سهیل بن عمرو عامری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه'
جز (جایگزینی متن - 'رویم' به 'رویم') |
|||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
او پاسخ داد: آری! پیامبر {{صل}} فرمود: "پیش سهیل بن عمرو برو و بگو، محمد میگوید: آیا مرا پناه میدهی تا رسالت خدای خود را برسانم؟" چون آن شخص پیغام پیامبر {{صل}} را به سهیل رسانید، او گفت: "ما قبیلة [[بنی عامر بن لوی]] بر ضد [[بنی کعب]] نمیتوانیم پناه دهیم". فرستاده پیش پیامبر {{صل}} بازگشت و سخن [[سهیل بن عمرو]] را به آن حضرت رسانید. تا این که [[پیامبر]] در [[پناه]] [[مطعم بن عدی]]<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۸۸۹-۸۹۱.</ref> و به [[نقلی]] [[جبیر بن مطعم]] قرار گرفت<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۰۹، استاد یوسفی غروی در پاورقی چنین آوردهاند: صاحب مجمع البیان، مرحوم طبرسی، هم آن پناه گرفتن در کنار مطعم بن جبیر را از دلائل النبوه بیهقی، به نقل از زهدی، ج۱، ص۱۳۳ نقل میکند. سپس به نقل از قمی، خبر بازگشت پیامبر اکرم به مکه برای به جا آوردن عمره در پناه جبیر بن مطعم به مدت یک روز را روایت میکند. اگر هجرت، در ماه شوال و به مدت یک ماه کامل یا چهل روز صورت گرفته باشد در این صورت بازگشت حضرت در ماه ذی الحجه که از ماههای حرام است، صورت پذیرفته است و احتیاجی به پناه بردن به کسی نداشته است و ابن اسحاق و یعقویی هم پناه بردن به کسی را نقل نکردهاند و به علاوه، طبری سند مدعای خویش را نیاورده و فقط گفته است بعضی گفتهاند.... اگر چه ابن هشام در ج۳، ص۲۰ و واقدی در ج۱، ص۱۱ و ابن سعد در طبقات، ج۱، ص۲۱۰ و بعد از آن دو، ابن کثیر در البدایة و التهابه، ج۳، ص۱۳۷ به این مطلب اشاره کردهاند.</ref>. | او پاسخ داد: آری! پیامبر {{صل}} فرمود: "پیش سهیل بن عمرو برو و بگو، محمد میگوید: آیا مرا پناه میدهی تا رسالت خدای خود را برسانم؟" چون آن شخص پیغام پیامبر {{صل}} را به سهیل رسانید، او گفت: "ما قبیلة [[بنی عامر بن لوی]] بر ضد [[بنی کعب]] نمیتوانیم پناه دهیم". فرستاده پیش پیامبر {{صل}} بازگشت و سخن [[سهیل بن عمرو]] را به آن حضرت رسانید. تا این که [[پیامبر]] در [[پناه]] [[مطعم بن عدی]]<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۸۸۹-۸۹۱.</ref> و به [[نقلی]] [[جبیر بن مطعم]] قرار گرفت<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۰۹، استاد یوسفی غروی در پاورقی چنین آوردهاند: صاحب مجمع البیان، مرحوم طبرسی، هم آن پناه گرفتن در کنار مطعم بن جبیر را از دلائل النبوه بیهقی، به نقل از زهدی، ج۱، ص۱۳۳ نقل میکند. سپس به نقل از قمی، خبر بازگشت پیامبر اکرم به مکه برای به جا آوردن عمره در پناه جبیر بن مطعم به مدت یک روز را روایت میکند. اگر هجرت، در ماه شوال و به مدت یک ماه کامل یا چهل روز صورت گرفته باشد در این صورت بازگشت حضرت در ماه ذی الحجه که از ماههای حرام است، صورت پذیرفته است و احتیاجی به پناه بردن به کسی نداشته است و ابن اسحاق و یعقویی هم پناه بردن به کسی را نقل نکردهاند و به علاوه، طبری سند مدعای خویش را نیاورده و فقط گفته است بعضی گفتهاند.... اگر چه ابن هشام در ج۳، ص۲۰ و واقدی در ج۱، ص۱۱ و ابن سعد در طبقات، ج۱، ص۲۱۰ و بعد از آن دو، ابن کثیر در البدایة و التهابه، ج۳، ص۱۳۷ به این مطلب اشاره کردهاند.</ref>. | ||
[[سهیل بن عمرو]] نه تنها از [[پناه دادن]] پیامبر سرباز زد [بلکه] [[مسلمانان]] و [[یاران]] آن [[حضرت]] را هم [[آزار]] میداد. هنگامی که [[قبایل عرب]] و از جمله [[اوس]] و [[خزرج]] جهت به جا آوردن [[مناسک]] به [[مکه]] میآمدند، پیامبر {{صل}} [[[دین]]] [[اسلام]] را بر آنها عرضه میکرد و آنها به پیامبر [[ایمان]] میآوردند. پس از پایان [[مراسم حج]] هنگامی که برای [[قریش]] مسلم شد که [[حاجیان]] از [[منی]] کوچ کرده و به خصوص [[مردم مدینه]] از [[شهر]] مکه خارج شدهاند، قریش به دنبال آنان بیرون آمده و از تعقیب کردنشان نتیجه ای نگرفتند، و فقط به [[سعد بن عباده]] "[[خزرجی]]" و [[منذر بن عمرو]] در آذاخر رسیدند. سعد و [[منذر]] هر دو از [[نقبا]] بودند؛ آنها منذر را نتوانستند دستگیر کنند و او به هر وسیلهای بود خود را از چنگ ایشان خارج و فرار کرد ولی آنها [[سعد بن عباده]] را دستگیر کرده، به وسیله نواری که پالان مرکبش را با آن بسته بود، دستهای او را به گردنش محکم بسته و او را به [[شهر | [[سهیل بن عمرو]] نه تنها از [[پناه دادن]] پیامبر سرباز زد [بلکه] [[مسلمانان]] و [[یاران]] آن [[حضرت]] را هم [[آزار]] میداد. هنگامی که [[قبایل عرب]] و از جمله [[اوس]] و [[خزرج]] جهت به جا آوردن [[مناسک]] به [[مکه]] میآمدند، پیامبر {{صل}} [[[دین]]] [[اسلام]] را بر آنها عرضه میکرد و آنها به پیامبر [[ایمان]] میآوردند. پس از پایان [[مراسم حج]] هنگامی که برای [[قریش]] مسلم شد که [[حاجیان]] از [[منی]] کوچ کرده و به خصوص [[مردم مدینه]] از [[شهر]] مکه خارج شدهاند، قریش به دنبال آنان بیرون آمده و از تعقیب کردنشان نتیجه ای نگرفتند، و فقط به [[سعد بن عباده]] "[[خزرجی]]" و [[منذر بن عمرو]] در آذاخر رسیدند. سعد و [[منذر]] هر دو از [[نقبا]] بودند؛ آنها منذر را نتوانستند دستگیر کنند و او به هر وسیلهای بود خود را از چنگ ایشان خارج و فرار کرد ولی آنها [[سعد بن عباده]] را دستگیر کرده، به وسیله نواری که پالان مرکبش را با آن بسته بود، دستهای او را به گردنش محکم بسته و او را به [[شهر مکه]] آورده و در آنجا [[شکنجه]] کردند. آنها [[موی سر]] او را که بلند و زیاد بود گرفته و در کوچههای مکه میکشیدند. سعد گوید: در همان حال که مرا بدین وضع در کوچههای شهر میگرداندند، مردی خوش رو و بلند قامت را که بعدها معلوم شد [[سهیل بن عمرو]] بود، دیدم که به سوی ما میآمد. با خود گفتم: اگر خیر و [[نیکی]] نزد شخصی از اینها یافت شود، نزد این مرد خواهد بود ولی چون به من نزدیک شد دست خود را بلند کرده و سیلی محکمی به صورت من زد. من دانستم که نزد هیچ کدام از ایشان خیری یافت نخواهد شد<ref>زندگانی محمد {{صل}}، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۲۹۵ (نقل با تصرف)؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۸۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۲۴۶.</ref>. | ||
[[سهیل]] [[مردم]] مکه را در [[جنگ بدر]] علیه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تحریک و به آنها در [[جنگ]]، [[کمک مالی]] هم میکرد. وقتی [[ابوسفیان بن حرب]] به [[سرپرستی]] کاروانی از [[قریش]] - که حامل کالاهایی بود - از [[شام]] رسید، [[رسول خدا]] حرکت کرد تا کاروان را متوقف کند، فرستاده [[ابوسفیان]]، [[ضمضم بن عمرو غفاری]]، در مکه نزد قریش آمده و اعلام خطر کرد. (اگر چه) ابوسفیان [[راه]] را رها کرده و کاروان را رهانی داده بود. پس سهیل بن عمرو در میان جمعی از مردان قریش برخاست و گفت: ای گروه قریش! این [[محمد]] و [[جوانان]] از [[دین]] برگشته شما و [[اهل]] مدینهاند که قصد کاروان و کالاهای شما و [[قریش]] را دارند. هر کس اسب میخواهد، حاضرست و هر کس [[یاری]] میخواهد، آماده است"<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۱۵۱.</ref>. سپس [[زمعة بن اسود]] برخاسته، گفت: "[[سوگند]] به [[لات]] و [[عزی]] که کاری از این بزرگتر تا کنون برای شما پیش نیامده است؛ چرا که [[محمد]] و [[اهل]] یثرب به کاروان شما که همه [[سرمایه]] تان در آن است، [[طمع]] بستهاند بنابراین باید همگی به [[جنگ]] ایشان روید و هیچکس از شما نباید خودداری کند. هر کس یاری میخواهد همه چیز آماده است". سپس آماده جنگ شده و حرکت کردند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[سهیل بن عمرو - افشار (مقاله)|مقاله «سهیل بن عمرو»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۳۸۵-۳۸۸.</ref> | [[سهیل]] [[مردم]] مکه را در [[جنگ بدر]] علیه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تحریک و به آنها در [[جنگ]]، [[کمک مالی]] هم میکرد. وقتی [[ابوسفیان بن حرب]] به [[سرپرستی]] کاروانی از [[قریش]] - که حامل کالاهایی بود - از [[شام]] رسید، [[رسول خدا]] حرکت کرد تا کاروان را متوقف کند، فرستاده [[ابوسفیان]]، [[ضمضم بن عمرو غفاری]]، در مکه نزد قریش آمده و اعلام خطر کرد. (اگر چه) ابوسفیان [[راه]] را رها کرده و کاروان را رهانی داده بود. پس سهیل بن عمرو در میان جمعی از مردان قریش برخاست و گفت: ای گروه قریش! این [[محمد]] و [[جوانان]] از [[دین]] برگشته شما و [[اهل]] مدینهاند که قصد کاروان و کالاهای شما و [[قریش]] را دارند. هر کس اسب میخواهد، حاضرست و هر کس [[یاری]] میخواهد، آماده است"<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۱۵۱.</ref>. سپس [[زمعة بن اسود]] برخاسته، گفت: "[[سوگند]] به [[لات]] و [[عزی]] که کاری از این بزرگتر تا کنون برای شما پیش نیامده است؛ چرا که [[محمد]] و [[اهل]] یثرب به کاروان شما که همه [[سرمایه]] تان در آن است، [[طمع]] بستهاند بنابراین باید همگی به [[جنگ]] ایشان روید و هیچکس از شما نباید خودداری کند. هر کس یاری میخواهد همه چیز آماده است". سپس آماده جنگ شده و حرکت کردند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[سهیل بن عمرو - افشار (مقاله)|مقاله «سهیل بن عمرو»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۳۸۵-۳۸۸.</ref> |