آثار امام باقر: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
#'''اسماعیل اوّلین کسی بود که به [[زبان عربی]] سخن گفت''': امام باقر{{ع}} به [[اصحاب]] خود اینگونه فرموده است که: [[پیامبر خدا]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} اوّلین کسی است که [[خداوند]] زبانش را به لغت [[عربی]] باز نموده است. امام باقر{{ع}} در این رابطه فرمودهاند: اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است، اسماعیل و در سنّ ۱۰ سالگی بوده است<ref>البیان و التّبیین، ج۳، ص۲۹۰.</ref>. | #'''اسماعیل اوّلین کسی بود که به [[زبان عربی]] سخن گفت''': امام باقر{{ع}} به [[اصحاب]] خود اینگونه فرموده است که: [[پیامبر خدا]] [[حضرت اسماعیل]]{{ع}} اوّلین کسی است که [[خداوند]] زبانش را به لغت [[عربی]] باز نموده است. امام باقر{{ع}} در این رابطه فرمودهاند: اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است، اسماعیل و در سنّ ۱۰ سالگی بوده است<ref>البیان و التّبیین، ج۳، ص۲۹۰.</ref>. | ||
#'''[[نفی]] بیسواد بودن از [[پیامبر اکرم]]{{صل}}''': [[علی بن اسباط]] [[روایت]] میکند که: به امام باقر{{ع}} عرض کردم: [[مردم]] [[گمان]] دارند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] نداشته است! امام باقر{{ع}} گفته او را [[انکار]] کرده و فرمود: {{متن حدیث|أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟! وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> كَيْفَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يَقْرَأَ وَ يَكْتُبَ}}؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که خداوند متعال میفرماید: «اوست آن کس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا [[آیات]] او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و [[حکمت]] به ایشان بیاموزد، و [آنان] قطعا پیش از آن در [[گمراهی]] آشکاری بودند». چگونه [[پیامبر]] میتوانسته است به [[مردم]] کتاب و حکمت را [[آموزش]] بدهد در حالیکه نتواند بخواند و بنویسد؟!. [[علی بن اسباط]] با [[شگفتی]] به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: پس چرا [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را [[نبی]] [[امّی]] خواندهاند؟ [[امام باقر]]{{ع}} در پاسخ او فرمودند: {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> بهخاطر اینکه آن حضرت به [[مکه]] منسوب بوده است و چون مکه در قول [[خداوند متعال]]: تا [مردم امّ القری] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی [[امّ القری]] نامیده شده است، به آن حضرت امّی گفتهاند<ref>علل الشرایع، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۰.</ref>. | #'''[[نفی]] بیسواد بودن از [[پیامبر اکرم]]{{صل}}''': [[علی بن اسباط]] [[روایت]] میکند که: به امام باقر{{ع}} عرض کردم: [[مردم]] [[گمان]] دارند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[توانایی]] [[خواندن و نوشتن]] نداشته است! امام باقر{{ع}} گفته او را [[انکار]] کرده و فرمود: {{متن حدیث|أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ؟! وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> كَيْفَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يَقْرَأَ وَ يَكْتُبَ}}؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که خداوند متعال میفرماید: «اوست آن کس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا [[آیات]] او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و [[حکمت]] به ایشان بیاموزد، و [آنان] قطعا پیش از آن در [[گمراهی]] آشکاری بودند». چگونه [[پیامبر]] میتوانسته است به [[مردم]] کتاب و حکمت را [[آموزش]] بدهد در حالیکه نتواند بخواند و بنویسد؟!. [[علی بن اسباط]] با [[شگفتی]] به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: پس چرا [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را [[نبی]] [[امّی]] خواندهاند؟ [[امام باقر]]{{ع}} در پاسخ او فرمودند: {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> بهخاطر اینکه آن حضرت به [[مکه]] منسوب بوده است و چون مکه در قول [[خداوند متعال]]: تا [مردم امّ القری] مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی [[امّ القری]] نامیده شده است، به آن حضرت امّی گفتهاند<ref>علل الشرایع، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۰.</ref>. | ||
==[[امام باقر]]{{ع}} و نقل [[سیره]] [[مبارک]] نبوی== | |||
۱. '''عاریه گرفتن [[سلاح]] توسّط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از صفوان''': [[طبری]] به سند خود از امام باقر{{ع}} [[روایت]] میکند که فرمود: «هنگامی که [[رسول خدا]] تصمیم به [[حرکت]] برای [[جنگ]] با [[قبیله هوازن]] گرفتند، به آن حضرت گفته شد که در نزد [[صفوان بن امیه]] -که در آنزمان [[مشرک]] بود- مقداری [[زره]] و سلاح وجود دارد، پیامبر اکرم{{صل}} کسی را به نزد او فرستاده و فرمودند: ای [[ابو امیه]]، سلاحهایی که داری به ما عاریه بده تا ما فردا بهوسیله این سلاحها به جنگ [[دشمن]] خود برویم. صفوان به آن حضرت عرض کرد: | |||
آیا این سلاحها را به [[غصب]] از من میگیری؟ پیامبر اکرم{{صل}} پاسخ دادند: خیر، بلکه به صورت عاریه مضمونه از تو میگیریم و سپس سالم به تو باز میگردانیم، صفوان عرض کرد: در این صورت اشکالی ندارد، او به [[پیغمبر]] صد زره با سایر متعلّقات و سلاح آن عاریه داد، و بعضی [[گمان]] کردهاند که پیامبر اکرم{{صل}} از صفوان خواست تا حمل این سلاحها را نیز به عهده بگیرد و او این کار را انجام داد. | |||
امام باقر{{ع}} اضافه فرمودهاند که: از آن پس [[سنّت]] عاریه مضمونه در میان [[مسلمانان]] رایج گردید<ref>تاریخ طبرى، ج۳، ص۷۳، چاپ دار المعارف.</ref>. | |||
امام باقر{{ع}} به این نکته ظریف اشاره کردهاند که از این واقعه [[تاریخی]] [[قاعده فقهی]] عاریه مضمونه استفاده میشود و آن قاعده این است که اگر شخصی چیزی را از کسی به عاریه گرفت و در نگهداری آن بیاحتیاطی و [[تفریط]] روا داشت، ضامن آن چیز میباشد. پس همیشه عاریهکننده تا هنگامی که [[مال]] عاریهشده را به [[سلامت]] به صاحبش بازگرداند ضامن آن است. | |||
۲. '''حرکت خالد به سمت [[قبیله]] [[بنی جذیمه]]''': [[ابن هشام]] با سند خود از امام باقر{{ع}} روایت میکند که: پیامبر اکرم{{صل}} [[خالد بن ولید]] را در هنگام [[فتح مکه]] برای [[دعوت]] قبیله بنی جذیمه به [[اسلام]] به سوی آنها فرستاد و او را برای [[جنگ]] با آنها نفرستاد، امّا خالد بر آنان تاخت. آنان از [[ترس]] [[حمله]] خالد به سمت اسلحههای خود رفته و با سازوبرگ به سمت او آمدند. هنگامی که خالد آنها را دید به آنها گفت: سلاحهای خود را به زمین بگذارید؛ چراکه [[مردم]] [مراد مردم [[مکه]] است] [[اسلام]] آوردهاند. آنان به [[اطمینان]] قول خالد سلاحهای خود را [[زمین]] گذاشتند. امّا خالد با آنان [[مکر]] کرد و دستور داد تا آنها را طنابپیچ کرده و همه آنها را از دم [[شمشیر]] گذراند. هنگامی که این خبر به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید بهشدّت [[اندوهگین]] گردید و دستان مبارکش را به [[دعا]] برداشت و فرمود: | |||
خداوندا، من به درگاه تو از کاری که خالد کرد [[بیزاری]] میجویم. سپس پیامبر اکرم{{صل}} [[امام امیر المؤمنین]]{{ع}} را فراخواند و به او فرمود: به سمت این [[قوم]] برو و ماجرایی که آنجا اتّفاق افتاده بررسی کن و این نکته را رعایت کن که [[قوانین]] [[جاهلی]] را زیر پا گذاری. | |||
علی{{ع}} از [[مدینه]] خارج شد تا به آنها رسید. آن حضرت از [[مالی]] که به همراه آورده بود [[دیه]] خونهایی که خالد ریخته بود را پرداخت کرد و خسارت آنچه را که خالد از [[اموال]] آن مردم برداشته بود به آنان داد، تا جایی که گفتهاند حتّی ظرف آبخوری سگ را هم از قلم نیانداخته و خسارت آن را به آنان پرداخت مینمود. هنگامی که دیه تمام [[خونها]] و خسارت تمام اموال را پرداخت کرد، از اموالی که به همراه آورده بود مقداری باقیمانده بود. [[حضرت علی]]{{ع}} به آنها فرمود: «آیا در نزد شما دیه خونی یا خسارت مالی باقیمانده است که پرداخت نشده باشد؟ گفتند: نه، چیزی باقی نمانده. حضرت علی{{ع}} فرمودند: | |||
من بقیه این [[مال]] را بنابر [[احتیاط]]، از جانب پیامبر اکرم{{صل}} به شما میبخشم؛ زیرا پیامبر اکرم{{صل}} [برای این کار این مبلغ [[پول]] داده است] یقیناً چیزهایی میداند که شما نمیدانید، سپس آن مال را به آنان داده و به سمت [[رسول خدا]]{{صل}} برگشت و گزارش آنچه را که انجام داده بود به آن حضرت داد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به او فرمودند: بسیار کار خوب و صحیحی انجام دادهای، سپس رسول خدا{{صل}} برخاسته و رو به [[قبله]] دستان خود را آنقدر بلند کردند که زیر بغلهای آن حضرت دیده میشد، و در این حال سهبار فرمودند: «خداوندا، من به درگاه تو از آنچه [[خالد بن ولید]] انجام داده است [[بیزاری]] میجویم»<ref>ابن هشام، السّیرة النّبویه، ج۲، ص۴۲۹- ۴۳۰.</ref>. | |||
این بعضی از [[روایات امام باقر]]{{ع}} در رابطه با [[سیره]] [[مبارک]] [[نبوی]] بود که ما به جهت ایجاز از آن [[انتخاب]] کرده بودیم.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۴.</ref>. | |||
==[[امام باقر]]{{ع}} و [[سیره حضرت علی]]{{ع}}== | |||
امام باقر{{ع}} در بسیاری از [[احادیث]] خود از سیره و روش جدّ [[بزرگوار]] خود حضرت [[امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} که پس از پیامبر اکرم{{صل}} پیشوای [[حقّ]] و [[عدالت]] بوده است سخن رانده است. حال به نمونههائی از این [[روایات]] توجّه کنید: | |||
[[زرارة بن اعین]] از پدرش از امام باقر{{ع}} نقل میکند که فرمود: | |||
«[[حضرت علی]]{{ع}} همواره پس از [[نماز صبح]] تا هنگام [[طلوع]] [[خورشید]] به [[تعقیب نماز]] صبح میپرداختند، هنگامی که خورشید طلوع میکرد، [[فقرا]] و [[مساکین]] و سایر طبقات [[مردم]] گرداگرد آن حضرت حلقه زده و آن حضرت به آنها [[فقه]] و [[قرآن]] میآموخت و در [[ساعت]] معینی از این جلسه برمیخاست. روزی پس از این جلسه برخاست تا برود، ناگاه مردی سخن [[زشتی]] به آن حضرت گفت- امام باقر{{ع}} نام آن مرد را نبردند- [[امام]]{{ع}} به [[منبر]] بازگشتند و دستور دادند تا در میان [[جمعیت]] ندا شود که الصّلاة [[جامعة]] (این کلمهای بود که برای احضار مردم به [[مسجد]] بهکار میرفت)، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند، آن حضرت [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] را بهجای آورده، بر [[پیامبر]] [[درود]] فرستاد و سپس فرمود: ای مردم، هیچ چیزی در نزد [[خداوند متعال]] محبوبتر و برای [[بندگان]] پرسودتر از [[بردباری]] امام و فقه و [[دانش]] او نیست، و هیچچیز در نزد [[خداوند متعال]] مبغوضتر و برای [[بندگان]] زیانآمیزتر از [[جهل]] و تندی [[امام]] و [[رهبر]] نمیباشد، بدانید که هرکس در درون نفس خود واعظی نداشته باشد تا او را در مواقع حسّاس [[پند]] دهد، در واقع از جانب خداوند متعال محافظی ندارد، بدانید که هرکس در طول [[زندگی]] [[انصاف]] را بر خود [[حاکم]] کند، خداوند متعال [[عزّت]] او را زیاد میکند، بدانید که [[ذلّت]] و [[خواری]] در راه [[طاعت]] و [[فرمانبرداری]] [[خداوند]] [[انسان]] را به خداوند نزدیک میکند و از آن عزّت و [[سربلندی]] که از راه [[معصیت خدا]] به دست بیاید بهتر است، سپس فرمود: کسی که چند لحظه پیش صحبت کرد کجاست؟ آن مرد نتوانست [[انکار]] کند و گفت: ای [[امیر مؤمنان]]، آن من بودم، امام{{ع}} فرمودند: بدانکه من اگر میخواستم، میگفتم. آن مرد گفت: امّا اگر [[عفو]] کنی و بگذری کاری را کردهای که شایسته آنی. امام به او فرمودند: من تو را عفو نمودم و از تو درگذشتم<ref>شرح نهج، ج۴، ص۱۰۹- ۱۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۷.</ref>. | |||
==[[اخبار غیبی]] که [[امام باقر]]{{ع}} بیان داشتهاند== | |||
۱. [[منصور دوانیقی]] گوید: در [[زمان]] [[بنی امیه]] من و برادرم ابو العبّاس سفّاح در حال [[فرار]] بودیم. روزی به [[مسجد پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} رفتیم. امام باقر{{ع}} در آنجا نشسته بود. چون ما را دید به مردی که در کنارش بود گفت: گویا میبینم که [[خلافت]] این [[امّت]] به این دو مرد میرسد و به ما اشاره کرد. آن مرد به نزد ما آمد و ما را از [[کلام]] آن حضرت خبر داد، ما به نزد آن حضرت رفته و به او گفتیم: ای فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} چه گفتید؟ آن حضرت فرمودند: این امر بهزودی به شما خواهد رسید، امّا شما با [[فرزندان]] و [[خاندان]] من [[رفتار]] خوبی نخواهید داشت، پس وای بر شما<ref>دلائل الامامه، ص۹۶.</ref>. و همچنانکه آن حضرت فرموده و خبر داده بود، وقتی منصور دوانیقی به خلافت رسید، بدترین رفتار را با ذرّیه [[رسول خدا]]{{صل}} و [[عترت]] آن حضرت انجام داد. وی آنان را به بدترین وجه مورد [[شکنجه]] و [[آزار]] قرار داد. [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} در [[عهد]] این [[حاکم ستمگر]] عذابها و شکنجههایی را دیدند که هیچ چشمی در [[زمان]] [[بنی امیه]] مثل آن را ندیده بود، و ایام [[خلافت]] [[منصور دوانیقی]] تماما برای [[آل پیامبر]] آکنده از [[محنت]] و [[درد]] و [[رنج]] بود. | |||
۲. از دیگر [[اخبار غیبی]] [[امام باقر]]{{ع}} این بود که آن حضرت خبر دادند که [[حجر الاسود]] در [[مسجد جامع کوفه]] آویخته خواهد شد<ref>مقریزى، اتعاض الحنفاء، ص۲۴۵.</ref>، و این امر در زمان [[قرامطه]] به انجام رسید. آنان حجر الاسود را از [[کعبه]] کنده و آن را در مسجد جامع کوفه قرار دادند و [[معتقد]] بودند که هرجا حجر الاسود باشد [[حجّ]] باید در آنجا انجام شود، و آنها میخواستند که [[مراسم]] حجّ را در [[کوفه]] به انجام برسانند. | |||
حجر الاسود مدّتی نزدیک به بیست سال در [[مسجد کوفه]] باقی ماند و سپس به جای خود بازگردانده شد. | |||
۳. از دیگر اخبار غیبی که امام باقر{{ع}} از آن خبر دادند، [[حمله]] نافع بن ازرق به [[مدینه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مباح]] کردن آن [[شهر]] برای [[سربازان]] او بوده است، [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: | |||
«پدرم در [[مجلسی]] عام در مدینه نشسته بود، ناگاه سر به زیر افکند و پس از مدّتی سر برداشت و گفت: ای [[قوم]]، حال شما چگونه است هنگامی که مردی بر شهر شما داخل شود با چهار هزار [[سپاه]] و سه [[روز]] پیاپی [[شمشیر]] در میان شما گذارد و افراد زیادی از شما کشته و شما از ناحیه او با [[بلا]] و مصیبتی روبهرو شوید که نتوانید آن را دفع نمائید، این مسأله در سال [[آینده]] به وقوع خواهد پیوست. پس از همین الآن در [[فکر]] چاره باشید و بدانید اینکه به شما گفتم حتما به وقوع خواهد پیوست». | |||
امّا [[مردم مدینه]] توجّهی به [[کلام]] آن حضرت نکردند و گفتند هرگز چنین چیزی نخواهد شد، چون سال [[آینده]] رسید، [[امام باقر]]{{ع}} همه [[خاندان]] خود و گروهی از [[بنیهاشم]] را با خود برداشت و از [[مدینه]] خارج شد. در همانسال [[نافع بن ازرق]] به مدینه داخل شد و سه [[روز]] تمام آن [[شهر]] را بر [[سربازان]] خود [[مباح]] کرد و عدّه زیادی در آن شهر کشته شدند<ref>نور الابصار، ص۱۳۰؛ جوهرة الکلام فى مدح السّادة الاعلام، ص۱۳۴؛ الخرائج و الجرائح، ص۸۰ از نسخههاى خطّى کتابخانه حکیم.</ref>، و چنین بود که [[مردم مدینه]] به درجه [[درستی]] [[اخبار]] امام باقر{{ع}} [[آگاهی]] یافتند. | |||
۴. امام باقر{{ع}} همچنین از [[شهادت]] [[برادر]] بزرگوارش [[زید بن علی]]{{ع}} خبر داده است. [[زید بن حازم]] گوید: با امام باقر{{ع}} بودم که زید بن علی از کنار ما گذشت. امام باقر{{ع}} به من فرمودند: آیا این شخص را دیدی؟ او حتما در [[کوفه]] [[قیام]] خواهد کرد و کشته خواهد شد و سر او را شهربهشهر خواهند گرداند»<ref>نور الابصار، ص۱۳۱.</ref>، روزگاری نگذشت که زید در کوفه کشته شد و سر مبارکش در شهرهای مختلف گردانده گردید. | |||
۵. از دیگر حوادثی که امام باقر{{ع}} از آن خبر داده بود، ویران شدن [[خانه]] [[هشام بن عبدالملک]] بود که یکی از بزرگترین خانههای مدینه بود. [[عبدالملک]] این خانه را با سنگهای «زیت» که ظاهرا از [[کوه]] [[زیتون]] [[فلسطین]] آورده میشد ساخته بود. امام باقر{{ع}} فرمود: «بدانید به [[خدا]] [[سوگند]] این خانه ویران خواهد شد و به خدا سوگند سنگ «زیت» در مدینه کمیاب خواهد شد»، [[ابو حازم]] گوید: هنگامی که این [[کلام]] را از آن حضرت شنیدم، متعجّب شدم و گفتم: چه کسی میتواند آن را خراب کند؟ در حالیکه [[امیر المؤمنین]] هشام این خانه را بنا کرده است!! امّا هنگامی که هشام از [[دنیا]] رفت و پس از او برادرش ولید امر [[خلافت]] را برعهده گرفت، دستور داد تا آن خانه را ویران کرده و آن سنگها را هم از آنجا بردند و سنگ زیت در مدینه کمیاب شد<ref>دلائل الامامه، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۷ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۷، ص ۳۳۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |