پرش به محتوا

عصمت حضرت ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۶۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ ژوئن ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
«ایجاس» از ماده «وجس» (بر وزن مکث) در اصل به معنای صدای مخفی است؛ به همین مناسبت «ایجاس» به معنای [[احساس]] پنهانی و درونی آمده، گویی [[انسان]] صدایی را از درون خود می‌شنود و هنگامی که با «خیفه» همراه شود، به معنای احساس [[ترس]] است. در اینجا میهمانان - همان گونه که در [[سوره هود]] [[آیه]] ۷۰ آمده است - «به او گفتند: نترس» و به او [[اطمینان]] خاطر دادند {{متن قرآن|قَالُوا لَا تَخَفْ}}<ref>«و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم» سوره هود، آیه ۷۰.</ref>. سپس می‌‌افزاید: {{متن قرآن|وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ}}<ref>«آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند» سوره ذاریات، آیه ۲۸.</ref>.
«ایجاس» از ماده «وجس» (بر وزن مکث) در اصل به معنای صدای مخفی است؛ به همین مناسبت «ایجاس» به معنای [[احساس]] پنهانی و درونی آمده، گویی [[انسان]] صدایی را از درون خود می‌شنود و هنگامی که با «خیفه» همراه شود، به معنای احساس [[ترس]] است. در اینجا میهمانان - همان گونه که در [[سوره هود]] [[آیه]] ۷۰ آمده است - «به او گفتند: نترس» و به او [[اطمینان]] خاطر دادند {{متن قرآن|قَالُوا لَا تَخَفْ}}<ref>«و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم» سوره هود، آیه ۷۰.</ref>. سپس می‌‌افزاید: {{متن قرآن|وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ}}<ref>«آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند» سوره ذاریات، آیه ۲۸.</ref>.
در هر حال ترس [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این بود که نکند آنها در پی شری و طرح خصومتی به [[منزل]] او آمده باشند؛ این [[شر]] می‌توانست مربوط به [[مردم]] باشد؛ چراکه آنها از [[اهل]] آن [[دیار]] نبودند. توضیح این که حضرت ابراهیم{{ع}} وقتی برای آنها [[غذا]] آماده کرد، آنها دست به غذا نبردند و این در [[فرهنگ]] آنان و بسیاری از فرهنگهای [[روزگار]] ما معنای خوبی نداشته و ندارد و نشان دهنده [[خصومت]] و [[ناراحتی]] است. حضرت از این نوع برخورد احساس کرد آنها در پی طرح خصومتی به منزل او آمده‌اند که با شناختن آنها [[نگرانی]] او برطرف شد»<ref>[[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم]] ص ۳۰۸.</ref>.
در هر حال ترس [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این بود که نکند آنها در پی شری و طرح خصومتی به [[منزل]] او آمده باشند؛ این [[شر]] می‌توانست مربوط به [[مردم]] باشد؛ چراکه آنها از [[اهل]] آن [[دیار]] نبودند. توضیح این که حضرت ابراهیم{{ع}} وقتی برای آنها [[غذا]] آماده کرد، آنها دست به غذا نبردند و این در [[فرهنگ]] آنان و بسیاری از فرهنگهای [[روزگار]] ما معنای خوبی نداشته و ندارد و نشان دهنده [[خصومت]] و [[ناراحتی]] است. حضرت از این نوع برخورد احساس کرد آنها در پی طرح خصومتی به منزل او آمده‌اند که با شناختن آنها [[نگرانی]] او برطرف شد»<ref>[[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم]] ص ۳۰۸.</ref>.
=== سخن گفتن بر خلاف واقع ===
برخی چنین شبهه کرده‌اند که وقتی از حضرت ابراهیم درباره عامل شکستن بت‌ها سؤال شد، وی بت بزرگ را معرفی نمود. و روشن است که این یک سخن خلاف واقع است در حالی که خود وی بتها را شکسته بود.
{متن قرآن|قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ}}<ref>«گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟ * گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۲-۶۳.</ref>
فراز {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ}} سخنی بر خلاف واقع است؛ زیرا طبق نقل [[قرآن]]، شکننده آن [[بت‌ها]] کسی جز [[ابراهیم]] {{ع}} نبوده است<ref>ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۲۹.</ref> و خود [[حضرت]] هم بر [[ناتوانی]] آن بت‌ها تأکید کرده است: {{متن قرآن|جَعَلَهُمْ جُذَاذًا}}<ref>«آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه ۵۸.</ref>، {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ...}}<ref>«هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ...}}<ref>«گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.</ref>. این برخلاف واقع [[سخن گفتن]]، لغزشی است که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} مرتکب آن شده است.
'''پاسخ نخست: [[الزام]] [[خصم]] و ابطال [[الوهیت]] بت‌ها''': این جمله، به دلیل ملزم‌سازی طرف مقابل، بر زبان حضرت ابراهیم {{ع}} جاری شده و هدفش آن بوده است که مهر بطلانی بر الوهیت بت‌ها بزند. این روش ملزم‌سازی، در مناظره‌ها و گفت‌و‌گوها بسیار کاربرد دارد. با این توجیه، [[آیه]] این سان [[تفسیر]] می‌شود که حادثه‌ای به وقوع پیوسته است؛ شکسته شدن همه بت‌ها و باقی ماندن [[بت]] بزرگ. ظاهر، حکایت از آن دارد که این کار به دست بت بزرگ انجام شده باشد و این خود، زمینه را برای جمله {{متن قرآن|فَاسْأَلُوهُمْ}} آماده می‌سازد که از آن بت‌ها در مورد فاعل این کار پرسیده شود. حال اگر آنها را یارای سخن گفتن باشد، در [[مقام]] [[پاسخ‌گویی]] بر خواهند آمد. این [[حس]] [[حقیقت‌جویی]]، طرف مقابل را وادار می‌سازد به [[ناتوانی]] آن [[بت‌ها]] اعتراف کند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.</ref>.
این پاسخ مناسب‌ترین پاسخ‌هاست.
'''پاسخ دوم: [[صدق]] جمله شرطیه وابسته به شرط آن''': جمله شرطیه {{متن قرآن|إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ}} قید و شرط جمله {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ}} است؛ یعنی نسبت شکستن این بت‌ها به [[بت]] بزرگ، مشروط بر این است که آنها سخن بگویند و در غیر این صورت، این کار به او منسوب نخواهد بود<ref>ر.ک: محمد سبزواری نجفی، الجدید، ج۴، ص۵۰۶.</ref>. از آنجا که آنها یقیناً سخن نمی‌گویند، پس [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} شکستن را به آن بت نسبت نداده است تا مرتکب [[دروغ]] شده باشد. پس این جمله شرطیه، دلالت دارد که آن [[حضرت]] به دروغ [[متوسل]] نشده است؛ زیرا صدق و [[کذب]] قضیه شرطیه، به صدق و کذب تلازم بین مقدم و [[تالی]] آن است، نه خصوص مقدم. در این [[آیه]]، دو قضیه شرطی وجود دارد که هر دو صادق‌اند؛ هر چند مقدم آنها کاذب یا در [[حکم]] کاذب است: یک. مشروط کردن بت شکنی بت بزرگ به [[پاسخ‌گویی]] بتان؛ دو. مشروط بودن [[پرسش]] از بت‌ها به [[توانمندی]] پاسخ‌گویی<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۵۱.</ref>.
'''پاسخ سوم: حذف شدن کلمه‌ای از جمله''': «فاعل فعل در {{متن قرآن|فَعَلَهُ}} حذف شده و کلمه {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} آغاز جمله دیگری است. پس معنای آیه چنین خواهد شد. این کار را فاعلش انجام داده و این بت بزرگشان است؛ از او بپرسید»<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۸۵.</ref>.
ایراد این [[تفاسیر]] در این است که این توجیهات، مضمون آیه را دچار پیچیدگی می‌کنند. چگونه شرط در آخر آیه، فعلی را در میان آیه مشروط سازد و میان شرط و مشروط هم جمله {{متن قرآن|فَاسْأَلُوهُمْ}} جدایی افکنده است. همچنین فاعل {{متن قرآن|فَعَلَهُ}} را در تقدیر گرفتن واژه {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} را آغاز جمله دیگر دانستن، خلاف ظاهر و دور از [[ذهن]] است و [[کلام الهی]] هرگز این پیچیدگی‌ها را برنمی‌تابد<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.</ref>.
همچنین اگر مورد سؤال {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} باشد، ضمیر در {{متن قرآن|فَاسْأَلُوهُمْ}} نباید ضمیر جمع باشد.
'''پاسخ چهارم: منظور از {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} خود [[حضرت]]''': «منظور حضرت از {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} خود شخص او بوده؛ زیرا هر [[انسانی]] از [[بت]] بزرگ‌تر است»<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۸۵.</ref>.
این پاسخ نیز بر خلاف ظاهر [[آیه]] است؛ زیرا آنچه از {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} فهمیده می‌شود، همان بزرگ بت‌هاست، نه بزرگ‌تر از [[بت‌ها]]؛ {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} گفته شده، نه {{عربی|اکبر منهم}}.
'''پاسخ پنجم: [[زشت]] نبودن [[دروغ]] در پاره‌ای موارد''': این گفتار دروغ است، ولی چون [[زشتی]] دروغ ذاتی نیست، پس با وجود مصلحتی مهم‌تر، دروغ به کاری [[نیکو]] تبدیل می‌شود. حال چون در این مورد [[مصلحت]] بسیار مهمی وجود داشته، دیگر لغزشی تحقق نیافته است.
ایراد این [[تفسیر]] در این است که پذیرش این سخن، سبب می‌شود [[اعتماد]] به دیگر [[گفتار پیامبران]] آسیب پذیر شود و با احتمال اینکه شاید موارد دیگر هم از نوع دروغ مصلحت آمیز باشد، اطمینانی به گفتارشان باقی نخواهد ماند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۸۵.</ref>. در نتیجه، پایه و اساس [[رسالت الهی]] [[متزلزل]] می‌شود.
'''پاسخ ششم: وجود بت بزرگ؛ سبب این [[اقدام]]''': از آنجا که بت بزرگ در میان آنان دارای جایگاهی ویژه بود، در نتیجه حضرت در [[قلب]] خود از او بیشتر [[احساس]] [[ناراحتی]] می‌کرد. از این رو این کار را به آن نسبت داد؛ یعنی وجود این بت بزرگ، سبب این کار شده است، نه آنکه مباشر باشد<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۷، ص۶۵؛ محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۳۲۳؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۷، ص۴۹؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۲۹۹.</ref>.
این پاسخ را [[مفسران]] بسیاری پذیرفته‌اند، ولی خود درخور [[نقد]] است. اصل این است که هر فعلی، به مباشر آن [[اسناد]] داده شود و اسناد آن به سبب فعل، نیازمند قرینه است. در [[فقه]] نیز مباشر اقوی از سبب شمرده شده است. البته در این مجال، اگر دست از رسیدن به پاسخ درست و کامل کوتاه می‌بود، می‌توانستیم [[دلیل عقلی]] [[عصمت پیامبران]] را در [[مقام]] قرینه‌ای بر این توجیه قرار دهیم؛ ولی با عرضه آن پاسخ درست، دیگر راهی برای [[پذیرفتن]] این توجیه باقی نمی‌ماند.
جمع‌بندی مطلب چنین است که [[حضرت]] در مقام [[مناظره]] و [[احتجاج]] بوده است و توجه و آگاه‌سازی مخاطبان این سان میسر بوده که بر پایه ظاهر حال سخن بگوید و شکسته شدن [[بت‌ها]] را به [[بت]] بزرگ نسبت دهد؛ چون آن بت برخلاف دیگر بت‌ها شکسته نشده بود. ظاهر حال، حاکی از آن بود که آن بت این کار را انجام داده باشد و همین، [[حس]] [[حقیقت‌جویی]] [[مردم]] را برانگیخت و زمینه را برای [[پاسخ‌گویی]] به جمله {{متن قرآن|فَاسْأَلُوهُمْ}} فراهم ساخت.
این [[تفسیر]]، [[برترین]] تفسیر در میان [[تفاسیر]] است. در نتیجه، دیگر تفاسیر مورد [[نقد]] قرار می‌گیرند یا با وجود تفسیر [[برتر]]، پذیرش آنها توجیه وجیهی نمی‌یابد»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۲۱۳-۲۱۷.</ref>.


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۱۱٬۱۴۲

ویرایش