ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست') |
||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] فرزند ابوذر، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: «بیشتر عبادت وی [[تفکر]] است و تمام [[روز]] را تنها نشسته و [[فکر]] میکند». | مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] فرزند ابوذر، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: «بیشتر عبادت وی [[تفکر]] است و تمام [[روز]] را تنها نشسته و [[فکر]] میکند». | ||
[[ابن اثیر]] آورده است که ابوذر سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را عبادت میکرد و از [[بتپرستی]] | [[ابن اثیر]] آورده است که ابوذر سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را عبادت میکرد و از [[بتپرستی]] دست برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref>سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۲.</ref> | ||
=== [[روایت]] از [[پیامبر]]{{صل}} === | === [[روایت]] از [[پیامبر]]{{صل}} === | ||
خط ۲۱۰: | خط ۲۱۰: | ||
در این موقع علی{{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند». مروان به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و عثمان هم سخت بر علی{{ع}} خشمناک شد. | در این موقع علی{{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند». مروان به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و عثمان هم سخت بر علی{{ع}} خشمناک شد. | ||
وقتی ابوذر برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، علی{{ع}} به او فرمود: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا [[خشم]] کردی، پس به همان کسی که برایش [[غضب]] کردی، [[امیدوار]] باش، این [[مردم]] از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتاند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند ([[عذاب الهی]]) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه [[بینیازی]] از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که [[پیروزی]] برای کیست و چه کسی بیشتر مورد [[حسرت]] قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای [[آسمانها]] و [[زمین]] به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، [[خداوند]] راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! [[آرامش]] خویش را تنها در [[حق]] جست و جو کن و غیر از [[باطل]] چیزی تو را به [[وحشت]] نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) | وقتی ابوذر برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، علی{{ع}} به او فرمود: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا [[خشم]] کردی، پس به همان کسی که برایش [[غضب]] کردی، [[امیدوار]] باش، این [[مردم]] از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتاند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند ([[عذاب الهی]]) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه [[بینیازی]] از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که [[پیروزی]] برای کیست و چه کسی بیشتر مورد [[حسرت]] قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای [[آسمانها]] و [[زمین]] به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، [[خداوند]] راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! [[آرامش]] خویش را تنها در [[حق]] جست و جو کن و غیر از [[باطل]] چیزی تو را به [[وحشت]] نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) دست از تو بر میداشتند»<ref>{{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} به همراهان خود فرمود: «با عمویتان خداحافظی کنید، [[عقیل]]! تو هم با برادرت [[وداع]] کن». | ||
عقیل گفت: «ابوذر! چگونه با تو سخن بگویم با آنکه میدانی تو را [[دوست]] میداریم و تو هم ما را دوست داری و جدایی از تو بر ما سخت است، اما [[تقوا]] پیشه کن؛ زیرا [[نجات]] و [[رستگاری]] در آن است و [[بردبار]] باش که [[بردباری]]، [[بزرگواری]] است؛ بدان که سنگین و دشوار دانستن [[صبر]] از [[ناتوانی]] است و دور دانستن [[عافیت]] و نجات [[ناامیدی]] است، بنابراین از ناامیدی و [[ناشکیبایی]] دوری کن». | عقیل گفت: «ابوذر! چگونه با تو سخن بگویم با آنکه میدانی تو را [[دوست]] میداریم و تو هم ما را دوست داری و جدایی از تو بر ما سخت است، اما [[تقوا]] پیشه کن؛ زیرا [[نجات]] و [[رستگاری]] در آن است و [[بردبار]] باش که [[بردباری]]، [[بزرگواری]] است؛ بدان که سنگین و دشوار دانستن [[صبر]] از [[ناتوانی]] است و دور دانستن [[عافیت]] و نجات [[ناامیدی]] است، بنابراین از ناامیدی و [[ناشکیبایی]] دوری کن». |