پرش به محتوا

خوارج در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶٬۸۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:


پس از رسیدن خبر نتیجه [[حکمیت]] به [[مردم کوفه]]، خوارج به [[دیدار]] هم رفتند و قرار گذاشتند که نزد [[عبدالله بن وهب راسبی]] جمع شوند. آنها [[فرماندهی]] خود را به [[زیدبن حصین طایی]]<ref>در بعضی منابع مثل الاخبار الطوال وی «یزید بن حصین طایی» نام برده شده است.</ref> که از زاهدانشان بود، پیشنهاد کردند، ولی او نپذیرفت. سپس به [[شریح بن ابی اوفی عبسی]]<ref>شریح بن ابی اوفی: در بحث از سران خوارج درباره او سخن خواهیم گفت.</ref> پیشنهاد کردند و او نیز قبول نکرد. آن‌گاه از [[عبدالله بن وهب راسبی]] خواستند تا [[فرماندهی]] [[خوارج]] را برعهده گیرد. عبدالله گفت: بیایید! به [[خدا]] قسم فرماندهی را نه از روی میل و رغبت به [[دنیا]] و یا فرار از [[مرگ]] می‌پذیرم، بلکه تنها به [[امید]] بسیاری که به [[اجر]] فراوان آن دارم، قبول کردم. سپس دست خود را دراز کرد و خوارج با او [[بیعت]] کردند. [[زید بن حصین]] گفت: اگر همه با هم از [[کوفه]] بیرون رویم ما را تعقیب خواهند کرد، بهتر است که تنها و پنهانی از [[شهر]] خارج شویم و چون در [[مدائن]]، مدافعانی برای آن شهر هست، کنار پل [[نهروان]] قرار بر [[اجتماع]] بگذارید و همان جا توقف کنید و به [[برادران]] ما در [[بصره]] بنویسید تا کنار همان پل به ما بپیوندند<ref>نک: الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۶و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ والاخبار الطوال، ص۲۰۲ و تاریخ طبری، ج۵، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۱۲.</ref>
پس از رسیدن خبر نتیجه [[حکمیت]] به [[مردم کوفه]]، خوارج به [[دیدار]] هم رفتند و قرار گذاشتند که نزد [[عبدالله بن وهب راسبی]] جمع شوند. آنها [[فرماندهی]] خود را به [[زیدبن حصین طایی]]<ref>در بعضی منابع مثل الاخبار الطوال وی «یزید بن حصین طایی» نام برده شده است.</ref> که از زاهدانشان بود، پیشنهاد کردند، ولی او نپذیرفت. سپس به [[شریح بن ابی اوفی عبسی]]<ref>شریح بن ابی اوفی: در بحث از سران خوارج درباره او سخن خواهیم گفت.</ref> پیشنهاد کردند و او نیز قبول نکرد. آن‌گاه از [[عبدالله بن وهب راسبی]] خواستند تا [[فرماندهی]] [[خوارج]] را برعهده گیرد. عبدالله گفت: بیایید! به [[خدا]] قسم فرماندهی را نه از روی میل و رغبت به [[دنیا]] و یا فرار از [[مرگ]] می‌پذیرم، بلکه تنها به [[امید]] بسیاری که به [[اجر]] فراوان آن دارم، قبول کردم. سپس دست خود را دراز کرد و خوارج با او [[بیعت]] کردند. [[زید بن حصین]] گفت: اگر همه با هم از [[کوفه]] بیرون رویم ما را تعقیب خواهند کرد، بهتر است که تنها و پنهانی از [[شهر]] خارج شویم و چون در [[مدائن]]، مدافعانی برای آن شهر هست، کنار پل [[نهروان]] قرار بر [[اجتماع]] بگذارید و همان جا توقف کنید و به [[برادران]] ما در [[بصره]] بنویسید تا کنار همان پل به ما بپیوندند<ref>نک: الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۶و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ والاخبار الطوال، ص۲۰۲ و تاریخ طبری، ج۵، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۱۲.</ref>
==[[رویارویی]] امیرالمؤمنین{{ع}} با خوارج==
حضرت علی{{ع}} وقتی که در برابر [[خوارج]] قرار گرفت، درباره کشتن [[عبدالله بن خباب]] از آنها سؤال کرد. آنها به کشتن وی [[اقرار]] و اعتراف کردند. حضرت فرمود: از گردان‌ها و گروه‌های آنها به طور جداگانه سؤال کنید (شاید افرادی باشند که از این کشتن بیزارند). سؤال کردند و همه آنها اقرار کردند. حضرت فرمود: چه کسی [[ابن خباب]] را کشته است؟ آنها گفتند: تو را می‌کشیم همان گونه که او را کشتیم یا گفتند: همگی ما او را کشتیم. حضرت فرمود: به [[خدا]] قسم اگر تمام [[اهل]] [[دنیا]] این گونه به [[قتل]] عبدالله اقرار کنند و من توانا باشم بر کشتن آنها به خاطر او، آنها را خواهم کشت<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ أَقَرَّ أَهْلُ الدُّنْيَا كُلُّهُمْ بِقَتْلِهِ هَكَذَا وَ أَنَا أَقْدِرُ عَلَى قَتْلِهِمْ بِهِ لَقَتَلْتُهُمْ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۲؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۰۱ و ج۳۳، ص۳۵۵.</ref>.
سپس حضرت در برابر آنها ایستاد و [[سخنرانی]] کرد و [[پند]] و [[اندرز]] داد<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۳۶، ص۱۱۹.</ref>؛ اما آن‎ها متنبه نشدند و گفتند با [[یاران علی]]{{ع}} [[سخن]] نگویید و آماده [[جنگ]] شوید و به [[دیدار]] خدا به سوی [[بهشت]] بشتابید.
آنگاه خوارج به سوی پل حرکت کردند. [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} گفتند: خوارج از پل عبور کردند. حضرت فرمود: هرگز از پُل نمی‌گذرند.
پس گروهی را برای تحقیق فرستادند. آنان هم آمدند و گفتند: خوارج از رودخانه گذشتند. میان خوارج و [[سپاه]] حضرت شاخه‌ای از رودخانه فاصله بود و آن گروه از [[ترس]] مقدمه سپاه خوارج نزدیک نشدند و برگشتند و بدون تحقیق گفتند: آنان از رودخانه گذشتند. [[امام]] فرمود: به خدا [[سوگند]] آنها از رودخانه عبور نکرده‌اند. کشتارگاه آنان این سوی پل است و به خدا سوگند از شما ده نفر هم کشته نمی‌شود و از ایشان ده نفر هم سالم باقی نمی‌ماند. علی{{ع}} پیش رفت و دید که خوارج کنار پل هستند و از رودخانه عبور نکرده‌اند [[مردم]] در ابتدا در [[صحت]] گفتار حضرت[[شک]] کرده بودند، ولی همین که دیدند [[خوارج]] از رودخانه نگذشته‌اند، [[تکبیر]] گفتند و وضعیت آنان را به [[امام]] گزارش دادند. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند دروغ]] نگفتم و به من هم [[دروغ]] گفته نشده است. آنگاه دو گروه صف آرایی کردند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 253 - 254.</ref>
== درگیری دو نیرو ==
[[امام علی]]{{ع}} به [[ابو ایوب]] پرچم امانی سپرده بود، او بانگ برداشت و گفت: هر کس از شما خوارج که زیر این پرچم آید، مشروط به آنکه کسی را نکشته و راه نبسته باشد، در امان خواهد بود. هر کس هم به [[کوفه]] یا [[مدائن]] برگردد و از این گروه خود را کنار بکشد، او هم در امان است. ما پس از این که [[قاتلان]] [[برادران]] خویش را بکشیم، نیازی به ریختن [[خون]] شما نداریم.
خوارج در ابتدا چهار هزار نفر بودند که تنها همراه [[عبدالله بن وهب]] هزار و هشتصد نفر باقی مانده بود (و بقیه دست از [[جنگ]] برداشتند) که به سوی [[سپاه علی]]{{ع}} [[حمله]] آوردند. آن حضرت به [[یاران]] خود گفته بود که شما دست بدارید، تا آنان جنگ را شروع کنند. خوارج بانگ برداشتند: پیش به سوی [[بهشت]] و حمله کردند. سواران [[سپاه]] حضرت به دو گروه تقسیم شدند: عده‌ای به سمت راست و دسته‌ای به سمت چپ رفتند. تیراندازان شروع به تیر اندازی کردند و سواران هم از دو سو حمله نمودند. پیادگان نیز با [[شمشیر]] و نیزه حمله بردند و چیزی نگذشت که آنان را از پای درآوردند و در کمتر از ساعتی آنان را کشتند؛ گویی به آنان گفته شده بود بمیرید و آنان مردند.
امام علی{{ع}} آنچه در اردوگاه آنان بود، جمع کرد؛ [[اسلحه]] و [[چهار پایان]] را که در جنگ به کار رفته بود، میان [[مسلمانان]] تقسیم کرد و دیگر کالاها و بردگان و [[کنیزان]] را به صاحبانشان رد فرمود.
[[عدی بن حاتم]] کشتگان خود را که در میان خوارج بودند، [[دفن]] کرد. چون این خبر به آن حضرت رسید، فرمود: می‌کشیدشان و دفن می‌کنید؛ حرکت کنید و [[مردم]] حرکت کردند و از [[یاران علی]]{{ع}} فقط هفت نفر کشته شدند که از جمله ایشان [[یزید بن نُوَیره]] بود که از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و دارای سابقه بود<ref>. نویری، نهایة الارب، ج۵، ص۲۲۳.</ref>.
این [[خوارج]] همان کسانی هستند که در کتاب‌ها [[حدیثی]] از [[پیامبر]]{{صل}} درباره آن‎ها نقل شده است که فرمود: گروهی از [[دین]] بیرون میروند، مانند بیرون رفتن تیر از کمان. آنها را بکشید؛ زیرا کشتن آن‎ها پاداشی است برای کسانی که آنها را کشته‌اند در [[روز قیامت]]<ref>{{متن حدیث|يَخْرُجُ قَوْمٌ... يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ َّفَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَنْ قَتَلَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۷؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۴۰.</ref>.
و پیامبر{{صل}} فرمود: گروهی خروج می‌کنند که از دین بیرون می‌روند همچنان که تیر از کمان بیرون می‌رود و نشانه آن مردی است که دست او ناقص است<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۸.</ref>. از این روی [[امام علی]]{{ع}} در میان کشتگان به جستوجوی وی برآمد و آن مرد را پیدا کرد. بالای بازوی او گوشتی همچون پستان [[زن]] بود که اطرافش موهای سیاه بود و چون آن را می‌کشیدند به اندازه دست دیگر دراز می‌‌شد و چون رهایش می‌کردند، به طرف شانه‌اش جمع می‌شد.
علی{{ع}} پیش از واقعه خوارج این موضوع را پی در پی به مردم گفته بود. نام این [[مرد]] [[حرقوص]] بود. [[جنگ]] با [[خوارج نهروان]] در سال سی و هشتم صورت گرفته است<ref>نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 254 - 256.</ref>
==شورش‌های دیگر خوارج==
از [[تاریخ]] استفاده می‌شود که حرکت و ضدیت خوارج، منحصر به خوارج نهروان نبود، بلکه گروه‌های دیگری نیز در [[مخالفت با امام علی]]{{ع}} [[قیام]] کردند.
[[ابن اثیر]] گوید: چون خوارج نهروان کشته شدند، [[اشرس بن عوف شیبانی]] بر علی{{ع}} خروج کرد و نخست با دویست نفر در دَسکَره<ref>دسکره معرب دستگرد، نام شهری است در عراق، نزدیک دجله در مغرب بغداد. معجم البلدان، ج۲، ص۴۵۵.</ref> بود و سپس به سوی أنبار حرکت کرد.
علی{{ع}} [[اشرس بن حسان]] را همراه سیصد نفر به مقابله با او فرستاد. ولی أشرس در ماه [[ربیع الآخر]] [[سال]] سی و هشتم کشته شد. سپس [[هلال بن علقمه]] که از [[قبیله]] [[تیم الرباب]] بود، همراه برادرش، مُجالد، خروج کرد و به ماسَبَذان آمد. علی{{ع}} [[معقل بن قیس ریاحی]] را به مقابله وی فرستاد. او موفق شد که هلال و اصحابش را - که دویست نفر بودند - بکشد و کشته شدن آنان در [[جمادی الاولی]] سال سی و هشتم بود.
بعدها [[اشهب بن بشر]] که نامش را «اشعث» هم گفته‌اند و از قبیله بَجیلَه بود همراه یکصد و هشتاد نفر خروج کرد و به نبردگاه [[هلال بن علقمه]] آمد و بر جنازه‌ها [[نماز]] گزارد و هر کس را توانست [[دفن]] کرد. علی{{ع}} [[جاریة بن قدامه سعدی]] یا [[حُجر بن عدی]] را به مقابله او فرستاد و دو گروه در [[جرجرایا]] که در [[سرزمین]] جُوخی است رویاروی شدند و أشهب و [[یاران]] وی در [[جمادی الآخر]] سال سی و هشتم کشته شدند.
سپس [[سعید بن قفل تیمی]] که از قبیله [[تیم الله بن ثعلبه]] است در [[ماه رجب]] در بَندَ نیجَین همراه دویست نفر خروج کرد و به [[شهر]] دَرزَیجان که در دو فرسنگی [[مدائن]] است، آمد. [[مُجَیعَد بن مسعود]] به مقابله با آنان رفت و در همان ماه آنان را نابود کرد.
بعدها [[ابو مریم سُعدی تیمی]] خروج کرد و به شهر زوُر آمد. بیشتر همراهان او از بردگان بودند و گفته شده است همراه او از [[عرب‌ها]] پنج یا سه نفر بودند. دویست یا چهارصد مرد با او همراه شدند و به پنج فرسنگی [[کوفه]] آمد و در آنجا [[اردو]] زد. علی{{ع}} کسی را نزد او فرستاد و از او خواست [[بیعت]] کند و به کوفه آید. وی نپذیرفت و گفت: میان ما جز [[جنگ]] چیز دیگری نخواهد بود. علی{{ع}} [[شریح بن هانی]] را همراه هفتصد نفر به سوی او روانه فرمود. [[خوارج]] بر شریح [[حمله]] کردند و همراهان شریح گریختند و شریح با دویست نفر باقی مانده، در کنار دهکده‌ای [[پناه]] گرفت. برخی از همراهان گریخته‌اش برگشتند و دیگران به [[کوفه]] رفتند. علی{{ع}} خود بیرون آمد و [[جاریة بن قدامه سعدی]] را پیشاپیش فرستاد. و آن‎ها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کرد و از کشته شدن برحذر داشت، اما نپذیرفتند. علی{{ع}} نیز آنان را به [[حق]] دعوت کرد و نپذیرفتند. چون [[جنگ]] درگرفت، [[یاران]] حضرت آنان را کشتند غیر از پنجاه نفر که [[امان]] خواستند و به آنان امان داده شد و چهل نفر که زخمی بودند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دستور فرمود آن‎ها را به کوفه آوردند و معالجه کردند تا بهبود یافتند. این جنگ در [[ماه رمضان]] [[سال]] سی و هشتم اتفاق افتاد و این گروه، از [[شجاع‌ترین]] [[خوارج]] بودند، چون جرئت کردند به نزدیک کوفه بیایند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۲۳.</ref>.
از جمله حرکت‌های مخالف [[حضرت علی]]{{ع}} خروج [[خریت بن راشد تمیمی]] و [[بنی ناجیه]] بود.
بنابراین علی{{ع}} علاوه بر سه جنگ معروف و دفع یورش‌های مزدوران [[معاویه]]، شش درگیری با خوارج داشته است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 256 - 258.</ref>
==[[اعتقادات]] خوارج==
ریشه اصلی [[خارجیگری]] را چند چیز تشکیل می‌داد:
#[[تکفیر]] علی{{ع}}، [[عثمان]]، معاویه، [[اصحاب جمل]] و [[اصحاب]] [[تحکیم]] - کسانی که به [[حکمیت]] [[رضا]] دهند - عموماً مگر آنکه به حکمیت [[رأی]] داده و سپس [[توبه]] کرده باشند.
#تکفیر کسانی که مایل به [[کفر]] علی{{ع}}، عثمان و دیگران - که یادآور شدیم - نباشند.
#[[ایمان]]، تنها [[عقیده]] [[قلبی]] نیست، بلکه عمل به [[اوامر]] و ترک [[نواهی]] جزو [[ایمان]] است؛ایمان[[امر]] مرکبی از [[اعتقاد]] و عمل است.
#[[وجوب]] بلاشرط [[شورش]] بر [[والی]] و [[امام]] [[ستمگر]]. می‌‌گفتند: [[امر به معروف و نهی از منکر]] مشروط به چیزی نیست و در همه جا بدون استثنا باید این [[دستور الهی]] انجام گیرد. اینها به واسطه این [[عقاید]]، تمام [[مردم]] روی [[زمین]] را [[کافر]]، مهدور الدم و [[مخلد]] در [[آتش]] می‌دانستند.
استاد [[شهید مطهری]] ممیزات [[خوارج]] را چهار چیز ذکر کرده است:
#آنها روحیه‌ای مبارزه‌گر و [[فداکار]] داشتند و در راه [[عقیده]] و ایده خویش سرسختانه می‌کوشیدند.
#آنها مردمی [[عبادت]] پیشه و متنسک بودند؛ شب‌ها را به عبادت می‌گذراندند؛ به [[دنیا]] و زخارف آن بی‌میل بودند.
#خوارج مردمی [[جاهل]] و [[نادان]] بودند و در اثر [[جهالت]] و [[نادانی]]، [[حقایق]] را نمی‌فهمیدند و بد [[تفسیر]] می‌کردند. این کج فهمی‌ها به صورت یک [[مذهب]] درآمد که بزرگ‌ترین فداکاری‌ها را در راه تثبیت آن از خویش بروز دادند.
#آنان مردمی تنگ نظر و کوته بین بودند؛ [[اسلام]] را در اندیشه‌های محدود خود محصور کرده بودند و افراد دیگر را [[جهنمی]] می‌دانستند<ref>مطهری، جاذبه و دافعه علی، ص۱۲۷ به نقل از: ضحی الاسلام، ج۳، ص۳۳۰ به نقل از: الفَرقُ بین الفِرَق.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 258 - 259.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش