پرش به محتوا

جنگ احد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:


دسته سوم نیز کسانی بودند که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا}}<ref>«برخی از شما این جهان را می‌خواستید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.</ref> و بعد از اینکه (در [[احد]]) [[پیروز]] شدند و آنچه مطلوبشان بود را [[مشاهده]] کردند، [[سستی]] ورزیدند<ref>{{متن قرآن|متن}} سوره آل عمران /۱۵۴.</ref>. از همین‌ها بودند کسانی که خدای متعال می‌فرماید: «گروه دیگری (در شب [[جنگ]]) در [[فکر]] [[جان]] خویش بودند؛ (و [[خواب]] به چشمانشان نرفت) آنها گمان‌های نادرستی - همچون گمان‌های [[دوران جاهلیت]] - درباره [[خدا]] داشتند!»<ref>{{متن قرآن|وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ}} «و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.</ref> که به اتفاق همه [[مفسران]]، برای بیان حال [[منافقین]] و افراد [[ضعیف الایمان]] داخل در میان [[سربازان]] [[اسلام]]، در [[جنگ احد]] نازل شده است که غیر از [[حفظ منافع]] [[دنیایی]] خود هیچ هم و هدفی نداشته‌اند، حتی آن وقت که به [[دین خدا]] گرویده بودند در فکر و [[خیال]] همین [[منافع]] بودند، در نتیجه مادامی که از [[دین]] بهره‌ای داشتند دین داشتند، از آن دم می‌زدند، همین که منافعی برایشان نداشت، بلکه به منافع دنیایی‌شان لطمه می‌زد ممکن بود از آن روی برگرداندند<ref>معانی القران و اعرابه (زجاج)، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر الطبری، ج۷، ص۳۲۰؛ الکشاف (زمخشری)، ج۱، ص۳۳۱؛ تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۹۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر النسفی، ج۱، ص۳۰۲؛ تفسیر الجلالین، ص۹۳؛ تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و بیانه (الدره)، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۳؛ تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۰؛ المیزان، ج۴، ص۴۷.</ref>. البته اینها کسانی هستند که در [[تاریخ]] چندان شناخته نشده و پنهان مانده‌اند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۵۴.</ref>
دسته سوم نیز کسانی بودند که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا}}<ref>«برخی از شما این جهان را می‌خواستید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.</ref> و بعد از اینکه (در [[احد]]) [[پیروز]] شدند و آنچه مطلوبشان بود را [[مشاهده]] کردند، [[سستی]] ورزیدند<ref>{{متن قرآن|متن}} سوره آل عمران /۱۵۴.</ref>. از همین‌ها بودند کسانی که خدای متعال می‌فرماید: «گروه دیگری (در شب [[جنگ]]) در [[فکر]] [[جان]] خویش بودند؛ (و [[خواب]] به چشمانشان نرفت) آنها گمان‌های نادرستی - همچون گمان‌های [[دوران جاهلیت]] - درباره [[خدا]] داشتند!»<ref>{{متن قرآن|وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ}} «و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.</ref> که به اتفاق همه [[مفسران]]، برای بیان حال [[منافقین]] و افراد [[ضعیف الایمان]] داخل در میان [[سربازان]] [[اسلام]]، در [[جنگ احد]] نازل شده است که غیر از [[حفظ منافع]] [[دنیایی]] خود هیچ هم و هدفی نداشته‌اند، حتی آن وقت که به [[دین خدا]] گرویده بودند در فکر و [[خیال]] همین [[منافع]] بودند، در نتیجه مادامی که از [[دین]] بهره‌ای داشتند دین داشتند، از آن دم می‌زدند، همین که منافعی برایشان نداشت، بلکه به منافع دنیایی‌شان لطمه می‌زد ممکن بود از آن روی برگرداندند<ref>معانی القران و اعرابه (زجاج)، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر الطبری، ج۷، ص۳۲۰؛ الکشاف (زمخشری)، ج۱، ص۳۳۱؛ تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۹۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر النسفی، ج۱، ص۳۰۲؛ تفسیر الجلالین، ص۹۳؛ تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و بیانه (الدره)، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۳؛ تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۰؛ المیزان، ج۴، ص۴۷.</ref>. البته اینها کسانی هستند که در [[تاریخ]] چندان شناخته نشده و پنهان مانده‌اند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۵۴.</ref>
==[[روز]] [[نبرد]] و آغاز درگیری==
===پرچمداران دو [[سپاه]]===
[[مسلمانان]] [[صبح]] [[روز جمعه]] به [[همراهی]] [[پیامبر]] به سمت [[احد]] حرکت کردند. [[قریش]] نیز از قبل در پای [[کوه]] احد اردو زده بود. دو سپاه در دامنه و صحرای مقابل کوه احد مستقر شدند و اول صبح [[شنبه]] در مقابل یکدیگر [[صف‌آرایی]] کردند. در پانزدهم [[شوال]] [[سال سوم هجرت]] صبحگاهان [[جنگ احد]] در گرفت.
در این [[جنگ]] در جانب [[اسلام]] سه [[پرچم]] (لواء) بر پا بود؛ [[مهاجران]] یک پرچم داشتند با پرچمداری [[مصعب بن عمیر]]، [[انصار]] پرچمی مجزا داشتند و پرچم سوم یا [[لواء اعظم]] که پرچم اصلی [[سپاه اسلام]] بود مثل همیشه در دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} قرار داشت<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۰، ش۴۵۸۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱، ص۱۰۵۹؛ الارشاد، ج۱، ص۷۹؛ المناقب (خوارزمی)، ج۱، ص۵۸؛ کشف الغمة، ج۱، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۴۰.</ref>. در جانب [[مشرکان]] تیره عبدالدار [[پرچمدار]] قریش بودند. آنها خاندانی هستند که [[پرچم‌داری]] جنگ‌های قریش را به عهده داشته‌اند و بزرگ آنان از [[شجاعان]] نامدار قریش بود. [[ابوسفیان]] برای اینکه آنها را بر سر [[غیرت]] بیاورد گفت: ما در [[جنگ بدر]] به خاطر کشته شدن [[پرچم‌دار]] و بر [[زمین]] خوردن پرچم، [[شکست]] خوردیم. اگر نمی‌توانید پرچم را آن طور که باید نگه دارید، آن را به دست دیگران بسپاریم! گفتند: خواهی دید که ما چگونه پرچم‌داری کنیم<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۴، ص۲۳۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۵۸.</ref>
===نقش [[جانشین پیامبر]] در میدان احد===
اولین پرچم‌دار [[طلحه بن ابی طلحه]] بود که از بزرگان و شجاعان قریش محسوب می‌شد. او را «کبش الکتیبه»<ref>اصطلاحی نظامی است که در جنگ‌ها به کار می‌رفته است و به رزمنده‌ای اطلاق می‌شده است که تمام صفات شجاعت و نام‌آوری در او جمع شده باشد و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن می‌پرداخته است.</ref> می‌گفتند<ref>السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۰۵؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۸؛ المنتظم، ج۳، ص۱۶۴؛ الارشاد، ج۱، ص۸۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۸۱.</ref>. [[طلحه]] بعد از اینکه [[پرچم]] را به دست گرفت فریاد زد: ای [[یاران محمد]]! شما [[گمان]] می‌کنید که ما را به شمشیرهای خودتان به [[جهنم]] می‌فرستید، ما با شمشیرهای خودمان شما را به [[بهشت]]. آیا کسی هست که با شمشیرش مرا به جهنم روانه کند یا من او را به بهشت؟! روشن است که در برابر [[پرچمدار]] [[سپاه]] [[دشمن]]، باید پرچمدار [[سپاه اسلام]] به مقابله برود. علی{{ع}} در جواب طلحه فریاد بر آورد: قسم به آن کس که جانم در دست اوست، من دست از تو برنمی‌دارم تا تو را با شمشیرم به جهنم بفرستم یا تو مرا به بهشت بفرستی!
دو پرچمدار در مقابل هم قرار گرفتند. طلحه ضربه‌ای زد که اثری نکرد؛ اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با یک ضربه فرق او را شکافت و [[شمشیر]] از کلاه‌خود [[نفوذ]] کرده تا گردن پیش رفت. طلحه بر [[زمین]] افتاده و کشته شد<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۹؛ سیرة النبویة، ج۲، ص۱۲۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ الارشاد، ج۱، ص۸۱؛ سیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۰۳.</ref>. و این یک لطمه بزرگ برای دشمن محسوب می‌شد. [[پیامبر]] با کشته شدن طلحه [[تکبیر]] گفت، همه [[مسلمانان]] به [[پیروی]] از ایشان تکبیر گفتند<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛.</ref>.
پس از طلحه، یک به یک پرچمداران [[بنوعبدالدار]] به میدان [[مبارزه]] با علی{{ع}} آمدند. پرچم [[جنگ]] به دست [[برادر]] طلحه یعنی [[عثمان بن ابی طلحه]] افتاد. با آمدن او به میدان، پیامبر امیرالمؤمنین{{ع}} را برای [[نبرد]] با وی فرستاد. علی{{ع}} او را برای مبارزه‌طلبید و در این مقابله ضربه‌ای را به او وارد ساخت که از پا درآمد و او هم به دست امیرالمؤمنین{{ع}} کشته شد<ref>سیرة النبویة، ج۳، ص۵۹۳؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۲۶؛ الروض الانف، ج۵، ص۳۱۸؛ الارشاد، ج۱، ص۸۸؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۸۷.</ref>.
سپس [[مسافع بن طلحه]] که [[پدر]] و دو عمویش به دست علی{{ع}} کشته شده بودند، پرچم را بلند کرد و پس از او برادرش [[جلاس بن طلحه]] [[علم]] [[کفر]] را برداشت و بعد از وی [[برادر]] دیگرش [[کلاب بن طلحه]] [[پرچمدار]] میدان شد که همگی به دست علی{{ع}} کشته شدند. پس از آنها [[حارث بن طلحه]] [[علمدار]] میدان شد تا [[انتقام]] خویشانش را بگیرد که وی نیز در پی [[پدر]] و دو عمو و برادرانش کشته و راهی [[دوزخ]] شد.
بعد از [[خانواده]] ابی طلحه، نوبت به [[أرطاة بن عبد شرحبیل]] رسید. وی نیز که از همین [[طائفه]] بود که به دست علی{{ع}} به [[هلاکت]] رسید. بعد از او دو جنگ‌جوی دیگر از همین [[قبیله]] به نوبت پرچمدار میدان شدند که پشت سر هم به دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کشته شدند.
بالاخره نوبت به آخرین علمدار [[لشکر]] [[دشمن]] رسید که غلامی [[حبشی]] با نام صواب بود. او نیز توسط [[علی بن ابی طالب]] از پای درآمد و کشته شد<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۹۷؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۴؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۱۸؛ ذخائر العقبی، ص۶۸؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۳؛ الارشاد، ج۱، ص۱۸ و اعلام الوری، ج۱، ص؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.</ref>. اینجا بود که [[سپاه مشرکان]]، فرار را بر قرار ترجیح داده و روی به هزیمت نهادند و [[جنگ]] به دست امیرالمؤمنین{{ع}} و به [[پیروزی]] [[اهل]] [[اسلام]] پایان یافت.
[[قریش]] که [[انتظار]] نداشت در مدت کوتاهی همه پرچمداران [[دلاور]] خود را از دست بدهد، گرفتار [[ترس]] و رعبی زمین‌گیر کننده شده که آنها را از هم پاشید و [[نصرت الهی]] به [[همت]] امیرالمؤمنین{{ع}} بار دیگر برای [[مؤمنین]] تحقق یافت<ref>{{متن قرآن|سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ}} «به زودی در دل کافران بیم خواهیم افکند زیرا برای خداوند چیزی را شریک قرار می‌دهند که (خداوند) حجّتی بر آن فرو نفرستاده است و سرای آنان دوزخ است و سرای ستمکاران، بد (جایگاهی) است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۱.</ref>.
امیرالمؤمنین{{ع}} در احتجاج‌های خود در شورای شش نفری که جهت [[تعیین خلیفه]] تشکیل گردیده بود، فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم آیا در میان شما کسی جز من هست که نه نفر از پرچمداران [[بنی عبدالدار]] را در ([[جنگ احد]]) از میان برداشته است؟ سپس [[امام]] افزود: و [[غلام]] آنان به نام «صؤاب) که هیکلی بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالی که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود، می‌گفت: به [[انتقام]] اربابانم، جز «محمد» را نمی‌کشم! شما با دیدن او جاخورده و خود را کنار کشیدید؛ ولی من به [[جنگ]] او رفتم. ضرباتی بین من و او رد و بدل شد، سرانجام با آخرین ضربتی که بر او وارد کردم، از کمر دو نیم شد. اعضای [[شورا]]، همگی سخنان [[حضرت علی]]{{ع}} را شنیده و [[تصدیق]] کردند<ref>الخصال، ج۲، ص۵۶۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۶۹.</ref>.
کشته‌های [[دشمن]] را تا بیست و دو یا سه تن گفته‌اند<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۱۲۹؛ المغازی، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۹؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳.</ref>، که نیمی از آنها را چنان که آوردیم به نام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ثبت کرده‌اند<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۵۸.</ref>
===فرار دشمن و [[غفلت]] [[مسلمانان]]===
با کشته شدن پرچم‌داران [[قریش]]، [[لشکر]] دشمن [[شکست]] خورده و پا به فرار گذاشتند<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۴۴؛ سبل الهدی، ج۴، ص۱۹۵؛ نهایه الارب، ج۱۷، ص۹۲؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۲۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۲۸؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۴، ص۲۳۹.</ref>. بنابراین هنگامی که مسلمانان فرار دشمن را از معرکه جنگ دیدند، طبق رسم [[عرب جاهلی]] و برخلاف فرمایش [[پیامبر]]، تنگه [[احد]] را ترک کرده و به [[طمع]] کسب [[غنائم]] بیشتر بر یکدیگر [[سبقت]] گرفتند و از [[خیال]] جنگ فارغ شده و [[انسجام]] نظامی خود را از دست دادند.
دشمن از این غفلت [[سپاه اسلام]] استفاده کرد. یک دسته دویست نفری سواره [[نظام]]، به [[ریاست]] [[عکرمة بن ابی جهل]] [[کوه]] احد را دور زدند و از پشت سر به مسلمانانی که [[نظم]] صفوف خود را به‌هم ریخته به جمع غنائم مشغول بودند حمله‌ور شدند.
از این لحظه، وضع [[جنگ]] به کلی عوض شد. [[سربازان]] [[مسلمان]] فرار را بر قرار ترجیح دادند، [[ارتباط]] [[پیامبر]] با افراد [[سپاه]] قطع گردید و [[مسلمانان]] بعد از [[پیروزی]] [[سهل]] و آسان خویش، شکستی سخت خوردند. اکثراً زخمی و یا [[کشتار]] شدند و حدود هفتاد نفر از [[مجاهدان]] [[اسلام]]، از جمله [[حمزه بن عبدالمطلب]] - [[عموی پیامبر]] - و [[مصعب بن عمیر]] - [[معلم قرآن]] و [[پرچمدار]] [[مهاجران]] - به [[شهادت]] رسیدند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۶۱.</ref>
===فراریان [[سپاه اسلام]]===
در این میان منافقی فریاد برآورد که {{متن حدیث|أَلَا إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ قُتِلَ‌}}: [[آگاه]] باشید که پیامبر کشته شد! [[سیره]] نویسان می‌گویند: [[شیطان]] این فریاد را برآورد که این سخن در واقع پوششی برای وجود منافقانی است که در [[لشکر اسلام]] حضور داشتند. [[لشکر]] مسلمانان به کوه‌های اطراف بالا رفته یا به دوردست‌ها گریختند<ref>تفسیر الطبری، ج۷، ص۲۵۷؛ السیرة النبویة، ج۲، ص۷۸؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۱۳؛ فتح الباری، ج۷، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۳۹۹؛ سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۳۲۷.</ref>.
ساعتی بعد کسی از آن [[منافقان]] که به پشت صخره‌های [[کوه]] گریخته و پنهان شده بودند، می‌گفت: ای کاش کسی را می‌داشتیم تا به نزد [[عبدالله بن ابی]] بفرستیم که او از [[ابی سفیان]] برایمان [[امان]] بگیرد! آن‌گاه فریاد زد: هان ای مهاجران در [[انتظار]] چه هستید؟ محمد کشته شده! به سوی [[اقوام]] (مکی) خود (یعنی لشکر ابی سفیان) برگردید؛ وگرنه می‌آیند و شما را می‌کشند!<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۱۹۶؛ الکشاف، ج۱، ص۴۲۲؛ الدر المنثور، ج۲، ص۳۳۵؛ تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۷۶؛ تفسیر الکبیر، ج۹، ۲۰؛ التفسیر المنیر، ج۴، ص۱۱۰؛ المیزان، ج۴، ص۶۷.</ref>.
از آن میان می‌توان به گریختن [[عثمان]] و بازگشت او بعد از سه [[روز]] اشاره کرد<ref>المغازی، ج۱، ص۲۷۸؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۲۲؛ تفسیر الطبری، ج۳، ص۲۰۲۸؛ الفائق (زمخشری)، ج۱، ص۱۵۴؛ تفسیر القرطبی، ج۱۱، ص۲۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۳۳۶؛ ماروته العامه من مناقب اهل البیت (شروانی)، ج۱، ص۳۶۷؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۵، ص۲۱؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۲۰۰.</ref>. [[خلیفه دوم]] خود [[اقرار]] به [[فرار از جنگ]] [[احد]] کرده است<ref>تفسیر الطبری، ج۷، ص۳۲۷؛ تفسیر الکبیر، ج۲، ص۳۹۸؛ الدر المنثور، ج۲، ص۳۵۵؛ تفسیر غرائب القرآن، ج۲، ص۲۸۷؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۲۰۰.</ref>. [[خلیفه اول]] به گفته خودش از فرار در [[نبرد]] احد مستثناء نبوده است<ref>فضائل الصحابة، ج۱، ص۲۲۲؛ السیرة النبویة، ۳، ص۵۸؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۳۹۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۴۱۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۲۵؛ مسند ابی داوود، ج۱، ص۸، ش۶؛ تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۲۰۰.</ref>.
[[انس بن مالک]] نقل می‌کند: عمویم ([[انس بن نضر]])، [[عمر]] و [[طلحة بن عبیدالله]] را دید که با گروهی از [[مهاجرین]] و [[انصار]] در بلندی [[کوه]] در پس صخره‌ای نشسته و دست روی دست گذاشته‌اند. پرسید: چرا نشسته‌اید؟ گفتند: محمد کشته شده است. انس در جواب گفت: پس از [[پیامبر]] با [[زندگی]] چه می‌کنید؟ برخیزید و مانند [[پیامبر خدا]] به مقابل [[دشمن]] بروید و کشته شوید!<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۸۳؛ المغازی، ج۱، ص۲۸۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۱۷؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۱۶۱.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۸۶

ویرایش