ابومحجن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==اقوال مختلف درباره نام او==
==مقدمه==
درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را [[مالک بن حبیب]] و بعضی [[عبدالله بن حبیب بن عمرو]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.</ref> و بعضی [[عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی]] گفته‌اند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.</ref>. [[کنیه]] او ابوعبید بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref> و مادرش، [[کنود]]، دختر [[عبدالله بن عبد شمس]] می‌باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>.
درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را [[مالک بن حبیب]] و بعضی [[عبدالله بن حبیب بن عمرو]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.</ref> و بعضی [[عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی]] گفته‌اند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.</ref>. [[کنیه]] او ابوعبید بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref> و مادرش، [[کنود]]، دختر [[عبدالله بن عبد شمس]] می‌باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>.


==سبب [[شهرت]] ابومحجن==
==سبب [[شهرت]] ابومحجن==
او یکی از [[صحابه]] و [[یاران]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و یکی از مردان بزرگ [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] بود که به [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] معروف شد. او در [[ماه رمضان]] [[سال نهم هجری]]، هنگامی که گروهی از [[نمایندگان]] بنی ثقیف نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. ابومحجن از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] [[نقل]] کرده و [[ابوسعید بقان]] نیز از او روایتی [[نقل]] کرده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. محجن به عصایی گویند که سر کج باشد؛ در زمان [[فتح مکه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} عصایی را که او در دست داشت، گرفته و بت‌های پشت‌بام [[خانه کعبه]] را [[شکست]] و سپس [[عصا]] را به امیرالمؤمنین علی{{ع}} داد تا بقیه [[بت‌ها]] را بشکند و به سبب همین [[عصا]] او از طرف [[پیامبر]]{{صل}} به ابومحجن ملقب شد<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>. ابومحجن به شراب‌خواری هم علاقه زیادی داشت تا آنجا که عمروبن خطاب هفت یا هشت بار به او حد شراب‌خواری زد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref>. و او را به جزیره‌ای به نام “حضوضی” که افراد [[سرکش]] [[اعراب]] پیش از [[اسلام]] را بدان‌جا [[تبعید]] می‌کردند، [[تبعید]] کرد<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۶، ص۲۰۷.</ref> و مردی را به عنوان نگهبان همراه او فرستاد. او در آنجا خبر رفتن سعد وقاص برای [[جنگ]] با [[ایرانیان]] را شنید. از این رو از زندان فرار کرد و به سعد پیوست. او در هنگام فرار [[تصمیم]] گرفت که نگهبان خود را به [[قتل]] برساند، ولی او مطلع شد و خود را به [[عمر]] رسانید و او را از این جریان مطلع کرد. [[عمر]] به سعد وقاص نامه‌ای نوشت که ابومحجن را زندانی کند و او نیز ابومحجن را زندانی کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۰.</ref>.
اما در میدان [[جنگ]] هم از شراب‌خواری دریغ نداشت؛ در [[جنگ قادسیه]] صبح‌گاهی سعد وقاص از نزد او عبور کرد و دید که با حالت مستی این اشعار را می‌خواند:
#{{عربی| إذا مت فادفني إلى جنب كرمةٍ *** تروي عظامي بعد موتي عروقها}}<ref>هنگامی که مُردم مرا در کنار بوته رز (انگور) [[دفن]] کنید تا رگ و استخوانم از شراب [[سیراب]] گردد.</ref>.
#{{عربی| ولا تدفنني بالفلاة فإنني *** أخاف إذا ما مت أن لا أذوقها}}<ref>و در بیابان مرا [[دفن]] نکنید، زیرا می‌ترسم پس از مردن از شراب خوردن [[محروم]] گردم.</ref>.


وقتی سعد این کلمات را شنید، به او گفت: “هنوز در [[گمراهی]] زمان جاهلیتی!” و [[دستور]] داد تا او در [[قصر]] [[قادسیه]] که به [[تصرف]] [[مسلمانان]] در آمده بود، زندانی کردند<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۶۳ و تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref>.
==علت [[تبعید]] شدن [[أبو محجن]]==
اشعاری که از ابومحجن باقی مانده است، هیچ کدام ویژگی چشمگیری ندارند. او همه از آثار متوسط اواخر [[دوره جاهلی]] و [[صدر اسلام]] است و [[اعتقادات اسلامی]] در آنها چندان جلوه‌ای ندارد و نمی‌توان به انتساب همه آنها به او [[اعتماد]] داشت<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>.


==علت [[تبعید]] شدن [[أبو محجن]]==
بعضی گفته‌اند علت [[تبعید]] شدن او همان علاقه زیاد او به شراب بود. بعضی دیگر [[دلیل]] [[تبعید]] شدن او را ماجرای عاشقانه‌اش با یکی از [[زنان]] [[انصار]] دانسته‌اند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۶، ص۱۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>.
==ابومحجن و [[جنگ قادسیه]]==
==ابومحجن و [[جنگ قادسیه]]==
او در اکثر جنگ‌های [[اسلام]] شرکت داشت و همراه [[امام علی]]{{ع}} نیز بود<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و به خصوص در [[جنگ قادسیه]] در ایامی که [[مسلمانان]] به [[سرپرستی]] سعد وقاص با [[ایرانیان]] می‌جنگیدند، [[شهامت]] زیادی از خود نشان داد.
در یکی از روزها که [[جنگ]] در نزدیکی قصری برپا بود و ابومحجن زندانی شده بود، او سر و صدای زیادی شنید، از کنیزی که از او [[پذیرایی]] می‌کرد پرسید: اوضاع [[جنگ]] چگونه است؟ او جواب داد: “بسیار سخت است و احتمال می‌رود [[مسلمانان]] [[شکست]] بخورند”. پس ابومحجن به [[سلمی]]، [[زن]] سعد، گفت: “مرا [[آزاد]] کن و اسب ابلق سعد را به من بده تا به کمک [[مسلمانان]] بروم؛ اگر زنده ماندم، بر می‌گردم و خود را [[تسلیم]] می‌کنم”. [[سلمی]] نپذیرفت؛ ابومحجن ناراحت شد و اشعاری سرود که در آنها به خاطر آن‌که از میدان [[جنگ]] [[محروم]] شده است اظهار [[تأسف]] می‌کرد؛ [[دل]] [[سلمی]] به حالش سوخت و او را [[آزاد]] و اسب سعد را برای او آماده کرد.
ابومحجن، سر و صورت خود را بست و به طرف میدان [[جنگ]] رفت. سعد وقاص هم به خاطر زخمی که در پا داشت نمی‌توانست به میدان [[جنگ]] برود و بر بام قصر نشسته بود و [[جنگ]] را تماشا می‌کرد. ناگهان سواری وارد میدان شد. به [[لشکر]] [[ایرانیان]] از راست و چپ حمله کرد. سعد وقاص گفت: “اگر ابومحجن در قصر زندانی نبود می‌گفتم این سوار خود اوست و این اسب ابلق [[مال]] من است”. ابومحجن تا هنگام [[شب]] [[مبارزه]] کرد و به [[لشکر اسلام]] کمک زیادی نمود.
هنگامی که [[آتش]] [[جنگ]] خاموش شد، ابومحجن باز گشت و با دست خود، خود را زندانی کرد. [[شب]] هنگام [[سلمی]]، [[زن]] سعد، از او درباره میدان [[جنگ]] پرسید، سعد گفت: “نزدیک بود [[مسلمین]] عقب‌نشینی کنند، ناگاه سواری با اسب ابلق وارد میدان شد و [[لشکر]] [[دشمن]] را در هم شکست”. [[زن]] آن‌چه پیش آمده بود را به سعد گفت، او نیز ابومحجن را [[آزاد]] کرد و از او عذر خواست و گفت که دیگر به او حد نخواهد زد. ابومحجن گفت: “من هم دیگر شراب نمی‌خورم، زیرا برای من سخت بود که به خاطر تازیانه و حد از شراب‌خواری دست بردارم اما اکنون که به من حد نمی‌زنی به خاطر دوری از [[عذاب]] [[خدا]] [[توبه]] کردم و دیگر لب به شراب نمی‌زنم<ref>الأخبار الطوال، دینوری، ص۱۲۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۴.</ref>.


==سرانجام ابومحجن==
==سرانجام ابومحجن==
ابومحجن در دومین [[جنگی]] که در [[قادسیه]] رخ داد، کشته شد<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>؛ درباره محل [[دفن]] او، بعضی گفته‌اند که در [[گرگان]] یا [[آذربایجان]] مدفون است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref> درباره زمان [[مرگ]] او نیز اطلاع دقیقی در دست نیست<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۶، ص۲۰۷.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۴۷: خط ۳۴:
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:صحابه]]
{{صحابه}}

نسخهٔ ‏۲۸ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۳۷

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابومحجن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را مالک بن حبیب و بعضی عبدالله بن حبیب بن عمرو[۱] و بعضی عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی گفته‌اند[۲]. کنیه او ابوعبید بود[۳] و مادرش، کنود، دختر عبدالله بن عبد شمس می‌باشد[۴][۵].

سبب شهرت ابومحجن

علت تبعید شدن أبو محجن

ابومحجن و جنگ قادسیه

سرانجام ابومحجن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.
  2. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.
  3. الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.
  4. الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.
  5. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۹۱.