اسحاق غنوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل...» ایجاد کرد)
 
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اسحاق غنوی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[اسحاق غنوی در تاریخ اسلامی]] </div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
وی منسوب به [[غنی]] از [[قبیله]] اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان]] است<ref>سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.</ref>. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که [[ام اسحاق]] همراه برادرش اسحاق از [[مکه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه [[سفر]] نیاورده است. به خواهرش گفت: [[منتظر]] باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم [[همسر]] [[فاسق]] من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه [[روز]]، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من [[استرجاع]] گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خانه]] همسرش [[حفصه دختر عمر]]، در حال نشسته [[وضو]] می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا{{صل}} [[پدر]] و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به [[شهادت]] رسید. من محو [[جمال]] وضو گرفتن رسول خدا{{صل}} بودم و یک لحظه از [[حضرت]] [[غافل]] شدم<ref>ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. گفتنی است که [[روایت]] مزبور از طریق [[بشار بن عبدالملک مزنی]] روایت شده و ابن معین او را [[تضعیف]] کرده است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.<ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۴۲.</ref>
وی منسوب به [[غنی]] از [[قبیله]] [[اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان]] است<ref>سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.</ref>. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که [[ام اسحاق]] همراه برادرش اسحاق از [[مکه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه [[سفر]] نیاورده است. به خواهرش گفت: [[منتظر]] باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم [[همسر]] [[فاسق]] من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه [[روز]]، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من [[استرجاع]] گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. [[رسول خدا]] {{صل}} در [[خانه]] همسرش [[حفصه دختر عمر]]، در حال نشسته [[وضو]] می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا {{صل}} [[پدر]] و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به [[شهادت]] رسید. من محو [[جمال]] وضو گرفتن رسول خدا {{صل}} بودم و یک لحظه از [[حضرت]] [[غافل]] شدم<ref>ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. گفتنی است که [[روایت]] مزبور از طریق [[بشار بن عبدالملک مزنی]] روایت شده و ابن معین او را [[تضعیف]] کرده است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.</ref><ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۴۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
 
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{صحابه}}


[[رده:اسحاق غنوی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۵۸

مقدمه

وی منسوب به غنی از قبیله اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان است[۱]. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که ام اسحاق همراه برادرش اسحاق از مکه به مدینه هجرت کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه سفر نیاورده است. به خواهرش گفت: منتظر باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم همسر فاسق من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه روز، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من استرجاع گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. رسول خدا (ص) در خانه همسرش حفصه دختر عمر، در حال نشسته وضو می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا (ص) پدر و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به شهادت رسید. من محو جمال وضو گرفتن رسول خدا (ص) بودم و یک لحظه از حضرت غافل شدم[۲]. گفتنی است که روایت مزبور از طریق بشار بن عبدالملک مزنی روایت شده و ابن معین او را تضعیف کرده است[۳][۴]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.
  2. ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.
  3. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.
  4. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۴۲.