پرش به محتوا

جوانان در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه'
جز (جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا')
جز (جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه')
خط ۳۴: خط ۳۴:
* [[رسول خدا]] {{صل}} در ایام [[رسالت]] و نیز پس از [[تشکیل حکومت اسلامی]] از [[جوانان]] در [[اداره]] امور حساس [[جامعه اسلامی]] بهره می‌گرفت و [[مدیریت]] امور حساس [[اجتماعی]] را بر عهده آنان می‌نهاد؛ به گونه‌ای که اصرارهای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[پشتیبانی]] از [[جوانان]] لایق و تثبیت [[مقام]] آنان، اثری عمیق در افکار [[مسلمانان]] و جلب توجه بیشتر آنان به [[جوانان]] داشت. در متون [[تاریخی]] و [[روایی]] به مواردی از این توجهات و پشتیبانی‌های [[رسول خدا]] {{صل}} از [[جوانان]] و میدان دادن به آنان در عرصه‌های مختلف [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] اشاره شده است که در ادامه نمونه‌هایی را [[نقل]] می‌کنیم<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>:‌
* [[رسول خدا]] {{صل}} در ایام [[رسالت]] و نیز پس از [[تشکیل حکومت اسلامی]] از [[جوانان]] در [[اداره]] امور حساس [[جامعه اسلامی]] بهره می‌گرفت و [[مدیریت]] امور حساس [[اجتماعی]] را بر عهده آنان می‌نهاد؛ به گونه‌ای که اصرارهای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[پشتیبانی]] از [[جوانان]] لایق و تثبیت [[مقام]] آنان، اثری عمیق در افکار [[مسلمانان]] و جلب توجه بیشتر آنان به [[جوانان]] داشت. در متون [[تاریخی]] و [[روایی]] به مواردی از این توجهات و پشتیبانی‌های [[رسول خدا]] {{صل}} از [[جوانان]] و میدان دادن به آنان در عرصه‌های مختلف [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] اشاره شده است که در ادامه نمونه‌هایی را [[نقل]] می‌کنیم<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>:‌
# '''نخستین [[نماینده]] [[پیامبر]] {{صل}}:''' پس از [[دیدار]] [[دوازده نفر]] از اهالی [[مدینه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} در [[عقبه]] نخست که به پذیرش [[اسلام]] و [[بیعت]] آنان با [[پیامبر]] {{صل}} انجامید، ‌ این گروه به [[مدینه]] بازگشتند و با تبلیغات آنان، [[اسلام]] در خانه‌های [[انصار]] نیز راه یافت پس، [[انصار]]، مردی را با نامه‌ای به حضور [[نبی]] [[خدا]] {{صل}} فرستاده، از ایشان خواستند فردی را برای [[آموزش]] [[احکام دین]] و [[قرآن]] نزد آنها بفرستد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۱ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۱۴۹.</ref>. این، نخستین باری بود که پیشوای بزرگ [[اسلام]] تصمیم می‌گرفت [[نماینده]] رسمی به خارج از [[مکّه]] بفرستد. بدیهی است، فردی که [[انتخاب]] می‌شد، باید از هر جهت، شایستگی‌های لازم را برای این [[مأموریت]] حسّاس می‌داشت. ‌ [[پیامبر خدا]] {{صل}}، از میان همه [[مسلمانان]] آن روز، [[مصعب بن عمیر]] را به نمایندگی خود برگزید و او را به [[مدینه]] فرستاد؛ او [[جوانی]] کم سن و سال و از حافظان و [[قاریان]] [[قرآن]] بود و بسیاری از [[آیات قرآن]] را آموخته بود. مصعب در خانه اسعد بن [[زراره]] فرود آمد؛ او هر روز از خانه بیرون می‌رفت و به خانه‌ها و [[قبایل]] [[انصار]] مراجعه و ایشان را به پذیرش [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد و برای آنان [[قرآن]] می‌خواند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص۳۵۹؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ حمیری کلاعی، الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۱ و المنتظم، ‌ ج۳، ص۱۹۴.</ref> و [[مردم]] به صورت فردی با جمعی [[مسلمان]] می‌شدند؛ چنانکه [[اسلام]] در تمام خانه‌های [[انصار]] راه یافت و [[مردم]] بخش‌های بالای [[مدینه]] هم، به جز چند [[خانواده]] از [[قبیله]] [[اوس]] که خطمة، وائل و واقف بودند، [[مسلمان]] شدند. مصعب برای آنان [[قرآن]] می‌خواند و [[احکام دین]] را به ایشان می‌آموخت<ref>الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>. ‌ این [[جوان]] با [[ایمان]] و پرشور و [[با تدبیر]]، [[مأموریت]] خود را به خوبی انجام داد و طولی نکشید که همه اقشار [[مدینه]]، به ویژه [[نسل جوان]]، [[دعوت]] او را پذیرفتند و [[مسلمان]] شدند و نخستین [[نماز جمعه]] [[مدینه]] به [[امامت]] او برپا شد<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۱ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴.</ref>. ‌ سال بعد، [[مصعب بن عمیر]]، همراه هفتاد نفر صل [[الله]] [[مسلمانان]] [[اوس]] و [[خزرج]] برای به جا آوردن مراسم [[حج]] و نیز [[دیدار]] با [[رسول خدا]] {{صل}} از [[مدینه]] بیرون آمد و او پس از ورود به [[مکه]]، مخفیانه به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسید و خبر [[اسلام آوردن]] [[مردم مدینه]] را به اطلاع [[حضرت]] رساند که این خبر، [[شادی]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} را در پی داشت<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۳۸؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۰؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۸؛ الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۴ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
# '''نخستین [[نماینده]] [[پیامبر]] {{صل}}:''' پس از [[دیدار]] [[دوازده نفر]] از اهالی [[مدینه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} در [[عقبه]] نخست که به پذیرش [[اسلام]] و [[بیعت]] آنان با [[پیامبر]] {{صل}} انجامید، ‌ این گروه به [[مدینه]] بازگشتند و با تبلیغات آنان، [[اسلام]] در خانه‌های [[انصار]] نیز راه یافت پس، [[انصار]]، مردی را با نامه‌ای به حضور [[نبی]] [[خدا]] {{صل}} فرستاده، از ایشان خواستند فردی را برای [[آموزش]] [[احکام دین]] و [[قرآن]] نزد آنها بفرستد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۱ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۱۴۹.</ref>. این، نخستین باری بود که پیشوای بزرگ [[اسلام]] تصمیم می‌گرفت [[نماینده]] رسمی به خارج از [[مکّه]] بفرستد. بدیهی است، فردی که [[انتخاب]] می‌شد، باید از هر جهت، شایستگی‌های لازم را برای این [[مأموریت]] حسّاس می‌داشت. ‌ [[پیامبر خدا]] {{صل}}، از میان همه [[مسلمانان]] آن روز، [[مصعب بن عمیر]] را به نمایندگی خود برگزید و او را به [[مدینه]] فرستاد؛ او [[جوانی]] کم سن و سال و از حافظان و [[قاریان]] [[قرآن]] بود و بسیاری از [[آیات قرآن]] را آموخته بود. مصعب در خانه اسعد بن [[زراره]] فرود آمد؛ او هر روز از خانه بیرون می‌رفت و به خانه‌ها و [[قبایل]] [[انصار]] مراجعه و ایشان را به پذیرش [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد و برای آنان [[قرآن]] می‌خواند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص۳۵۹؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ حمیری کلاعی، الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۱ و المنتظم، ‌ ج۳، ص۱۹۴.</ref> و [[مردم]] به صورت فردی با جمعی [[مسلمان]] می‌شدند؛ چنانکه [[اسلام]] در تمام خانه‌های [[انصار]] راه یافت و [[مردم]] بخش‌های بالای [[مدینه]] هم، به جز چند [[خانواده]] از [[قبیله]] [[اوس]] که خطمة، وائل و واقف بودند، [[مسلمان]] شدند. مصعب برای آنان [[قرآن]] می‌خواند و [[احکام دین]] را به ایشان می‌آموخت<ref>الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>. ‌ این [[جوان]] با [[ایمان]] و پرشور و [[با تدبیر]]، [[مأموریت]] خود را به خوبی انجام داد و طولی نکشید که همه اقشار [[مدینه]]، به ویژه [[نسل جوان]]، [[دعوت]] او را پذیرفتند و [[مسلمان]] شدند و نخستین [[نماز جمعه]] [[مدینه]] به [[امامت]] او برپا شد<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۷؛ الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۱ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴.</ref>. ‌ سال بعد، [[مصعب بن عمیر]]، همراه هفتاد نفر صل [[الله]] [[مسلمانان]] [[اوس]] و [[خزرج]] برای به جا آوردن مراسم [[حج]] و نیز [[دیدار]] با [[رسول خدا]] {{صل}} از [[مدینه]] بیرون آمد و او پس از ورود به [[مکه]]، مخفیانه به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسید و خبر [[اسلام آوردن]] [[مردم مدینه]] را به اطلاع [[حضرت]] رساند که این خبر، [[شادی]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} را در پی داشت<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۳۸؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۰؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۸؛ الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۴ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
# '''نخستین [[فرماندار مکه]] :''' اندکی بعد از [[فتح مکه]]، [[جنگ حنین]] پیش آمد ‌و به ناچار، [[پیامبر خدا]] {{صل}} و سربازانش باید از [[مکه]] خارج شده، به سوی [[جبهه]] می‌رفتند. چون [[مکه]] به تازگی از دست [[مشرکان]] خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیری برای [[اداره]] آن تعیین می‌شد تا به امور [[شهر]] [[مکه]] - که مرکز [[جزیرة العرب]] بود و عموم [[قبایل]] و اقشار مختلف [[مردم]] به آن توجه داشتند - رسیدگی کند و علاوه بر این، در غیاب [[پیامبر]] {{صل}} جلوی بی‌نظمی‌ها را نیز بگیرد. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در میان همه [[یاران]] خود، [[جوان]] ۲۱ ساله‌ای به نام "[[عتّاب بن اسید]]" را برای این [[مسئولیت]] بزرگ برگزید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۶۵؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۷۳؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص۴۴۰ و الطبقات الکبری، ج۶، ص۵.</ref> و درباره اهمیت این [[مسئولیت]]، خطاب به او فرمود: "ای عتّاب! می‌دانی تو را بر چه کسانی گماشتم؟ تو را بر [[مردمان]] [[[شهر]]] [[خدای عزوجل]] گماشتم و اگر برای آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان می‌گماشتم"<ref>ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۵۲ و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref>. بدیهی است، [[انتصاب]] [[جوانی]] ۲۱ ساله به [[فرمانداری]] [[مکه]]، باعث رنجش خاطر و آزردگی بزرگان [[مکه]] می‌شد و [[پیامبر خدا]] {{صل}} برای پیشگیری از [[اعتراض]] آنان، [[نامه]] مفصّلی برای [[مردم]] [[مکه]] نگاشت و در پایان نوشت: "کسی در [[نافرمانی]] از او، به کمیِ سنّش [[استدلال]] نکند؛ ‌ زیرا بزرگ تر، شایسته‌تر نیست؛ بلکه [[شایسته]] تر، بزرگ‌تر است"<ref>امام حسن عسکری {{ع}}، ‌ تفسیر الامام حسن العسکری {{ع}}، ص۵۵۵- ۵۵۶ و بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۲۲.</ref>. ‌ [[عتّاب بن اسید]] تا آخر [[عمر]] [[پیامبر]] {{صل}} [[فرماندار مکه]] بود و در دوران [[مأموریت]] خود، به خوبی از عهده این [[مسئولیت]] بزرگ بر آمد<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۴۵۶؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۸ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref>. ‌
# '''نخستین [[فرماندار مکه]] :''' اندکی بعد از [[فتح مکه]]، [[جنگ حنین]] پیش آمد ‌و به ناچار، [[پیامبر خدا]] {{صل}} و سربازانش باید از [[مکه]] خارج شده، به سوی [[جبهه]] می‌رفتند. چون [[مکه]] به تازگی از دست [[مشرکان]] خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیری برای [[اداره]] آن تعیین می‌شد تا به امور [[شهر مکه]] - که مرکز [[جزیرة العرب]] بود و عموم [[قبایل]] و اقشار مختلف [[مردم]] به آن توجه داشتند - رسیدگی کند و علاوه بر این، در غیاب [[پیامبر]] {{صل}} جلوی بی‌نظمی‌ها را نیز بگیرد. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در میان همه [[یاران]] خود، [[جوان]] ۲۱ ساله‌ای به نام "[[عتّاب بن اسید]]" را برای این [[مسئولیت]] بزرگ برگزید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۶۵؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۷۳؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص۴۴۰ و الطبقات الکبری، ج۶، ص۵.</ref> و درباره اهمیت این [[مسئولیت]]، خطاب به او فرمود: "ای عتّاب! می‌دانی تو را بر چه کسانی گماشتم؟ تو را بر [[مردمان]] [[[شهر]]] [[خدای عزوجل]] گماشتم و اگر برای آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان می‌گماشتم"<ref>ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۵۲ و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref>. بدیهی است، [[انتصاب]] [[جوانی]] ۲۱ ساله به [[فرمانداری]] [[مکه]]، باعث رنجش خاطر و آزردگی بزرگان [[مکه]] می‌شد و [[پیامبر خدا]] {{صل}} برای پیشگیری از [[اعتراض]] آنان، [[نامه]] مفصّلی برای [[مردم]] [[مکه]] نگاشت و در پایان نوشت: "کسی در [[نافرمانی]] از او، به کمیِ سنّش [[استدلال]] نکند؛ ‌ زیرا بزرگ تر، شایسته‌تر نیست؛ بلکه [[شایسته]] تر، بزرگ‌تر است"<ref>امام حسن عسکری {{ع}}، ‌ تفسیر الامام حسن العسکری {{ع}}، ص۵۵۵- ۵۵۶ و بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۲۲.</ref>. ‌ [[عتّاب بن اسید]] تا آخر [[عمر]] [[پیامبر]] {{صل}} [[فرماندار مکه]] بود و در دوران [[مأموریت]] خود، به خوبی از عهده این [[مسئولیت]] بزرگ بر آمد<ref>انساب الاشراف، ج ۵، ص ۴۵۶؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۸ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref>. ‌
# '''[[جوانی]] هجده ساله؛ [[فرمانده]] [[نبرد]] با رومیان‌:''' [[پیامبر خدا]] {{صل}} در واپسین روزهای [[عمر]] شریفش، [[فرمان]] آماده شدن [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[لشکر]] [[روم]] را صادر فرمود و [[دستور]] داد که [[مسلمانان]] به سرعت برای آن آماده شوند و [[اسامه]] پسر [[زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید <ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۴۱ - ۶۴۲، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷ و الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و به او [[دستور]] داد که [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، سرزمینی بین شام و وادی القری است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص ۴۸۹) که جعفر بن ابی طالب و پدرش در این سرزمین به شهادت رسیدند. (الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref> و از [[روم]] به سوی [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان]] [[خدا]] بجنگد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳؛ السیرة النبویة، ج ۲، ص ۶۴۱ – ۶۴۲؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۷ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref>؛ در حالی که تمام، افسران ارشد، [[فرماندهان سپاه]] [[اسلام]] و بزرگان [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند [[ابوبکر]]، [[عمر]]<ref>المنتظم، ج ۴، ص ۱۶؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳ و اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>، [[ابوعبیده جراح]]، ‌ [[سعد بن ابی وقاص]] و ابوالأعور، همراه گروهی دیگر از [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند قتادة بن نعمان و سلمة بن اسلم در این [[لشکر]] گرد آمده بودند<ref>المغازی، ص ۱۱۱۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و المنتظم، ص ۱۶.</ref> و این [[اقدام]] [[پیامبر]] {{صل}} برای بسیاری از [[اصحاب]] بزرگ او، به ویژه در شرایط [[سیاسی]] آن روزها پذیرفته نبود. در نتیجه زبان به [[اعتراض]] گشودند و گفتند: "[[پیامبر]] {{صل}} [[جوانی]] کم سن و سال را به [[فرماندهی]] سابقه‌دار می‌گمارد!"<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶، المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۸؛ عیون الأثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و المنتظم، ج ۴، ص ۱۶.</ref> [[پیامبر]] {{صل}}، در حالی که از این سخن به [[خشم]] آمده بود، بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[[[ثنای الهی]]]]، فرمود: "همانا [[مردم]] به خاطر [[فرماندهی]] [[اسامه]]، زخم زبان می‌زنند. آنان پیش از این نیز درباره [[فرماندهی]] [[پدر]] [[اسامه]] چنین کرده بودند؛ در حالی که آن دو، [[شایسته]] [[فرماندهی]] بودند و [[اسامه]]، از [[دوست]] داشتنی‌ترین خاندان‌ها نزد من است؛ شما را به [[نیکی]] با [[اسامه]] سفارش می‌کنم"<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۵۱، المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۸-۳۴۹.</ref>.
# '''[[جوانی]] هجده ساله؛ [[فرمانده]] [[نبرد]] با رومیان‌:''' [[پیامبر خدا]] {{صل}} در واپسین روزهای [[عمر]] شریفش، [[فرمان]] آماده شدن [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[لشکر]] [[روم]] را صادر فرمود و [[دستور]] داد که [[مسلمانان]] به سرعت برای آن آماده شوند و [[اسامه]] پسر [[زید]] را به [[فرماندهی]] این [[لشکر]] برگزید <ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۴۱ - ۶۴۲، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷ و الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.</ref> و به او [[دستور]] داد که [[لشکر]] را تا مرز بلقاء<ref>بلقاء، سرزمینی بین شام و وادی القری است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص ۴۸۹) که جعفر بن ابی طالب و پدرش در این سرزمین به شهادت رسیدند. (الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref> و از [[روم]] به سوی [[فلسطین]] ببرد و با [[دشمنان]] [[خدا]] بجنگد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳؛ السیرة النبویة، ج ۲، ص ۶۴۱ – ۶۴۲؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۷ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref>؛ در حالی که تمام، افسران ارشد، [[فرماندهان سپاه]] [[اسلام]] و بزرگان [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند [[ابوبکر]]، [[عمر]]<ref>المنتظم، ج ۴، ص ۱۶؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳ و اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>، [[ابوعبیده جراح]]، ‌ [[سعد بن ابی وقاص]] و ابوالأعور، همراه گروهی دیگر از [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند قتادة بن نعمان و سلمة بن اسلم در این [[لشکر]] گرد آمده بودند<ref>المغازی، ص ۱۱۱۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و المنتظم، ص ۱۶.</ref> و این [[اقدام]] [[پیامبر]] {{صل}} برای بسیاری از [[اصحاب]] بزرگ او، به ویژه در شرایط [[سیاسی]] آن روزها پذیرفته نبود. در نتیجه زبان به [[اعتراض]] گشودند و گفتند: "[[پیامبر]] {{صل}} [[جوانی]] کم سن و سال را به [[فرماندهی]] سابقه‌دار می‌گمارد!"<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶، المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۸؛ عیون الأثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و المنتظم، ج ۴، ص ۱۶.</ref> [[پیامبر]] {{صل}}، در حالی که از این سخن به [[خشم]] آمده بود، بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[[[ثنای الهی]]]]، فرمود: "همانا [[مردم]] به خاطر [[فرماندهی]] [[اسامه]]، زخم زبان می‌زنند. آنان پیش از این نیز درباره [[فرماندهی]] [[پدر]] [[اسامه]] چنین کرده بودند؛ در حالی که آن دو، [[شایسته]] [[فرماندهی]] بودند و [[اسامه]]، از [[دوست]] داشتنی‌ترین خاندان‌ها نزد من است؛ شما را به [[نیکی]] با [[اسامه]] سفارش می‌کنم"<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۵۱، المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۸-۳۴۹.</ref>.


۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش