن قرآن|وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ}}<ref> «دلهاشان بیمناک میشود» سوره انفال، آیه ۲. قمی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>. {{متن قرآن|هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا}}<ref> «آنانند که به راستی مؤمنند؛ آنها نزد پروردگارشان پایهها و آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۴. فیض ج۲، ص۲۶۸.</ref>. {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ}}<ref>«نخستین پیشآهنگان» سوره توبه، آیه ۱۰۰. قمی، ج۱، ص۳۰۳.</ref>. {{متن قرآن|اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ}}<ref>«هنگام دشواری پیروی کردند» سوره توبه، آیه ۱۱۷. قمی، ص۲۹۷.</ref>. {{متن قرآن|وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ}}<ref>«از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶. واحدی، ص۲۴۷.</ref>. {{متن قرآن|يُرِيدُونَ وَجْهَهُ}}<ref>«خشنودی وی میخوانند» سوره انعام، آیه ۵۲. طبرسی، ج۶، ص۳۳۷.</ref>. {{متن قرآن|هُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ}}<ref>«باغهای بهشت (سرای) پذیرایی آنهاست» سوره کهف، آیه ۱۰۷. قمی، ج۲، ص۴۶.</ref>. {{متن قرآن|آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ}}<ref>«آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند» سوره محمد، آیه ۲. قمی، ج۲، ص۳۰۱</ref>. | ||
===[[ابوذر]] در [[کتابهای حدیث]]=== | ===[[ابوذر]] در [[کتابهای حدیث]]=== | ||
او از [[عالمان]] و [[مفتیان]] [[صحابه]] بود<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۶۷.</ref> که بسیاری از صحابه و [[تابعین]] با گرایشهای متفاوت [[فکری]] از وی [[روایت]] کردهاند. [[عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[ابوالاسود دئلی]] و [[احنف بن قیس]] در شمار روایاتی [[اخبار]] ابوذر هستند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۲۱۶-۴۵۳؛ ابونعیم، معرفه، ج۲، ص۵۵۸.</ref>؛ [[محمد علی أسبر]]، [[روایات]] ابوذر را در کتاب مستقلی گردآوری کرده و با نام "مسند ابی ذر" منتشر کرده است. [[احمد بن حنبل]] در مسند، ۱۲۷ روایت به لحاظ [[راوی]] و ۹۸ روایت به لحاظ موضوع، از ابوذر نقل کرده است. [[عبدالله بن صامت]] با نقل شانزده [[حدیث]] و ابوالاسود و [[معرور بن سوید]] هر کدام با نقل هشت [[حدیث]]، بیشترین سهم را در [[نقل احادیث]] [[ابوذر]] داشتهاند. همچنین [[روایات]] نقل شده از ابوذر با حذف مکررات، به پنج بخش [[اخلاقی]]، [[فقهی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و [[اجتماعی]] [[فرهنگی]] تقسیم میشود: [[روایات اخلاقی]] ۵۴ درصد، [[روایات فقهی]] شانزده درصد، [[روایات سیاسی]] سیزده درصد، [[روایات اعتقادی]] ده درصد، روایات اجتماعی فرهنگی شش درصد. البته برخی روایات غیر سیاسی ابوذر نیز به مسائل سیاسی آن دوره نظر دارد<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۳-۲۱۶.</ref>. | او از [[عالمان]] و [[مفتیان]] [[صحابه]] بود<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۶۷.</ref> که بسیاری از صحابه و [[تابعین]] با گرایشهای متفاوت [[فکری]] از وی [[روایت]] کردهاند. [[عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[ابوالاسود دئلی]] و [[احنف بن قیس]] در شمار روایاتی [[اخبار]] ابوذر هستند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۲۱۶-۴۵۳؛ ابونعیم، معرفه، ج۲، ص۵۵۸.</ref>؛ [[محمد علی أسبر]]، [[روایات]] ابوذر را در کتاب مستقلی گردآوری کرده و با نام "مسند ابی ذر" منتشر کرده است. [[احمد بن حنبل]] در مسند، ۱۲۷ روایت به لحاظ [[راوی]] و ۹۸ روایت به لحاظ موضوع، از ابوذر نقل کرده است. [[عبدالله بن صامت]] با نقل شانزده [[حدیث]] و ابوالاسود و [[معرور بن سوید]] هر کدام با نقل هشت [[حدیث]]، بیشترین سهم را در [[نقل احادیث]] [[ابوذر]] داشتهاند. همچنین [[روایات]] نقل شده از ابوذر با حذف مکررات، به پنج بخش [[اخلاقی]]، [[فقهی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و [[اجتماعی]] [[فرهنگی]] تقسیم میشود: [[روایات اخلاقی]] ۵۴ درصد، [[روایات فقهی]] شانزده درصد، [[روایات سیاسی]] سیزده درصد، [[روایات اعتقادی]] ده درصد، روایات اجتماعی فرهنگی شش درصد. البته برخی روایات غیر سیاسی ابوذر نیز به مسائل سیاسی آن دوره نظر دارد<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۳-۲۱۶.</ref>. |