عبدالله ذوالبجادین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == پانویس ==' به '== پانویس ==')
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عبدالله ذوالبجادین در تراجم و رجال]] - [[عبدالله ذوالبجادین در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عبدالله ذوالبجادین در تراجم و رجال]] - [[عبدالله ذوالبجادین در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
او پسر [[عبدنهم بن عمرو]]<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.</ref> و عموی [[عبد الله بن مغفل]] است <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴-۱۰۰۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.</ref>. پدرش از [[قبیله]] مزن بود<ref>استیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴.</ref> که کمی قبل از [[فتح مکه]] در [[سال هشتم هجرت]] در [[راه]] [[مکه]] [[وفات]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۷۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۰۴.</ref>.
او پسر [[عبدنهم بن عمرو]]<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.</ref> و عموی [[عبد الله بن مغفل]] است <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴-۱۰۰۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.</ref>. پدرش از [[قبیله]] مزن بود<ref>استیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴.</ref> که کمی قبل از [[فتح مکه]] در [[سال هشتم هجرت]] در [[راه]] [[مکه]] [[وفات]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۷۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۰۴.</ref>.


او در سن [[کودکی]] [[پدر]] خود را از دست داد و با [[حمایت]] عمویش بزرگ شد؛ عمویش نیز به او علاقه فراونی داشت. پس از [[مرگ]] پدر، [[ثروت]] زیادی به وی [[ارث]] رسید<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ برخی منابع آمده است که هیچ ثروتی از پدر به او به به ارث رسید. (المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۷۷۲).</ref> و عمویش نیز اموالی به او بخشید. اما وقتی که شنید او [[مسلمان]] شده، به او گفت: "شنیده‌ام مسلمان شده‌ای! اگر چنین است، از این [[دین]] برگرد تا نیمی از ثروتم را به تو دهم و اگر از این دین برنگردی، هر چه داری از تو می‌گیرم و تو را برهنه می‌کنم؛ سپس هرجا که می‌خواهی برو". [[عبدالله]] گفت: "آری، مسلمان شده‌ام؛ هر چه می‌خواهی بکن". پس عمویش تمام اموالش را از وی گرفت و حتی لباسش را از تنش در آورد و او را از [[خانه]] بیرون کرد. او برهنه نزد مادرش رفت و مادرش گلیمی به او داد تا خود را بپوشاند و با این وضع به سوی [[مدینه]] حرکت کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.</ref>. او نیمه [[شب]] وارد مدینه شد و در [[نماز صبح]] [[رسول خدا]]{{صل}} شرکت کرد. [[پیامبر]]{{صل}} که طبق [[عادت]] هر [[روز]] به عقب برمی‌گشت و به [[مردم]] نگاه می‌کرد، چشمش به مردی افتاد که گلیمی را دو نیمه کرده، نیمی را به جای شلوار به کمر بسته و نیم دیگر را به جای پیراهن به شانه افکنده بود. به او فرمود: "کیستی؟" او گفت: "من عبد العزی هستم". [[پیامبر]]{{صل}} چون او را به این حال دید، به او فرمود: "بلکه [[عبدالله ذوالبجادین]] هستی"<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ص۱۴۰؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲.</ref>. [[حضرت]] با همان نگاه اول او را [[شناخت]] و از حال او [[آگاه]] شد، لذا او را به دربانی [[خانه]] خود برگزید به او فرمود: "در خانه من باش"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵.</ref>.
او در سن [[کودکی]] [[پدر]] خود را از دست داد و با [[حمایت]] عمویش بزرگ شد؛ عمویش نیز به او علاقه فراونی داشت. پس از [[مرگ]] پدر، [[ثروت]] زیادی به وی [[ارث]] رسید<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ برخی منابع آمده است که هیچ ثروتی از پدر به او به به ارث رسید. (المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۷۷۲).</ref> و عمویش نیز اموالی به او بخشید. اما وقتی که شنید او [[مسلمان]] شده، به او گفت: "شنیده‌ام مسلمان شده‌ای! اگر چنین است، از این [[دین]] برگرد تا نیمی از ثروتم را به تو دهم و اگر از این دین برنگردی، هر چه داری از تو می‌گیرم و تو را برهنه می‌کنم؛ سپس هرجا که می‌خواهی برو". [[عبدالله]] گفت: "آری، مسلمان شده‌ام؛ هر چه می‌خواهی بکن". پس عمویش تمام اموالش را از وی گرفت و حتی لباسش را از تنش در آورد و او را از [[خانه]] بیرون کرد. او برهنه نزد مادرش رفت و مادرش گلیمی به او داد تا خود را بپوشاند و با این وضع به سوی [[مدینه]] حرکت کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.</ref>. او نیمه [[شب]] وارد مدینه شد و در [[نماز صبح]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرکت کرد. [[پیامبر]] {{صل}} که طبق [[عادت]] هر [[روز]] به عقب برمی‌گشت و به [[مردم]] نگاه می‌کرد، چشمش به مردی افتاد که گلیمی را دو نیمه کرده، نیمی را به جای شلوار به کمر بسته و نیم دیگر را به جای پیراهن به شانه افکنده بود. به او فرمود: "کیستی؟" او گفت: "من عبد العزی هستم". [[پیامبر]] {{صل}} چون او را به این حال دید، به او فرمود: "بلکه [[عبدالله ذوالبجادین]] هستی"<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ص۱۴۰؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲.</ref>. [[حضرت]] با همان نگاه اول او را [[شناخت]] و از حال او [[آگاه]] شد، لذا او را به دربانی [[خانه]] خود برگزید به او فرمود: "در خانه من باش"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵.</ref>.


[[عبدالله]] مردی [[عابد]] و [[پرهیزگار]] بود. او زیاد [[قرآن]] می‌خواند و با [[خدا]] [[راز و نیاز]] می‌کرد و در [[خانه پیامبر]]{{صل}} با صدای بلند قرآن می‌خواند و [[تکبیر]] می‌گفت و [[گریه و زاری]] می‌کرد، به حدی که [[عمر]] از پیامبر{{صل}} پرسید: یا [[رسول الله]]، آیا [[عمل]] عبدالله [[تظاهر]] و [[ریا]] نیست؟ پیامبر{{صل}} فرمود: "درباره او حرف نزن که دور او کی یکی اور از [[زاری]] کنندگان است"<ref>السیرة النبویه، این هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref>. همچنین او را یکی از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} برشمرده‌اند<ref>الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.</ref>. عبدالله و قومش از [[مهاجران]] [[مکه]] بودند. آنها کسانی بودند که به دو [[قبله]] [[نماز]] خواندند و در [[جنگ بدر]] حضور داشتند و کسانی بودند که [[قبل از هجرت]]، [[اسلام]] آوردند<ref>شأن نزول آیه {{متن قرآن|السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ}}؛ درباره ذوالبجادین و قومش دانسته شده است. (تفسیر البیضاوی، بیضاوی، ج۳، ص۱۶۸).</ref>.<ref>[[مریم قدمی |قدمی، مریم]]، [[عبدالله ذوالبجادین (مقاله)|مقاله «عبدالله ذوالبجادین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۶۶۳-۶۶۴.</ref>
[[عبدالله]] مردی [[عابد]] و [[پرهیزگار]] بود. او زیاد [[قرآن]] می‌خواند و با [[خدا]] [[راز و نیاز]] می‌کرد و در [[خانه پیامبر]] {{صل}} با صدای بلند قرآن می‌خواند و [[تکبیر]] می‌گفت و [[گریه و زاری]] می‌کرد، به حدی که [[عمر]] از پیامبر {{صل}} پرسید: یا [[رسول الله]]، آیا [[عمل]] عبدالله [[تظاهر]] و [[ریا]] نیست؟ پیامبر {{صل}} فرمود: "درباره او حرف نزن که دور او کی یکی اور از [[زاری]] کنندگان است"<ref>السیرة النبویه، این هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref>. همچنین او را یکی از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} برشمرده‌اند<ref>الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.</ref>. عبدالله و قومش از [[مهاجران]] [[مکه]] بودند. آنها کسانی بودند که به دو [[قبله]] [[نماز]] خواندند و در [[جنگ بدر]] حضور داشتند و کسانی بودند که [[قبل از هجرت]]، [[اسلام]] آوردند<ref>شأن نزول آیه {{متن قرآن|السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ}}؛ درباره ذوالبجادین و قومش دانسته شده است. (تفسیر البیضاوی، بیضاوی، ج۳، ص۱۶۸).</ref>.<ref>[[مریم قدمی |قدمی، مریم]]، [[عبدالله ذوالبجادین (مقاله)|مقاله «عبدالله ذوالبجادین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۶۶۳-۶۶۴.</ref>


==[[فضائل]] [[قوم]] عبدالله==
== [[فضائل]] [[قوم]] عبدالله ==


==[[جنگ تبوک]] و [[مرگ]] عبدالله==
== [[جنگ تبوک]] و [[مرگ]] عبدالله ==


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۳: خط ۲۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:عبدالله ذوالبجادین]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
{{صحابه}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۴

مقدمه

او پسر عبدنهم بن عمرو[۱] و عموی عبد الله بن مغفل است [۲]. پدرش از قبیله مزن بود[۳] که کمی قبل از فتح مکه در سال هشتم هجرت در راه مکه وفات کرد[۴].

او در سن کودکی پدر خود را از دست داد و با حمایت عمویش بزرگ شد؛ عمویش نیز به او علاقه فراونی داشت. پس از مرگ پدر، ثروت زیادی به وی ارث رسید[۵] و عمویش نیز اموالی به او بخشید. اما وقتی که شنید او مسلمان شده، به او گفت: "شنیده‌ام مسلمان شده‌ای! اگر چنین است، از این دین برگرد تا نیمی از ثروتم را به تو دهم و اگر از این دین برنگردی، هر چه داری از تو می‌گیرم و تو را برهنه می‌کنم؛ سپس هرجا که می‌خواهی برو". عبدالله گفت: "آری، مسلمان شده‌ام؛ هر چه می‌خواهی بکن". پس عمویش تمام اموالش را از وی گرفت و حتی لباسش را از تنش در آورد و او را از خانه بیرون کرد. او برهنه نزد مادرش رفت و مادرش گلیمی به او داد تا خود را بپوشاند و با این وضع به سوی مدینه حرکت کرد[۶]. او نیمه شب وارد مدینه شد و در نماز صبح رسول خدا (ص) شرکت کرد. پیامبر (ص) که طبق عادت هر روز به عقب برمی‌گشت و به مردم نگاه می‌کرد، چشمش به مردی افتاد که گلیمی را دو نیمه کرده، نیمی را به جای شلوار به کمر بسته و نیم دیگر را به جای پیراهن به شانه افکنده بود. به او فرمود: "کیستی؟" او گفت: "من عبد العزی هستم". پیامبر (ص) چون او را به این حال دید، به او فرمود: "بلکه عبدالله ذوالبجادین هستی"[۷]. حضرت با همان نگاه اول او را شناخت و از حال او آگاه شد، لذا او را به دربانی خانه خود برگزید به او فرمود: "در خانه من باش"[۸].

عبدالله مردی عابد و پرهیزگار بود. او زیاد قرآن می‌خواند و با خدا راز و نیاز می‌کرد و در خانه پیامبر (ص) با صدای بلند قرآن می‌خواند و تکبیر می‌گفت و گریه و زاری می‌کرد، به حدی که عمر از پیامبر (ص) پرسید: یا رسول الله، آیا عمل عبدالله تظاهر و ریا نیست؟ پیامبر (ص) فرمود: "درباره او حرف نزن که دور او کی یکی اور از زاری کنندگان است"[۹]. همچنین او را یکی از صحابه پیامبر (ص) برشمرده‌اند[۱۰]. عبدالله و قومش از مهاجران مکه بودند. آنها کسانی بودند که به دو قبله نماز خواندند و در جنگ بدر حضور داشتند و کسانی بودند که قبل از هجرت، اسلام آوردند[۱۱].[۱۲]

فضائل قوم عبدالله

جنگ تبوک و مرگ عبدالله

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.
  2. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴-۱۰۰۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴.
  3. استیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴.
  4. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۷۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۰۴.
  5. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ برخی منابع آمده است که هیچ ثروتی از پدر به او به به ارث رسید. (المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۷۷۲).
  6. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.
  7. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۰۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ص۱۴۰؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲.
  8. المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵.
  9. السیرة النبویه، این هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵.
  10. الاعلام، زرکلی، ج۴، ص۱۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۴۰.
  11. شأن نزول آیه ﴿السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ؛ درباره ذوالبجادین و قومش دانسته شده است. (تفسیر البیضاوی، بیضاوی، ج۳، ص۱۶۸).
  12. قدمی، مریم، مقاله «عبدالله ذوالبجادین»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۶۶۳-۶۶۴.