اشرف بن حکیم بن جبله: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اشرف بن حکیم بن جبله در تاریخ اسلامی]] - [[اشرف بن حکیم بن جبله در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
*اشرف [[فرزند]] حُکیم و به قولی [[فرزند]] جبله ([[برادر]] [[حکیم]]) <ref>اصح آن است که اشرف فرزند حکیم، و جبله جدّ او بوده است (قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹).</ref> از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است <ref>ر.ک: رجال طوسی، ص۳۵، ش۸؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹ و تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵.</ref>. | * اشرف [[فرزند]] حُکیم و به قولی [[فرزند]] جبله ([[برادر]] [[حکیم]]) <ref>اصح آن است که اشرف فرزند حکیم، و جبله جدّ او بوده است (قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹).</ref> از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} است <ref>ر. ک: رجال طوسی، ص۳۵، ش۸؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹ و تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵.</ref>. | ||
*اشرف و پدرش [[حکیم]] هردو در یک [[نبرد]] [[سختی]] با نیروهای [[اصحاب جمل]] و قبل از آمدن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و یارانش به [[بصره]]، به [[شهادت]] رسیدند. | * اشرف و پدرش [[حکیم]] هردو در یک [[نبرد]] [[سختی]] با نیروهای [[اصحاب جمل]] و قبل از آمدن [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و یارانش به [[بصره]]، به [[شهادت]] رسیدند. | ||
* [[طبری]] در این باره چنین مینویستد: موقعی که [[عثمان بن حنیف]] [[حاکم]] و استاندار [[حضرت علی]]{{ع}} در [[بصره]] به [[دست]] [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[سپاهیان]] [[عایشه]] [[اسیر]] شد و جمعی از [[یاران]] او را به [[شهادت]] رساندند، و نیز [[عبدالله بن زبیر]] به بازار [[ارزاق]] حمله کرد تا سربازان [[جمل]] را [[سیر]] نماید. [[حکیم]] چون از [[اسارت]] [[عثمان بن حنیف]] وحمله [[عبدالله بن زبیر]] [[آگاه]] شد، اعلام کرد: "از [[خدا]] [[ترس]] نداشته باشم اگر به [[یاری]] [[عثمان بن حنیف]] نروم" با گروهی از [[عبدالقیس]] و بکربن وائل حرکت کرد و در بازار [[ارزاق]] با [[عبدالله بن زبیر]] برخورد کرد. [[ابن زبیر]] جویای حال او شد. [[حکیم]] گفت: چرا [[مردم]] را کشته و ابن [[حنیف]] را بازداشت کردهای و حاب آنکه با اوپیمان بستید که کاری نکنید تا امیرالمؤمنین علی{{ع}} به [[بصره]] وارد شود و هر تصمیمی آن [[حضرت]] گرفت عملی کنیم. آیا از [[خدا]] نمیترسید؟ به چه دلیلی [[خون]] این افراد بیگناه را ریختید؟ | * [[طبری]] در این باره چنین مینویستد: موقعی که [[عثمان بن حنیف]] [[حاکم]] و استاندار [[حضرت علی]] {{ع}} در [[بصره]] به [[دست]] [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[سپاهیان]] [[عایشه]] [[اسیر]] شد و جمعی از [[یاران]] او را به [[شهادت]] رساندند، و نیز [[عبدالله بن زبیر]] به بازار [[ارزاق]] حمله کرد تا سربازان [[جمل]] را [[سیر]] نماید. [[حکیم]] چون از [[اسارت]] [[عثمان بن حنیف]] وحمله [[عبدالله بن زبیر]] [[آگاه]] شد، اعلام کرد: "از [[خدا]] [[ترس]] نداشته باشم اگر به [[یاری]] [[عثمان بن حنیف]] نروم" با گروهی از [[عبدالقیس]] و بکربن وائل حرکت کرد و در بازار [[ارزاق]] با [[عبدالله بن زبیر]] برخورد کرد. [[ابن زبیر]] جویای حال او شد. [[حکیم]] گفت: چرا [[مردم]] را کشته و ابن [[حنیف]] را بازداشت کردهای و حاب آنکه با اوپیمان بستید که کاری نکنید تا امیرالمؤمنین علی {{ع}} به [[بصره]] وارد شود و هر تصمیمی آن [[حضرت]] گرفت عملی کنیم. آیا از [[خدا]] نمیترسید؟ به چه دلیلی [[خون]] این افراد بیگناه را ریختید؟ | ||
* [[عبدالله بن زبیر]] گفت: به [[انتقام]] [[خون]] [[عثمان بن عفان]]! | * [[عبدالله بن زبیر]] گفت: به [[انتقام]] [[خون]] [[عثمان بن عفان]]! | ||
* [[حکیم]] از [[دلیل]] [[باطل]] [[ابن زبیر]] به [[خشم]] آمد و گفت: ای خدایی که [[حاکم]] عدلی، تو [[شاهد]] باش. بعد خطاب به یارانش گفت: من در کشتن اینها [[شک]] ندارم که باید با اینها جنگید و هر کس [[شک]] دارد، بازگردد. | * [[حکیم]] از [[دلیل]] [[باطل]] [[ابن زبیر]] به [[خشم]] آمد و گفت: ای خدایی که [[حاکم]] عدلی، تو [[شاهد]] باش. بعد خطاب به یارانش گفت: من در کشتن اینها [[شک]] ندارم که باید با اینها جنگید و هر کس [[شک]] دارد، بازگردد. | ||
*در همان مکان و کنار بازار [[ارزاق]] [[جنگ]] شدیدی میان [[حکیم]] و فرزندش اشرف و برادرش رعل با دیگر همراهانش از گروه [[عبد القیس]] و گروه [[بكر بن وائل]] با سربازان [[عبدالله بن زبیر]] رخ داد. مردی پای [[حکیم]] را قطع کرد، [[حکیم]] پا را برداشت و به سوی مرد ضارب پرتاب کرد که به گردن او خورد و به [[زمین]] افتاد، [[حکیم]] با سرعت به سراغش رفت و او را به [[قتل]] رساند. در این [[جنگ]] علاوه بر [[حکیم]] و پسرش اشرف و برادرش رعل جمعی تا هفتاد نفر ذکر کردهاند، از گروه [[عبدالقیس]] در سال ۳۶ [[هجری]] در [[بصره]] - قبل از آغاز [[جنگ جمل]] - در ولای [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند<ref>همان مدارک و اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۵۹.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref> | * در همان مکان و کنار بازار [[ارزاق]] [[جنگ]] شدیدی میان [[حکیم]] و فرزندش اشرف و برادرش رعل با دیگر همراهانش از گروه [[عبد القیس]] و گروه [[بكر بن وائل]] با سربازان [[عبدالله بن زبیر]] رخ داد. مردی پای [[حکیم]] را قطع کرد، [[حکیم]] پا را برداشت و به سوی مرد ضارب پرتاب کرد که به گردن او خورد و به [[زمین]] افتاد، [[حکیم]] با سرعت به سراغش رفت و او را به [[قتل]] رساند. در این [[جنگ]] علاوه بر [[حکیم]] و پسرش اشرف و برادرش رعل جمعی تا هفتاد نفر ذکر کردهاند، از گروه [[عبدالقیس]] در سال ۳۶ [[هجری]] در [[بصره]] - قبل از آغاز [[جنگ جمل]] - در ولای [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به [[شهادت]] رسیدند<ref>همان مدارک و اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۵۹.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۰۴
مقدمه
- اشرف فرزند حُکیم و به قولی فرزند جبله (برادر حکیم) [۱] از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) است [۲].
- اشرف و پدرش حکیم هردو در یک نبرد سختی با نیروهای اصحاب جمل و قبل از آمدن امیرالمؤمنین (ع) و یارانش به بصره، به شهادت رسیدند.
- طبری در این باره چنین مینویستد: موقعی که عثمان بن حنیف حاکم و استاندار حضرت علی (ع) در بصره به دست طلحه و زبیر و سپاهیان عایشه اسیر شد و جمعی از یاران او را به شهادت رساندند، و نیز عبدالله بن زبیر به بازار ارزاق حمله کرد تا سربازان جمل را سیر نماید. حکیم چون از اسارت عثمان بن حنیف وحمله عبدالله بن زبیر آگاه شد، اعلام کرد: "از خدا ترس نداشته باشم اگر به یاری عثمان بن حنیف نروم" با گروهی از عبدالقیس و بکربن وائل حرکت کرد و در بازار ارزاق با عبدالله بن زبیر برخورد کرد. ابن زبیر جویای حال او شد. حکیم گفت: چرا مردم را کشته و ابن حنیف را بازداشت کردهای و حاب آنکه با اوپیمان بستید که کاری نکنید تا امیرالمؤمنین علی (ع) به بصره وارد شود و هر تصمیمی آن حضرت گرفت عملی کنیم. آیا از خدا نمیترسید؟ به چه دلیلی خون این افراد بیگناه را ریختید؟
- عبدالله بن زبیر گفت: به انتقام خون عثمان بن عفان!
- حکیم از دلیل باطل ابن زبیر به خشم آمد و گفت: ای خدایی که حاکم عدلی، تو شاهد باش. بعد خطاب به یارانش گفت: من در کشتن اینها شک ندارم که باید با اینها جنگید و هر کس شک دارد، بازگردد.
- در همان مکان و کنار بازار ارزاق جنگ شدیدی میان حکیم و فرزندش اشرف و برادرش رعل با دیگر همراهانش از گروه عبد القیس و گروه بكر بن وائل با سربازان عبدالله بن زبیر رخ داد. مردی پای حکیم را قطع کرد، حکیم پا را برداشت و به سوی مرد ضارب پرتاب کرد که به گردن او خورد و به زمین افتاد، حکیم با سرعت به سراغش رفت و او را به قتل رساند. در این جنگ علاوه بر حکیم و پسرش اشرف و برادرش رعل جمعی تا هفتاد نفر ذکر کردهاند، از گروه عبدالقیس در سال ۳۶ هجری در بصره - قبل از آغاز جنگ جمل - در ولای امیرالمؤمنین علی (ع) به شهادت رسیدند[۳][۴]
منابع
پانویس
- ↑ اصح آن است که اشرف فرزند حکیم، و جبله جدّ او بوده است (قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹).
- ↑ ر. ک: رجال طوسی، ص۳۵، ش۸؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۵۹ و تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵.
- ↑ همان مدارک و اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۵۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵.