آیه اولی الامر در حدیث: تفاوت میان نسخهها
←مصداق شناسی اولی الامر در روایات
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
## همچنین از [[پیامبر خدا]] {{صل}} چنین نقل شده که: [[خداوند]] عز و جل مرا به [[پیامبری]]، به سوی شما برانگیخت و به من [[فرمان]] داد که [[علی]] را به جای خویش بر شما [[امیر]] گردانم<ref>رسول الله {{صل}}: {{متن حدیث|إن اللهَ عزوجل بَعَثَنی إلَیکم رَسولًا، وأمَرَنی أن أستَخلِفَ عَلَیکم عَلِیاً أمیراً}} (الأمالی، صدوق، ص ۴۹۲، ح ۶۶۹).</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}}: هر کس را من نبیام، [[علی]] [[امیر]] است<ref>عنه {{صل}}: {{متن حدیث|مَن کنتُ نَبِیهُ فَعَلِی أمیرُهُ}} (تهذیب الأحکام، ج ۳، ص ۱۴۴، ح ۳۱۷).</ref>. | ## همچنین از [[پیامبر خدا]] {{صل}} چنین نقل شده که: [[خداوند]] عز و جل مرا به [[پیامبری]]، به سوی شما برانگیخت و به من [[فرمان]] داد که [[علی]] را به جای خویش بر شما [[امیر]] گردانم<ref>رسول الله {{صل}}: {{متن حدیث|إن اللهَ عزوجل بَعَثَنی إلَیکم رَسولًا، وأمَرَنی أن أستَخلِفَ عَلَیکم عَلِیاً أمیراً}} (الأمالی، صدوق، ص ۴۹۲، ح ۶۶۹).</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}}: هر کس را من نبیام، [[علی]] [[امیر]] است<ref>عنه {{صل}}: {{متن حدیث|مَن کنتُ نَبِیهُ فَعَلِی أمیرُهُ}} (تهذیب الأحکام، ج ۳، ص ۱۴۴، ح ۳۱۷).</ref>. | ||
## علاوه بر این [[پیامبر خدا]] {{صل}}- در [[صلح]] حُدیبیه، در حالی که دست [[علی]] {{ع}} را گرفته و صدای خود را بلند کرده بود-: او، [[امیر]] [[نیکوکاران]] و [[قاتل]] بدکاران است. هر که او را [[یاری]] دهد، [[یاری]] شود و هر که او را وا نهد، وا نهاده شود<ref>عنه {{صل}}- یومَ الحُدَیبِیةِ وهُوَ آخِذٌ بِیدِ عَلِی {{ع}}-: {{متن حدیث|هذا أمیرُ البَرَرَةِ، وقاتِلُ الفَجَرَةِ، مَنصورٌ مَن نَصَرَهُ، مَخذولٌ مَن خَذَلَهُ- یمُد بِها صَوتَهُ-.}} (تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۳۷۷ ش ۸۷۷).</ref>. | ## علاوه بر این [[پیامبر خدا]] {{صل}}- در [[صلح]] حُدیبیه، در حالی که دست [[علی]] {{ع}} را گرفته و صدای خود را بلند کرده بود-: او، [[امیر]] [[نیکوکاران]] و [[قاتل]] بدکاران است. هر که او را [[یاری]] دهد، [[یاری]] شود و هر که او را وا نهد، وا نهاده شود<ref>عنه {{صل}}- یومَ الحُدَیبِیةِ وهُوَ آخِذٌ بِیدِ عَلِی {{ع}}-: {{متن حدیث|هذا أمیرُ البَرَرَةِ، وقاتِلُ الفَجَرَةِ، مَنصورٌ مَن نَصَرَهُ، مَخذولٌ مَن خَذَلَهُ- یمُد بِها صَوتَهُ-.}} (تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۳۷۷ ش ۸۷۷).</ref>. | ||
#همچنین در [[الکافی (کتاب)|الکافی]]- به [[نقل]] از [[جابر]]- آمده: به [[امام باقر]] {{ع}} گفتم: چرا [[علی]] {{ع}} "[[امیر المؤمنین]]" نامیده شد؟ فرمود: "[[خدا]] او را [چنین] نامید"<ref>الکافی عن جابر: {{متن حدیث|قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ {{ع}}: لِمَ سُمی أمیرَ المُؤمِنینَ؟ قالَ: اللهُ سَماهُ}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۱۲، ح ۴).</ref>. | ## همچنین در [[الکافی (کتاب)|الکافی]]- به [[نقل]] از [[جابر]]- آمده: به [[امام باقر]] {{ع}} گفتم: چرا [[علی]] {{ع}} "[[امیر المؤمنین]]" نامیده شد؟ فرمود: "[[خدا]] او را [چنین] نامید"<ref>الکافی عن جابر: {{متن حدیث|قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ {{ع}}: لِمَ سُمی أمیرَ المُؤمِنینَ؟ قالَ: اللهُ سَماهُ}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۱۲، ح ۴).</ref>. | ||
#[[امام صادق]] {{ع}} نیز- در جواب پرسشی که از ایشان شد که آیا بر [[قائم]] {{ع}} با عنوان "[[امیر المؤمنین]]" [[سلام]] داده میشود؟ یا نه، فرمودند: این، نامی است که [[خداوند]]، [[امیر مؤمنان]] [[علی]] {{ع}} را بدان نامید و کسی پیش از او به این نام، نامیده نشده است و پس از او نیز نامیده نمیشود<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق {{ع}}- وسُئِلَ عَنِ القائِمِ {{ع}} یسَلمُ عَلَیهِ بإِمرَةِ المُؤمِنینَ؟ فَقالَ-: لا، ذاک اسمٌ سَمی اللهُ بِهِ أمیرَ المُؤمِنینَ {{ع}}، لَم یسَم بِهِ أحَدٌ قَبلَهُ ولا یتَسَمی بِهِ بَعدَهُ}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۱۱، ح ۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۱۳۱-۱۳۳.</ref> | ## [[امام صادق]] {{ع}} نیز- در جواب پرسشی که از ایشان شد که آیا بر [[قائم]] {{ع}} با عنوان "[[امیر المؤمنین]]" [[سلام]] داده میشود؟ یا نه، فرمودند: این، نامی است که [[خداوند]]، [[امیر مؤمنان]] [[علی]] {{ع}} را بدان نامید و کسی پیش از او به این نام، نامیده نشده است و پس از او نیز نامیده نمیشود<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق {{ع}}- وسُئِلَ عَنِ القائِمِ {{ع}} یسَلمُ عَلَیهِ بإِمرَةِ المُؤمِنینَ؟ فَقالَ-: لا، ذاک اسمٌ سَمی اللهُ بِهِ أمیرَ المُؤمِنینَ {{ع}}، لَم یسَم بِهِ أحَدٌ قَبلَهُ ولا یتَسَمی بِهِ بَعدَهُ}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۱۱، ح ۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۱۳۱-۱۳۳.</ref> | ||
#[[حاکم]] [[نیشابوری]] به [[سند صحیح]] از رسول خدا{{صل}} نقل کرده که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصى عليّاً فقد عصاني}} <ref>«هر كس مرا اطاعت کند به طور حتم خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا نافرمانی کند به طور حتم خدا را نافرمانی کرده است و هر کس علی را اطاعت کند به طور حتم مرا اطاعت کرده و هر کس علی را نافرمانی کند به طور حتم مرا نافرمانی کرده است».، نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص121.</ref>. در این [[حدیث پیامبر]]،[[ اطاعت]] [[حضرت علی]] را ملازم با [[اطاعت]] خود و اطاعت خودش را ملازم با [[اطاعت خدا]] معرفی کرده است و در نتیجه این همان معنایی است که [[قرآن]] در [[آیه]] مورد نظر به آن اشاره کرده است. | #[[حاکم]] [[نیشابوری]] به [[سند صحیح]] از رسول خدا{{صل}} نقل کرده که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصى عليّاً فقد عصاني}} <ref>«هر كس مرا اطاعت کند به طور حتم خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا نافرمانی کند به طور حتم خدا را نافرمانی کرده است و هر کس علی را اطاعت کند به طور حتم مرا اطاعت کرده و هر کس علی را نافرمانی کند به طور حتم مرا نافرمانی کرده است».، نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص121.</ref>. در این [[حدیث پیامبر]]،[[ اطاعت]] [[حضرت علی]] را ملازم با [[اطاعت]] خود و اطاعت خودش را ملازم با [[اطاعت خدا]] معرفی کرده است و در نتیجه این همان معنایی است که [[قرآن]] در [[آیه]] مورد نظر به آن اشاره کرده است. | ||
#[[حدیث ثقلین]]؛ زیرا [[پیامبر]] در آن [[حدیث]] فرمود: «من دو گوهر گرانبها را در میان شما به [[ودیعه]] میگذارم که اگر به آن دو [[تمسک]] کنید هرگز [[گمراه]] نمیشوید یکی [[کتاب خدا]] و دیگری عترتم. در این حدیث نیز به [[لزوم]] تمسک و اطاعت از [[عترت پیامبر]] اشاره شده است. <ref>رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص347 و 348</ref>. | #[[حدیث ثقلین]]؛ زیرا [[پیامبر]] در آن [[حدیث]] فرمود: «من دو گوهر گرانبها را در میان شما به [[ودیعه]] میگذارم که اگر به آن دو [[تمسک]] کنید هرگز [[گمراه]] نمیشوید یکی [[کتاب خدا]] و دیگری عترتم. در این حدیث نیز به [[لزوم]] تمسک و اطاعت از [[عترت پیامبر]] اشاره شده است. <ref>رضوانی، علی اصغر، امامت در قرآن، ص347 و 348</ref>. |