چه ضرورتی برای ظهور امام مهدی وجود دارد؟ (پرسش)
چه ضرورتی برای ظهور امام مهدی وجود دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل اصلی | مهدویت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
چه ضرورتی برای ظهور امام مهدی وجود دارد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین بهروز محمدی منفرد در کتاب «مهدویت» (ج۱۰ «چلچراغ حکمت»؛ برگرفته از آثار شهید مطهری) در اینباره گفته است:
«برخی بر این باورند که دروان کنونی عصر علم و دانش است که جامعۀ ایدهآل با استعانت از قوۀ خرد بشری محقق گشته و هیچ خطری بشر را تهدید نمیکند. به اعتقاد ایشان خطر اصلی برای بشر، جهالت و نادانی است؛ زیرا موجبات نیستی آدمیان را فراهم آورده و تعادل و توازن را بر هم میزند، ولی امروزه که فضای جهان به نور علم روشن گشته، هیچ خطری جامعۀ بشری را تهدید نمیکند و در نتیجه ظهور یک منجی نیز برای رهایی بشر از تهدیدها ضرورتی ندارد. اما حقیقت آن است که منشأ انحرافات بشر تنها نادانی نیست، بلکه انحرافات آدمی بیشتر از ناحیۀ غرایز و تمایلهای مهار نشده همانند غضب، شهوت، افزونطلبی، جاهطلبی، نفسپرستی و... است. حتی ایشان انحرافات میتوانند علم و دانش را به خدمت گرفته و بشر را به ورطۀ نابودی بکشانند. چنانکه در عصر حاضر، مشاهده میشود، غرایز بشری به یک درجۀ عالی رسیده و بسی دیوانهوارتر از سابق گشتهاند و حتی علم و فن، ابزار و آلات دست غرایز شدهاند و بشریت، آنها را همچون ابزاری برای هدفهای خویش استفاده میکند. بنابراین پیشرفتهای علمی کوچکترین تأثیری در کاهش این غرایز نداشته و نتوانستهاند هدفهای مادی و دنیوی و حیوانی بشر را تغییر داده و ارزشهای متعالی را در نظر آنها متجلی سازند[۱].
با این اوصاف، این سخن که هیچ خطری بشر را تهدید نمیکند و انسان به نهایت رشد خویش رسیده و نیازی به ظهور منجی نیست، سخنی ناسنجیده و مردود است و بایسته است که وعدۀ الهی در ظهور منجی محقق شود و بشر را از بحرانهای اخلاقی، اجتماعی و... برهاند؛ بنابراین تبیین برخی از ادلۀ ضرورت ظهور منجی ضروری مینماید.
۱. پاسخ به نیاز فطری بشر: بیتردید در نهاد آدمی بذر یک سلسله بینشها و گرایشها نهفته است که باید با پرورش یافتن به مرحلۀ کمال نهایی سوق داده شوند؛ بنابراین او نه همچون یک ظرف خالی محض است که از بیرون و تحت تأثیر عوامل خارجی پر شود و نه مانند یک مادۀ صنعتی ساخته میشود[۲].
یکی از مهمترین گرایشهای فطری انسان، عدالتطلبی و کمالخواهی است که آدمیان در تاریخ بهطور تمام و کمال از نایل شدن به تعالی و عدالت محروم ماندهاند و از این رو عامل غریزی و فطری گرایش به حقیقت و شناخت نظام وجود، چنانکه هست، گرایش به عدالت یعنی ساختن جامعه، چنانکه باید، بهعنوان مکانیسم و محرکی سبب شده است همواره جدالهای بسیاری بین حق و باطل صورت گرفته و بشریت در جهت نایل شدن به حق خویش، قربانیان بیشماری را تقدیم کرده و دشواریهای بسیاری روی او قرار گیرند[۳].
در این راستا اقدامات پیامبران نیز که جامعه را حرکت دادهاند در جهت فطرت بوده است[۴]. با عنایت به آموزههای وحیانی، حکم فطرت در نهایت تخلفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مییابند و به ضرورت ناموس خلقت، روزی با ظهور منجی به کمال نهایی خویش خواهد رسید[۵].
۲. ضرورت غلبه حق بر باطل: برای بررسی این ضرورت، با تبیین سه مقدمه اصل دلیل روشن میشود:
- آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب خوانده میشود، در زبان دین، سنت الهی نامیده میشود[۶]. که از سه ویژگی برخوردار است: عمومیت داشتن و تغییرناپذیری؛ خدایی بودن؛ منافات نداشتن با آزادی و اختیار انسان[۷]. براساس آموزههای وحیانی، سنن و قوانین تخلفناپذیر حاکم بر عالم، لازمۀ علّی و معلولی جهان بوده و در علل و معلولهای مادی و غیر مادی جریان دارد[۸]. بنابراین حرکت و قیام امام مهدی (ع) نیز از این قاعده مستثنا نبوده و در گسترۀ سنن و قوانین لایتخلف حاکم بر عالم قرار میگیرد. قرآن نیز این گمان را به شدت نفی میکند که ارادهای گزافکار و مشیتی بیقاعده و بیحساب سرنوشتهای تاریخی را دگرگون سازد و تصریح دارد بر اینکه قاعدهای ثابت و تغییرناپذیر بر سرنوشتهای اقوام حاکم است: ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلا﴾[۹]. آیا جز سنت پیشینیان را انتظار میکشند؟ پس هرگز در سنت الهی تبدیلی نمییابد و هرگز در سنت الهی تغییری نمییابی. اما سنتهای حاکم بر سرنوشتها در حقیقت یک سلسله عکسالعملها و واکشنها در برابر عملها و کنشها است. عملهای معین اجتماعی، عکسالعملهای معین به دنبال خود دارد و از این رو، در عین آنکه تاریخ با یک سلسله نوامیس قطعی و لایتخلف اداره میشود، نقش اراده و اختیار و آزادی انسان محو نمیشود[۱۰] و مردم میتوانند سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند. چنانکه خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[۱۱]؛ بیگمان خداوند آنچه قومی دارند دگرگون نکند مگر آنکه آنچه در دلهایش دارند دگرگون کنند.
- از ویژگیهای انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین که هدفی جز امر فردی و محدود و موقت ندارد و گرایشهای متمایل به بالا که میخواهد از حدود فردیت خارج شود و همۀ افراد بشر را در برمیگیرد، میباشد. نبرد درونی انسان که قدما از آن به نبرد میان عقل و نفس تعبیر میکنند، خواه ناخواه به نبرد میان گروههای انسانها کشیده میشود، یعنی نبرد انسانهای کمال یافته و آزادی معنوی بهدست آورده با انسانهای منحط حیوانصفت[۱۲].از این رو از آغاز جهان همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حق از طراز ابراهیم و موسی و عیسی (ع) و پیروان مؤمن آنها و گروه اهل باطل از طراز نمرود و فرعون و جباران یهود و... برپا بوده است که در این نبردها گاهی حق و گاهی باطل پیروز بوده است، ولی این پیروزیها و شکستها بستگی به یک سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی داشته است[۱۳].
- براساس آموزههای وحیانی، عالم در نظام هستی به حق بپا است و باطل و پوچی مغلوب حق است، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴾[۱۴]؛ بلکه حق را بر باطل میکوبیم و آن را فرو میشکافد، آنگاه است که آن نبود میشود، و وای بر شما از توصیفی که میکنید. این آیه بیانگر آن است که باطل نمیتواند برای همیشه در مقابل حق بایستد و اگر چه بهصورت ظاهری و موقت بر حق گشته و برای مدتی آن را پوشانده است، ولی آنگاه که حق به جنگ او میآید، آن را از بن برمیکند[۱۵]. بنابراین باطل، در جوامع بشری رخ نموده و ظاهربینان تنها به ظاهر جامعه نظر انداخته و بیتوجه به اعماق آن میپندارند اصالت واقعی با باطل بوده و حق جایگاهی ندارد؛ در حالی که حق و نظام حق اصیل بوده و مثل آب زیر کف، جریان داشته و جامعه را به جلو میبرد و باطل نیز طفیل آن بوده که با نیروی حق حرکت میکند. بنابراین باطل تنها از دید سطحی و حسی، و نه تحلیلی و تعقلی، حرکت و جولان دارد، اما در نهایت به مغلوبیت میانجامد و حق بر باطل غلبه نهایی پیدا میکند[۱۶].
نتیجه اینکه: اگر چه در طول حیات بشری، همواره نبرد بین حق و باطل پدید آمده است، اما پیروزی نهایی حق بر باطل یکی از سنتهای الهی بهشمار میآید[۱۷]. و سیر تکاملی بشریت بهسوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و شرایط اقتصادی و منافع فردی و گروهی و تقواپیشگی و دینمحوری و ... پیش میرود و ارادۀ بشر مترقی در اثر تکامل فرهنگ و توسعه و بینش و گرایش به ایدئولوژیهای مترقی بهتدریج از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آن را تحت تأثیر قرار داده است[۱۸]. این امر جز با ظهور یک منجی مصلح محقق نخواهد گشت و براساس آموزههای وحیانی، قیام امام مهدی (ع) بهعنوان آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل تحقق پذیرفته[۱۹].و از حکومت نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند[۲۰]. در نتیجه سنت الهی، غلبۀ نهایی حق بر باطل با ظهور مهدی موعود (ع) صورت میپذیرد، چنانکه خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[۲۱]؛ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان (مردم) گردانیم و ایشان را وارث (زمین) کنیم.
۳. وحدت جهانی: اسلام قوانینی دارد که مرز و حد و منطقه و ملیت و نژاد و... نمیشناسد و برای دولت جهانی وضع شده است. از یک سو دنیا از نظر احتجاج رو به این جهت میرود که قانون واحد و مسلک واحد داشته و وابستگیهای فردی و اجتماعی او بهسوی وحدت پیش میرود و از سوی دیگر، امکانات فعلی بشر برای ایجاد این وحدت کافی نیست؛ زیرا بشر همان بشر است و به قول راسل خطر نابودی او در میان است. پس بشر بهسوی بنبستی پیش میرود که یا به نابودی کامل میانجامد و یا مدد غیبی نصیب او میشود[۲۲]. بیتردید مقتضای حکیم بودن ذات باریتعالی آن است که بشر از نابودی رهایی یابد که براساس آموزههای وحیانی این امر تنها با ظهور منجی محقق میشود.[۲۳].
منبعشناسی جامع مهدویت
پانویس
- ↑ مرتضی مطهری، جهان بینى الهى و جهان بینى مادى، ص۳۵۶، ۳۵۸.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۳۵.
- ↑ مرتضی مطهری،جامعه و تاریخ، ص۴۵۷.
- ↑ مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص۱۵۳.
- ↑ مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص۴۵۷.مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۱.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی. مجموعه آثار، ج۱، ص ۱۳۵.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی. مجموعه آثار، ج۱، ص ۱۳۵، ۱۳۶.
- ↑ مرتضی مطهری، وحی و نبوت. مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۳۵.
- ↑ فاطر، ۴۳.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۹۱.
- ↑ رعد، ۱۱.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۹-۳۹.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۴۹.
- ↑ انبیاء، ۱۸.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، مجموعه آثار، ج ۱۵، ص ۱۰۲۶.
- ↑ مرتضی مطهری، نبرد حق و باطل.مجموعه آثار، ج ۳، ص ۴۴۰.
- ↑ مرتضی مطهری، نبرد حق و باطل.مجموعه آثار، ج ۳، ص ۴۳۸.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۴۴.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص59.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص۴۱.
- ↑ قصص، ۵.
- ↑ یادداشتهای استاد مطهری، ج ۹، ص ۴۳۴.
- ↑ چلچراغ حکمت ج۱۰، ص۵۳-۶۰.