بلاغت قرآن در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = بلاغت قرآن
| موضوع مرتبط = بلاغت قرآن
| عنوان مدخل  = [[بلاغت قرآن]]
| عنوان مدخل  = بلاغت قرآن
| مداخل مرتبط = [[بلاغت قرآن در قرآن]] - [[بلاغت قرآن در حدیث]] - [[بلاغت قرآن در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[بلاغت قرآن در قرآن]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[بلاغت]] در لغت، مصدر "ب -ل - غ" به معنای رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معنای رسیدن به [[هدف]] مورد نظر در گفتار است.<ref>مقاییس اللغه، ج ۱، ص۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ»</ref> گاه نیز بلاغت به [[ابلاغ]] (مصدر باب [[افعال]]) به معنای رساندن [[تفسیر]] شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانی به نحوی آشکار تعریف می‌‌شود.<ref>الفروق اللغویه، ص۳۰</ref><ref>[[علی معموری|معموری، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]؛ ج۶، ص۲۳- ۲۴.</ref>.
[[بلاغت]] در لغت، مصدر "ب -ل - غ" به معنای رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معنای رسیدن به [[هدف]] مورد نظر در گفتار است.<ref>مقاییس اللغه، ج ۱، ص۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ».</ref> گاه نیز بلاغت به [[ابلاغ]] (مصدر باب [[افعال]]) به معنای رساندن [[تفسیر]] شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانی به نحوی آشکار تعریف می‌‌شود.<ref>الفروق اللغویه، ص۳۰.</ref>.


بلاغت در مفهوم اصطلاحیِ آن، گاه عنوان یک [[دانش]] از شاخه‌‌های [[علوم]] ادبی [[زبان عربی]] است و گاه به‌‌سان اصطلاح [[بلیغ]] در وصف‌‌گونه خاصی از سخن یا گوینده آن به کار می‌‌رود.<ref>برای نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانی، ص۱۴، ۲۳</ref> دانش بلاغت از دانش‌های کاربردی به شمار می‌‌رود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از [[اشتباهات]] غیر [[دستوری]] است که گاه به شیوه بیان معانی و گاه به شیوه [[هماهنگی]] [[سخن]] با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه [[گزینش]] کلمات مربوط می‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانش‌های بیان، معانی و [[بدیع]] بحث می‌‌شوند.<ref>مختصر المعانی، ص۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص۱۳</ref> سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگی [[فصاحت]]، ساختارهای گوناگون زبان در موقعیت‌های مناسب آن به کار رفته باشد؛ برای مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیده‌‌گویی و زیاده‌‌گویی و... استفاده شده باشد.<ref>مختصر المعانی، ص۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص۶۶؛ التعاریف، ص۱۴۳</ref> بنابراین ویژگی، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمی‌‌شود و تنها ترکیب‌ها و عبارات را شامل می‌‌شود، در حالی که ویژگی فصاحت به کلمه نسبت داده می‌‌شود.<ref>الکلیات، ص۲۳۶</ref> کلمه [[فصیح]] آن است که حروف آن تناسبی آوایی داشته و استعمال آن در معنای مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفی آن مطابق با [[قواعد]] ساخت کلمات در زبان عربی باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخورداری یکایک واژگان از ویژگی [[فصاحت]]، مجموع سخن نیز ساختار نحوی درست و [[استواری]] داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، [[ناسازگاری]] آوایی پدید نیاورد و دلالت[[سخن]] بر معنای مورد نظر دشوار و پیچیده‌‌نباشد.<ref>مختصر المعانی، ص۱۴ ـ ۲۰</ref>
بلاغت در مفهوم اصطلاحیِ آن، گاه عنوان یک [[دانش]] از شاخه‌‌های [[علوم]] ادبی [[زبان عربی]] است و گاه به‌‌سان اصطلاح [[بلیغ]] در وصف‌‌گونه خاصی از سخن یا گوینده آن به کار می‌‌رود.<ref>برای نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانی، ص۱۴، ۲۳.</ref> دانش بلاغت از دانش‌های کاربردی به شمار می‌‌رود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از [[اشتباهات]] غیر [[دستوری]] است که گاه به شیوه بیان معانی و گاه به شیوه [[هماهنگی]] [[سخن]] با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه [[گزینش]] کلمات مربوط می‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانش‌های بیان، معانی و [[بدیع]] بحث می‌‌شوند.<ref>مختصر المعانی، ص۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص۱۳.</ref> سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگی [[فصاحت]]، ساختارهای گوناگون زبان در موقعیت‌های مناسب آن به کار رفته باشد؛ برای مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیده‌‌گویی و زیاده‌‌گویی و... استفاده شده باشد.<ref>مختصر المعانی، ص۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص۶۶؛ التعاریف، ص۱۴۳.</ref> بنابراین ویژگی، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمی‌‌شود و تنها ترکیب‌ها و عبارات را شامل می‌‌شود، در حالی که ویژگی فصاحت به کلمه نسبت داده می‌‌شود.<ref>الکلیات، ص۲۳۶.</ref> کلمه [[فصیح]] آن است که حروف آن تناسبی آوایی داشته و استعمال آن در معنای مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفی آن مطابق با [[قواعد]] ساخت کلمات در زبان عربی باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخورداری یکایک واژگان از ویژگی [[فصاحت]]، مجموع سخن نیز ساختار نحوی درست و [[استواری]] داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، [[ناسازگاری]] آوایی پدید نیاورد و دلالت[[سخن]] بر معنای مورد نظر دشوار و پیچیده‌‌نباشد.<ref>مختصر المعانی، ص۱۴ ـ ۲۰.</ref>


[[قرآن]] خود را "[[کتاب مبین]]" که زبانش [[عربی]] است، معرفی می‌‌کند: {{متن قرآن|وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ*إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>زخرف آیه ۳ و ۴</ref> منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگی فصاحت در قرآن دانسته شده است.<ref>المسائل الصانیه، ص۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص۷۴۴</ref> تعبیر {{متن قرآن|بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ}}<ref>شعراء آیه ۱۹۵</ref> نیز به فصاحت و [[اعجاز بیانی قرآن]] [[تفسیر]] شده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص۱۹۵</ref> تأکید قرآن بر تعبیر "عربی [[مبین]]" از نظر برخی [[مفسران]]، نشان از [[برتری]] [[زبان عربی]] از جهت گویایی و رسایی دارد و وجه [[انتخاب]] آن به عنوان [[زبان قرآن]] از همین روست<ref>تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص۱۶۰</ref>، گرچه [[خداوند]] در بیانی عام زبان هر [[پیامبر]] و کتابش را زبان [[قوم]] وی معرفی کرده که بنا به [[اعتقاد]] برخی می‌‌تواند دلیلی بر نبود ویژگی خاصی در زبان عربی برای انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌باشد.<ref>نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص۳۲</ref>
[[قرآن]] خود را "[[کتاب مبین]]" که زبانش [[عربی]] است، معرفی می‌‌کند: {{متن قرآن|وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ* إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>زخرف آیه ۳ و ۴.</ref> منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگی فصاحت در قرآن دانسته شده است.<ref>المسائل الصانیه، ص۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص۷۴۴.</ref> تعبیر {{متن قرآن|بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ}}<ref>شعراء آیه ۱۹۵.</ref> نیز به فصاحت و [[اعجاز بیانی قرآن]] [[تفسیر]] شده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص۱۹۵.</ref> تأکید قرآن بر تعبیر "عربی [[مبین]]" از نظر برخی [[مفسران]]، نشان از [[برتری]] [[زبان عربی]] از جهت گویایی و رسایی دارد و وجه [[انتخاب]] آن به عنوان [[زبان قرآن]] از همین روست<ref>تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص۱۶۰.</ref>، گرچه [[خداوند]] در بیانی عام زبان هر [[پیامبر]] و کتابش را زبان [[قوم]] وی معرفی کرده که بنا به [[اعتقاد]] برخی می‌‌تواند دلیلی بر نبود ویژگی خاصی در زبان عربی برای انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌باشد<ref>نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص۳۲.</ref>.


ویژگی مبین در دسته‌‌ای دیگر از [[آیات]] در [[سیاق]] [[نفی]] برخی اتهامات [[کافران]] آمده است؛ برای نمونه در پاسخ به [[اتهام]] اخذ قرآن از برخی آشنایان به کتاب‌ها و [[ادیان]] گذشته، [[زبان]] این افراد را [[اعجمی]] معرفی کرده و با [[وصف]] کردن قرآن به عربی مبین آن را دلیلی بر نادرستی این ادعا شمرده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ}}<ref>نحل آیه ۱۰۳</ref> اعجمی به نارسا<ref>البحر المحیط، ج ۵، ص۵۱۹؛ الاصفی، ج ۱، ص۶۶۳</ref> و عربی مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص۴۲۹؛ الصافی، ج ۳، ص۱۵۶</ref> تأکید بر ویژگی "[[مبین]]" در [[نفی]] [[اتهام]] [[شاعری]] از [[پیامبر]] نیز تکرار شده است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ}}<ref>یس آیه ۶۹</ref><ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۱۷</ref> در [[آیه]] ۲۸ زمر نیز [[قرآن]] متنی [[عربی]] بدون [[کژی]] و [[ناراستی]] [[وصف]] شده: {{متن قرآن|قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}} که از نظر برخی به [[فصاحت قرآن]] اشاره دارد.<ref>المسائل الصاغانیه، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱</ref> ویژگی [[فصاحت]] و [[بلاغت]] در قرآن، عنصری اساسی در این متن شمرده می‌‌شود و از این رو [[ترجمه قرآن]] یا بازخوانی معانی آن با بیانی دیگر، از نظر [[مفسران]] و [[فقیهان]]، قرآن نامیده نمی‌‌شود.<ref>نک: الناصریات، ص۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۱۳۷</ref> گویاترین آیه در [[ارتباط]] با [[بلاغت قرآن]]، آیه ۲۳‌‌ زمر‌‌ است که قرآن را سخنی [[نیکو]] و همسان در [[راستی و درستی]] معانی و تناسب و [[استواری]] [[نظم]] و تألیف معرفی می‌‌کند: {{متن قرآن|اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِ...}}<ref>الکشاف، ج ۴، ص۱۲۳</ref> افزون بر این تعبیرهای عام، در برخی [[آیات]] نیز به جلوه‌‌های [[هنری]] بخش‌هایی از قرآن چون داستان‌های آن توجه شده است: {{متن قرآن|نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ}}<ref>یوسف آیه ۳</ref><ref>نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۰۲</ref> برخی مفسران نیز تعبیر "احسن القصص" را نه تنها درباره داستان‌ها که شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذاری قرآن به آن را برخورداری آن از نهایت فصاحت و [[زیبایی]] و سازگاری الفاظ و معانی آن دانسته‌‌اند.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص۳۵۶</ref><ref>[[علی معموری|معموری، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]؛ ج۶، ص۲۳- ۲۴.</ref>.
ویژگی مبین در دسته‌‌ای دیگر از [[آیات]] در [[سیاق]] [[نفی]] برخی اتهامات [[کافران]] آمده است؛ برای نمونه در پاسخ به [[اتهام]] اخذ قرآن از برخی آشنایان به کتاب‌ها و [[ادیان]] گذشته، [[زبان]] این افراد را [[اعجمی]] معرفی کرده و با وصف کردن قرآن به عربی مبین آن را دلیلی بر نادرستی این ادعا شمرده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ}}<ref>نحل آیه ۱۰۳.</ref> اعجمی به نارسا<ref>البحر المحیط، ج ۵، ص۵۱۹؛ الاصفی، ج ۱، ص۶۶۳.</ref> و عربی مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص۴۲۹؛ الصافی، ج ۳، ص۱۵۶.</ref> تأکید بر ویژگی "[[مبین]]" در [[نفی]] [[اتهام]] [[شاعری]] از [[پیامبر]] نیز تکرار شده است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ}}<ref>یس آیه ۶۹.</ref><ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۱۷.</ref> در [[آیه]] ۲۸ زمر نیز [[قرآن]] متنی [[عربی]] بدون [[کژی]] و [[ناراستی]] وصف شده: {{متن قرآن|قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}} که از نظر برخی به [[فصاحت قرآن]] اشاره دارد.<ref>المسائل الصاغانیه، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.</ref> ویژگی [[فصاحت]] و [[بلاغت]] در قرآن، عنصری اساسی در این متن شمرده می‌‌شود و از این رو [[ترجمه قرآن]] یا بازخوانی معانی آن با بیانی دیگر، از نظر [[مفسران]] و [[فقیهان]]، قرآن نامیده نمی‌‌شود.<ref>نک: الناصریات، ص۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۱۳۷.</ref> گویاترین آیه در [[ارتباط]] با [[بلاغت قرآن]]، آیه ۲۳‌‌ زمر‌‌ است که قرآن را سخنی [[نیکو]] و همسان در [[راستی و درستی]] معانی و تناسب و [[استواری]] [[نظم]] و تألیف معرفی می‌‌کند: {{متن قرآن|اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِ...}}<ref>الکشاف، ج ۴، ص۱۲۳.</ref> افزون بر این تعبیرهای عام، در برخی [[آیات]] نیز به جلوه‌‌های [[هنری]] بخش‌هایی از قرآن چون داستان‌های آن توجه شده است: {{متن قرآن|نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ}}<ref>یوسف آیه ۳.</ref><ref>نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۰۲.</ref> برخی مفسران نیز تعبیر "احسن القصص" را نه تنها درباره داستان‌ها که شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذاری قرآن به آن را برخورداری آن از نهایت فصاحت و [[زیبایی]] و سازگاری الفاظ و معانی آن دانسته‌‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[علی معموری|معموری، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶]]؛ ص۲۳- ۲۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۲

مقدمه

بلاغت در لغت، مصدر "ب -ل - غ" به معنای رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معنای رسیدن به هدف مورد نظر در گفتار است.[۱] گاه نیز بلاغت به ابلاغ (مصدر باب افعال) به معنای رساندن تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانی به نحوی آشکار تعریف می‌‌شود.[۲].

بلاغت در مفهوم اصطلاحیِ آن، گاه عنوان یک دانش از شاخه‌‌های علوم ادبی زبان عربی است و گاه به‌‌سان اصطلاح بلیغ در وصف‌‌گونه خاصی از سخن یا گوینده آن به کار می‌‌رود.[۳] دانش بلاغت از دانش‌های کاربردی به شمار می‌‌رود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستوری است که گاه به شیوه بیان معانی و گاه به شیوه هماهنگی سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه گزینش کلمات مربوط می‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانش‌های بیان، معانی و بدیع بحث می‌‌شوند.[۴] سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگی فصاحت، ساختارهای گوناگون زبان در موقعیت‌های مناسب آن به کار رفته باشد؛ برای مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیده‌‌گویی و زیاده‌‌گویی و... استفاده شده باشد.[۵] بنابراین ویژگی، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمی‌‌شود و تنها ترکیب‌ها و عبارات را شامل می‌‌شود، در حالی که ویژگی فصاحت به کلمه نسبت داده می‌‌شود.[۶] کلمه فصیح آن است که حروف آن تناسبی آوایی داشته و استعمال آن در معنای مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفی آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در زبان عربی باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخورداری یکایک واژگان از ویژگی فصاحت، مجموع سخن نیز ساختار نحوی درست و استواری داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، ناسازگاری آوایی پدید نیاورد و دلالتسخن بر معنای مورد نظر دشوار و پیچیده‌‌نباشد.[۷]

قرآن خود را "کتاب مبین" که زبانش عربی است، معرفی می‌‌کند: ﴿وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ* إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۸] منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگی فصاحت در قرآن دانسته شده است.[۹] تعبیر ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ[۱۰] نیز به فصاحت و اعجاز بیانی قرآن تفسیر شده است.[۱۱] تأکید قرآن بر تعبیر "عربی مبین" از نظر برخی مفسران، نشان از برتری زبان عربی از جهت گویایی و رسایی دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همین روست[۱۲]، گرچه خداوند در بیانی عام زبان هر پیامبر و کتابش را زبان قوم وی معرفی کرده که بنا به اعتقاد برخی می‌‌تواند دلیلی بر نبود ویژگی خاصی در زبان عربی برای انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌باشد[۱۳].

ویژگی مبین در دسته‌‌ای دیگر از آیات در سیاق نفی برخی اتهامات کافران آمده است؛ برای نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخی آشنایان به کتاب‌ها و ادیان گذشته، زبان این افراد را اعجمی معرفی کرده و با وصف کردن قرآن به عربی مبین آن را دلیلی بر نادرستی این ادعا شمرده است: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ[۱۴] اعجمی به نارسا[۱۵] و عربی مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.[۱۶] تأکید بر ویژگی "مبین" در نفی اتهام شاعری از پیامبر نیز تکرار شده است: ﴿وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ[۱۷][۱۸] در آیه ۲۸ زمر نیز قرآن متنی عربی بدون کژی و ناراستی وصف شده: ﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ که از نظر برخی به فصاحت قرآن اشاره دارد.[۱۹] ویژگی فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصری اساسی در این متن شمرده می‌‌شود و از این رو ترجمه قرآن یا بازخوانی معانی آن با بیانی دیگر، از نظر مفسران و فقیهان، قرآن نامیده نمی‌‌شود.[۲۰] گویاترین آیه در ارتباط با بلاغت قرآن، آیه ۲۳‌‌ زمر‌‌ است که قرآن را سخنی نیکو و همسان در راستی و درستی معانی و تناسب و استواری نظم و تألیف معرفی می‌‌کند: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِ...[۲۱] افزون بر این تعبیرهای عام، در برخی آیات نیز به جلوه‌‌های هنری بخش‌هایی از قرآن چون داستان‌های آن توجه شده است: ﴿نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ[۲۲][۲۳] برخی مفسران نیز تعبیر "احسن القصص" را نه تنها درباره داستان‌ها که شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذاری قرآن به آن را برخورداری آن از نهایت فصاحت و زیبایی و سازگاری الفاظ و معانی آن دانسته‌‌اند[۲۴].[۲۵]

منابع

پانویس

  1. مقاییس اللغه، ج ۱، ص۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ».
  2. الفروق اللغویه، ص۳۰.
  3. برای نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانی، ص۱۴، ۲۳.
  4. مختصر المعانی، ص۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص۱۳.
  5. مختصر المعانی، ص۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص۶۶؛ التعاریف، ص۱۴۳.
  6. الکلیات، ص۲۳۶.
  7. مختصر المعانی، ص۱۴ ـ ۲۰.
  8. زخرف آیه ۳ و ۴.
  9. المسائل الصانیه، ص۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص۷۴۴.
  10. شعراء آیه ۱۹۵.
  11. الکشاف، ج ۲، ص۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص۱۹۵.
  12. تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص۱۶۰.
  13. نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص۳۲.
  14. نحل آیه ۱۰۳.
  15. البحر المحیط، ج ۵، ص۵۱۹؛ الاصفی، ج ۱، ص۶۶۳.
  16. الکشاف، ج ۲، ص۴۲۹؛ الصافی، ج ۳، ص۱۵۶.
  17. یس آیه ۶۹.
  18. تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۱۷.
  19. المسائل الصاغانیه، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
  20. نک: الناصریات، ص۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۱۳۷.
  21. الکشاف، ج ۴، ص۱۲۳.
  22. یوسف آیه ۳.
  23. نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۰۲.
  24. مجمع البیان، ج ۵، ص۳۵۶.
  25. معموری، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶؛ ص۲۳- ۲۴.