سریه علی بن ابیطالب به فدک: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==سریه | ==سریه چیست؟== | ||
{{اصلی|سریه}} | |||
== | == سریه بنی سعد == | ||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[شعبان]] [[سال ششم هجری]]، [[امام علی]] {{ع}} را همراه صد نفر<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> به سوی [[قبیله]] "[[بنی سعد]]" در [[ناحیه]] "[[فَدَک]]"<ref>روستایی در حجاز است که بین آن و مکه دو روز فاصله است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.</ref> اعزام فرمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | |||
==[[ | == علت وقوع [[سریه]] == | ||
[[دلیل]] وقوع این [[سریه]] آن بود که به [[پیامبر]] {{صل}} خبر رسید "بنی سعد" برای کمک به [[یهودیان]] ساکن [[خیبر]]<ref>خیبر، شهری است معروف که در فاصله ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام واقع شده است. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۰۹.</ref> در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] گرد هم جمع شدهاند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲.</ref>؛ از این رو با [[دستور پیامبر]] {{صل}} [[امام علی]] {{ع}} و همراهانش، راهی سرزمین بنیسعد شدند. آنان با حرکت کردن در شب، روزها را در کمین به سر میبردند تا آنکه به "همج"<ref>آبی است میان خیبر و فدک، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> رسیدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰.</ref>. در آنجا [[جاسوسی]] از [[دشمن]] را دستگیر کردند و از او درباره نسبش و همچنین اطلاع یا عدم اطلاعش از بنیسعد، پرسیدند. او در پاسخ آنان اظهار بیاطلاعی کرد. [[مسلمانان]] بر او سخت گرفتند، تا به ناچار [[اقرار]] کرد به عنوان جاسوس بنیسعد به [[خیبر]] فرستاده شده است، تا [[آمادگی]] اهل [[فدک]] را برای [[جنگ]] با [[مسلمانان]] به اطلاع آنها برساند؛ مشروط بر اینکه [[یهودیان خیبر]] هم برای آنها سهمی در محصول خرمای خود در نظر بگیرند، در ضمن به آنها اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد آنان خواهند رفت. [[مسلمانان]] از جاسوس، مکان بنیسعد را پرسیدند که او در جواب گفت: "دویست نفر به [[فرماندهی]] [[وبر بن علیم]] جمع شدهاند". [[مسلمانان]] از او خواستند تا همراه آنها بیاید و به سوی مکان بنی سعد راهنماییشان کند. جاسوس گفت: "به شرط آنکه جانم در [[امان]] باشد". [[مسلمانان]] نیز به شرط [[راهنمایی]] او، این شرط را پذیرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۷.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷-۴۷۸.</ref> | |||
== | == [[غنایم]] == | ||
[[ | جاسوس [[دشمن]] که به عنوان [[راهنما]] همراه [[مسلمانان]] بود، با طولانی شدن مسیر، [[مسلمانان]] را نسبت به خود بدگمان کرد. او [[مسلمانان]] را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و گوسفند زیادی بود. جاسوس گفت: "اینها رمه و [[گله]] بنیسعد است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. [[مسلمانان]] با حمله به [[گله]]، آنها را به [[غنیمت]] گرفتند. پس از آن، جاسوس، خواستار [[آزادی]] خود شد. [[مسلمانان]] گفتند: "تا از تعقیب [[دشمن]] خیالمان آسوده نشود، تو را رها نمیکنیم" که چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنیسعد رساندند و آنان گریختند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. در این میان، [[راهنما]] مجددا خواستار [[آزادی]] خود شد و گفت: "چرا مرا نگاه داشتهاید؟ [[اعراب]] که گریختهاند". [[علی]] {{ع}} فرمود: "هنوز به لشکرگاه آنان نرسیدهایم". با رسیدن [[مسلمانان]] به آنجا و نبودن هیچ کس، [[اسیر]] را [[آزاد]] کردند و چهارپایان را شامل پانصد شتر و دو هزار گوسفند، با خود بردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
پس از آن [[علی]]{{ع}} سه روز در آن منطقه اقامت کرد و [[غنایم]] را تقسیم و [[خمس]] آن را جدا فرمود و گروهی از شتران پر شیر را که "حفده" نامیده میشدند به [[پیامبر]]{{صل}} اختصاص داد و آنها را به [[مدینه]] آورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | == روایتی دیگر از [[سریه]] == | ||
[[ابیر بن علاء]] گفته است: "من در صحراهای میان همج و [[بدیع]]<ref>آب و چشمهساری به همراه نخلستان در نزدیکی وادی القری است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۹.</ref> بودم که متوجه شدم بنیسعد در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم: امروز چه چیزی آنها را این چنین ترسانده است؟ نزدیک آنها رفتم و از بزرگشان وبر بن علیم پرسیدم: به چه [[دلیل]] این چنین فرار میکنید؟ او گفت: شرّ و گرفتاری! [[سپاهیان]] [[محمد]] {{صل}} قبل از آنکه به [[جنگ]] آنها برویم سراغ ما آمدهاند و فرستادهای از ما را که به [[خیبر]] فرستاده بودیم، گرفتهاند. او وضع ما را به [[مسلمانان]] خبر داده است؛ از این رو ما توان مقابله نداریم. پرسیدم: فرستاده شما که بود؟ گفت: برادرزادهام که در میان تمام [[عرب]]، [[جوانی]] به این [[زیرکی]] نمیشناختیم. گفتم: [[محمد]] چنان قدرتمند شده است که توانست [[قریش]] را [[شکست]] دهد و دژهای [[مدینه]]؛ [[بنی قینقاع]]، [[بنی نضیر]] و بنی قریظه را [[خوار]] و [[زبون]] کند. اکنون هم قصد حمله به [[یهودیان خیبر]] را دارد. وبر بن علیم به من گفت: از این موضوع نترس! در [[خیبر]]، مردان نیرومند، دژهای [[استوار]] و [[آب]] فراوان و همیشگی وجود دارد. [[محمد]] هرگز به آنها نزدیک نخواهد شد و چقدر خوب است که خیبریان به [[جنگ]] او در [[مدینه]] بروند. گفتم: [[تصور]] میکنی این کار صورت بگیرد؟ گفت: کار صحیح همین است". | |||
پس از آن [[علی]] {{ع}} سه روز در آن منطقه اقامت کرد و [[غنایم]] را تقسیم و [[خمس]] آن را جدا فرمود و گروهی از شتران پر شیر را که "حفده" نامیده میشدند به [[پیامبر]] {{صل}} اختصاص داد و آنها را به [[مدینه]] آورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | |||
==سریه [[فدک]]== | |||
پیش از [[جنگ خیبر]]، به [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} خبر رسیده بود که [[قبیله بنیسعد]] در ناحیه فدک [[اجتماع]] کردهاند و میخواهند به [[یهود]] [[خیبر]] کمک برسانند. [[رسول خدا]]{{صل}} - در [[شعبان]] سال ششم – علی{{ع}} را با صد مرد به سوی [[بنیسعد]] اعزام کرد. علی{{ع}} شبها راه میپیمود و روزها در کمین به سر میبرد تا سرانجام به هَمَج (آبی میان خیبر و فدک) رسید. در آنجا مردی از [[دشمن]] را گرفتند و از او درباره بنیسعد پرسیدند. وی گفت که خبری ندارد. بر او سخت گرفتند. او به شرط آنکه امانش دهند، علی{{ع}} را از موقعیت و اهداف دشمن [[آگاه]] و [[اقرار]] کرد که جاسوس آنان است و او را به خیبر فرستادهاند تا [[آمادگی]] بنیسعد را به [[آگاهی]] ایشان برساند، مشروط به آنکه [[یهودیان]] خیبر نیز برای آنان سهمی در محصول خرمای خود منظور کنند و نیز اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد [[خیبریان]] خواهند رفت. | |||
علی{{ع}} وی را به عنوان [[راهنما]] برای دستیابی به بنیسعد همراه برد. او [[مسلمانان]] را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و بز و گوسفند بسیاری بود. راهنما گفت: «این رمه و [[گله]] بنیسعد است». مسلمانان شتران و گوسفندان را [[غنیمت]] گرفتند. چوپانها و ساربانها خبر [[حمله]] را به بنیسعد رساندند و آنان متفرق شدند و گریختند. راهنما گفت: «چرا من را نگاه داشتهاید؟» علی{{ع}} فرمود: «هنوز به [[لشکرگاه]] نرسیدهایم». مسلمانان به آنجا رسیدند، ولی کسی را ندیدند. [[اسیر]] را [[آزاد]] کردند و [[چارپایان]]، را که پانصد شتر و دو هزار گوسفند بود، با خود راندند. | |||
علی{{ع}} سه [[روز]] در منطقه ماند و پس از [[تقسیم غنایم]]، [[خمس]] آن را جدا کرد و شماری از شتران پرشیر را ویژه [[پیغمبر]] به [[مدینه]] آورد<ref>واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۹؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۳؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۴۲.</ref>. | |||
[[واقدی]] به نقل از کسی که خود در آن [[روزگار]] در آن منطقه میزیسته است، نقل میکند که گفت: من در صحرای میان همج و [[بدیع]] (جایی از منطقه [[فدک]]) بودم که دریافتم [[بنیسعد]] در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم چه چیز آنان را چنین ترسانده است. نزدیک رفتم و بزرگ آنان، وَبَر بن عُلَیم را دیدم. از او پرسیدم: «برای چه این چنین میگریزید؟» گفت: «از [[شر]] و [[گرفتاری]]. [[سپاهیان]] محمد{{صل}} به سراغ ما آمدهاند و ما را یارای مقابله نیست. پیش از آنکه ما به [[جنگ]] آنان برویم، آنان بر ما فرود آمدند و فرستاده ما را که به [[خیبر]] دستگیر فرستاده بودیم، دستگیر کردهاند. او وضع ما را به [[مسلمانان]] خبر داده و این گرفتاری را فراهم آورده است»<ref>واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۲۶.</ref>. | |||
بدینسان، با [[فرماندهی]] شایسته [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[توطئه]] [[دشمن]] نقش بر آب شد و آن حضرت [[پیروز]] از این [[مأموریت]] به [[مدینه]] بازگشت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]] ص ۱۹۵.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | |||
# [[پرونده:1368106.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۸''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۶
سریه چیست؟
سریه بنی سعد
پیامبر اکرم (ص) در شعبان سال ششم هجری، امام علی (ع) را همراه صد نفر[۱] به سوی قبیله "بنی سعد" در ناحیه "فَدَک"[۲] اعزام فرمود[۳].[۴]
علت وقوع سریه
دلیل وقوع این سریه آن بود که به پیامبر (ص) خبر رسید "بنی سعد" برای کمک به یهودیان ساکن خیبر[۵] در جنگ با مسلمانان گرد هم جمع شدهاند[۶]؛ از این رو با دستور پیامبر (ص) امام علی (ع) و همراهانش، راهی سرزمین بنیسعد شدند. آنان با حرکت کردن در شب، روزها را در کمین به سر میبردند تا آنکه به "همج"[۷] رسیدند[۸]. در آنجا جاسوسی از دشمن را دستگیر کردند و از او درباره نسبش و همچنین اطلاع یا عدم اطلاعش از بنیسعد، پرسیدند. او در پاسخ آنان اظهار بیاطلاعی کرد. مسلمانان بر او سخت گرفتند، تا به ناچار اقرار کرد به عنوان جاسوس بنیسعد به خیبر فرستاده شده است، تا آمادگی اهل فدک را برای جنگ با مسلمانان به اطلاع آنها برساند؛ مشروط بر اینکه یهودیان خیبر هم برای آنها سهمی در محصول خرمای خود در نظر بگیرند، در ضمن به آنها اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد آنان خواهند رفت. مسلمانان از جاسوس، مکان بنیسعد را پرسیدند که او در جواب گفت: "دویست نفر به فرماندهی وبر بن علیم جمع شدهاند". مسلمانان از او خواستند تا همراه آنها بیاید و به سوی مکان بنی سعد راهنماییشان کند. جاسوس گفت: "به شرط آنکه جانم در امان باشد". مسلمانان نیز به شرط راهنمایی او، این شرط را پذیرفتند[۹].[۱۰]
غنایم
جاسوس دشمن که به عنوان راهنما همراه مسلمانان بود، با طولانی شدن مسیر، مسلمانان را نسبت به خود بدگمان کرد. او مسلمانان را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و گوسفند زیادی بود. جاسوس گفت: "اینها رمه و گله بنیسعد است"[۱۱]. مسلمانان با حمله به گله، آنها را به غنیمت گرفتند. پس از آن، جاسوس، خواستار آزادی خود شد. مسلمانان گفتند: "تا از تعقیب دشمن خیالمان آسوده نشود، تو را رها نمیکنیم" که چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنیسعد رساندند و آنان گریختند[۱۲]. در این میان، راهنما مجددا خواستار آزادی خود شد و گفت: "چرا مرا نگاه داشتهاید؟ اعراب که گریختهاند". علی (ع) فرمود: "هنوز به لشکرگاه آنان نرسیدهایم". با رسیدن مسلمانان به آنجا و نبودن هیچ کس، اسیر را آزاد کردند و چهارپایان را شامل پانصد شتر و دو هزار گوسفند، با خود بردند[۱۳].[۱۴]
روایتی دیگر از سریه
ابیر بن علاء گفته است: "من در صحراهای میان همج و بدیع[۱۵] بودم که متوجه شدم بنیسعد در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم: امروز چه چیزی آنها را این چنین ترسانده است؟ نزدیک آنها رفتم و از بزرگشان وبر بن علیم پرسیدم: به چه دلیل این چنین فرار میکنید؟ او گفت: شرّ و گرفتاری! سپاهیان محمد (ص) قبل از آنکه به جنگ آنها برویم سراغ ما آمدهاند و فرستادهای از ما را که به خیبر فرستاده بودیم، گرفتهاند. او وضع ما را به مسلمانان خبر داده است؛ از این رو ما توان مقابله نداریم. پرسیدم: فرستاده شما که بود؟ گفت: برادرزادهام که در میان تمام عرب، جوانی به این زیرکی نمیشناختیم. گفتم: محمد چنان قدرتمند شده است که توانست قریش را شکست دهد و دژهای مدینه؛ بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه را خوار و زبون کند. اکنون هم قصد حمله به یهودیان خیبر را دارد. وبر بن علیم به من گفت: از این موضوع نترس! در خیبر، مردان نیرومند، دژهای استوار و آب فراوان و همیشگی وجود دارد. محمد هرگز به آنها نزدیک نخواهد شد و چقدر خوب است که خیبریان به جنگ او در مدینه بروند. گفتم: تصور میکنی این کار صورت بگیرد؟ گفت: کار صحیح همین است".
پس از آن علی (ع) سه روز در آن منطقه اقامت کرد و غنایم را تقسیم و خمس آن را جدا فرمود و گروهی از شتران پر شیر را که "حفده" نامیده میشدند به پیامبر (ص) اختصاص داد و آنها را به مدینه آورد[۱۶].[۱۷]
سریه فدک
پیش از جنگ خیبر، به پیغمبر اکرم(ص) خبر رسیده بود که قبیله بنیسعد در ناحیه فدک اجتماع کردهاند و میخواهند به یهود خیبر کمک برسانند. رسول خدا(ص) - در شعبان سال ششم – علی(ع) را با صد مرد به سوی بنیسعد اعزام کرد. علی(ع) شبها راه میپیمود و روزها در کمین به سر میبرد تا سرانجام به هَمَج (آبی میان خیبر و فدک) رسید. در آنجا مردی از دشمن را گرفتند و از او درباره بنیسعد پرسیدند. وی گفت که خبری ندارد. بر او سخت گرفتند. او به شرط آنکه امانش دهند، علی(ع) را از موقعیت و اهداف دشمن آگاه و اقرار کرد که جاسوس آنان است و او را به خیبر فرستادهاند تا آمادگی بنیسعد را به آگاهی ایشان برساند، مشروط به آنکه یهودیان خیبر نیز برای آنان سهمی در محصول خرمای خود منظور کنند و نیز اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد خیبریان خواهند رفت. علی(ع) وی را به عنوان راهنما برای دستیابی به بنیسعد همراه برد. او مسلمانان را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و بز و گوسفند بسیاری بود. راهنما گفت: «این رمه و گله بنیسعد است». مسلمانان شتران و گوسفندان را غنیمت گرفتند. چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنیسعد رساندند و آنان متفرق شدند و گریختند. راهنما گفت: «چرا من را نگاه داشتهاید؟» علی(ع) فرمود: «هنوز به لشکرگاه نرسیدهایم». مسلمانان به آنجا رسیدند، ولی کسی را ندیدند. اسیر را آزاد کردند و چارپایان، را که پانصد شتر و دو هزار گوسفند بود، با خود راندند.
علی(ع) سه روز در منطقه ماند و پس از تقسیم غنایم، خمس آن را جدا کرد و شماری از شتران پرشیر را ویژه پیغمبر به مدینه آورد[۱۸]. واقدی به نقل از کسی که خود در آن روزگار در آن منطقه میزیسته است، نقل میکند که گفت: من در صحرای میان همج و بدیع (جایی از منطقه فدک) بودم که دریافتم بنیسعد در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم چه چیز آنان را چنین ترسانده است. نزدیک رفتم و بزرگ آنان، وَبَر بن عُلَیم را دیدم. از او پرسیدم: «برای چه این چنین میگریزید؟» گفت: «از شر و گرفتاری. سپاهیان محمد(ص) به سراغ ما آمدهاند و ما را یارای مقابله نیست. پیش از آنکه ما به جنگ آنان برویم، آنان بر ما فرود آمدند و فرستاده ما را که به خیبر دستگیر فرستاده بودیم، دستگیر کردهاند. او وضع ما را به مسلمانان خبر داده و این گرفتاری را فراهم آورده است»[۱۹]. بدینسان، با فرماندهی شایسته امیرمؤمنان(ع)، توطئه دشمن نقش بر آب شد و آن حضرت پیروز از این مأموریت به مدینه بازگشت.[۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.
- ↑ روستایی در حجاز است که بین آن و مکه دو روز فاصله است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ اکبری، هادی، سریه علی بن ابیطالب به فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۷۷.
- ↑ خیبر، شهری است معروف که در فاصله ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام واقع شده است. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۰۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲.
- ↑ آبی است میان خیبر و فدک، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۷.
- ↑ اکبری، هادی، سریه علی بن ابیطالب به فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۷۷-۴۷۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۸.
- ↑ اکبری، هادی، سریه علی بن ابیطالب به فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ آب و چشمهساری به همراه نخلستان در نزدیکی وادی القری است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳.
- ↑ اکبری، هادی، سریه علی بن ابیطالب به فدک، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۷۹.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۹؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۳؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۱۹۵.