عدالت اجتماعی در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
[[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالتخواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مینویسد: | [[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالتخواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مینویسد: | ||
با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذتجویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] میکنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمیکرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>. | با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذتجویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] میکنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمیکرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>. | ||
سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونههای عینی آن، بسیار است که در بخشهای بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره میکنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایتهای آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونههای عینی آن، بسیار است که در بخشهای بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره میکنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایتهای آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۳۸.</ref>. | ||
==[[برابری اجتماعی]]== | ==[[برابری اجتماعی]]== | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
{{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریستهام؛ ولی ندیدهام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد». | {{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریستهام؛ ولی ندیدهام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد». | ||
همچنین [[روایت]] شده است که [[امهانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیتالمال]] را به او داد؛ سپس کنیز امهانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. امهانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیشتری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچگونه امتیاز طبقاتی در [[سیره اجتماعی امام علی]]{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] میکند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کردهای، اکنون با من برابر میدانی، حضرت همان پاسخ را میدهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | همچنین [[روایت]] شده است که [[امهانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیتالمال]] را به او داد؛ سپس کنیز امهانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. امهانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیشتری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچگونه امتیاز طبقاتی در [[سیره اجتماعی امام علی]]{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] میکند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کردهای، اکنون با من برابر میدانی، حضرت همان پاسخ را میدهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۳.</ref>. | ||
===[[برابری]] [[حقوقی]]=== | ===[[برابری]] [[حقوقی]]=== | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۷۷: | ||
علی بن ابی رافع میگوید: من خزانهدار [[بیتالمال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] میخورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع میکردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>. | علی بن ابی رافع میگوید: من خزانهدار [[بیتالمال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] میخورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع میکردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>. | ||
[[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | [[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۴.</ref>. | ||
===[[برابری]] در [[تقسیم بیتالمال]]=== | ===[[برابری]] در [[تقسیم بیتالمال]]=== | ||
خط ۱۹۱: | خط ۱۹۱: | ||
او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیتالمال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیتالمال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار میرسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفتزده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمیکرد. آیا این نوع [[تقسیم بیتالمال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیتالمال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقهبندی و سهمیهبندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیتالمال به شما چگونه رفتار میکرد و به شمار چقدر میداد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیتالمال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمیکرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمیتوانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختیها]] کشیدهایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیشتر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیشتر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار میکند در سهمی که از [[بیتالمال]] میگیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>. | او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیتالمال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیتالمال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار میرسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفتزده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمیکرد. آیا این نوع [[تقسیم بیتالمال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیتالمال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقهبندی و سهمیهبندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیتالمال به شما چگونه رفتار میکرد و به شمار چقدر میداد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیتالمال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمیکرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمیتوانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختیها]] کشیدهایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیشتر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیشتر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار میکند در سهمی که از [[بیتالمال]] میگیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>. | ||
[[امام]] در خطبهای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیتالمال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاکها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>. | [[امام]] در خطبهای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیتالمال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاکها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>. | ||
در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیتالمال فرمود: آنچه به من [[تذکر]] دادهاید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کردهام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من میدانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیتالمال فرمود: آنچه به من [[تذکر]] دادهاید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کردهام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من میدانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۷.</ref>. | ||
===[[برابری در برابر قانون]] و [[قضا]]=== | ===[[برابری در برابر قانون]] و [[قضا]]=== | ||
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند. | روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند. | ||
روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغگو]] نمیدانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] میدهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] میرفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغگو]] نمیدانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] میدهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] میرفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۵۰.</ref>. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |