|
|
خط ۱۱: |
خط ۱۱: |
| ==تعریف جهانبینی== | | ==تعریف جهانبینی== |
| *پاسخ به پرسشهای بنیادی [[انسان]]، دربارۀ [[جهان]] را، جهانبینی میگویند، مثلًا اینکه [[انسان]] از کجا آمده، به کجا میرود، [[هدف زندگی]] او چیست، از کدام [[قوانین]] باید [[پیروی]] کند، آیا آزاد است یا مجبور. تفاوت میان جهانبینی و ایدئولوژی در این است که جهانبینی [[مکتب]] نظری است، ولی [[ایدئولوژی]] بر پایۀ [[مکتب]] نظری یک [[مکتب]] عملی است. از آن رو که [[حکمت]] عملی، زاده [[حکمت]] نظری است، میتوان گفت همۀ ایدئولوژیها بر پایه جهانبینی شکل میگیرند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۱۸-۲۱۹.</ref>. | | *پاسخ به پرسشهای بنیادی [[انسان]]، دربارۀ [[جهان]] را، جهانبینی میگویند، مثلًا اینکه [[انسان]] از کجا آمده، به کجا میرود، [[هدف زندگی]] او چیست، از کدام [[قوانین]] باید [[پیروی]] کند، آیا آزاد است یا مجبور. تفاوت میان جهانبینی و ایدئولوژی در این است که جهانبینی [[مکتب]] نظری است، ولی [[ایدئولوژی]] بر پایۀ [[مکتب]] نظری یک [[مکتب]] عملی است. از آن رو که [[حکمت]] عملی، زاده [[حکمت]] نظری است، میتوان گفت همۀ ایدئولوژیها بر پایه جهانبینی شکل میگیرند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۱۸-۲۱۹.</ref>. |
|
| |
| ==[[جهانبینی سیاسی]]==
| |
| *مقصود از [[جهانبینی سیاسی]] "تبیین و [[تفسیری]] است از [[جهان]] و [[جایگاه]] [[انسان]] در آن و رابطۀ او با سایر موجودات [[جهان هستی]] که نظریۀ مربوط به [[سیاست]] و [[روابط سیاسی]] [[جامعۀ بشری]] بر مبنای آن شکل گرفته و مورد [[تبیین]] یا [[اثبات]] قرار میگیرد".
| |
| *این تعریف بر این [[باور]] [[استوار]] است که [[روابط سیاسی]] [[جامعۀ بشری]] به عنوان بخشی از [[جهان هستی]]، نه در عالم واقع و عین و نه در عالم [[شناخت]] و [[معرفت]] و [[ذهن]]، از [[روابط]] [[حاکم]] بر [[جهان هستی]] جدا نیست. و هرگونه تجزیه و تحلیل و تلاش [[معرفتی]] در جهت [[تبیین]] و [[شناخت]] [[روابط سیاسی]] [[جامعۀ بشری]]، خواه در حوزۀ معرفتهای توصیفی یا در حوزۀ معرفتهای تکلیفی چنانچه بریده از بستر هستی شناسانه این [[روابط]] و بدون در نظر گرفتن [[قوانین]] و [[روابط]] کلان [[حاکم]] بر [[جهان هستی]] صورت گیرد، تجزیه و تحلیل و تبیینی بریده از ریشههای منطقی و بیپایه و فاقد بنیاد [[عقلی]] و برهانی است.
| |
| *این رابطۀ مستحکم و بنیادین میان حوزۀ [[معرفت]] [[سیاسی]] با جهانبینی که از آن به "جهانبینی سیاسی" تعبیر کردیم، از دیرباز مورد توجّه [[اندیشمندان]] [[علم]] [[سیاست]] بوده است. فلاسفۀ [[سیاسی]] و سیاستپژوهان عصور متأخر نیز، کم و بیش این رابطۀ مستحکم و بنیادین را [[باور]] داشتهاند و در بسیاری موارد به آن تصریح کردهاند؛ اگرچه به لحاظ روند عملگرایانه اندیشۀ [[غرب]] در دو سه قرن اخیر [[سعی]] شده است مباحث [[سیاسی]]، غالبا جدا از بنیادهای هستی شناسانۀ آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد و همین روند، موجب بسیاری از آشفتگیهای منطقی و درهم ریختگی [[نظم]] [[عقلی]] مباحث مربوط به [[دانش]] [[سیاسی]] در [[جهان غرب]] به ویژه در دورۀ معاصر شده است.
| |
| *با توجه به نکتۀ یاد شدۀ بالا که در نوشتۀ برخی مؤرخین [[فلسفۀ سیاسی]] میخوانیم: "گفتار [[سیاسی]] ارسطو، به گفتار مابعدالطبیعۀ وی موقوف است و به نوعی از آن [[استنتاج]] میشود... در نظر ارسطو، [[احکام]] خاص وجود [[سیاسی]]، [[تابعی]] است از [[احکام]] وجود من حیث هو وجود؛ اما نزد ماکیاولی، گفتار [[سیاسی]]، موقوف به بحث [[فلسفی]] مقدماتی نیست و وی جدای از ملاحظات [[فلسفی]]، به [[استنتاج]] [[احکام]] وجود [[سیاسی]] میپردازد"<ref>سیدجواد طباطبایی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ص۱۱.</ref>.
| |
| *به هرحال، خواه [[اندیشمند]] یا [[فیلسوف سیاسی]] جهانبینی خاصی را در [[اندیشه]] و نظریۀ [[سیاسی]] خود مد نظر قرار دهد یا نه، در واقع و از نظر [[ارتباط]] واقعی میان حقایق و موجودات [[جهان هستی]] و اینکه [[جامعۀ بشری]] بخشی از [[جهان هستی]] و محکوم [[قوانین]] و [[روابط]] عام [[حاکم]] بر کلیت [[جهان هستی]] است، [[اندیشه]] و نظریۀ [[سیاسی]] وی از نظر منطقی، تنها با نوعی تحلیل و [[فهم]] ویژهای از [[جهان هستی]] و [[قوانین]] و [[روابط]] کلّی و عامّی که بر کلیت [[جهان هستی]] [[حاکم]] است، سازگار و منسجم خواهد بود که معنای آن، وجود رابطۀ منطقی بین جهانبینی و نظریۀ [[سیاسی]] است و نتیجۀ منطقی آن، ناصواب بودن نظریۀ [[سیاسی]] وابسته به جهانبینی غیر واقعی و ناصواب است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۵۹-۶۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==تقسیم بندی کلی درباره جهانبینی== | | ==تقسیم بندی کلی درباره جهانبینی== |