پرش به محتوا

قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۸۷: خط ۳۸۷:


آری، معاویه برای رسیدن به [[حکومت]] و [[استحکام]] پایه‌های [[ریاست]] خود دست به هر کاری می‌زد و [[مردم]] را [[فریب]] می‌داد و [[نوشتن]] [[نامه]] از قول [[قیس بن سعد]] و خواندن آن برای مردم [[شام]] از نظر معاویه کار کوچک و بی‌اهمیتی بود که مرتکب شد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 52 - 55.</ref>
آری، معاویه برای رسیدن به [[حکومت]] و [[استحکام]] پایه‌های [[ریاست]] خود دست به هر کاری می‌زد و [[مردم]] را [[فریب]] می‌داد و [[نوشتن]] [[نامه]] از قول [[قیس بن سعد]] و خواندن آن برای مردم [[شام]] از نظر معاویه کار کوچک و بی‌اهمیتی بود که مرتکب شد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 52 - 55.</ref>
==[[آگاهی]] علی{{ع}} از [[نامه]] ساختگی [[معاویه]]==
هنگامی که معاویه نامه ساختگی خود را برای [[مردم]] [[شام]] خواند. در [[سرزمین شام]] شایع شد که [[قیس بن سعد]] با معاویه [[صلح]] کرده است: [[جاسوسان]] علی{{ع}} که در شام بودند این خبر را به [[علی بن ابی طالب]] گزارش دادند. حضرت از این مطلب [[تعجب]] نمود و برایش مشکل بود که بپذیرد قیس بن سعد با معاویه صلح کرده است. از این رو فرزندانش [[حسن]] و [[حسین]] و [[محمد بن حنفیه]] و [[عبدالله بن جعفر]] را فرا خواند و آنها را در جریان امر گذاشته و از آنها نظر خواست. [[عبدالله بن جعفر]] گفت: «ای [[امیرمؤمنان]]، مشکوک را رها کن و غیر مشکوک را [[جانشین]] آن ساز و قیس را از [[مصر]] برکنار فرما». علی{{ع}} فرمود: به [[خدا]] قسم من این مطلب را درباره قیس نمی‌پذیرم که او با معاویه صلح کرده باشد.<ref>{{متن حدیث|إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أُصَدِّقُ بِهَذَا عَلَى قَيْسٍ}}؛</ref> عبدالله گفت: قیس را برکنار کن اگر آنچه گفته شده ([[صلح با معاویه]]) راست باشد در صورتی که او را برکنار کنی از تو، جدا نخواهد شد. حضرت فرمود: آری آنها ([[انصار]]) چنین می‌باشند. در این [[زمان]] نامه‌ای از قیس رسید که در آن نوشته بود: اما بعد، ای [[امیرالمؤمنین]] که [[خداوند]] تو را گرامی داشته و [[عزت]] داده من به شما گزارش می‌دهم که در اینجا مردمانی هستند که [[کناره‌گیری]] را [[انتخاب]] کرده و از من خواسته‌اند که آنها را به حال خود رها کنم تا این که وضع روشن شود و آن موقع ما و آنها ببینیم چه خواهد شد. نظر من این است که آنها را رها نموده و در [[جنگ]] با آنها [[عجله]] نکنم و با [[مهربانی]] با آنها برخورد کنم، [[امید]] است که خداوند [[نیت]] [[قلبی]] آنها را پذیرفته و آنان را از [[گمراهی]] [[نجات]] دهد. ان شاء [[الله]] والسلام. عبدالله بن جعفر گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]، اگر سخن قیس را بپذیری، [[کناره‌گیری]] آن گروه مسئله بزرگی می‌شود و [[فتنه]] و [[آشوب]] به اوج خود می‌رسد و عده زیادی که میخواهی در [[بیعت]] تو داخل شوند، از [[بیعت کردن]] با تو سرباز خواهند زد، بهتر آن است که دستور دهی با آنها بجنگد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 55 - 56.</ref>
==[[نامه]] امیرالمؤمنین{{ع}} به قیس و پاسخ آن==
[[حضرت علی]]{{ع}} با نظر [[عبدالله بن جعفر]] موافقت کرد و در نامه‌ای به قیس چنین نوشت: به جانب آن قومی که ذکر کردی برو و اگر در آنچه [[مسلمانان]] داخل شدند، وارد گردیدند (چه بهتر) و چنان‌چه بیعت نکردند، با آنها بجنگ والسلام.<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَسِرْ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ ذَكَرْتَ فَإِنْ دَخَلُوا فِيمَا دَخَلَ فِيهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا فَنَاجِزْهُمْ وَ السَّلَامُ}}؛</ref>
چون این نامه به قیس رسید و آن را خواند بی‌قرار شد و این نامه را به علی{{ع}} نوشت: «اما بعد: ای امیرالمؤمنین به من دستور [[جنگ]] با قومی را دادی که با تو بیعت نکرده‌اند، اما دست به فتنه هم نزده و برای آشوب آماده نشده‌اند. [[سخن]] مرا بپذیر و دست از آنها بدار، چون [[اندیشه]] و [[صلاح]] در ترک آنهاست. والسلام».
چون این نامه قیس به علی{{ع}} رسید، عبدالله بن جعفر که جزو [[مشاوران]] حضرت بود گفت: ای امیرالمؤمنین، محمد بن ابی بکر را به [[مصر]] بفرست و قیس را برکنار کن. به [[خدا]] قسم به من خبر رسیده که قیس گفته است: «ریاستی که کامل نشود مگر به کشتن [[مسلمة بن مخلد]]، [[ریاست]] و [[قدرت]] [[بدی]] خواهد بود و [[قسم به خدا]] [[دوست]] ندارم که [[سلطنت]] و [[حکومت شام]] و مصر به دست من باشد، در حالی که من ابن [[مخلد]] را کشته باشم».
عبدالله بن جعفر [[برادر]] [[مادری]] [[محمد بن ابی بکر]] بود و دوست داشت که او دارای ریاست و [[حکومت]] باشد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۳؛ ثقفی، الغارات، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 56 - 57.</ref>
==برکناری قیس و اعزام محمدبن ابی بکر به مصر==
قیس از مصر برکنار شد و به [[اصرار]] [[عبدالله بن جعفر]]، [[محمد بن ابی بکر]] [[استاندار مصر]] گردید<ref>قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۴۵۷.</ref>. حضرت وی را همراه نامه‌ای که برای [[مردم مصر]] نوشته بود، روانه آن [[دیار]] کرد. محمد بن ابی بکر حرکت کرد تا اینکه وارد [[مصر]] شد، قیس به محمد گفت: [[امیرالمؤمنین]] را چه شده است؟ چه چیزی نظرش را [[تغییر]] داده؟! آیا میانه من و او را کسی به هم زده؟
بین محمد بن ابی بکر و قیس [[خویشاوندی]] بود؛ چون [[قریبه]] دختر [[ابی قحافه]]، [[خواهر]] [[ابوبکر]] [[همسر]] قیس بود [[محمد]] گفت: «نه این [[ریاست]] از آن توست». قیس گفت: «نه به [[خدا]] قسم! دیگر حتی یک [[ساعت]] نیز باقی نخواهم ماند» و از اینکه علی{{ع}} او را برکنار کرده، ناراحت شد و از مصر خارج گردید. او به [[مدینه]] رفت و به جانب علی{{ع}} در [[کوفه]] نرفت<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۳.</ref>.
استانداری قیس بر مصر چهار ماه و پنج [[روز]] طول کشید و همان گونه که در قبل اشاره شد. اول [[ربیع الاول]] وارد مصر شد و پنج روز گذشته از [[رجب]] از آن خارج گردید<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۷۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 57.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۶۹

ویرایش