بشر بن عصمه مزنی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن')
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[بشر بن عصمه مزنی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[بشر بن عصمه مزنی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نسبش [[بشر بن عصمة بن مصاد بن جابر مزنی]] - منسوب به مزینه - است<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸؛ نسب کامل وی را بنگرید: بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.</ref>. نام پدرش [[عطیه]] نیز گفته شده <ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۸۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.</ref> که تصحیف است و در مواردی با [[راوی]] دیگری به همین نام آمیخته شده است. نسبت وی به دو گونه مزنی و لیثی گفته شده است. به نظر می‌رسد لیثی، تصحیف شده [[ثعلبی]] باشد؛ زیرا بشر بن عصمه از تیره [[ثعلبة بن ثور بن هدبه]]، از شاخه‌های [[قبایل]] مزینه است. در این صورت، نسبت ثعلبی و مزنی در طول یکدیگر است و براساس [[اختلاف]] در نسبت نمی‌توان آنها را دو نفر دانست. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۱، ص۴۳۳.</ref> بر اینکه بشر لیثی و مزنی دو نفرند تأکید کرده است که مبنایی ندارد؛ زیرا چنین به نظر می‌رسد که دو نفر دانستن آنها، افزون بر نسبت قبیله‌ای مشترک، با توجه به دو [[روایت]] به ظاهر مختلف منقول از آن دو است، اما این دو روایت در واقع یک روایت است. ابن حجر<ref> الاصابه، ج۱، ص۴۳۴.</ref> همچنین برای بشر بن عطیه مدخل جداگانه‌ای قرار داده است که صحیح به نظر نمی‌رسد. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref> به نقل از [[ابن ابی حاتم]]، وی را «شیخ مجهول» دانسته و با تعبیر {{عرب|"يقال"}} درباره او گوید: {{عربی|"له صحبة"}}، اما ابن حجر <ref>لسان، ج۲، ص۳۴.</ref> این نظر ذهبی را درست نمی‌داند و اظهار می‌کند تمام نویسندگانی که در زمینه نام [[صحابه]] کتاب نوشته‌اند، بشر بن عصمه را [[صحابی]] دانسته‌اند. ضمن آنکه تعبیر ابن ابی حاتم<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰.</ref> که او را مجهول دانسته، به [[محمد بن عبدالله بن عتبه]]، که در [[سلسله]] [[سند روایت]] بشر بن عصمه است باز می‌گردد، نه خود بشر. مؤید بخش اخیر سخن ابن حجر، نظر [[ابن عبد البر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.</ref> است که گوید: در اسناد [[حدیث]] [[بشر بن عصمه]] «شیخ مجهول» وجود دارد.
نسبش [[بشر بن عصمة بن مصاد بن جابر مزنی]] - منسوب به مزینه - است<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸؛ نسب کامل وی را بنگرید: بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.</ref>. نام پدرش [[عطیه]] نیز گفته شده <ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۸۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.</ref> که تصحیف است و در مواردی با [[راوی]] دیگری به همین نام آمیخته شده است. نسبت وی به دو گونه مزنی و لیثی گفته شده است. به نظر می‌رسد لیثی، تصحیف شده [[ثعلبی]] باشد؛ زیرا بشر بن عصمه از تیره [[ثعلبة بن ثور بن هدبه]]، از شاخه‌های [[قبایل]] مزینه است. در این صورت، نسبت ثعلبی و مزنی در طول یکدیگر است و براساس [[اختلاف]] در نسبت نمی‌توان آنها را دو نفر دانست. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۱، ص۴۳۳.</ref> بر اینکه بشر لیثی و مزنی دو نفرند تأکید کرده است که مبنایی ندارد؛ زیرا چنین به نظر می‌رسد که دو نفر دانستن آنها، افزون بر نسبت قبیله‌ای مشترک، با توجه به دو [[روایت]] به ظاهر مختلف منقول از آن دو است، اما این دو روایت در واقع یک روایت است. ابن حجر<ref> الاصابه، ج۱، ص۴۳۴.</ref> همچنین برای بشر بن عطیه مدخل جداگانه‌ای قرار داده است که صحیح به نظر نمی‌رسد. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref> به نقل از [[ابن ابی حاتم]]، وی را «شیخ مجهول» دانسته و با تعبیر {{عرب|"يقال"}} درباره او گوید: {{عربی|"له صحبة"}}، اما ابن حجر <ref>لسان، ج۲، ص۳۴.</ref> این نظر ذهبی را درست نمی‌داند و اظهار می‌کند تمام نویسندگانی که در زمینه نام [[صحابه]] کتاب نوشته‌اند، بشر بن عصمه را [[صحابی]] دانسته‌اند. ضمن آنکه تعبیر ابن ابی حاتم<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰.</ref> که او را مجهول دانسته، به [[محمد بن عبدالله بن عتبه]]، که در سلسله [[سند روایت]] بشر بن عصمه است باز می‌گردد، نه خود بشر. مؤید بخش اخیر سخن ابن حجر، نظر [[ابن عبد البر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.</ref> است که گوید: در اسناد [[حدیث]] [[بشر بن عصمه]] «شیخ مجهول» وجود دارد.


او از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرد که: «[[قبیله ازد]] از من است و من از ایشان هستم، [[غضب]] آنان مرا غضبناک و [[رضایت]] ایشان مرا مسرور می‌کند». در گونه دیگری از همین روایت که از [[بشر]] نقل می‌شود، به جای قبیله ازد، [[قبیله خزاعه]] نشسته است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰.</ref> که دست رقابت‌های قبیله‌ای در ساختن هر دو گونه روایت آشکار است؛ چنان که [[معاویه]] این روایت را در [[حق]] [[قریش]] می‌دانست<ref>طبرانی، ج۲، ص۳۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.</ref>. به نظر می‌رسد [[حدیث]] یاد شده در [[فضیلت]] [[ازد]] و [[قبایل]] دیگر پایه‌ای نداشته باشد.
او از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] کرد که: «[[قبیله ازد]] از من است و من از ایشان هستم، [[غضب]] آنان مرا غضبناک و [[رضایت]] ایشان مرا مسرور می‌کند». در گونه دیگری از همین روایت که از [[بشر]] نقل می‌شود، به جای قبیله ازد، [[قبیله خزاعه]] نشسته است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰.</ref> که دست رقابت‌های قبیله‌ای در ساختن هر دو گونه روایت آشکار است؛ چنان که [[معاویه]] این روایت را در [[حق]] [[قریش]] می‌دانست<ref>طبرانی، ج۲، ص۳۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.</ref>. به نظر می‌رسد [[حدیث]] یاد شده در [[فضیلت]] [[ازد]] و [[قبایل]] دیگر پایه‌ای نداشته باشد.


در روایتی نام بشر بن عصمه آمده است. براساس این گزارش، رسول خدا{{صل}} یکی از [[اصحاب]] را به [[ازدواج]] سفارش می‌کرد که از «کُرسُف» نامی، [[سخن]] به میان آورد. بشر بن عصمه از رسول خدا{{صل}} درباره این شخص پرسید و [[حضرت]] وی را عابدی در ساحل دریا معرفی کرد که سال‌ها پیش می‌زیسته است<ref>احمدبن حنبل، ج۵، ص۱۶۳؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۶، ص۱۷۲.</ref>.
در روایتی نام بشر بن عصمه آمده است. براساس این گزارش، رسول خدا {{صل}} یکی از [[اصحاب]] را به [[ازدواج]] سفارش می‌کرد که از «کُرسُف» نامی، [[سخن]] به میان آورد. بشر بن عصمه از رسول خدا {{صل}} درباره این شخص پرسید و [[حضرت]] وی را عابدی در ساحل دریا معرفی کرد که سال‌ها پیش می‌زیسته است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۶۳؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۶، ص۱۷۲.</ref>.


[[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.</ref>، بشر بن عصمه را با عنوان «شاعر [[فارس]]» ستوده است. براساس گزارش [[سیف بن عمر]]، وی از [[فرماندهان]] [[ابوعبیده جراح]] بوده است که پس از هزیمت [[دشمن]] در [[نبرد یرموک]]، همراه فرماندهان دیگری به منطقه فِحل، از مناطق [[شام]] فرستاده شد<ref>طبری، ج۳، ص۴۳۸.</ref>. وی پس از فتوح شام به [[عراق]] رفت و در [[کوفه]] [[مسکن]] گزید. او از کوفیانی بود که در [[جنگ صفین]] به معاویه پیوست و در میدان [[نبرد]]، وقتی مالک بن عَقَدِیّه از [[اصحاب امام]] بر [[یاران]] معاویه [[یورش]] برد، از [[غفلت]] وی استفاده کرده و بر او ضربتی کاری زد. بعدها بشر از این [[اقدام]] خود پشیمان شد و در این باره شعری سرود<ref>منقری، ص۲۶۹؛ طبری، ج۵، ص۲۹؛ ابن اعثم، ج۳، ص۳۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.</ref>.
[[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.</ref>، بشر بن عصمه را با عنوان «شاعر [[فارس]]» ستوده است. براساس گزارش [[سیف بن عمر]]، وی از [[فرماندهان]] [[ابوعبیده جراح]] بوده است که پس از هزیمت [[دشمن]] در [[نبرد یرموک]]، همراه فرماندهان دیگری به منطقه فِحل، از مناطق [[شام]] فرستاده شد<ref>طبری، ج۳، ص۴۳۸.</ref>. وی پس از فتوح شام به [[عراق]] رفت و در [[کوفه]] [[مسکن]] گزید. او از کوفیانی بود که در [[جنگ صفین]] به معاویه پیوست و در میدان [[نبرد]]، وقتی مالک بن عَقَدِیّه از [[اصحاب امام]] بر [[یاران]] معاویه [[یورش]] برد، از [[غفلت]] وی استفاده کرده و بر او ضربتی کاری زد. بعدها بشر از این [[اقدام]] خود پشیمان شد و در این باره شعری سرود<ref>منقری، ص۲۶۹؛ طبری، ج۵، ص۲۹؛ ابن اعثم، ج۳، ص۳۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.</ref>.


تعبیر [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.</ref> و [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸..</ref> موهم این است که بشر بن عصمه از [[یاران امام علی]]{{ع}} در [[صفین]] بوده، که صحیح نیست. برخی [[روایات]] [[عطیة بن بسر]](=[[بشر]]) به [[بشر بن عطیه]] (=عصمه) نسبت داده شده است. از جمله این روایات، روایتی درباره [[حق اهل بیت]] طلا<ref>طبری شیعی، ص۶۱۹.</ref> و نیز روایتی درباره فواید خوردن انار، به نقل از [[امام علی]]{{ع}}است<ref>ابن عدی، ج۳، ص۲۴۸؛ متقی هندی، ج۱۴، ص۲۸۷.</ref>. همچنین است [[روایت]] [[ابوذر]] که در آن نام بشر بن عطیه آمده بود<ref>ابویعلی، ج۱۲، ص۲۶۱؛ عقیلی، ج۳، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «بشر بن عصمه مزنی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۴۰.</ref>
تعبیر [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.</ref> و [[ابن ماکولا]]<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸..</ref> موهم این است که بشر بن عصمه از [[یاران امام علی]] {{ع}} در [[صفین]] بوده، که صحیح نیست. برخی [[روایات]] [[عطیة بن بسر]](=[[بشر]]) به [[بشر بن عطیه]] (=عصمه) نسبت داده شده است. از جمله این روایات، روایتی درباره [[حق اهل بیت]] طلا<ref>طبری شیعی، ص۶۱۹.</ref> و نیز روایتی درباره فواید خوردن انار، به نقل از [[امام علی]] {{ع}}است<ref>ابن عدی، ج۳، ص۲۴۸؛ متقی هندی، ج۱۴، ص۲۸۷.</ref>. همچنین است [[روایت]] [[ابوذر]] که در آن نام بشر بن عطیه آمده بود<ref>ابویعلی، ج۱۲، ص۲۶۱؛ عقیلی، ج۳، ص۳۵۶.</ref><ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «بشر بن عصمه مزنی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۴۰.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۲۶: خط ۲۵:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۰۶

مقدمه

نسبش بشر بن عصمة بن مصاد بن جابر مزنی - منسوب به مزینه - است[۱]. نام پدرش عطیه نیز گفته شده [۲] که تصحیف است و در مواردی با راوی دیگری به همین نام آمیخته شده است. نسبت وی به دو گونه مزنی و لیثی گفته شده است. به نظر می‌رسد لیثی، تصحیف شده ثعلبی باشد؛ زیرا بشر بن عصمه از تیره ثعلبة بن ثور بن هدبه، از شاخه‌های قبایل مزینه است. در این صورت، نسبت ثعلبی و مزنی در طول یکدیگر است و براساس اختلاف در نسبت نمی‌توان آنها را دو نفر دانست. ابن حجر[۳] بر اینکه بشر لیثی و مزنی دو نفرند تأکید کرده است که مبنایی ندارد؛ زیرا چنین به نظر می‌رسد که دو نفر دانستن آنها، افزون بر نسبت قبیله‌ای مشترک، با توجه به دو روایت به ظاهر مختلف منقول از آن دو است، اما این دو روایت در واقع یک روایت است. ابن حجر[۴] همچنین برای بشر بن عطیه مدخل جداگانه‌ای قرار داده است که صحیح به نظر نمی‌رسد. ذهبی[۵] به نقل از ابن ابی حاتم، وی را «شیخ مجهول» دانسته و با تعبیر الگو:عرب درباره او گوید: "له صحبة"، اما ابن حجر [۶] این نظر ذهبی را درست نمی‌داند و اظهار می‌کند تمام نویسندگانی که در زمینه نام صحابه کتاب نوشته‌اند، بشر بن عصمه را صحابی دانسته‌اند. ضمن آنکه تعبیر ابن ابی حاتم[۷] که او را مجهول دانسته، به محمد بن عبدالله بن عتبه، که در سلسله سند روایت بشر بن عصمه است باز می‌گردد، نه خود بشر. مؤید بخش اخیر سخن ابن حجر، نظر ابن عبد البر[۸] است که گوید: در اسناد حدیث بشر بن عصمه «شیخ مجهول» وجود دارد.

او از رسول خدا (ص) روایت کرد که: «قبیله ازد از من است و من از ایشان هستم، غضب آنان مرا غضبناک و رضایت ایشان مرا مسرور می‌کند». در گونه دیگری از همین روایت که از بشر نقل می‌شود، به جای قبیله ازد، قبیله خزاعه نشسته است[۹] که دست رقابت‌های قبیله‌ای در ساختن هر دو گونه روایت آشکار است؛ چنان که معاویه این روایت را در حق قریش می‌دانست[۱۰]. به نظر می‌رسد حدیث یاد شده در فضیلت ازد و قبایل دیگر پایه‌ای نداشته باشد.

در روایتی نام بشر بن عصمه آمده است. براساس این گزارش، رسول خدا (ص) یکی از اصحاب را به ازدواج سفارش می‌کرد که از «کُرسُف» نامی، سخن به میان آورد. بشر بن عصمه از رسول خدا (ص) درباره این شخص پرسید و حضرت وی را عابدی در ساحل دریا معرفی کرد که سال‌ها پیش می‌زیسته است[۱۱].

ابن عساکر[۱۲]، بشر بن عصمه را با عنوان «شاعر فارس» ستوده است. براساس گزارش سیف بن عمر، وی از فرماندهان ابوعبیده جراح بوده است که پس از هزیمت دشمن در نبرد یرموک، همراه فرماندهان دیگری به منطقه فِحل، از مناطق شام فرستاده شد[۱۳]. وی پس از فتوح شام به عراق رفت و در کوفه مسکن گزید. او از کوفیانی بود که در جنگ صفین به معاویه پیوست و در میدان نبرد، وقتی مالک بن عَقَدِیّه از اصحاب امام بر یاران معاویه یورش برد، از غفلت وی استفاده کرده و بر او ضربتی کاری زد. بعدها بشر از این اقدام خود پشیمان شد و در این باره شعری سرود[۱۴].

تعبیر بلاذری[۱۵] و ابن ماکولا[۱۶] موهم این است که بشر بن عصمه از یاران امام علی (ع) در صفین بوده، که صحیح نیست. برخی روایات عطیة بن بسر(=بشر) به بشر بن عطیه (=عصمه) نسبت داده شده است. از جمله این روایات، روایتی درباره حق اهل بیت طلا[۱۷] و نیز روایتی درباره فواید خوردن انار، به نقل از امام علی (ع)است[۱۸]. همچنین است روایت ابوذر که در آن نام بشر بن عطیه آمده بود[۱۹][۲۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸؛ نسب کامل وی را بنگرید: بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.
  2. ابن اثیر، ج۱، ص۳۸۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.
  3. الاصابه، ج۱، ص۴۳۳.
  4. الاصابه، ج۱، ص۴۳۴.
  5. ذهبی، ج۱، ص۳۲۰.
  6. لسان، ج۲، ص۳۴.
  7. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰.
  8. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.
  9. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۰.
  10. طبرانی، ج۲، ص۳۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۵.
  11. احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۶۳؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۶، ص۱۷۲.
  12. ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.
  13. طبری، ج۳، ص۴۳۸.
  14. منقری، ص۲۶۹؛ طبری، ج۵، ص۲۹؛ ابن اعثم، ج۳، ص۳۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۲.
  15. بلاذری، ج۱۱، ص۳۳۳.
  16. ابن ماکولا، ج۷، ص۲۵۸..
  17. طبری شیعی، ص۶۱۹.
  18. ابن عدی، ج۳، ص۲۴۸؛ متقی هندی، ج۱۴، ص۲۸۷.
  19. ابویعلی، ج۱۲، ص۲۶۱؛ عقیلی، ج۳، ص۳۵۶.
  20. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «بشر بن عصمه مزنی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۴۰.