یسع بن حمزه در معارف و سیره رضوی

آشنایی اجمالی

او از راویان امام رضا(ع) است و فقط در جامع الرواة از وی نام برده و در سایر کتب رجال ذکری از او نیست، وی از امام(ع) دو حدیث نقل کرده، او می‌گوید: مردی به امام رضا(ع) عرض کرد: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا(ص) من مردی از دوستان تو و پدرت هستم، از حج برمی‌گردم و نفقه‌ام تمام شده است و اینک به اندازه یک منزل هم زاد و توشه ندارم، امیدوارم مرا یاری کنی تا بتوانم به شهر خود برسم، من در محل، قدرت مالی دارم و در آنجا آن مقداری که به من مرحمت کنی از طرف شما صدقه می‌دهم، و من خود نیازمند گرفتن صدقه نیستم و صدقه به من نمی‌رسد.

امام رضا(ع) از جای خود برخاستند و داخل اطاقی شدند و بعد از چند لحظه بیرون آمدند و از بالای در دست خود را به طرف آن مرد آوردند و فرمودند: این دویست دینار را بگیر و در کارهای خود از آن استعانت بجوی و در حوائج خود آن را خرج نما و لازم هم نیست از طرف من صدقه بدهی، اکنون بروید نه من ترا بنگرم و نه تو مرا مشاهده نمایی.

هنگامی که آن مرد از منزل امام رضا(ع) خارج شد از آن جناب سؤال کردند: چرا با وی چنین رفتار فرمودی؟ امام رضا(ع) فرمودند: برای این که نمی‌خواستم ذلت سؤال را در چهره او مشاهده کنم، مگر نشنیده‌ای که رسول خدا(ص) فرمودند: کسی که نیکی را بپوشاند خداوند هفتاد حسنه به او می‌دهد و هرکس گناه را علنی انجام دهد رسوا خواهد شد، و هرکس گناه را بپوشاند خداوند او را رحمت می‌کند.[۱]

منابع

پانویس