ابداع در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
*"ابداع" یکی از [[صفات الهی]] است، به معنای ایجاد، [[آفرینش]] بدون الگوی پیشین<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «ابداع».</ref>. ابداع به معنای احداث و ایجاد چیزی است که به ماده و زمان مسبوق نباشد<ref>جرجانی، التعریفات، ص۳؛ سبزواری، شرح منظومه، ص۱۸۶.</ref>. این واژه وقتی در مورد [[خدا]] به کار میرود، به معنای ایجاد چیزی است بدون نیاز به ابزار، ماده، زمان و مکان؛ و این امکان تنها به [[خداوند]] اختصاص دارد<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بدع».</ref>. ابداع به این معنا هم در [[آیات قرآن]] قابل استخراج است و هم در سخنان [[معصومین]]{{عم}}. | *"ابداع" یکی از [[صفات الهی]] است، به معنای ایجاد، [[آفرینش]] بدون الگوی پیشین<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «ابداع».</ref>. ابداع به معنای احداث و ایجاد چیزی است که به ماده و زمان مسبوق نباشد<ref>جرجانی، التعریفات، ص۳؛ سبزواری، شرح منظومه، ص۱۸۶.</ref>. این واژه وقتی در مورد [[خدا]] به کار میرود، به معنای ایجاد چیزی است بدون نیاز به ابزار، ماده، زمان و مکان؛ و این امکان تنها به [[خداوند]] اختصاص دارد<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بدع».</ref>. ابداع به این معنا هم در [[آیات قرآن]] قابل استخراج است و هم در سخنان [[معصومین]] {{عم}}. | ||
* ابداع به معنای ایجاد، بدون وجود الگوی قبلی است؛ اما "احداث" یعنی ایجاد شیء از شیء که آن را "[[تکوین]]" مینامند. احداث وقتی است که شیء مایه قبلی داشته باشد. | * ابداع به معنای ایجاد، بدون وجود الگوی قبلی است؛ اما "احداث" یعنی ایجاد شیء از شیء که آن را "[[تکوین]]" مینامند. احداث وقتی است که شیء مایه قبلی داشته باشد. | ||
* [[حکما]] قائل هستند که هیچ چیز در [[طبیعت]] ابداعی نیست؛ همه [[تکوینی]] و احداثی هستند؛ اما اشیایی نیز ابداعیاند و در [[حقیقت]]، ایجادشان صرف ایجاد است، نه ایجاد شیء از شیء. به [[عقیده]] اینان، [[عقول]] مجرده از این نوع است. البته [[نفس]] چنین نیست. در مورد [[طبیعت]] هم اگر همه موجودات و کل آن را در نظر بگیریم، باز هم نسبت به ذات باری ابداعی است. [[طبیعت]] از چیزی به وجود نیامده و برای آفریدن آن ماده و الگوی قبلی، وجود نداشته است<ref>مطهری، الهیات شفا، ج۲، ص۱۲۱.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۹.</ref>. | * [[حکما]] قائل هستند که هیچ چیز در [[طبیعت]] ابداعی نیست؛ همه [[تکوینی]] و احداثی هستند؛ اما اشیایی نیز ابداعیاند و در [[حقیقت]]، ایجادشان صرف ایجاد است، نه ایجاد شیء از شیء. به [[عقیده]] اینان، [[عقول]] مجرده از این نوع است. البته [[نفس]] چنین نیست. در مورد [[طبیعت]] هم اگر همه موجودات و کل آن را در نظر بگیریم، باز هم نسبت به ذات باری ابداعی است. [[طبیعت]] از چیزی به وجود نیامده و برای آفریدن آن ماده و الگوی قبلی، وجود نداشته است<ref>مطهری، الهیات شفا، ج۲، ص۱۲۱.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۹.</ref>. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
تقریر [[برهان]] [[فلسفی]] [[بدیع]] بودن [[آفرینش]] [[آسمانها]] و [[زمین]] بدین نحو است که هر دو موجودی که فرض شود، در عین حال یک جهت افتراق بین آن دو خواهد بود؛ چراکه دو چیز مفروض، اگر هیچ وجه امتیازی خارج از ذاتشان نداشته باشند لازمهاش این میشود که سبب کثرت و دوگانگی، داخل در ذاتشان باشد نه خارج از آن، و در چنین صورتی ذات به صورت صِرف، فرض شده است، و ذات صِرف نه دوتایی دارد و نه تکرار میپذیرد، در نتیجه چیزی را که ما دو تا و یا چند تا فرض کردهایم، یکی میشود و این بر خلاف فرض ماست. پس نتیجه میگیریم که هر موجودی از نظر ذات مغایر با موجودی دیگر است. به همین جهت هر موجودی بدیع الوجود است، یعنی بدون این که قبل از خودش نظیری داشته باشد، و یا مانندی از آن در نظر صانعش معهود باشد وجود یافته است، در نتیجه، [[خدای سبحان]] [[مبتدع]] و بدیع السموات والارض است<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. حال اگر افراد به لحاظ ذاتشان [[متحد]] بوده ولی کثرت افرادی داشته باشند. در این صورت قوام وجودی و ممیزات شخصی هر فردی از نوع مبهم آن، اختصاص به همان فرد خواهد داشت و سایر افراد آن نوع در آن خصوصیت شرکت نخواهند داشت و بدین تقریب هر موجودی بینظیر و بیسابقه خواهد بود. و با وجود یگانه و یکتای خود از [[یگانگی]] [[آفریدگار]] عالم حکایت خواهد کرد<ref>حسینی همدانی، سید محمد، انوار درخشان، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. | تقریر [[برهان]] [[فلسفی]] [[بدیع]] بودن [[آفرینش]] [[آسمانها]] و [[زمین]] بدین نحو است که هر دو موجودی که فرض شود، در عین حال یک جهت افتراق بین آن دو خواهد بود؛ چراکه دو چیز مفروض، اگر هیچ وجه امتیازی خارج از ذاتشان نداشته باشند لازمهاش این میشود که سبب کثرت و دوگانگی، داخل در ذاتشان باشد نه خارج از آن، و در چنین صورتی ذات به صورت صِرف، فرض شده است، و ذات صِرف نه دوتایی دارد و نه تکرار میپذیرد، در نتیجه چیزی را که ما دو تا و یا چند تا فرض کردهایم، یکی میشود و این بر خلاف فرض ماست. پس نتیجه میگیریم که هر موجودی از نظر ذات مغایر با موجودی دیگر است. به همین جهت هر موجودی بدیع الوجود است، یعنی بدون این که قبل از خودش نظیری داشته باشد، و یا مانندی از آن در نظر صانعش معهود باشد وجود یافته است، در نتیجه، [[خدای سبحان]] [[مبتدع]] و بدیع السموات والارض است<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. حال اگر افراد به لحاظ ذاتشان [[متحد]] بوده ولی کثرت افرادی داشته باشند. در این صورت قوام وجودی و ممیزات شخصی هر فردی از نوع مبهم آن، اختصاص به همان فرد خواهد داشت و سایر افراد آن نوع در آن خصوصیت شرکت نخواهند داشت و بدین تقریب هر موجودی بینظیر و بیسابقه خواهد بود. و با وجود یگانه و یکتای خود از [[یگانگی]] [[آفریدگار]] عالم حکایت خواهد کرد<ref>حسینی همدانی، سید محمد، انوار درخشان، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. | ||
مطلب دیگری که از [[آیه]] فوق استفاده میشود این که بداعت [[خداوند متعال]] به نوعی خاص، از آفرینش اختصاص ندارد، بلکه تمامی موجودات از انواع، اصناف، [[اعراض]] و اوصاف، همه را تا بینهایت شامل میشود و در واقع برگشت این اسم در [[خداوند]] به [[ربوبیت]] مطلقه و اعظم او برای تمامی عالم، موجودات و صفات آنهاست<ref>موسوی سبزواری، سید عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹۲.</ref>. چنانکه [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: [[خداوند متعال]] ربوبیت خود را در [[ابداع]] [[آفرینش]] و ترکیب [[ارواح]] لطیف آنها در اجساد کدرشان قرار داد<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۷.</ref>. | مطلب دیگری که از [[آیه]] فوق استفاده میشود این که بداعت [[خداوند متعال]] به نوعی خاص، از آفرینش اختصاص ندارد، بلکه تمامی موجودات از انواع، اصناف، [[اعراض]] و اوصاف، همه را تا بینهایت شامل میشود و در واقع برگشت این اسم در [[خداوند]] به [[ربوبیت]] مطلقه و اعظم او برای تمامی عالم، موجودات و صفات آنهاست<ref>موسوی سبزواری، سید عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹۲.</ref>. چنانکه [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: [[خداوند متعال]] ربوبیت خود را در [[ابداع]] [[آفرینش]] و ترکیب [[ارواح]] لطیف آنها در اجساد کدرشان قرار داد<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۷.</ref>. | ||
بُعد دیگر، صفت [[بدیع]] در خداوند آن است که برای هر موجودی در هر لحظه، حد و مرزی است که در غیر آن لحظه این حد و مرز برای او یافت نمیشود، بنابراین هر موجودی در هر لحظه، [[جهان]] تازه و بیسابقهای است و هر لحظه [[نظام]] خاصی در آن حکمفرماست و هر آن، [[لباس]] هستی دیگری میپوشند، بنابراین [[پروردگار]] عالم، با [[علم]] و [[قدرت]] نامحدود خود آن را به وجود آورده و هر لحظه طرحریزی بیسابقهای نموده و به سوی هدفی مشخص و [[ابدی]] سوق میدهد<ref>حسینی همدانی، سید محمد، انوار درخشان، ج۶، ص۷۳.</ref>. به عبارتی اشیاء همچنان که در اصل حدوث و وجودشان به [[فیض الهی]] احتیاج دارند، در بقا و امتداد هستیشان نیز از خداوند کسب [[فیض]] میکنند، و چنانکه لحظهای فیض او قطع شود، تمامی اشیاء از [[لوح]] وجود محو خواهند شد<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۰۰.</ref>. | بُعد دیگر، صفت [[بدیع]] در خداوند آن است که برای هر موجودی در هر لحظه، حد و مرزی است که در غیر آن لحظه این حد و مرز برای او یافت نمیشود، بنابراین هر موجودی در هر لحظه، [[جهان]] تازه و بیسابقهای است و هر لحظه [[نظام]] خاصی در آن حکمفرماست و هر آن، [[لباس]] هستی دیگری میپوشند، بنابراین [[پروردگار]] عالم، با [[علم]] و [[قدرت]] نامحدود خود آن را به وجود آورده و هر لحظه طرحریزی بیسابقهای نموده و به سوی هدفی مشخص و [[ابدی]] سوق میدهد<ref>حسینی همدانی، سید محمد، انوار درخشان، ج۶، ص۷۳.</ref>. به عبارتی اشیاء همچنان که در اصل حدوث و وجودشان به [[فیض الهی]] احتیاج دارند، در بقا و امتداد هستیشان نیز از خداوند کسب [[فیض]] میکنند، و چنانکه لحظهای فیض او قطع شود، تمامی اشیاء از [[لوح]] وجود محو خواهند شد<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۰۰.</ref>. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
نکته آخر در آیه این است که مراد از اتصاف [[خداوند]] به [[فاطر]] صرفاً مربوط به گذشته و مرتبه وجود و حدوث اشیاء نیست، بلکه ناظر به [[آینده]] نیز است و صفت بر استمرار دلالت میکند؛ چراکه ایجاد پیوسته مستمر و [[فیض]] وجود قابل [[انقطاع]] نیست، و در صورت انقطاع فیض، اشیاء منعدم و نابود میشوند<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۶.</ref>. | نکته آخر در آیه این است که مراد از اتصاف [[خداوند]] به [[فاطر]] صرفاً مربوط به گذشته و مرتبه وجود و حدوث اشیاء نیست، بلکه ناظر به [[آینده]] نیز است و صفت بر استمرار دلالت میکند؛ چراکه ایجاد پیوسته مستمر و [[فیض]] وجود قابل [[انقطاع]] نیست، و در صورت انقطاع فیض، اشیاء منعدم و نابود میشوند<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۶.</ref>. | ||
آیه دیگری که بر [[بدیع]] بودن تمامی کارهای الهی دلالت میکند آیه بیست و نهم از [[سوره الرحمن]] است: {{متن قرآن|كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}}<ref>«او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.</ref>. کلمه [[شأن]] بدون الف و [[لام]] آمده تا [[تفرق]] و [[اختلاف]] را برساند. و معنای جمله این است که [[خدای متعال]] در هر روزی کاری دارد غیر آن کاری که در [[روز]] قبل داشت و غیر آن کاری که روز بعدش دارد، پس هیچ کاری از کارهای او تکراری نیست، بلکه ابداعی و بدون نمونه و [[الگو]] است و به همین جهت خود را بدیع نامیده است<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۱۵.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در ذیل [[آیه شریفه]] میفرماید: [[حمد]] و ثنا بر خداوندی که مرگپذیر نبوده و عجایب آفرینش او پایانناپذیر است؛ چراکه او در هر روزی به کار جدیدی مشغول است که سابقه نداشته است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. | آیه دیگری که بر [[بدیع]] بودن تمامی کارهای الهی دلالت میکند آیه بیست و نهم از [[سوره الرحمن]] است: {{متن قرآن|كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ}}<ref>«او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.</ref>. کلمه [[شأن]] بدون الف و [[لام]] آمده تا [[تفرق]] و [[اختلاف]] را برساند. و معنای جمله این است که [[خدای متعال]] در هر روزی کاری دارد غیر آن کاری که در [[روز]] قبل داشت و غیر آن کاری که روز بعدش دارد، پس هیچ کاری از کارهای او تکراری نیست، بلکه ابداعی و بدون نمونه و [[الگو]] است و به همین جهت خود را بدیع نامیده است<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۱۵.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در ذیل [[آیه شریفه]] میفرماید: [[حمد]] و ثنا بر خداوندی که مرگپذیر نبوده و عجایب آفرینش او پایانناپذیر است؛ چراکه او در هر روزی به کار جدیدی مشغول است که سابقه نداشته است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. | ||
[[آیات قرآن]] در زمینه ابداعی بودن [[آفرینش الهی]] بیش از موارد یاد شده است، لکن در این جا به این مقدار اکتفا میشود. | [[آیات قرآن]] در زمینه ابداعی بودن [[آفرینش الهی]] بیش از موارد یاد شده است، لکن در این جا به این مقدار اکتفا میشود. | ||
ابداعی بودن آفرینش الهی، علاوه بر [[آیات]]، در [[روایات]] نیز مورد توجه و تأکید [[معصومان]]{{ع}} واقع شده است، چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در بیان [[نورانی]] خود، ابتدای آفرینش الهی را ابداعی و بدون الگوی پیشین معرفی کرده است: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَانَ فِي أَزَلِيَّتِهِ وَحْدَانِيّاً... ابْتَدَأَ مَا ابْتَدَعَ وَ أَنْشَأَ مَا خَلَقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ لِشَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۲۸۷؛ ابنطاووس حسنی، علی بن موسی، الیقین فی امرة امیرالمؤمنین، ص۳۴۷؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۴۵.</ref>. | ابداعی بودن آفرینش الهی، علاوه بر [[آیات]]، در [[روایات]] نیز مورد توجه و تأکید [[معصومان]] {{ع}} واقع شده است، چنان که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بیان [[نورانی]] خود، ابتدای آفرینش الهی را ابداعی و بدون الگوی پیشین معرفی کرده است: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَانَ فِي أَزَلِيَّتِهِ وَحْدَانِيّاً... ابْتَدَأَ مَا ابْتَدَعَ وَ أَنْشَأَ مَا خَلَقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ لِشَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۲۸۷؛ ابنطاووس حسنی، علی بن موسی، الیقین فی امرة امیرالمؤمنین، ص۳۴۷؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۴۵.</ref>. | ||
[[امام علی]]{{ع}} نیز پیرامون ابداعی بودن آفرینش الهی میفرماید: {{متن حدیث|فَكَانَ ابْتَدَعَ مَا خَلَقَ بِلَا مِثَالٍ سَبَقَ... وَ كُلُّ صَانِعِ شَيْءٍ فَمِنْ شَيْءٍ صَنَعَ وَ اللَّهُ لَا مِنْ شَيْءٍ صَنَعَ مَا خَلَقَ..}}؛ [[خداوند]] ابتدای [[خلقت]] را بدون نمونه قبلی آفرید. (غیرخداوند) هر چیزی را از چیزی دیگر میسازد، ولکن خداوند [[مخلوقات]] را از چیز دیگر [[خلق]] نکرده است، [بلکه به صورت ابداعی [[آفریده]] است]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۲۶۹.</ref>. در بیان فوق، [[حضرت]] اولاً: تمامی مخلوقات را به [[ابداع]] [[الهی]] استناد داده است، ثانیاً: بین صنع الهی و بشری فرق گذاشته است، بدین نحو که صنع بشری برگرفته از چیز دیگری است، لکن صنع خداوند در مورد [[جهان]] مترتب بر [[صورت خیالی]] و یا الگوی خارجی نیست،؛ چراکه هیچ چیز قبل از خداوند وجود نداشته و هیچ صنعتی بر [[صنعت]] خداوند تقدم ندارد تا [[حق تعالی]] صنع خود را به مشابهت آن صنعت، ایجاد کرده باشد<ref>بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۱۲.</ref>. | [[امام علی]] {{ع}} نیز پیرامون ابداعی بودن آفرینش الهی میفرماید: {{متن حدیث|فَكَانَ ابْتَدَعَ مَا خَلَقَ بِلَا مِثَالٍ سَبَقَ... وَ كُلُّ صَانِعِ شَيْءٍ فَمِنْ شَيْءٍ صَنَعَ وَ اللَّهُ لَا مِنْ شَيْءٍ صَنَعَ مَا خَلَقَ..}}؛ [[خداوند]] ابتدای [[خلقت]] را بدون نمونه قبلی آفرید. (غیرخداوند) هر چیزی را از چیزی دیگر میسازد، ولکن خداوند [[مخلوقات]] را از چیز دیگر [[خلق]] نکرده است، [بلکه به صورت ابداعی [[آفریده]] است]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۲۶۹.</ref>. در بیان فوق، [[حضرت]] اولاً: تمامی مخلوقات را به [[ابداع]] [[الهی]] استناد داده است، ثانیاً: بین صنع الهی و بشری فرق گذاشته است، بدین نحو که صنع بشری برگرفته از چیز دیگری است، لکن صنع خداوند در مورد [[جهان]] مترتب بر [[صورت خیالی]] و یا الگوی خارجی نیست،؛ چراکه هیچ چیز قبل از خداوند وجود نداشته و هیچ صنعتی بر [[صنعت]] خداوند تقدم ندارد تا [[حق تعالی]] صنع خود را به مشابهت آن صنعت، ایجاد کرده باشد<ref>بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۱۲.</ref>. | ||
[[قاضی]] سعید [[قمی]] در توضیح [[کلام امام]]{{ع}} مینویسد: اگر مجموع جهان را (اعم از [[صادر اول]] و وسایط [[فیض]]) به خداوند نسبت دهیم ابداع است، لکن اگر به علت پیشین نسبت دهیم برخی [[ابداع]] و برخی [[تکوین]] خواهد بود<ref>قاضی سعید قمی، شرح توحید صدوق، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. | [[قاضی]] سعید [[قمی]] در توضیح [[کلام امام]] {{ع}} مینویسد: اگر مجموع جهان را (اعم از [[صادر اول]] و وسایط [[فیض]]) به خداوند نسبت دهیم ابداع است، لکن اگر به علت پیشین نسبت دهیم برخی [[ابداع]] و برخی [[تکوین]] خواهد بود<ref>قاضی سعید قمی، شرح توحید صدوق، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. | ||
[[حضرت]] در جایی دیگر [[آفرینش]] [[مخلوقات]] را ابتدایی محض و بدون رویّه و [[اندیشه]] و بدون استفاده از تجربه دیگران بیان میکند: {{متن حدیث|أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه اول، ص۴۰.</ref>. علت نیاز به [[تفکر]] در [[انسانها]] و [[بینیازی]] [[خداوند]] از آن، بدان جهت است که همواره میان [[انسان]] و حقیقتی که برای او [[هدف]] تلقی شده است کم و بیش فاصله وجود دارد، و این فاصله ناشی از نیاز به [[اندیشهها]] و تجربهها و هماهنگ ساختن [[افکار]] و [[توسل]] به ابزار و گذشت [[زمان]] و... است که بایستی از میان برداشته شوند تا هدف مفروض تحقق پیدا کند و این عوامل به هیچ وجه در [[مقام]] شامخ [[ربوبی]] وجود ندارد؛ زیرا اولاً: هیچ هدفی که سودی برای [[خدا]] داشته و یا ضرری از او دفع کند، قابل [[تصور]] نیست. ثانیاً: میان خداوند و خواسته او هیچگونه فاصلهای ندارد تا مرتفع کردن آن، نیازی به تفکر و تجربه داشته باشد ثالثاً: این که واحدهای اندیشه و تجربه برای روشن کردن مجهولات است و فرض این است که کمترین حقیقتی برای ذات احدیت تاریک نیست و حتی [[روشنگری]] وسایل [[ذهنی]] و عینی برای روشن کردن مجهولات، خاصیتی است که خداوند به آن وسائل [[عنایت]] فرموده است<ref>جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۹۳-۹۴.</ref>. مضافاً بر این که [[فکر]] متوقف بر مقدمات ومبادی است، و برای خداوند مقدمات معنا ندارد<ref>ارسطو، اثولوجیا، مترجم: حسن ملکشاهی، ص۱۳۰.</ref>. | [[حضرت]] در جایی دیگر [[آفرینش]] [[مخلوقات]] را ابتدایی محض و بدون رویّه و [[اندیشه]] و بدون استفاده از تجربه دیگران بیان میکند: {{متن حدیث|أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه اول، ص۴۰.</ref>. علت نیاز به [[تفکر]] در [[انسانها]] و [[بینیازی]] [[خداوند]] از آن، بدان جهت است که همواره میان [[انسان]] و حقیقتی که برای او [[هدف]] تلقی شده است کم و بیش فاصله وجود دارد، و این فاصله ناشی از نیاز به [[اندیشهها]] و تجربهها و هماهنگ ساختن [[افکار]] و [[توسل]] به ابزار و گذشت [[زمان]] و... است که بایستی از میان برداشته شوند تا هدف مفروض تحقق پیدا کند و این عوامل به هیچ وجه در [[مقام]] شامخ [[ربوبی]] وجود ندارد؛ زیرا اولاً: هیچ هدفی که سودی برای [[خدا]] داشته و یا ضرری از او دفع کند، قابل [[تصور]] نیست. ثانیاً: میان خداوند و خواسته او هیچگونه فاصلهای ندارد تا مرتفع کردن آن، نیازی به تفکر و تجربه داشته باشد ثالثاً: این که واحدهای اندیشه و تجربه برای روشن کردن مجهولات است و فرض این است که کمترین حقیقتی برای ذات احدیت تاریک نیست و حتی [[روشنگری]] وسایل [[ذهنی]] و عینی برای روشن کردن مجهولات، خاصیتی است که خداوند به آن وسائل [[عنایت]] فرموده است<ref>جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۹۳-۹۴.</ref>. مضافاً بر این که [[فکر]] متوقف بر مقدمات ومبادی است، و برای خداوند مقدمات معنا ندارد<ref>ارسطو، اثولوجیا، مترجم: حسن ملکشاهی، ص۱۳۰.</ref>. | ||
[[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} نیز در [[خطبه]] [[نورانی]] خود، [[آفرینش الهی]] را ابداعی و بدون الگوی پیشین معرفی میکند: {{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا}}<ref>احتجاج طبرسی، ج۱، ص۹۷؛ قیومی، جواد، صحیفة الزهراء{{س}}، ص۲۱۸.</ref>. | [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} نیز در [[خطبه]] [[نورانی]] خود، [[آفرینش الهی]] را ابداعی و بدون الگوی پیشین معرفی میکند: {{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا}}<ref>احتجاج طبرسی، ج۱، ص۹۷؛ قیومی، جواد، صحیفة الزهراء {{س}}، ص۲۱۸.</ref>. | ||
زندیقی به [[امام صادق]]{{ع}} گفت: ایجاد بدنها بعد از پوسیده شدن آنها، از [[عقل]] بینهایت دور، و از شیوه [[خرد]] مهجور است! [[امام]]{{ع}} در پاسخ فرمودند: [[حضرت]] [[واجب]] الوجود که [[عالم آفرینش]] را در مرحله اول بدون ماده و بنیان و بدون الگوی سابق [[ابداع]] و ایجاد کرده است، همان خدای منّان [[قدرت]] بر ایجاد و اعاده عالم [[خلقت]] را دارد<ref>احتجاج، ج۳، ص۳۱۷.</ref>. | زندیقی به [[امام صادق]] {{ع}} گفت: ایجاد بدنها بعد از پوسیده شدن آنها، از [[عقل]] بینهایت دور، و از شیوه [[خرد]] مهجور است! [[امام]] {{ع}} در پاسخ فرمودند: [[حضرت]] [[واجب]] الوجود که [[عالم آفرینش]] را در مرحله اول بدون ماده و بنیان و بدون الگوی سابق [[ابداع]] و ایجاد کرده است، همان خدای منّان [[قدرت]] بر ایجاد و اعاده عالم [[خلقت]] را دارد<ref>احتجاج، ج۳، ص۳۱۷.</ref>. | ||
[[عمران]] صابئی از [[امام رضا]]{{ع}} درباره منشأ خلقت و اولین موجود سؤال کردند، امام{{ع}} در پاسخ فرمودند: [[خداوند]] [[مبدی]] واحد و موجود اول بوده و پیوسته تنها بوده و چیزی با او نبود، بدان که ابداع و [[مشیت]] و [[اراده]] معنایشان واحد بوده، لکن اسمشان سه تاست و اولین ابداع و اراده او حروف است که آنها را اصل برای هر شیء و دلیل برای هر [[ادراک]] شده و گشاینده هر مشکلی قرار داد<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، التوحید، ص۴۳۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۴.</ref>. البته درباره نخستین مخلوق خداوندی در [[منابع دینی]] [[حقایق]] مختلفی وارد شده است: مانند: [[نور]] [[محمّد]]{{صل}}، عقل، نور به طور مطلق<ref>حافظ رجب برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۳۰.</ref>، [[انوار]] [[معصومان]]، آب و غیره، و در این [[استدلال]]، حروف به عنوان اولین مخلوق معرفی شده است و با توجه به بقیه [[احتجاج امام]]{{ع}} معلوم میشود که منظور همین حروف است که کلمات از آنها تشکیل میشود و مسلّم است که ماهیت حروف وسیلهای برای ابراز معانی و قالب آنهاست. بنابراین مقصود از این که حروف، نخستین خلقت ابداعی خداوند میباشد این است که نخستین مخلوق در سلسله وسائل ارائه معانی میباشد، نه نخستین مخلوق به طور مطلق، همانطوری که آب به عنوان نخستین ماده خلقت معرفی شده است، منظور نخستین ماده، برای سلسله عالم ماده است، نه به طور مطلق<ref>جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۴۵.</ref>، چنان که گاهی در کنار آب، از [[آتش]] و باد و [[خاک]] به عنوان عناصر چهارگانه [[حیات]] یاد شده است که هر چهار تا به [[ابداع]] [[الهی]] [[آفریده]] شدهاند و سایر اجسام از آنها [[خلق]] شده است<ref>بیهقی، ابوبکر، کتاب الاسماء والصفات، ص۲۴.</ref>. پیرامون [[حقیقت]] حروف، بحث دقیق و مفصلی مطرح شده که خارج از مجال این مقاله است، علاقهمندان به کتاب [[جذوات و مواقیت (کتاب)|جذوات و مواقیت]] [[میرداماد]]، مراجعه کنند. | [[عمران]] صابئی از [[امام رضا]] {{ع}} درباره منشأ خلقت و اولین موجود سؤال کردند، امام {{ع}} در پاسخ فرمودند: [[خداوند]] [[مبدی]] واحد و موجود اول بوده و پیوسته تنها بوده و چیزی با او نبود، بدان که ابداع و [[مشیت]] و [[اراده]] معنایشان واحد بوده، لکن اسمشان سه تاست و اولین ابداع و اراده او حروف است که آنها را اصل برای هر شیء و دلیل برای هر [[ادراک]] شده و گشاینده هر مشکلی قرار داد<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، التوحید، ص۴۳۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۴.</ref>. البته درباره نخستین مخلوق خداوندی در [[منابع دینی]] [[حقایق]] مختلفی وارد شده است: مانند: [[نور]] [[محمّد]] {{صل}}، عقل، نور به طور مطلق<ref>حافظ رجب برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین {{ع}}، ص۳۰.</ref>، [[انوار]] [[معصومان]]، آب و غیره، و در این [[استدلال]]، حروف به عنوان اولین مخلوق معرفی شده است و با توجه به بقیه [[احتجاج امام]] {{ع}} معلوم میشود که منظور همین حروف است که کلمات از آنها تشکیل میشود و مسلّم است که ماهیت حروف وسیلهای برای ابراز معانی و قالب آنهاست. بنابراین مقصود از این که حروف، نخستین خلقت ابداعی خداوند میباشد این است که نخستین مخلوق در سلسله وسائل ارائه معانی میباشد، نه نخستین مخلوق به طور مطلق، همانطوری که آب به عنوان نخستین ماده خلقت معرفی شده است، منظور نخستین ماده، برای سلسله عالم ماده است، نه به طور مطلق<ref>جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۴۵.</ref>، چنان که گاهی در کنار آب، از [[آتش]] و باد و [[خاک]] به عنوان عناصر چهارگانه [[حیات]] یاد شده است که هر چهار تا به [[ابداع]] [[الهی]] [[آفریده]] شدهاند و سایر اجسام از آنها [[خلق]] شده است<ref>بیهقی، ابوبکر، کتاب الاسماء والصفات، ص۲۴.</ref>. پیرامون [[حقیقت]] حروف، بحث دقیق و مفصلی مطرح شده که خارج از مجال این مقاله است، علاقهمندان به کتاب [[جذوات و مواقیت (کتاب)|جذوات و مواقیت]] [[میرداماد]]، مراجعه کنند. | ||
ابداع در منابع [[کلامی]] نیز مورد بحث برخی از [[متکلمان]] قرار گرفته است، البته متکلمان غالباً از اصطلاح ابداع استفاده نکردهاند بلکه به جای آن، اصطلاحات: ایجاد، [[احداث]] و خلق را به کار بردهاند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۳۶۳ و ۳۶۵.</ref>. و از آنجا که متکلمان [غالباً] به موجودات مجرد [[اعتقادی]] ندارند، همه این اصطلاحات در نزد آنها به معنای احداث است<ref>تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج۱، ص۵۰۵.</ref>. | ابداع در منابع [[کلامی]] نیز مورد بحث برخی از [[متکلمان]] قرار گرفته است، البته متکلمان غالباً از اصطلاح ابداع استفاده نکردهاند بلکه به جای آن، اصطلاحات: ایجاد، [[احداث]] و خلق را به کار بردهاند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۳۶۳ و ۳۶۵.</ref>. و از آنجا که متکلمان [غالباً] به موجودات مجرد [[اعتقادی]] ندارند، همه این اصطلاحات در نزد آنها به معنای احداث است<ref>تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج۱، ص۵۰۵.</ref>. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
در برخی از منابع [[کلامی]]، [[آفرینش]] [[آسمانها]] و [[زمین]] و مابین آن دو و موجودات ناشی از آنها به ابداع [[الهی]] نسبت داده شده است<ref>دیلمی، حسن بن ابوحسن، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۷۵.</ref>. | در برخی از منابع [[کلامی]]، [[آفرینش]] [[آسمانها]] و [[زمین]] و مابین آن دو و موجودات ناشی از آنها به ابداع [[الهی]] نسبت داده شده است<ref>دیلمی، حسن بن ابوحسن، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۷۵.</ref>. | ||
[[شیخ صدوق]] در کتاب [[الاعتقادات (کتاب)|الاعتقادات]] با [[تأسی]] به [[روایت]] [[پیامبر]]{{صل}} اولین ابداع و مخلوق الهی را [[نفوس]] و [[ارواح]] دانسته است<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۲۵.</ref>. | [[شیخ صدوق]] در کتاب [[الاعتقادات (کتاب)|الاعتقادات]] با [[تأسی]] به [[روایت]] [[پیامبر]] {{صل}} اولین ابداع و مخلوق الهی را [[نفوس]] و [[ارواح]] دانسته است<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۲۵.</ref>. | ||
[[ابن میثم بحرانی]] فاعلها را به سه قسم تقسیم کرده است: یکی این که تنها [[طبیعت]] و ذات فاعل، فعل را به وجود آورد مانند [[نور]] [[خورشید]]، دوم این که فاعل به منظور کسب فایدهای، کاری را انجام دهد، وسوم این که فقط [[جود]] و [[بخشندگی]] ذاتی فاعل، فعل را تحقق بخشد و از این سه قسم، قسم اول و دوم برای خداوند محال است،؛ چراکه مستلزم [[نقص]] در خداست و نسبت دادن فعل به [[خدا]] فقط به معنای سوم که به نحو ابداع و اختراع است، صحیح میباشد نه غیر آن<ref>بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۹۵.</ref>. | [[ابن میثم بحرانی]] فاعلها را به سه قسم تقسیم کرده است: یکی این که تنها [[طبیعت]] و ذات فاعل، فعل را به وجود آورد مانند [[نور]] [[خورشید]]، دوم این که فاعل به منظور کسب فایدهای، کاری را انجام دهد، وسوم این که فقط [[جود]] و [[بخشندگی]] ذاتی فاعل، فعل را تحقق بخشد و از این سه قسم، قسم اول و دوم برای خداوند محال است،؛ چراکه مستلزم [[نقص]] در خداست و نسبت دادن فعل به [[خدا]] فقط به معنای سوم که به نحو ابداع و اختراع است، صحیح میباشد نه غیر آن<ref>بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۹۵.</ref>. | ||