حضرت خیزران در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
|||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = حضرت خیزران | | موضوع مرتبط = حضرت خیزران | ||
| عنوان مدخل = حضرت خیزران | | عنوان مدخل = حضرت خیزران | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = [[حضرت خیزران در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
مادر امام جواد کنیزی به نام [[سبیکه نوبیه]] یا خَیزران است. برخی نوشتهاند: [[خیزران]] از [[قبیله]] و [[خاندان]] [[ماریه قبطیه]]، مادر ابراهیم و [[همسر رسول خدا]] {{صل}} است<ref>کافی، ج۱، ص۴۹۲، س ۹.</ref>. برخی نامهای دیگر مانند: دُرّه<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۷۹.</ref>، [[ریحانه]] و [[سکینه]] نیز برای او ذکر کردهاند<ref>دلائل الامامة، ص۳۹۶، س ۹.</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص ۴۷.</ref> | |||
برخی نوشتهاند: [[خیزران]] از [[قبیله]] و [[خاندان]] [[ماریه قبطیه]]، مادر ابراهیم و [[همسر رسول خدا]] {{صل}} است<ref>کافی، ج۱، ص۴۹۲، س ۹.</ref>. برخی نامهای دیگر مانند: دُرّه<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۷۹.</ref>، [[ریحانه]] و [[سکینه]] نیز برای او ذکر کردهاند<ref>دلائل الامامة، ص۳۹۶، س ۹.</ref><ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص ۴۷.</ref> | |||
== | == کنیز خریداری شده در [[شهر مکه]] == | ||
یزید بن سلیط از [[پیروان]] [[مکتب]] [[زید]]، میگوید: به قصد [[زیارت]] [[بیت الله]] و به جای آوردن [[اعمال]] [[عمره]] به راه افتادم. در میانه راه با [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} [[ملاقات]] نمودم و عرض کردم: در همین مکان به همراه پدرم محضر پدر بزرگوارت، [[حضرت صادق]]{{ع}} رسیدیم در حالی که شما و دیگر برادرانتان در کنار وی بودید. پدرم عرض کرد: شما اولاد رسول خدا{{صل}} [[پاک]] و [[پاکیزه]] هستید و از [[مرگ]] هم نمیتوان فرار کرد؛ چنان چه حادثهای برای شما پیش آید، به چه کسی مراجعه کنم؟ پدر بزرگوارتان فرمود: اینها همه [[فرزندان]] من هستند؛ ولی [[علم]]، [[دانش]]، [[حکمت]]، [[جود]]، سخاء و [[آگاهی]] از احتیاجات [[مردم]] در وجود فرزندم [[موسی]] جمع است. بدان که نطفه امامی در صلب او قرار دارد که [[پناهگاه]] درماندگان و مشکلگشای دردمندان خواهد بود. سپس فرمود: ای یزید، در آیندهای نه چندان دور در همین مکان با او ملاقات خواهی نمود. به او [[بشارت]] ده که [[خداوند]] از دامن کنیزی پاکدامن و از [[خاندان]] [[ماریه قبطیه]]، مادر ابراهیم و فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} [[فرزندی]] [[امین]] و [[مبارک]] به او عنایت خواهد فرمود و [[سلام]] مرا به او برسان. | |||
پدرم عرض کرد: شما | |||
پدر بزرگوارتان فرمود: اینها همه [[فرزندان]] من هستند؛ ولی [[علم]]، [[دانش]]، [[حکمت]]، [[جود]]، سخاء و [[آگاهی]] از احتیاجات [[مردم]] در وجود فرزندم [[موسی]] جمع است. بدان که نطفه امامی در صلب او قرار دارد که [[پناهگاه]] | |||
سپس فرمود: ای یزید، در آیندهای نه چندان دور در همین مکان با او ملاقات خواهی نمود. به او [[بشارت]] ده که [[خداوند]] از دامن کنیزی پاکدامن و از خاندان ماریه | |||
فرمود: | یزید بن سلیط میگوید: پس از [[شهادت]] حضرت موسی بن جعفر{{ع}} به [[زیارت امام رضا]]{{ع}} رفتم، فرمود: آیا میل داری برای انجام اعمال عمره به [[مکه]] برویم؟ گفتم: [[نفقه]] و مخارج [[سفر]] برای من سنگین است. فرمود: [[سبحان الله]]! کسی که [[دعوت]] میکند، مخارج سفر را نیز میپردازد. با [[اشتیاق]] فراوان پیشنهاد حضرت را قبول نمودم و به طرف سرزمین و [[دیار]] محبوب حرکت کردیم. در میان راه به سرزمینی رسیدیم که پیشتر پدر و جد وی را در همانجا ملاقات کرده بودم. فرمود: در این مکان افراد زیادی را ملاقات کردهای! عرض کردم: آری و سپس ایشان را از ملاقاتها و خبردادن [[حضرت کاظم]]{{ع}} از ولادت فرزندی برای [[حضرت رضا]]{{ع}}، و نام مادرش خبر دادم. وقتی به شهر مکه وارد شدیم، حضرت آن کنیز را خرید و فرزندش، [[امام جواد]]{{ع}} از همان کنیز به [[دنیا]] آمد<ref>{{متن حدیث|عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ: لَقِيتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ{{ع}} وَ نَحْنُ نُرِيدُ الْعُمْرَةَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ... ثُمَّ قَالَ لِي أَبُو إِبْرَاهِيمَ{{ع}}: إِنِّي أُوخَذُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَ الْأَمْرُ هُوَ إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ{{ع}}.... | ||
با [[اشتیاق]] فراوان پیشنهاد حضرت را قبول نمودم و به طرف | ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَزِيدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ وَ لَقِيتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ غُلَامٌ أَمِينٌ مَأْمُونٌ مُبَارَكٌ وَ سَيُعْلِمُكَ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَنِي فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ الْجَارِيَةَ الَّتِي يَكُونُ مِنْهَا هَذَا الْغُلَامُ جَارِيَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مَارِيَةَ جَارِيَةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّي السَّلَامَ فَافْعَلْ. | ||
فرمود: در این مکان افراد زیادی را ملاقات کردهای! | قَالَ يَزِيدُ فَلَقِيتُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي إِبْرَاهِيمَ{{ع}} عَلِيّاً{{ع}} فَبَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا يَزِيدُ مَا تَقُولُ فِي الْعُمْرَةِ؟ | ||
عرض کردم: آری و سپس ایشان را از | |||
وقتی به | |||
ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَزِيدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ وَ لَقِيتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ غُلَامٌ أَمِينٌ مَأْمُونٌ مُبَارَكٌ وَ سَيُعْلِمُكَ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَنِي فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ الْجَارِيَةَ الَّتِي يَكُونُ مِنْهَا هَذَا الْغُلَامُ جَارِيَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مَارِيَةَ جَارِيَةِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّي السَّلَامَ فَافْعَلْ. | |||
قَالَ يَزِيدُ فَلَقِيتُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي إِبْرَاهِيمَ {{ع}} عَلِيّاً {{ع}} فَبَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا يَزِيدُ مَا تَقُولُ فِي الْعُمْرَةِ؟ | |||
فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ذَلِكَ إِلَيْكَ وَ مَا عِنْدِي نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كُنَّا نُكَلِّفُكَ وَ لَا نَكْفِيكَ. | فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ذَلِكَ إِلَيْكَ وَ مَا عِنْدِي نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كُنَّا نُكَلِّفُكَ وَ لَا نَكْفِيكَ. | ||
فَخَرَجْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا يَزِيدُ إِنَّ هَذَا الْمَوْضِعَ كَثِيراً مَا لَقِيتَ فِيهِ جِيرَتَكَ وَ عُمُومَتَكَ. | فَخَرَجْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا يَزِيدُ إِنَّ هَذَا الْمَوْضِعَ كَثِيراً مَا لَقِيتَ فِيهِ جِيرَتَكَ وَ عُمُومَتَكَ. | ||
قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْخَبَرَ فَقَالَ لِي أَمَّا الْجَارِيَةُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ السَّلَامَ. | قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْخَبَرَ فَقَالَ لِي أَمَّا الْجَارِيَةُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ السَّلَامَ. | ||
فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَكَّةَ فَاشْتَرَاهَا فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِكَ الْغُلَامَ...}}؛ | فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَكَّةَ فَاشْتَرَاهَا فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِكَ الْغُلَامَ...}}؛ کافی، ج۱، ص۳۱۳، ح۱۴.</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص۴۸.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۳۸: | خط ۲۸: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:مادر امام جواد]] | ||
[[رده:امام رضا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۶
مقدمه
مادر امام جواد کنیزی به نام سبیکه نوبیه یا خَیزران است. برخی نوشتهاند: خیزران از قبیله و خاندان ماریه قبطیه، مادر ابراهیم و همسر رسول خدا (ص) است[۱]. برخی نامهای دیگر مانند: دُرّه[۲]، ریحانه و سکینه نیز برای او ذکر کردهاند[۳].[۴]
کنیز خریداری شده در شهر مکه
یزید بن سلیط از پیروان مکتب زید، میگوید: به قصد زیارت بیت الله و به جای آوردن اعمال عمره به راه افتادم. در میانه راه با حضرت موسی بن جعفر(ع) ملاقات نمودم و عرض کردم: در همین مکان به همراه پدرم محضر پدر بزرگوارت، حضرت صادق(ع) رسیدیم در حالی که شما و دیگر برادرانتان در کنار وی بودید. پدرم عرض کرد: شما اولاد رسول خدا(ص) پاک و پاکیزه هستید و از مرگ هم نمیتوان فرار کرد؛ چنان چه حادثهای برای شما پیش آید، به چه کسی مراجعه کنم؟ پدر بزرگوارتان فرمود: اینها همه فرزندان من هستند؛ ولی علم، دانش، حکمت، جود، سخاء و آگاهی از احتیاجات مردم در وجود فرزندم موسی جمع است. بدان که نطفه امامی در صلب او قرار دارد که پناهگاه درماندگان و مشکلگشای دردمندان خواهد بود. سپس فرمود: ای یزید، در آیندهای نه چندان دور در همین مکان با او ملاقات خواهی نمود. به او بشارت ده که خداوند از دامن کنیزی پاکدامن و از خاندان ماریه قبطیه، مادر ابراهیم و فرزند رسول خدا(ص) فرزندی امین و مبارک به او عنایت خواهد فرمود و سلام مرا به او برسان.
یزید بن سلیط میگوید: پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) به زیارت امام رضا(ع) رفتم، فرمود: آیا میل داری برای انجام اعمال عمره به مکه برویم؟ گفتم: نفقه و مخارج سفر برای من سنگین است. فرمود: سبحان الله! کسی که دعوت میکند، مخارج سفر را نیز میپردازد. با اشتیاق فراوان پیشنهاد حضرت را قبول نمودم و به طرف سرزمین و دیار محبوب حرکت کردیم. در میان راه به سرزمینی رسیدیم که پیشتر پدر و جد وی را در همانجا ملاقات کرده بودم. فرمود: در این مکان افراد زیادی را ملاقات کردهای! عرض کردم: آری و سپس ایشان را از ملاقاتها و خبردادن حضرت کاظم(ع) از ولادت فرزندی برای حضرت رضا(ع)، و نام مادرش خبر دادم. وقتی به شهر مکه وارد شدیم، حضرت آن کنیز را خرید و فرزندش، امام جواد(ع) از همان کنیز به دنیا آمد[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ کافی، ج۱، ص۴۹۲، س ۹.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۷۹.
- ↑ دلائل الامامة، ص۳۹۶، س ۹.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص ۴۷.
- ↑ «عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ: لَقِيتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ(ع) وَ نَحْنُ نُرِيدُ الْعُمْرَةَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ... ثُمَّ قَالَ لِي أَبُو إِبْرَاهِيمَ(ع): إِنِّي أُوخَذُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَ الْأَمْرُ هُوَ إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ(ع).... ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَزِيدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ وَ لَقِيتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ غُلَامٌ أَمِينٌ مَأْمُونٌ مُبَارَكٌ وَ سَيُعْلِمُكَ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَنِي فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ الْجَارِيَةَ الَّتِي يَكُونُ مِنْهَا هَذَا الْغُلَامُ جَارِيَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مَارِيَةَ جَارِيَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّي السَّلَامَ فَافْعَلْ. قَالَ يَزِيدُ فَلَقِيتُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي إِبْرَاهِيمَ(ع) عَلِيّاً(ع) فَبَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا يَزِيدُ مَا تَقُولُ فِي الْعُمْرَةِ؟ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ذَلِكَ إِلَيْكَ وَ مَا عِنْدِي نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كُنَّا نُكَلِّفُكَ وَ لَا نَكْفِيكَ. فَخَرَجْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا يَزِيدُ إِنَّ هَذَا الْمَوْضِعَ كَثِيراً مَا لَقِيتَ فِيهِ جِيرَتَكَ وَ عُمُومَتَكَ. قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْخَبَرَ فَقَالَ لِي أَمَّا الْجَارِيَةُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ السَّلَامَ. فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَكَّةَ فَاشْتَرَاهَا فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِكَ الْغُلَامَ...»؛ کافی، ج۱، ص۳۱۳، ح۱۴.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۴۸.