عبدالرحمن بن عوف: تفاوت میان نسخهها
←عبدالرحمن و عثمان
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
==عبدالرحمن و [[عثمان]]== | ==عبدالرحمن و [[عثمان]]== | ||
عبدالرحمن بن عوف از کسانی است که در گروه شش نفری ([[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[عثمان بن عفان]]، [[سعد بن ابی وقاص]] و [[زبیر بن عوام]]، [[طلحه بن عبیدالله]]) که قرار بود [[خلیفه]] پس از عثمان را [[تعیین]] کنند. حضور داشت. پس از درگذشت عمر، [[اهل]] [[شورا]] در [[خانه]] یکی از آنان گرد آمدند. آنها [[عبدالله بن عباس]]، [[حسن بن علی]] و [[عبدالله بن عمر]] را حاضر کردند و سه [[روز]] به [[مشورت]] پرداختند ولی به نتیجهای نرسیدند. در روز سوم عبدالرحمن بن عوف به آنان گفت: "آیا میدانید امروز چه روزی است؟ امروز همان روزی است که عمر امر کرده بود تا کسی را از میان خود به عنوان خلیفه [[انتخاب]] نکرده باشید از یکدیگر جدا نشوید. من کاری را به شما پیشنهاد میکنم". آنان گفتند: پیشنهاد تو چیست؟ عبدالرحمن گفت: "کارتان را به من واگذارید، من نیز سهم رای خود را به شما میبخشم و یکی را از میان خودتان بر میگزینم". همگی گفتند: آنچه را خواستهای میپذیریم. پس از سخنان [[عبدالرحمن]]، [[زبیر]] رای خود را به [[علی]] {{ع}، طلحه به عثمان و سعد نیز به عبدالرحمن بن عوف داد و عبدالرحمن به آنان گفت: "این جا باشید تا من برگردم". عبدالرحمن در حالی که صورت خود را پوشانده بود به جای جای مدینه سر زد، و از نظر همه مهاجران و انصار افراد ناتوان جویا شد و آنان که نظری داشتند نظر خود را میگفتند. عبدالرحمن از آنان میپرسید: پس از عمر چه کسی خلیفه است؟ پاسخ آنها یا امام علی{{ع}} و یا [[عثمان]] بود. | عبدالرحمن بن عوف از کسانی است که در گروه شش نفری ([[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[عثمان بن عفان]]، [[سعد بن ابی وقاص]] و [[زبیر بن عوام]]، [[طلحه بن عبیدالله]]) که قرار بود [[خلیفه]] پس از عثمان را [[تعیین]] کنند. حضور داشت. پس از درگذشت عمر، [[اهل]] [[شورا]] در [[خانه]] یکی از آنان گرد آمدند. آنها [[عبدالله بن عباس]]، [[حسن بن علی]] و [[عبدالله بن عمر]] را حاضر کردند و سه [[روز]] به [[مشورت]] پرداختند ولی به نتیجهای نرسیدند. در روز سوم عبدالرحمن بن عوف به آنان گفت: "آیا میدانید امروز چه روزی است؟ امروز همان روزی است که عمر امر کرده بود تا کسی را از میان خود به عنوان خلیفه [[انتخاب]] نکرده باشید از یکدیگر جدا نشوید. من کاری را به شما پیشنهاد میکنم". آنان گفتند: پیشنهاد تو چیست؟ عبدالرحمن گفت: "کارتان را به من واگذارید، من نیز سهم رای خود را به شما میبخشم و یکی را از میان خودتان بر میگزینم". همگی گفتند: آنچه را خواستهای میپذیریم. پس از سخنان [[عبدالرحمن]]، [[زبیر]] رای خود را به [[علی]] {{ع}}، طلحه به عثمان و سعد نیز به عبدالرحمن بن عوف داد و عبدالرحمن به آنان گفت: "این جا باشید تا من برگردم". عبدالرحمن در حالی که صورت خود را پوشانده بود به جای جای مدینه سر زد، و از نظر همه مهاجران و انصار افراد ناتوان جویا شد و آنان که نظری داشتند نظر خود را میگفتند. عبدالرحمن از آنان میپرسید: پس از عمر چه کسی خلیفه است؟ پاسخ آنها یا امام علی{{ع}} و یا [[عثمان]] بود. | ||
پس عبدالرحمن به جایگاه [[شورا]] برگشت و بار دیگر با آنان به [[مشورت]] پرداخت ولی نتیجهای به دست نیامد. از [[مسور]] چنین [[نقل]] شده است: هنگام عشاء عبدالرحمن مرا به نزد خود خواند. من در آن هنگام [[خواب]] بودم؛ وقتی نزد او رفتم، عبدالرحمن گفت: "چه شده است که تو را در خواب میبینم؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، هم اکنون سه [[روز]] است که خواب به چشمانم نیامده است، فلانی و فلانی (تعدادی از [[مهاجران]] و [[انصار]]) را نزد من بیاور". من نیز آنانی را که او میخواست نزد او بردم. عبدالرحمن مدت زیادی با آنان در [[مسجد]] [[گفتگو]] کرد. سپس آنان از نزد عبدالرحمن رفتند. سپس او علی{{ع}} را خواند و مدتی طولانی با وی گفتگو کرد و بعد عثمان را فرا خواند و مدتی طولانی هم با او به گفتگو کرد تا اینکه هنگام [[نماز صبح]] از یکدیگر جدا شدند. وقتی که همه آنان [[نماز]] را به [[جماعت]] به جای آوردند از هر یک از آنان، یعنی علی{{ع}}و عثمان، [[پیمان]] گرفت که آیا اگر با تو [[بیعت]] کنم طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} عمل میکنی. آن دو این شرط را پذیرفتند و بعد از آن، دوباره علی{{ع}} را فرا خواند و گفت: "من با شما بیعت میکنم به شرط اینکه به کتاب خدا و [[سنت]] رسولش و [[سیره]] [[دو خلیفه]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کنی" و [[علی]]{{ع}} در جواب او گفت: "اما [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} او، آری، این دو بر هر چیزی مقدم است ولی روش ابوبکر و عمر را نمیپذیرم". و بعد از آن [[عثمان]] را فرا خواند و علاوه بر عمل به کتاب خدا و [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} عمل به سیره دو خلیفه را هم از او خواست و عثمان شرط را پذیرفت و [[عبدالرحمن]] با او [[بیعت]] کرد و [[مردم]] نیز با عثمان بیعت کردند <ref>الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۲۸-۳۱؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۱۲۳؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۵۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۱۴۷؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۱۳، ص۱۶۷.</ref>. | پس عبدالرحمن به جایگاه [[شورا]] برگشت و بار دیگر با آنان به [[مشورت]] پرداخت ولی نتیجهای به دست نیامد. از [[مسور]] چنین [[نقل]] شده است: هنگام عشاء عبدالرحمن مرا به نزد خود خواند. من در آن هنگام [[خواب]] بودم؛ وقتی نزد او رفتم، عبدالرحمن گفت: "چه شده است که تو را در خواب میبینم؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، هم اکنون سه [[روز]] است که خواب به چشمانم نیامده است، فلانی و فلانی (تعدادی از [[مهاجران]] و [[انصار]]) را نزد من بیاور". من نیز آنانی را که او میخواست نزد او بردم. عبدالرحمن مدت زیادی با آنان در [[مسجد]] [[گفتگو]] کرد. سپس آنان از نزد عبدالرحمن رفتند. سپس او علی{{ع}} را خواند و مدتی طولانی با وی گفتگو کرد و بعد عثمان را فرا خواند و مدتی طولانی هم با او به گفتگو کرد تا اینکه هنگام [[نماز صبح]] از یکدیگر جدا شدند. وقتی که همه آنان [[نماز]] را به [[جماعت]] به جای آوردند از هر یک از آنان، یعنی علی{{ع}}و عثمان، [[پیمان]] گرفت که آیا اگر با تو [[بیعت]] کنم طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} عمل میکنی. آن دو این شرط را پذیرفتند و بعد از آن، دوباره علی{{ع}} را فرا خواند و گفت: "من با شما بیعت میکنم به شرط اینکه به کتاب خدا و [[سنت]] رسولش و [[سیره]] [[دو خلیفه]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کنی" و [[علی]]{{ع}} در جواب او گفت: "اما [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} او، آری، این دو بر هر چیزی مقدم است ولی روش ابوبکر و عمر را نمیپذیرم". و بعد از آن [[عثمان]] را فرا خواند و علاوه بر عمل به کتاب خدا و [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} عمل به سیره دو خلیفه را هم از او خواست و عثمان شرط را پذیرفت و [[عبدالرحمن]] با او [[بیعت]] کرد و [[مردم]] نیز با عثمان بیعت کردند <ref>الامامة والسیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۲۸-۳۱؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۱۲۳؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۵۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۱۴۷؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۱۳، ص۱۶۷.</ref>. |