سریه عبدالرحمان بن عوف: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = سریه عبدالرحمان بن عوف (پرسش) | | پرسش مرتبط = سریه عبدالرحمان بن عوف (پرسش) | ||
}} | }} | ||
==سریه چیست؟== | |||
{{اصلی|سریه}} | |||
==عبدالرحمان بن عوف کیست؟== | |||
{{اصلی|عبدالرحمان بن عوف}} | |||
== مقدمه == | == مقدمه == |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۲۹
سریه چیست؟
عبدالرحمان بن عوف کیست؟
مقدمه
- رسول خدا (ص) عبدالرحمان بن عوف را احضار فرمود و به او گفت: "آماده باش که به خواست خداوند، امروز یا فردا تو را به سریّهای اعزام خواهم کرد". فردای آن روز و پس از نماز صبح، مشخص شد که رسول خدا (ص) قصد دارند، عبدالرحمان بن عوف را به دومه الجندل[۱] اعزام کند. او همراه یارانش در شعبان سال ششم هجری[۲]، از مدینه به سوی دومه الجندل حرکت کرد[۳][۴].
علت وقوع سریه
- هدف رسول خدا (ص) از اعزام "عبدالرحمان بن عوف" به "دومه الجندل" دعوت اهل آن سرزمین به آیین اسلام بود[۵][۶].
سفارشهای پیامبر (ص) به عبدالرحمان بن عوف
- عبدالرحمان بن عوف، پس از خروج از مدینه، بار دیگر به آنجا بازگشت. پیامبر (ص) درباره علت بازگشت او و عدم حرکت به دومه الجندل از او پرسید. عبدالرحمان بن عوف گفت: "میبینید که مهیای سفر هستم؛ اما پیش از حرکت دوست داشتم تا بار دیگر شما را ببینم". رسول خدا (ص) او را مقابل خود نشاند و عمامه عبدالرحمان بن عوف را از سر او باز کرد. حضرت، دوباره، عمامه سیاهی را برای وی پیچید و انتهای عمامه را بین کتف او انداخت و از او خواست تا پس از آن، مانند ایشان عمامه ببندد[۷].
- پس از آن رسول خدا (ص) خطاب به عبدالرحمن فرمود: "با نام خدا به جهاد برو و با کسانی که به خدا کفر ورزیدهاند، نبرد کن. حیله و نیرنگ به کار نبند و کودکان را نکش"[۸]. سپس پیامبر خدا (ص) دستهای خویش را گشود و فرمود: "ای مردم! از پنج چیز پیش از آنکه به شما برسد، بپرهیزید.
- کمفروشی در میان مردم شیوع نمییابد؛ مگر آنکه خداوند، آنان را به قحطی دچار میسازد تا شاید از آن دست بردارند؛ هیچ قومی پیمانشکنی نمیکنند؛ مگر آنکه خداوند دشمنشان را بر آنان مسلّط میسازد. هیچ مردمی از پرداخت زکات خود، ابا نمیورزند؛ مگر آنکه خداوند نزولات آسمانی را از آنان دریغ میدارد و اگر به علت وجود چهارپایان هم نباشد، آب آشامیدنی را هم از آنان خواهد گرفت. هیچ قومی گرفتار فحشا نمیشوند؛ مگر آنکه خداوند، آنان را به طاعون مبتلا میسازد و هیچ مردمی، احکام الهی را بر خلاف قرآن صادر نمیکنند؛ مگر آنکه خداوند آنان را فرقهفرقه کرده و دشمنی و سختی برخی را بر برخی دیگر میچشاند"[۹][۱۰].
حرکت عبدالرحمان بن عوف به سوی دومه الجندل
- پس از سخنان رسول خدا (ص)، عبدالرحمان بن عوف از مدینه خارج شده و همراه یاران خود حرکت کرد تا به دومة الجندل رسید. مسلمانان به دومة الجندل رسیدند و در آنجا اقامت کردند. عبدالرحمان بن عوف، اهل آن سرزمین را به اسلام دعوت کرد و سه روز به آنها مهلت داد تا اسلام را بپذیرند [۱۱].
- اهل دومة الجندل در ابتدا از پذیرش و قبول اسلام امتناع کردند و گفته بودند که جواب مسلمانان را تنها با شمشیر خواهند داد. در این مدت، اصبغ بن عمرو کلبی، رئیس نصرانی این قبیله، اسلام را پذیرفت و باعث شد باقی افراد قبیله اسلام بیاورند[۱۲][۱۳].
نامه ای به پیامبر (ص)
- پس از اسلام آوردن مردم دومة الجندل، عبدالرحمان بن عوف، نامهای به پیامبر (ص) نوشت و آن را همراه مردی از قبیله جهینه که "رافع بن مکین" نام داشت، حضرت فرستاد. عبدالرحمان بن عوف در این نامه، نوشته بود که میخواهد از آن سرزمین برای خود همسری انتخاب کند.
- در رسول خدا (ص) در پاسخ او نوشت با دختر اصبغ بن عمرو کلبی ازدواج کند. عبدالرحمان بن عوف با دختر اصبغ بن عمرو کلبی، به نام "تَماضُر"، ازدواج کرد و با او به مدینه آمد. تماضر، مادر ابوسلمه بن عبدالرحمان بن عوف است[۱۴][۱۵].
به سوی قبیله کلب
- پس از این سریه، پیامبر (ص) عبدالرحمان بن عوف را به سوی "قبیله کلب" اعزام فرمود و به او دستور داد: "اگر اهل قبیله کلب، مسلمان شدند، با دختر پادشاه یا بزرگ آنان ازدواج کن". هنگامی که عبدالرحمان بن عوف نزد آنان رسید، آنها را به اسلام دعوت کرد. گروهی از آنان مسلمان شدند و بقیه نیز پذیرفتند تا به حکومت اسلامی جزیه بپردازند[۱۶][۱۷].
منابع
پانویس
- ↑ قلعه و دژی است میان شام و مدینه و در نزدیکی دو کوه طی که قبیله بنیکنانه از طایفه کلب در آنجا زندگی میکردند؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۸۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۰-۵۶۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۲۶۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۳-۹۴.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۱.
- ↑ محمد بن ملوک ج۳، ص۲۶۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۵-۴۵۶.
- ↑ محمد بن واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن جوزی، المنظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ محمد بن واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰.
- ↑ اکبری، هادی، سریه عبدالرحمان بن عوف به دومه الجندل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.