اعشی مازنی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اعشی مازنی در تراجم و رجال]] | [[اعشی مازنی در تاریخ اسلامی]]</div> | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اعشی مازنی در تراجم و رجال]] | [[اعشی مازنی در تاریخ اسلامی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
خط ۱۴: | خط ۱۲: | ||
درباره [[نسب]] او گویند که او حرمازی است، نه مازنی و حرماز و مازن هر دو عموزادههایی از [[قبیله]] [[بنیتمیم]] بودند و چون حرماز از اهمیت و اعتبار چندانی برخوردار نبود، طبق [[عادت]] و رسم رایج آن زمان، [[فرزندان]] او را به مازن، عموزادهاش که از اعتبار خوبی برخوردار بود، منسوب کردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. | درباره [[نسب]] او گویند که او حرمازی است، نه مازنی و حرماز و مازن هر دو عموزادههایی از [[قبیله]] [[بنیتمیم]] بودند و چون حرماز از اهمیت و اعتبار چندانی برخوردار نبود، طبق [[عادت]] و رسم رایج آن زمان، [[فرزندان]] او را به مازن، عموزادهاش که از اعتبار خوبی برخوردار بود، منسوب کردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>. | ||
گفتهاند در یکی از روزهایی که برای تهیه آذوقه به [[سفر]] رفته بود، همسرش از [[خانه]] فرار کرد و به | گفتهاند در یکی از روزهایی که برای تهیه آذوقه به [[سفر]] رفته بود، همسرش از [[خانه]] فرار کرد و به "مطرف" که یکی از بزرگان [[قبیله]] ایشان بود [[پناهنده]] شد. هنگامی که اعشی از [[مسافرت]] بازگشت و او را در [[خانه]] نیافت، به جستجوی او پرداخت، به او گفتند: او در [[خانه]] مطرف است. او به نزد مطرف آمد و گفت: "زن من نزد شماست، او را به من برگردانید". مطرف پاسخ داد که وی نزد من نیست و اگر هم بود او را به تو برنمی گرداندم. چون مطرف [[قوی]] بود اعشی نتوانست با او در بیفتد و به ناچار در [[مدینه]] [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمده و این اشعار را سرود(...) | ||
هنگامی که [[پیامبر]] این اشعار را شنید، جمله آخر را بارها تکرار کرد. سپس نامهای به مطرف نوشت که معاذه، [[همسر]] اعشی را به او برگردان. موقعی که [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} به مطرف رسید، به معاذه گفت: | هنگامی که [[پیامبر]] این اشعار را شنید، جمله آخر را بارها تکرار کرد. سپس نامهای به مطرف نوشت که معاذه، [[همسر]] اعشی را به او برگردان. موقعی که [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} به مطرف رسید، به معاذه گفت: "این [[نامه]] [[پیامبر]] است و باید به نزد همسرت برگردی". او گفت: "بنابراین از او [[پیمان]] بگیر و او را به [[پیامبر]] قسم بده تا مرا به خاطر این کارم [[شکنجه]] ندهد". مطرف نیز چنین پیمانی از اعشی گرفت و همسرش را به وی بازگرداند<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲- ۱۲۳.</ref>.<ref>[[موسوی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۶۷.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۹ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۹
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث اعشی مازنی است. "اعشی مازنی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
عبدالله بن اعور که به او عبدالله بن اطول حرمازی مازنی میگفتند از قبیله بنیمازن بن عمرو و به اعشی مازنی معروف بود[۱]. اعشی از صحابهای است که هم دوران قبل از اسلام (عصر جاهلیت) و هم دوران بعد از اسلام را درک کرده است[۲]. اعشی اهل شعر بود و به همراه همسرش، معاذه، در بصره ساکن بود[۳].
درباره نسب او گویند که او حرمازی است، نه مازنی و حرماز و مازن هر دو عموزادههایی از قبیله بنیتمیم بودند و چون حرماز از اهمیت و اعتبار چندانی برخوردار نبود، طبق عادت و رسم رایج آن زمان، فرزندان او را به مازن، عموزادهاش که از اعتبار خوبی برخوردار بود، منسوب کردند[۴].
گفتهاند در یکی از روزهایی که برای تهیه آذوقه به سفر رفته بود، همسرش از خانه فرار کرد و به "مطرف" که یکی از بزرگان قبیله ایشان بود پناهنده شد. هنگامی که اعشی از مسافرت بازگشت و او را در خانه نیافت، به جستجوی او پرداخت، به او گفتند: او در خانه مطرف است. او به نزد مطرف آمد و گفت: "زن من نزد شماست، او را به من برگردانید". مطرف پاسخ داد که وی نزد من نیست و اگر هم بود او را به تو برنمی گرداندم. چون مطرف قوی بود اعشی نتوانست با او در بیفتد و به ناچار در مدینه خدمت پیامبر(ص) آمده و این اشعار را سرود(...)
هنگامی که پیامبر این اشعار را شنید، جمله آخر را بارها تکرار کرد. سپس نامهای به مطرف نوشت که معاذه، همسر اعشی را به او برگردان. موقعی که نامه پیامبر(ص) به مطرف رسید، به معاذه گفت: "این نامه پیامبر است و باید به نزد همسرت برگردی". او گفت: "بنابراین از او پیمان بگیر و او را به پیامبر قسم بده تا مرا به خاطر این کارم شکنجه ندهد". مطرف نیز چنین پیمانی از اعشی گرفت و همسرش را به وی بازگرداند[۵].[۶]
جستارهای وابسته
منابع