ضرورت ازدیاد علم امام در احادیث چیست؟ (پرسش)

ضرورت ازدیاد علم امام در احادیث چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

ضرورت ازدیاد علم امام در احادیث چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیضرورت افزایش علم معصوم در حدیث
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
محمد تقی یارمحمدیان

حجت الاسلام و المسلمین یارمحمدیان در کتاب «ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت» در این‌باره گفته‌‌اند:

  • «یک: احادیث نفاد[۱]: احادیث نفاد[۲]، احادیثی شاخص در بیان ضرورت ازدیاد علم امام می‌باشد. در این احادیث می‌خوانیم: «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع) يَقُولُ‏ كَانَ جَعْفَرٌ (ع) يَقُولُ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۳].

«عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) ذَاتَ يَوْمٍ وَ كَانَ لَا يُكَنِّينِي قَبْلَ ذَلِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ إِنَّ لَنَا فِي‏ كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً قُلْتُ زَادَكَ اللَّهُ وَ مَا ذَاكَ قَالَ إِنَّهُ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ مَعَهُ وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا»[۴].

نفاد در احادیثی مانند حدیث نخست، مطلق و در احادیثی همچون حدیث دوم، مقید به علم است. در مباحث پیشین پیرامون احادیث صریح این مسئله توضیح دادیم[۵] که در این گونه از روایات، مطلق بر مقید حمل می‌شود. از این‌رو احادیث دسته نخست را به قرینه دسته دوم، به ضرورت ازدیاد علم و نفاد آن معنا می‌کنیم.

همان‌طور که مشاهده می‌کنید، در این دسته از احادیث، پای از امکان ازدیاد علم امام فراتر نهاده شده و سخن از ضرورت آن به میان آمده است. با به‌کارگیری واژه «لَوْ لَا» و «لَوْ» امتناعیه و قسم جلاله در برخی دیگر از احادیث[۶]، تأکید بیشتری بر ضرورت شده و عدم ازدیاد علم امام، با نفاد و نابودی برابر دانسته شده است. از این گونه تأکیدات در احادیث ازدیاد علم امام فراوان است. مثلاً در همین حدیث مفضل، امام پس از مدت‌ها آشنایی با وی، برای نخستین بار مفضل را با کنیه صدا می‌زند. می‌دانیم در عرف عرب، مخاطب قرار دادن با کنیه، نوعی تعظیم و تفخیم در خود نهفته دارد[۷]. معلوم می‌شود، حضرت در صدد بیان مطلب مهمی است. به همین دلیل پیش از بیان، با یک رفتار ویژه، مطلب را در جان مخاطب خود می‌نشاند. این از لحاظ روان‌شناختی تأثیر بسزایی در پذیرش و یادسپاری مخاطب ایجاد می‌کند.

در احادیث نفاد، اطلاق دیگری نیز وجود دارد. مفاد این احادیث دوگونه است: برخی از آنها افزایش نیافتن علم امام را سبب تمام شدن همه اندوخته‌های معنوی او می‌دانند: «وَ لَوْ لَمْ‏ نُزَدْ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا»[۸]. برخی دیگر اما عدم ازدیاد را سبب از بین رفتن خود امام می‌دانند: «‏ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ نَفَدْنَا»[۹] یا «وَ اللَّهِ‏ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۱۰].

آیا می‌توانیم بگوییم در این جا نیز احادیث مطلق «نَفَدْنَا» را حمل بر مقید «لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» می‌کنیم، یا اساساً این احادیث موضوع جریان قواعد اطلاق و تقیید نیستند و جزء و کل می‌باشند، یا از باب حذف متعلق -که شایع می‌باشد است - مانند کسی که باغَش سوخته است که گاه می‌گوید سوختم و گاه می‌گوید باغم سوخت که در اولی فاعل سوختن حذف شده و از شدت علاقه به مالک، سوختن به خود مالک نسبت داده شده است - یا می‌توانیم بگوییم هر دو است؟ یعنی برخی از علوم هستند که اگر لحظه به لحظه به امام نرسد، آن‌چه نزد امام است از بین می‌رود و برخی دیگر وجود دارند که سبب از بین رفتن خود امام می‌شود.

پاسخ آن‌که ظاهراً هیچ یک از احتمالات پیش‌گفته صحیح نمی‌باشد چراکه این دو دسته حدیث همسو و هم‌معنا هستند و از این جهت تفاوتی با یکدیگر ندارند. توضیح اینکه، مجموع این احادیث ۲۹ حدیث است. در ۲۱ حدیث واژه «لَأَنْفَدْنَا»، و در ۷ حدیث واژه‌های «لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» به کار گرفته شده است. همان طور که در کتب لغت نیز گفته شده است، “نفد” در باب إفعال به معنای نابودی شخص نمی‌باشد؛ بلکه نابودی مال، توشه و دارایی انسان است. بنابراین «لَأَنْفَدْنَا»، و «لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» معادل یکدیگرند و از این جهت تفاوتی با یکدیگر ندارند.

تنها یک حدیث باقی می‌ماند که با واژه «نَفَدْنَا» نقل شده است[۱۱] که معنای آن نابودی و فنای خود امام است! باید گفت “نفد” در این حدیث تصحیف[۱۲] شده و در اصل همان «لَأَنْفَدْنَا»- باب افعال- بوده است و لام تأکید و همزه باب، سقط شده است. دلیل این ادعا آن است که اولاً، در این مجموعه حدیثی، فقط همین یک حدیث است که با واژه «نَفَدْنَا» نقل شده است. ثانیاً، همین حدیث را مرحوم صفار، در دو صفحه قبل، با واژه «لَأَنْفَدْنَا» نقل کرده و سند هر دو حدیث نیز یکی است. فقط مرحوم صفار ابتدای سند حدیث «لَأَنْفَدْنَا»را با احمد بن محمد از احمد بن محمد بن أبی نصر... نقل می‌کند، ولی حدیث «نَفَدْنَا» را از احمد بن موسی، از حسن بن علی بن نعمان، از احمد بن محمد بن أبی نصر... نقل می‌کند. ثالثاً، این حدیث در منابع دیگر نیز با واژه «لَأَنْفَدْنَا» نقل شده است[۱۳]. رابعاً، در احادیثی تصریح شده است که اصحاب ائمه اطهار (ع) خدمت امام عرضه می‌دارند: بارها شما فرموده‌اید: “اگر علم ما افزون نگردد، همه دارایی ما به فنا کشیده می‌شود...”[۱۴]. در این احادیث واژه «لَأَنْفَدْنَا» را به امام نسبت می‌دادند، نه «نَفَدْنَا»را. پس آن واژه‌ای که بارها اصحاب شنیده‌اند، «لَأَنْفَدْنَا» است. امام نیز ردعی نفرموده‌اند؛ در حالی که اگر این عبارت اشکالی داشت، امام اصلاح می‌فرمودند.

نتیجه اینکه، تمام این مجموعه حدیثی در صدد القای یک معنا به مخاطبان است و آن اینکه، اگر علم امام افزایش پیدا نکند، آن‌چه نزد امام است، فانی می‌شود، نه اینکه خود امام از بین می‌رود.

بعد از روشن شدن این مطلب، پرسش دیگری در ذهن انسان نقش می‌بندد و آن اینکه، آیا «مَا عِنْدَنَا» عام است و شامل همه سرمایه‌های معنوی و مادی امام می‌گردد یا تنها علم مراد است؟ ظاهر گفتار مرحوم علامه مجلسی در پاسخ به این پرسش، تخصیص شمول «مَا عِنْدَنَا» به علم است که وجه آن بیان نشده است[۱۵]. احتمال می‌رود، دلیل تخصیص را قرینه حالیه در مقام تخاطب پنداشته باشند؛ بدین معنا که چون عبارت آغازین حدیث راجع به علم بوده است، ایشان عمومیت «مَا عِنْدَنَا» را به علم تخصیص زده‌اند؛ یا شاید بازگشت همه صفات امام را به علم می‌دانند. به هر روی، مراد ایشان روشن نیست و درست آن است که گفته شود: و الله العالم بمراده. پاسخ مرحوم ملاصالح مازندرانی نیز ظهور در علم دارد. البته ایشان علم را به نحو مطلق نمی‌پذیرند و آن را منحصر در علوم بداپذیر می‌کنند[۱۶]. یعنی در صورت عدم افزایش، تنها علومی که حتمی نیستند و بداپذیرند، از امام قطع می‌شوند. ایشان دلیلی بر این تخصیص ارائه نمی‌فرمایند.

به نظر می‌رسد پاسخ این دو دانشمند فرهیخته جهان تشیع، قابل تأمل است؛ زیرا “مَا” در این احادیث عام است و شامل هر آن چه نزد امام است، از مقامات، فضائل، مناصب، و صفات عالیه می‌شود. در خانواده حدیثی مورد بحث نیز نه مخصِّصی وجود دارد و نه قرینه قطعیه‌ای تا این عام را به علم یا صفت دیگری تخصیص بزنیم. علاوه بر اینکه، در کنار هم قرار گرفتن «مَا عِنْدَنَا» و «لَنَفِدَ» و هم‌چنین استفاده از «لَأَنْفَدْنَا» به جای «لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا»، تأکید بیشتری بر عمومیت دارد؛ چراکه در واقع دو عموم در این ترکیب به کار رفته است: یکی واژه “مَا” و دیگری واژه «نَفِدَ». در واژه‌شناسی “نفد” گفته شد که این واژه، به معنای فنایی است که چیزی باقی نمی‌گذارد. نیز وقتی در باب إفعال استعمال می‌شود، نشان‌دهنده آن است که شخص، تمام سرمایه و دارایی‌اش نابود گردیده است. بنابراین اگرامام علمش افزون نگردد، همه چیز خود را از دست می‌دهد؛ به ویژه اگر معتقد باشیم که تمام صفات، مناقب و مناصب امام به علم او بازمی‌گردد. در این صورت حتی اگر بگوییم «مَا عِنْدَنَا» به علم تخصیص می‌خورد، با از دست دادن علم، همه چیز از دست می‌رود و امام مانند دیگر انسان‌ها می‌شود. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَا يَكِلُنَا إِلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَكَلَنَا إِلَى‏ أَنْفُسِنَا لَكُنَّا كَعَرْضِ النَّاسِ...»[۱۷]. محمد بن نعمان از امام صادق (ع) گزارش کرده که حضرت می‌فرمود: بی‌شک خداوند ما را به حال خود رها نمی‌کند، و بر فرض محال، اگر ما را به خودمان وانهد، قطعاً ما نیز مانند سایر مردم خواهیم شد....

به قرینه احادیث دیگر، جمله «إِنَّ اللَّهَ لَا يَكِلُنَا إِلَى أَنْفُسِنَا» به معنای عدم افزایش نیافتن علم امام است[۱۸].

  • دو: احادیث افتراض طاعت امام: دومین دسته از احادیثی که بر ضرورت ازدیاد علم امام دلالت دارد، احادیث افتراض طاعت است. در این احادیث بین وجوب طاعت امام و افزایش علم امام تلازم برقرار شده است؛ نگاه کنید: «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏ وَ اللَّهِ‏ لَا يَكُونُ‏ عَالِمٌ‏ جَاهِلًا أَبَداً عَالِمٌ بِشَيْ‏ءٍ جَاهِلٌ بِشَيْ‏ءٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ»[۱۹].

تلازم بدین صورت است که لازمه افتراض طاعت امام، ازدیاد دائمی علم او است. ذیل این احادیث، اشاره‌ای به دلیل تلازم شده و به گونه‌ای افزایش ندادن علم امام بر خداوند قبیح شمرده شده است. از این‌رو ازدیاد علم امام ضروری است[۲۰].

  • سه: احادیث شراکت امام در علم رسول الله (ص)[۲۱]: در این احادیث، چنین می‌آموزیم: حمران از امام صادق (ع) گزارش می‌دهد که فرمود: جبرئیل (ع) دو انار خدمت پیامبر (ص) آورد. پیامبر (ص) یکی را خوردند و دیگری را به دو نیم کرده، نصفش را خورده و نیم دیگر را به حضرت علی (ع) اطعام فرمودند. سپس فرمودند: ای برادرم! آیا می‌دانی این دو انار چیست؟ عرض کردند: نه! فرمودند: نخستین انار نبوت بود که تو سهمی در آن نداری و دیگری علم است که تو در آن شریک من هستی. حمران گفت: از امام پرسیدم: چگونه امیرالمؤمنین (ع) در علم شریک پیامبران است؟ فرمود: خداوند هیچ علمی را به پیامبر (ص) تعلیم نداده، مگر آن‌که به او دستور داده است که آن را به حضرت علی (ع) تعلیم دهد.[۲۲].

ازدیاد علم امام در حدی پیش‌گفته از منظر دیگری واجب و ضروری است؛ در احادیث شراکت، رسول الله‌(ص) از طرف خداوند متعال مأموریت یافته‌اند که هر آن‌چه خداوند به ایشان تعلیم می‌دهد، به امام تعلیم فرمایند. از آنجا که علم پیامبر اکرم (ص) همواره در حال افزایش است، بر اساس مأموریت شراکتی که دارند، علم امام نیز ضرورتاً در حال افزایش است.

  • چهار: در برخی از احادیث، دریافت علم افزون که الهام روح است، با واژه “أوجب” توصیف شده است: ابوحمزه گزارش داده است که از امام صادق (ع) راجع به علم امام پرسیدم، آیا علم امام علمی است که عالمان آن را از دهان مردان فرا می‌گیرند یا کتابی که نزد شما است را می‌خوانید، آن‌گاه از آن علم را فرا می‌گیرید؟ حضرت فرمودند: علم امام بسیار فراتر و ضروری‌تر از این حرف‌ها است. آیا این آیه را نشنیده‌ای که خداوند متعال فرمود:  وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ [۲۳] سپس امام فرمود: همراهان شما درباره این آیه چه اعتقادی دارند؟ گفتم: نمی‌دانم چه می‌گویند، فدایت شوم. حضرت فرمودند: آری، پیامبر (ص) در حالی بود که نمی‌دانست کتاب و ایمان چیست تا آن‌که خداوند آن روحی که در قرآن ذکر کرده را به سوی او فرستاد. پس هنگامی که روح را به او وحی کرد، علم و فهم را به او تعلیم داد؛ و آن، روحی است که خداوند آن را به هر بنده‌ای که خواسته، عطا می‌کند. پس هنگامی که آن را به بنده‌ای عطا کرد، خود به او فهم را تعلیم می‌دهد.[۲۴].

واژه “أوجب” اشاره دارد به اینکه افزایش علم از حد امکان خارج است و این علم برای امام ضروری است و بلکه ضروری‌ترین علم برای او محسوب می‌شود.

نتیجه آن‌که بر اساس گونه‌های حدیثی پیش‌گفته، خداوند نظام خلقت، هدایت و حجیت را به گونه‌ای طراحی کرده که در این نظام، ازدیاد علم امام یک ضرورت است و وقوع آن اجتناب‌ناپذیر می‌باشد. از این‌رو نمی‌توان این رویداد را تنها یک امر ممکن دانست یا تنها آن را به عنوان فضیلتی صِرف برای امام مطرح کرد. این ضرورت در یک جریان دو سویه، هم از سوی خداوند متعال و هم بر اساس نیاز امام، مورد تأکید قرار گرفته است؛ چرا که از یک سواحادیث افتراض طاعت امام، افزایش ندادن علم امام را بر خداوند قبیح می‌شمارد و از دیگر سو احادیث نفاد، ازدیاد علم امام را برای شخص امام ضروری می‌خواند و عدم آن را موجب نفاد و نابودی همه دارایی معنوی او به حساب می‌آورد.»[۲۵].

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. جمعی از اصحاب ائمه، الأصول الستة عشر، ص۲۴۰، ۲۷۰؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۳۰-۱۳۱، ۲۳۲، ۳۹۲-۳۹۶؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۵؛ مفید، محمد بن محمد، اختصاص، ص۳۱۲-۳۱۳؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۹.
  2. پیش از این، در عنوان «معناشناسی "ازدیاد" و واژگان مرتبط»، در صفحه ۱۱۵ توضیح دادیم که نفاد به معنای نابودی و از بین رفتن است.
  3. «صفوان بن یحیی گفت: شنیدم از امام کاظم (یا امام رضا (ع)) که همواره می‌فرمود: امام صادق (یا امام باقر) (ع) همیشه می‌فرمود: چنان‌چه ما افزایش پیدا نکنیم، بدون شک از بین خواهیم رفت». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۹۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۵۴.
  4. «مفضل گزارش کرده که روزی حضرت امام صادق (ع) با من سخن گفت و تا آن روز، هیچ‌گاه مرا با کنیه صدا نزده بود؛ فرمود: ای اباعبدالله! گفتم: بله! فرمود: قطعاً و بی‌شک برای ما در هر شب جمعه‌ای شادی وجود دارد. عرض کردم: خدا سرورتان را افزایش دهد؛ این شادی از چیست؟ فرمود: هنگامی که شب جمعه فرا رسد، رسول الله (ص) به عرش الهی می‌رود. امامان (ع) نیز همراه او به عرش می‌روند. ما نیز همراه با آنان به عرش می‌رویم. پس روح‌های ما به بدن‌هایمان باز نمی‌گردد، مگر همراه با علمی جدید و اگر این واقعه رخ ندهد، بدون شک از بین خواهیم رفت». صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۹۵؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۹.
  5. صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۳ از همین نوشتار.
  6. جمعی از اصحاب المه، الأصول الستة عشر، ص۲۴۰؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۳۲، ۳۹۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۴۹.
  7. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۳، ص۱۰۵.
  8. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۲۳۲.
  9. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۹۴.
  10. جمعی از اصحاب ائمه، الأصول الستة عشر، ص۲۴۰، ۲۷۰.
  11. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۹۴.
  12. تصحیف در متن حدیث یا سند آن، عبارت است از اینکه کلمه‌ای از حدیث به کلمه دیگری که مشابه آن، یا نزدیک به آن است، تغییر کند؛ ر.ک: مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج۱، ص۱۸۷.
  13. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۵۵؛ مفید، محمد بن محمد، اختصاص، ص۳۱۲.
  14. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ سَمِعْتُكَ وَ أَنْتَ‏ تَقُولُ‏ غَيْرَ مَرَّةٍ لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ لَأَنْفَدْنَا»؛ از امام صادق (ع) سؤال کردم؛ پس به ایشان عرضه داشتم: در گذشته از شما شنیدم که شما بارها می‌فرمودند: چنان‌چه ما ازدیاد پیدا نکنیم، بدون شک از بین خواهیم رفت (صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۹۳). احادیث دیگری نیز وجود دارد که نشانگر تکرار این مسئله از سوی ائمه اطهار (ع) است؛ ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۵۵؛ مفید، محمد بن محمد، اختصاص، ص۳۱۳.
  15. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۳، ص۱۰۵؛ همو، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۸۹.
  16. مازندرانی، محمدصالح، شرح الکافی، ج۶، ص۲۴.
  17. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۲۵، ح۲ و ص۴۶۶، ح۸.
  18. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۲۵، ح۲ و ص۴۶۶، ح۸.
  19. «ابوحمزه از امام صادق (ع) گزارش کرده که حضرت می‌فرمود: به خدا قسم امام عالِم هیچ‌گاه جاهل نیست به گونه‌ای که به یک چیز علم داشته باشد و نسبت به چیز دیگری جهل داشته باشد. آن‌گاه فرمود: خداوند بزرگوارتر، نفوذناپذیرتر، بزرگ‌تر و کریم‌تر از آن است که اطاعت بنده‌ای را که علم آسمان و زمینش را از او دریغ می‌دارد، واجب کند. سپس حضرت فرمود: هرگز خداوند علم آسمان و زمین را از امام پنهان نمی‌کند». صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۱۲۴.
  20. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۶۱.
  21. در احادیثی، ائمه اطهار (ع) به عنوان شریک علمی رسول الله (ص) معرفی شده‌اند؛ ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۶۳.
  22. «حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ (ع) أَتَى رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِرُمَّانَتَيْنِ فَأَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِحْدَاهُمَا وَ كَسَرَ الْأُخْرَى بِنِصْفَيْنِ‏ فَأَكَلَ‏ نِصْفاً وَ أَطْعَمَ عَلِيّاً (ع) نِصْفاً ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَا أَخِي هَلْ تَدْرِي مَا هَاتَانِ الرُّمَّانَتَانِ قَالَ لَا قَالَ أَمَّا الْأُولَى فَالنُّبُوَّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَالْعِلْمُ أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ شَرِيكَهُ فِيهِ قَالَ لَمْ يُعَلِّمِ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) عِلْماً إِلَّا وَ أَمَرَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ عَلِيّاً (ع)» کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۶۳.
  23. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست» سوره شوری، آیه ۵۲.
  24. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع)عَنِ الْعِلْمِ أَ هُوَ عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ‏ أَفْوَاهِ‏ الرِّجَالِ‏ أَمْ فِي الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ قَالَ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-»  وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ  «ثُمَّ قَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكُمْ فِي هَذِهِ الْآيَةِ أَ يُقِرُّونَ أَنَّهُ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ فَقُلْتُ لَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا يَقُولُونَ فَقَالَ لِي بَلَى قَدْ كَانَ فِي حَالٍ لَا يَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّوحَ الَّتِي ذُكِرَ فِي الْكِتَابِ فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ هِيَ الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ»کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۷۴.
  25. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت ص ۲۱۸-۲۲۸.