پرش به محتوا

جنگ در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = جنگ | عنوان مدخل = جنگ | مداخل مرتبط = جنگ در قرآن - جنگ در فقه سیاسی - جنگ در معارف و سیره نبوی - جنگ در معارف و سیره علوی - جنگ در معارف مهدویت - تأخیر انداختن جنگ | پرسش مرتبط = }} ==سیره عبادی پیامبر خاتم در [...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
پروردگارا! [[شرّ]] ایشان را از ما دفع کن و ما را بر ایشان [[پیروز]] فرمای و آنها را مغلوب گردان که کسی جز تو نمی‌تواند آنها را مغلوب کند.
پروردگارا! [[شرّ]] ایشان را از ما دفع کن و ما را بر ایشان [[پیروز]] فرمای و آنها را مغلوب گردان که کسی جز تو نمی‌تواند آنها را مغلوب کند.
در مدت رفتن عباد، [[پیامبر خدا]] [با آرامشی کامل و دلی مطمئن] مشغول [[نماز خواندن]] بود. عبّاد بن بشر، پس از [[تیراندازی]] به سوی [[ابوسفیان]] و متفرق ساختن آنها بازگشت و [[منتظر]] شد تا نماز پیامبر پایان یابد و گزارش [[فرار]] آنها را به ایشان بدهد. آن‌گاه پیامبر به خیمه آمد و تا آن هنگام که صدای [[اذان بلال]] برخاست، خوابید<ref>مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۳۹.</ref>
در مدت رفتن عباد، [[پیامبر خدا]] [با آرامشی کامل و دلی مطمئن] مشغول [[نماز خواندن]] بود. عبّاد بن بشر، پس از [[تیراندازی]] به سوی [[ابوسفیان]] و متفرق ساختن آنها بازگشت و [[منتظر]] شد تا نماز پیامبر پایان یابد و گزارش [[فرار]] آنها را به ایشان بدهد. آن‌گاه پیامبر به خیمه آمد و تا آن هنگام که صدای [[اذان بلال]] برخاست، خوابید<ref>مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۳۹.</ref>
==[[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]] در [[جنگ]]==
===[[شجاعت]]===
[[دلیری]] و [[بی‌باکی]] [[پیامبر اسلام]] برای [[دوستان]] و [[دشمنان]] ایشان آشکار است. تلاش سیزده ساله [[پیامبر]] و [[تبلیغ دین]] جدید خود هنگام [[نبرد]]، نشان دهنده شهامتی والاست. همه [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] از شجاعت آن [[بزرگوار]] یاد کرده‌اند. [[انس بن مالک]]، یکی از [[یاران پیامبر]] اعظم{{صل}} می‌گوید: «[[پیامبر خدا]]، [[زیباترین]] و [[بخشنده‌ترین]] و [[شجاع‌ترین]] [[مردم]] بود»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
همو در توصیف [[شجاعت پیامبر]] خاطره‌ای بیان می‌کند:
شبی [[مردم مدینه]] صدایی شنیدند و دچار [[وحشت]] شدند. عده‌ای از مردم، به طرف صدا [[حرکت]] کردند. پیامبر که پیش‌تر از آنها به طرف صدا رفته بود، در حالی که سوار بر اسب برهنه [[ابوطلحه]] بود و [[شمشیر]] به دوش برمی‌گشت، آن عده را دید و فرمود: «نترسید، نترسید»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
جرئت پیامبر خدا{{صل}}، قوت [[قلبی]] برای تمام [[یاران]] بود. آنان در [[سختی]] [[کارزار]]، همواره به آن حضرت [[متوسل]] می‌شدند و از [[اقتدار]] و بی‌باکی ایشان [[روحیه]] می‌گرفتند. دلاورمردی همچون علی{{ع}} از شجاعت پیامبر [[خدا]] چنین یاد می‌کند:
چون کارزار دشوار می‌شد، ما خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نگاه می‌داشتیم [و او را سپر خود می‌کردیم]، چنان که هیچ یک از ما از وی به [[دشمن]] نزدیک‌تر نبود<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
[[سید رضی]]، گردآورنده [[نهج البلاغه]] درباره این [[سخن امام علی]]{{ع}} چنین می‌نویسد:
معنای آن این است که چون [[بیم]] از دشمن بسیار بود و اژدهای جنگ دهان می‌گشود، مسلمانان به رسول خدا{{صل}} [[پناه]] می‌بردند و از او می‌خواستند تا خود، دست به جنگ بگشاید. در این هنگام، به [[برکت]] پیامبر، خدا [[پیروزی]] بر آنان می‌فرستاد و بیمی را که داشتند، با [[رسول]] می‌گشاد<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
[[براء بن عازب]]، همان [[کلام امام]] را بر زبان آورده و گفته است:
[در جنگ،] [[شجاع]] کسی بود که جرئت می‌کرد با [[پیامبر خدا]] هم ردیف شود<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۶۲۱.</ref>.
حضور پررنگ حضرت در لحظه‌های دشوار [[نبرد]]، در همه [[غزوه‌ها]] دیده شده است. در [[جنگ بدر]] که [[مسلمانان نخستین]] [[غزوه]] را با کمترین ساز و کار [[جنگی]] [[تجربه]] می‌کردند، [[رسول خدا]]{{صل}} با رزمی چشم‌گیر، [[دشمن]] را در هم نوردید. [[امام علی]]{{ع}} این [[حماسه]] را [[زیبا]] به تصویر می‌کشد:
در جنگ بدر، ما به [[پیامبر]] [[پناه]] می‌بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیک‌تر بود و در آن [[روز]]، از همه ما [[شجاعت]] بیشتری نشان داد<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۵.</ref>.
[[عمر بن خطاب]] می‌گوید:
«وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}<ref>«زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند» سوره قمر، آیه ۴۵.</ref> نازل شد، من می‌گفتم: کدام جمع به [[جنگ]] پشت و [[فرار]] می‌کنند؟ چون روز [[بدر]] شد، پیامبر را دیدم که [[لباس]] جنگ پوشیده و در [[حرکت]] و جنب و [[جوش]] است و می‌گوید: {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}؛ پس دانستم [[خداوند]] به زودی [[کافران]] را [[شکست]] می‌دهد»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵.</ref>.
در [[جنگ احد]]، حدود هفتاد نفر از بهترین [[یاران پیامبر]] به [[شهادت]] رسیدند و [[دنیاخواهان]] و انسان‌های [[ترسو]] نیز فرار را بر [[دفاع از پیامبر]] ترجیح دادند. گروهی از فراریان تا منطقه [[اعوص]] که از [[مدینه]] هم دورتر بود، فرار کردند و تا سه روز آنجا ماندند.
وقتی [[یاران]] فرار کردند، تنها چند نفر برای [[حفاظت]] پیامبر بر جا ماندند. امام علی{{ع}} و [[ابودجانه]] که از فداییان حضرت بودند، تا پایان نبرد از حضرت دور نشدند. در این جنگ، پیامبر گذشته از [[فرماندهی نبرد]]، گاه تن به تن نیز [[مبارزه]] می‌کرد. [[ابن سعد]] درباره این مبارزه چنین گفته است:
[[اُبَی بن خلف]] در بدر [[اسیر]] شد. او وقتی فدیه خود را پرداخت، به پیامبر گفت: اسبی دارم که هر روز سه صاع ذرت برایش می‌ریزم و امیدوارم که روی همان اسب تو را بکشم. پیامبر فرمود: چنین نیست، بلکه من تو را به [[خواست خداوند]]، در حالی که پشت آن اسب سوار هستی، خواهم کشت. در [[روز]] [[احد]]، ابی بر همان اسب سوار شد و نزدیک [[پیامبر]] آمد. بعضی از [[مسلمانان]] راه را بر او بستند. پیامبر فرمود: کنار باشید، کنار باشید و زوبین<ref>زوبین: نیزه کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگ‌های قدیم آن را بر روی دشمن پرتاب می‌کردند. لغت‌نامه دهخدا، مدخل زوبین.</ref> را به سوی او پرتاب کرد، ولی زوبین فقط یکی از دنده‌های او را [[شکست]] و او کشان کشان بر [[یاران]] خود بازگشت. یارانش او را کمک کردند و در راه بازگشت از احد در میان راه مُرد.
[[سعید بن مسیب]] می‌گوید:
[[خدا]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> را درباره [[حمله]] پیامبر به او نازل کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۶.</ref>.
[[پیامبر خدا]] در [[جنگ احد]] تا آخرین لحظه [[نبرد]] در میدان حضور داشت و با [[شجاعت]] تمام ایستاد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref> و زخم‌های بی‌شماری به صورت [[مبارک]] ایشان وارد آمد<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref>.
همچنین هنگامی که مسلمانان در [[جنگ حنین]] محاصره شدند، بیشتر آنان پس از مقاومتی اندک [[فرار]] کردند و پیامبر و چند تن از یاران، بدون هراسی، برابر [[دشمنان]] ایستادند<ref>غزوات رسول اللّه{{صل}}، ص۱۱۲.</ref>. [[طبری]]، [[تاریخ‌نگار]] نامدار در توصیف جنگ حنین می‌نویسد: «در آن روز کسی [[شجاع‌تر]] از پیامبر و بر دشمنان سخت‌تر از آن حضرت دیده نشد»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، ج۴، ص۱۵۱.</ref>.
حضور پیامبر خدا در ۲۷ [[غزوه]] و اعزام ۵۶ [[سپاه]]<ref>نک: غزوات رسول اللّه{{صل}}، صص ۳۸-۱۲۷.</ref> در طول ده سال، شجاعت و [[بی‌باکی]] وی را در لحظه‌های حساس نشان می‌دهد.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۱.</ref>
===[[شکیبایی]]===
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>.
میدان [[جنگ]]، از مهم‌ترین عرصه‌های [[صبر]] است. اگر [[رزمندگان]] [[سختی‌ها]] را به [[جان]] بخرند و [[شکیبایی]] ورزند، سرانجام طعم شیرین [[پیروزی]] را خواهند چشید. پیروزی در [[نبرد]]، به [[ابزار جنگی]] بستگی ندارد. آنچه می‌تواند امکانات نظامی [[دشمن]] را از کار بیندازد، [[امور معنوی]] است. [[پیامبر خدا]] همواره می‌فرمود:
همانا پیروزی با صبر همراه است و [[گشایش]] با [[گرفتاری]]. را [[راستی]] که با هر [[دشواری]]، آسانی است<ref>بحارالانوار، ج۷۷، ص۸۸، ح۲.</ref>.
[[پروردگار]] [[یکتا]] در [[قرآن کریم]]، بارها [[مسلمانان]] را به صبر سفارش می‌کند و به اثرگذاری این عنصر در [[فتوحات]] پیش از [[اسلام]]، اشاره دارد. نبرد [[طالوت]] با [[جالوت]]، یکی از داستان‌های مهم [[قرآنی]] است. هنگامی که بخشی از [[سپاه]] یکتاپرست، فزونی سپاه جالوت را دیدند، به خود لرزیدند و [[ترس]] بر آنان چیره گشت. گروهی از [[مؤمنان]] به آنان گفتند:
{{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref>.
سپس [[سپاهیان]] طالوت [[دعا]] کردند و از [[خدا]] چنین خواستند:
{{متن قرآن|رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ}}<ref>«پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گام‌های ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.</ref>.
چون [[لشکر]] [[توحید]]، صبر پیشه کرد، خدا [[رعب]] و [[وحشت]] را برای دل‌های [[مشرکان]] به ارمغان آورد و جالوتیان [[شکست]] سنگینی را پذیرفتند. [[همراهی]] صبر با پیروزی، در همه عرصه‌های [[زندگی]] کاربرد دارد، ولی در جنگ [[ضرورت]] صبر، خود را بیشتر می‌نمایاند. بنابراین، اگر [[فرماندهان]] و سپاهیان بخواهند قله‌های بلند پیروزی را فتح کنند، باید شکیبایی را بیاموزند. آیه‌های بسیاری بر این مهم تکیه دارد<ref>نک: سوره آل عمران، آیه ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۴۶؛ سوره انفال، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۷؛ سوره سجده، آیه ۲۴؛ سوره فصلت، آیه ۳۵ و....</ref>.
[[پیامبر خدا]]، در برابر همه [[دشواری‌ها]]، [[صبر]] پیشه کرد. در [[دوران حضور]] در [[مکه]]، بی‌مهری‌های اطرافیان و [[دشمنان]] را به [[جان]] خرید و هرگز از دایره صبر، قدمی فراتر ننهاد. [[اسماعیل بن عیاش]] آن حضرت را چنین توصیف می‌کند: «پیامبر خدا در برابر [[گناهان]] (و خطاهای) [[مردم]] از همه شکیباتر بود»<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸.</ref>.
[[دشمنان اسلام]] در مکه، بسیار [[پیامبر]] را آزردند. [[ابولهب]] در [[بازار]] ذوالمجاز، در پی پیامبر [[حرکت]] می‌کرد و آن قدر سنگ به پای برادرزاده‌اش زد که قوزک و ساق پای ایشان خونی شد، ولی محمد{{صل}} در راه [[دین]]، [[شکیبایی]] ورزید و هیچ سخنی بر زبان نراند<ref>ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الأحادیث والآثار، ج۸، ص۴۴۲، ح۶.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} جسارت‌های بی‌شمار [[کافران]] [[قریش]] و [[مشرکان]] را [[تحمل]] کرد تا سرانجام [[خدا]] به او در فتح بزرگ مکه [[یاری]] رساند.
آن حضرت پیش از هر [[نبرد]]، برای [[مسلمانان]] [[سخنرانی]] و نکته‌هایی را یادآوری می‌کرد. سفارش به شکیبایی و [[پرهیزکاری]] را می‌توان جزو سفارش‌های مشترک پیامبر در همه [[نبردها]] و اعزام سریّه‌ها دانست. وقتی [[خاتم الانبیا]]، در [[جنگ احد]] صف‌ها را [[منظم]] کرد، در برابر [[سپاه]] ایستاد و فرمود:
شما امروز در آستانه [[پاداش]] و ذخیره [خیر] هستید و این پاداش برای کسانی است که خود را بر شکیبایی، [[یقین]]، [[کوشش]] و [[شادابی]] [[عادت]] دهند؛ زیرا [[جنگ]]، بسیار بدمنظر است و کم‌اند کسانی که بر جنگ شکیبایی می‌ورزند.... پس کارهای خود را با شکیبایی بر [[جهاد]] آغاز کنید<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۲۵.</ref>.
در [[غزوه حمراء الاسد]] که یک [[روز]] پس از [[احد]] رخ داد، دوباره به سپاه خویش چنین فرمود: «[[تقوای الهی]] و صبر را پیشه کنید»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۹۴.</ref>.
در [[سال پنجم هجرت]]، [[غزوه خندق]] روی داد. پس از [[آگاهی پیامبر]] از حرکت [[احزاب]] به سوی [[مدینه]]، آن حضرت مسلمانان را جمع و با آنان درباره جهاد [[رایزنی]] کرد سپس چنین فرمود: «اگر [[شکیبایی]] و [[پرهیزکاری]] کنید، [[پیروز]] خواهید شد»<ref>مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۳۳.</ref>.
همچنین در همه سریّه‌ها، سفارش به شکیبایی، از سفارش‌های مهم آن حضرت بود. برای نمونه، در سریّه [[عبداللّه بن جحش]]، [[پیامبر]] به او نامه‌ای داد و فرمود: همراه سپاهیانت [[حرکت]] کن و چون به فلان مکان رسیدی، [[نامه]] را بگشا و به دستورهای آن عمل کن. او وقتی به مکان [[موعود]] رسید، نامه را گشود. در آن چنین نوشته شده بود:
از سوی محمد [[فرستاده خدا]]. بر شما باد [[تقوای الهی]]. به [[یاری خدا]] حرکت کنید تا به [[نخله]] برسید. آنجا دو [[روز]] بمانید و اگر با [[دشمن]] روبه رو شدید، [[صبر]] را پیشه خود سازید<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول{{صل}}، ج۲، ص۶۹۹.</ref>.
همه [[کوشش]] پیامبر این بود که از [[جنگ]] بپرهیزد و اگر از جنگ گریزی نبود، تقوای الهی و صبر پیشه می‌کرد. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} در این باره می‌فرماید:
[[آرزوی دیدار]] با دشمن را نداشته باشید (طالب جنگ نباشید)، ولی اگر با آنان در [[نبرد]] روبه رو شدید، شکیبایی ورزید<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۳.</ref>.
آن حضرت، گذشته از آنکه [[یاران]] خویش را به بهره‌مندی از چنین صفت‌هایی سفارش می‌کرد، خود نیز در میدان [[پیکار]]، [[شکیبا]] و [[پرهیزکار]] بود.
[[حضرت محمد]]{{صل}} به قدری [[صبور]] بود که در سخت‌ترین شرایط [[جنگ احد]] و [[شهادت]] بسیاری از یاران و [[فرار]] بیشتر [[مسلمانان]]، حاضر نشد حتی [[دشمنان]] خویش را [[نفرین]] کند و بر این همه بی‌مهری‌ها و [[خشونت‌ها]] صبر کرد و تنها گفت: «بار خدایا! [[قوم]] مرا بیامرز؛ زیرا آنها [[نادان]] هستند»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۱۷.</ref>.
یکی دیگر از نشانه‌های [[بردباری]] ایشان، صبر هنگام تقسیم [[غنیمت‌های جنگی]] است. گاهی [[نادانان]] دنیادوست، برای دریافت [[غنیمت]] بیشتر، حتی به پیامبر [[جسارت]] می‌کردند، ولی آن حضرت صبر می‌کرد. در [[جنگ حنین]] که در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] رخ داد، مسلمانان غنیمت‌های بسیاری به دست آوردند. [[پیامبر خدا]] میان مسلمانان حاضر در نبرد، [[غنایم]] را تقسیم کرد. حتی به برخی تازه مسلمانان یک صد شتر داد. [[مسلمانان]] دور حضرت جمع شدند. بر اثر فزونی [[جمعیت]]، کار به جایی رسید که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[پناه]] درختی قرار گرفت. با این [[حال]]، [[لباس]] رویین حضرت را کشیدند و بردند. بر اثر فشار جمعیت، کمر [[پیامبر]] زخمی شد و آنها همچنان تقاضایشان را مطرح می‌کردند. پیامبر بر این همه بی‌مهری‌ها [[صبر]] کرد و تنها به آنها فرمود:
به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر نزد من به اندازه درخت‌های [[سرزمین تهامه]]، [[اموال]] و کالا باشد، همه را بین شما تقسیم می‌کنم<ref>کحل البصر، صص ۱۵۴ و ۱۵۵.</ref>.
سرانجام درخت [[صبر حضرت]] به بار نشست و میوه [[پیروزی]] بر [[مشرکان]]، کام خداجویان را شیرین کرد و ندای [[توحید]] در [[سرزمین حجاز]] طنین انداز شد. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: «کسی که بر مرکب صبر نشیند، به خط پایان پیروزی رسد»<ref>میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۶۵، ح۱۰۰۶۹.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۵.</ref>
===[[توکل]]===
{{متن قرآن|وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«و اگر بمیرید یا کشته شوید بی‌گمان نزد خداوند، گردتان می‌آورند * پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۸-۱۵۹.</ref>.
کسی که به خدا [[یقین]] و [[اطمینان]] [[راستین]] داشته باشد، امور خویش را به او واگذار می‌کند و توکل، ناشی از [[نیرومندی]] یقین است<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۳۶.</ref>. [[پیامبران]] کسانی‌اند که [[خداوند]] یقین را به آنان ارزانی داشته است<ref>{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}} «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> و کسی که [[یقین]] دارد، به [[حقانیت]] [[خدا]]، [[راستی]] [[مرگ]]، [[رستاخیز]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] [[اطمینان]] دارد. بنابراین، می‌داند که تنها خدا امور را سامان می‌دهد و بدون [[ترس از مرگ]]، در برابر [[دشمنان]] می‌غرد و می‌خروشد.
[[پیامبر خدا]]، [[تفسیر]] [[توکل]] را از [[جبرئیل]] پرسید. جبرئیل چنین گفت:
معنای توکل این است که [[انسان]] یقین کند به اینکه [[سود]] و [[زیان]] و [[بخشش]] و [[حرمان]] به دست [[مردم]] نیست و باید از آنها [[ناامید]] بود و اگر بنده‌ای به این مرتبه از [[معرفت]] برسد، جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی [[امیدوار]] نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم [[طمع]] به کسی نداشته باشد. این، همان توکل بر خداست<ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۳۸، ح۲۳.</ref>.
شاید بتوان مهم‌ترین ریشه [[شجاعت پیامبر]] و [[دلیری]] آن حضرت را یقین و توکل ایشان دانست؛ زیرا نیرومندترین مردم، کسی است که به خدا توکل کند<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۴۵.</ref>.
[[صحابه پیامبر]] هنگام [[سختی‌ها]] و شنیدن خبرهای ناگوار، این جمله را بارها از آن حضرت شنیده بودند: {{متن حدیث|حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ}}؛ «[[خداوند]] ما را کفایت می‌کند و اوست که بهترین کارساز است»<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۱۰۰.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود:
در [[جنگ ذات الرقاع]]، پیامبر خدا در کنار دره‌ای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت. مردی از [[مشرکان]] به نام غورث که متوجه شد [[یاران پیامبر]] از او دور افتاده‌اند و [[منتظر]] بند آمدن سیل هستند، به هم رزمان خود گفت: من محمد را می‌کشم. آمد و به روی پیامبر خدا [[شمشیر]] کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟ [[پیامبر]] فرمود: «همان کسی که [[پروردگار]] من و توست».
در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی [[زمین]] افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: «ای غورث! کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟» عرض کرد: [[بخشندگی]] و آقایی تو ای محمد! [[پیامبر]] او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به [[خدا]] قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۷۱؛ کافی، ج۸، ص۱۲۷، ح۹۷.</ref>.
[[رسول گرامی اسلام]] به این نکته [[یقین]] داشت که اگر تمام [[دنیامداران]] بخواهند با [[اسلام]] و [[مسلمانان]] بجنگند و خدا نخواهد، دنیامداران [[شکست]] خواهند خورد. [[توکل]] کننده، تنها از خدا می‌ترسد و از غیر او نمی‌هراسد.
اگر ما مسلمانان [[دین خدا]] را [[یاری]] کنیم و در [[دین‌داری]] محکم بایستیم، هیچ [[تحریم]] و حمله‌ای نمی‌تواند مسلمانان را نابود کند و [[دشمنان]] با همه ابزارهای [[جنگی]] خویش، محکوم به شکستند؛ زیرا [[خداوند]] به [[یاری‌کنندگان]] دینش کمک می‌کند. [[پروردگار]] [[یکتا]] در [[آیه]] ۱۶۰ [[آل عمران]]، این مژده را به مسلمانان داده است: {{متن قرآن|إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۹.</ref>
===[[مهربانی]]===
{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.
با مراجعه به [[تاریخ]] و بررسی [[جنگ‌های پیامبر]] خدا، درمی‌یابیم که [[تحمل]] این [[نبردها]]، سخت‌گیری‌ها و خشونت‌های ظاهری بر [[دوست]] و [[دشمن]] دشوار بوده است. آیه‌های آخر [[سوره]] [[برائت]] - که آخرین [[آیات]] نازل‌شده هستند - به این [[شبهه]] پاسخ می‌دهند. این [[آیه‌ها]]، مجموعه‌ای از [[احکام]] سخت خداوند بر [[کافران]] و [[مشرکان]] است. [[حق تعالی]] در آیه ۱۲۸، [[فلسفه]] این سخت‌گیری‌ها را چنین بیان می‌کند:
[[پیامبر خدا]] فردی است که از جمع خود شما برخاسته است. بنابراین، از دردها و [[مشکلات]] شما [[آگاه]] است.... او نه تنها از [[ناراحتی]] شما [[مردم]] (اعم از [[مشرکان]] و [[مسلمانان]]) [[خشنود]] نمی‌شود، بلکه بی‌تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنج‌های شما [[رنج]] می‌برد و اگر [[اصرار]] بر [[هدایت]] شما و جنگ‌های طاقت‌فرسای پرزحمت دارد، آن هم برای [[نجات]] شما، برای رهایی‌تان از چنگال [[ستم]] و [[گناه]] و [[بدبختی]] است. او سخت به هدایت شما علاقه‌مند است و به آن [[عشق]] می‌ورزد. اگر [[پیامبر]] هر گونه دستور طاقت‌فرسایی را می‌دهد، (مانند گذشتن از بیابان‌های طولانی و سوزان در فصل تابستان یا [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] برای [[جنگ تبوک]]) آن هم نوعی [[محبت]] و [[لطف]] از ناحیه اوست<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۸، صص ۲۰۶-۲۰۸ تلخیص.</ref>.
نمونه آشکار [[مهربانی پیامبر]] در [[جنگ‌ها]] را می‌توان در [[غزوه حدیبیه]] یافت. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:
چون [[قریش]] آمدند و پیامبر از دور آنان را دید، فرمود: وای بر قریش! [[جنگ]] آنان را بیچاره کرد! چرا مرا با [[عرب]] واگذار نمی‌کنند؟ اگر من راست می‌گویم، [[پادشاهی]] را با [[پیامبری]] به سمت آنان می‌آورم و اگر [[دروغ]] می‌گویم، گرگ‌های عرب مرا کفایت می‌کنند و [[حاجت]] به قریش نیست. امروز اگر چیزی را از من بخواهند که [[خدا]] را ناخوش نباشد، قبول خواهم کرد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۱۱.</ref>.
«از این کلمات، نهایت [[عطوفت]] [[پیغمبر]] {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و [[رقت]] آن حضرت از [[بیچارگی]] و [[استیصال]] آنان دانسته می‌شود. او با آن همه [[دشمنی‌ها]]، نگاه [[دشمنی]] به قریش نمی‌کند، بلکه با نهایت [[مهربانی]] به آنها می‌نگرد»<ref>تاریخ پیامبر اسلام{{صل}}، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
در [[جنگ خیبر]]، [[حضرت علی]]{{ع}} گروهی از [[یهودیان]] را [[اسیر]] کرد. [[صفیه]]، دختر [[حی بن أخطب]] در جمع [[اسیران]] بود. [[امام علی]]{{ع}} او را به [[بلال حبشی]] سپرد و به او فرمود: «این بانو را به دست هیچ کس جز [[رسول خدا]]{{صل}} نسپار تا آن حضرت هر نظری دارد، بفرماید». [[بلال حبشی]] او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} برد و هنگام بردن، او را از محل کشته شدن [[اقوام]] و بستگانش عبور داد. [[صفیه]] از دیدن آن منظره، به قدری [[اندوهگین]] شد که نزدیک بود [[جان]] بسپرد. [[پیامبر]] پس از [[آگاهی]] از این جریان، بسیار ناراحت شد و [[بلال]] را [[سرزنش]] کرد و فرمود: «ای بلال! مگر رحم و [[عاطفه]] از تو سلب شده است؟»<ref>کحل البصر، ص۲۶۸.</ref>.
[[پیامبر خدا]] با همه [[انسان‌ها]] [[مهربان]] بود. ازاین رو، آن [[بزرگوار]] را {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> نامیده‌اند. [[پیامبری]] که با [[دشمنان]] خویش مهربان بود، طبیعی است که با [[مؤمنان]] مهربان‌تر باشد. [[انس بن مالک]] می‌گوید:
[[اخلاق پیامبر]] [[خدا]] چنین بود که هرگاه یکی از [[اصحاب]] خود را سه [[روز]] نمی‌دید، جویای حالش می‌شد. اگر به [[مسافرت]] رفته بود، برایش [[دعا]] می‌کرد و اگر در [[شهر]] بود، به دیدنش می‌شتافت و اگر [[بیمار]] بود، به عیادتش می‌رفت<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۷، ح۱۳۳.</ref>.
در یکی از [[غزوه‌ها]]، حضرت در [[حال]] [[نماز خواندن]] بود. چند سوار رسیدند و از [[یاران پیامبر]]، سراغ آن حضرت را گرفتند و برای پیامبر دعا کردند و گفتند: [[سلام]] ما را به ایشان برسانید. اگر [[عجله]] نداشتیم، [[منتظر]] می‌ماندیم تا ایشان را [[زیارت]] کنیم و رفتند. وقتی سلام آنها را به پیامبر رسانیدند، حضرت [[خشمگین]] شد و فرمود: «سوارانی بر شما گذر می‌کنند و سراغ مرا می‌گیرند و برای من سلام می‌فرستند، ولی شما برای آنان غذا نمی‌آورید [و به مهمان [[احترام]] نمی‌گذارید]؟»<ref>الکافی، ج۶، ص۲۷۵، ح۱.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۲.</ref>
===[[پایداری]]===
{{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر، پایداری در راه خداست. پایداری ایشان در [[گسترش اسلام]] و شکوفایی [[دین]]، اثرگذار بود. سیزده سال پایداری در [[مکه]] و [[تحمل]] سختی‌های طاقت‌فرسای آن دوران و ده سال پایداری در برابر جنگ‌های تحمیلی [[کافران]] و [[مشرکان]] و [[شیطنت]] [[اهل کتاب]] و [[منافقان]]، سبب شد [[ایستادگی]] [[پیامبر]]، [[نیکو]] به تصویر کشیده شود.
آن حضرت دوره‌های سخت و دشوار را [[تحمل]] کرد. چه بسیار افرادی که ابتدا [[اسلام]] را پذیرفتند، ولی در ادامه از [[پایداری]] در برابر [[مشکلات]] بعدی بازماندند. ازاین رو، [[قرآن]] اعتراف به [[توحید]] را لازم می‌شمارد، ولی کافی نمی‌داند؛ زیرا اگر این توحید با [[استقامت]] همراه شود، [[پیروزی]] و [[نصرت الهی]] سرازیر خواهد شد:
{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}}<ref>«فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید * به پذیرایی از سوی آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۲.</ref>.
مهم‌ترین عرصه پایداری، میدان [[کارزار]] است. آن هنگام که [[سختی‌ها]] از هر سو به [[سپاه]] [[هجوم]] آورد و راه [[فرار]] هموار شود، کمتر کسی را می‌توان [[پایدار]] یافت. در [[جنگ احد]] که مشرکان بخشی از [[یاران]] [[سپاه اسلام]] را محاصره کردند و بسیاری نیز گریختند، [[پیامبر اسلام]] تا آخرین لحظه [[نبرد]]، میدان [[جنگ]] را رها نکرد و به [[پیکار]] خویش ادامه داد. حضرت، در [[جنگ احزاب]] ([[خندق]]) به ویژه پس از [[خیانت]] [[یهود]]، [[مسلمانان]] [[ناامید]] و خسته را به پایداری [[دعوت]] و تا لحظه پیروزی نهایی، [[استوار]] [[مقاومت]] کرد. همچنین در [[جنگ حنین]] و هنگام [[شکست]] تلخ مسلمانان در آغاز کار، [[رسول خدا]]{{صل}} تنها با چند تن از یاران خویش توانست جنگ را به [[سود]] مسلمانان [[تغییر]] دهد و [[آتش]] [[مبارزه]] را بیفروزد. هنگامی که فراریان [[مسلمان]] [[پایداری]] حضرتش را دیدند، بازگشتند و زیر نظر آن حضرت [[نبرد]] کردند. اگر پایداری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از ابتدای [[نزول وحی]] تا هنگام [[رحلت]] نبود، امروز حتی نامی از [[اسلام]] نیز نبود.
[[جنگ احد]] در [[سال سوم هجرت]] با [[تهاجم]] سه هزار نفر از [[نظامیان]] [[قریش]] شکل گرفت. این [[جنگ]] را از جنبه‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. می‌دانیم که [[مسلمانان]] ابتدا جانانه [[مقاومت]] کردند و حماسه‌ای درخشان آفریدند، ولی پس از [[نافرمانی]] گروهی از مسلمانان، [[سپاه اسلام]] در آستانه [[شکست]] قرار گرفت. در این [[زمان]]، [[سربازان]] بسیاری یا به [[شهادت]] رسیدند یا [[پیامبر]] را رها و [[فرار]] کردند. [[ابن سعد]] در الطبقات الکبری در این باره چنین می‌نویسد:
پس از [[سستی]] و نافرمانی بخشی از [[سپاه مسلمانان]]، [[مشرکان]]، بسیاری از مسلمانان را کشتند و گروه انبوهی از مسلمانان گریختند، ولی پیامبر پایداری کرد و آن حضرت چندان تیر انداخت که کمانش شکسته شد. پس بنای سنگ انداختن نهاد و مگر گروه اندکی از [[یاران]] که چهارده تن بودند، چندان پایداری کردند که توانستند حملات را از پیامبر دفع کنند (هفت نفر از [[مهاجران]] و هفت نفر از [[انصار]]). مشرکان توانستند پیامبر را مجروح کنند، چنان که دندان‌های پیشین<ref>از امام باقر{{ع}} روایت شده که تنها صورت و گونه‌های پیامبر زخمی شد و دندان ایشان نشکسته و آن حضرت با دندان‌های سالم از دنیا رفت. نک: بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref> او شکسته و پیشانی و گونه‌هایش زخمی شد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.
پیامبر در این جنگ بسیار آسیب دید و این، نشان‌دهنده مقاومت ایشان است. جنگ احد با شهادت و جراحت گروه بسیاری از مسلمانان پایان یافت. مسلمانان شب به [[مدینه]] بازگشتند و تا صبح به مداوای زخمی‌ها پرداختند. [[روز]] بعد، پیامبر [[نماز صبح]] را به [[جماعت]] در [[مسجد]] خویش بر پا کرد و به [[بلال]] فرمود مسلمانانی را که در جنگ احد حاضر بودند، برای تعقیب [[دشمنان خدا]] فرا بخواند. او نیز با صدای بلند [[مسلمانان]] را فرا خواند. این [[حرکت]] نظامی [[پیامبر]]، به [[غزوه حمراء الاسد]]<ref>حمراء الاسد، نام مکانی در هشت کیلومتری مدینه، در راه عقیق است. پیامبر در این غزوه تا این مکان دشمن را تعقیب کرد و بازگشت. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۱.</ref> [[شهرت]] یافت و در کتاب‌های [[سیره]] به آن اشاره شده است. برای نمونه چنین آمده است:
پیامبر برای [[ترساندن]] [[مشرکان]] بیرون رفت تا آنها برنگردند و [[گمان]] کنند مسلمانان [[قوه]] و نیرو دارند و آنچه از جراحات به آنان رسیده، ایشان را [[سست]] نکرده است؛ حتی مشغول مداوای جراحات هم نشدند<ref>دحلان، السیره النبویه، ج۲، صص ۶۴ و ۶۵.</ref>.
«از این عبارات دانسته می‌شود آنان که بیرون رفته بودند، تنها همان مجروحان [[جنگ احد]] بودند. همچنین معلوم است در [[غزوه احد]] کسانی که در معرکه ماندند و [[جنگ]] کردند یا زود برگشتند، مجروح شده بودند، نه کسانی که در [[فرار]] مسابقه گذاشتند یا اصلاً در جنگ شرکت نداشتند»<ref>تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم{{صل}}، ج۲، ص۲۰۸.</ref>.
بر اساس آنچه گذشت، غزوه حمراء الاسد، [[نشانه]] [[پایداری]] [[پیامبر اسلام]] و مسلمانان در برابر [[دشمنان]] است. بی‌شک، آن حضرت در حالی در این [[غزوه]] شرکت کرد که هنوز زخم‌های پیشین التیام نیافته بود. [[تاریخ‌نگاران]] درباره وضعیت حضرت در این رزمایش چنین نوشته‌اند:
آن حضرت از [[خانه]] بیرون شد، در حالی که رخسار زخمی و پیشانی شکافته و دندان‌ها شکسته و لب زیرین آماسیده و پوست زانوها کنده و شانه راست از ضربه ابن قَمیئه، آسیب دیده بود<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۷.</ref>.
[[پیامبر اعظم]]{{صل}} تمام سختی‌های [[پیکار]] با دشمنان را به [[جان]] خرید و [[ناملایمات]] داخلی و خارجی را [[تحمل]] کرد.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۲٬۷۵۹

ویرایش