==عبیدة بن حارث و یاد کردن پیامبر{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} از او==
==عبیدة بن حارث و یاد کردن [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} از او==
در [[حدیثی]] آمده است که پیامبر{{صل}} هنگام [[مبارزه]] علی{{ع}}با [[عمر بن عبدود]] دستها و سرش را به سوی [[آسمان]] بلند و این گونه با خدایش [[راز و نیاز]] فرمود: خدایا! عبیده را در [[روز]] [[بدر]] و حمزه را در روز [[احد]] از من گرفتی، امروز علی را [[حفظ]] فرما<ref>{{متن حدیث| اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَخَذْتَ مِنِّي عُبَيْدَةَ يَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَةَ يَوْمَ أُحُدٍ فَاحْفَظْ عَلَيَّ اَلْيَوْمَ عَلِيّاً }}</ref> . سپس این [[آیه]] از [[قرآن مجید]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref><ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۱.</ref>.
همچنین [[نقل]] شده در هنگام [[جنگ صفین]]، [[معاویه]] نامهای به [[امام علی]]{{ع}} نوشت و آن را به [[ابومسلم خولانی]] داد تا به آن [[حضرت]] برساند. [[امام]]{{ع}} در جوابی که به این نام نوشتند، از [[عبیده]] نیز یاد کردند. در قسمتی از [[نامه]] امام{{ع}} چنین آمده است: "{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>. از [[بنده]] [[خدا]] [[علی]] [[امیر مؤمنان]] به [[معاویة بن ابی سفیان]]. اما بعد؛ آن مرد خولانی نامه تو را آورد که در آن از [[محمد]]{{صل}} یاد کرده و از نعمتی که [[خداوند]]، از [[هدایت]] و [[وحی]] بدو بخشیده، [[سخن]] گفته بودی. [[سپاس]] خدای را که [[وعده]] او را برآورده ساخت و [[پیروزی]] را برایش به کمال رساند و دستش را بر کشورها گشود و بر [[دشمنان]] و بدگویان چیرهاش کرد. او را بر کسانی از [[قوم]] خودش که بر او تاختند و نسبت به او [[کینه]] ورزیدند و دروغگویش خواندند و نسبت به او [[دشمنیها]] نشان دادند و بر بیرون راندن او و [[یاران]] و خویشانش هم دست شدند و [[عرب]] را بر ضدش بر انگیختند و برای [[پیکار]] با او [[بسیج]] کردند و در [[دشمنی]] با او با نهایت سرسختی پای فشردند و عرصه را بر او تنگ ساختند، [[پیروز]] فرمود و امر خدا، [[مردم]] در تحریک بر ضد او همان [[خاندان]] خود وی بودند و از قوم او آنکه بدو نزدیکتر بود، بیشتر [[لجاجت]] میکرد مگر آن کس که خداوند نگه داشته بود... همانا وقتی محمد{{صل}} مردم را به [[ایمان به خدا]] و [[یکتاپرستی]] خواند، ما به [[اهل بیت]] – نخستین کسانی بودیم که به او [[ایمان]] آوردیم و آنچه آورده بود پذیرفتیم و سالها بر همان [[اعتقاد]] بودیم، در صورتی که در این بخش [[زمین]] هیچ یک از [[اعراب]]، جز ما ایمان نیاورده بودند، پس قوم ([[قریش]]) خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بر کنند و بار اندوهها را بر دلمان نهند، پس کارهای ناروا با ما کردند و ما را از خوراکی گوارا و [[نوشیدن]] جرعهای زلال باز داشتند و [[ترس]] را به ما ارزانی داشتند و بر ما دیدهبانان و جاسوسان گماشتند و ما را به رفتن بر کوهساری سخت و ناهموار ناگزیر کردند و [[آتش]] [[جنگ]] را بر (ضد) ما برافروختند و میان خود پیمانی نوشتند که با ما نخورند و نیاشامند و رابطه [[ازدواج]] و [[خرید و فروش]] نداشته باشند و دست به دست مان نسایند و امانمان ندهند مگر آنکه [[پیامبر]] را به ایشان سپاریم تا او را بکشند و بدو مثل زنند (که [[عبرت]] دیگران باشد) و ما از ایشان جز از موسم حجی تا موسمی دیگر [[امان]] نداشتیم (و امان فقط در ایام [[حج]] بود).
پس [[خداوند]] ما را بر [[حمایت]] از او و [[دفاع]] از [[حریم]] او، با شمشیرهای خود، در تمام ساعات هولناک شبانه [[روز]] مصمم داشت؛ [[مؤمن]] ما از این [[پایمردی]] [[امید]] [[ثواب]] داشت و کافرمان نیز به سبب [[خویشی]] و ریشه دودمانی خود از او حمایت میکرد. اما دیگر [[قریشیان]] که [[اسلام]] آورده بودند چنان [[بیم]] و هراسی که ما داشتیم، نداشتند، زیرا یا به سبب هم پیمانی، ریختن [[خون]] شان بر ([[کفار]]) [[ممنوع]] بود یا [[عشیره]] و قومشان از آنان دفاع میکردند. و به هیچ کس چنان گزندی که از سوی قوممان متوجه ما بود، نرسید، چه آنان از کشته شدن [[نجات یافته]] و در امان بودند. این امری بود که [[خدا]] خواسته بود چنان باشد. سپس به پیامبر خود [[فرمان]] [[هجرت]] داد و از آن پس به وی اجازه داد با [[مشرکان]] بجنگد. چون [[نبرد]] سخت میشد و تکاوران را به میدان میخواندند، [[اهل بیت]] او به پا میخاستند و وی ایشان را جلو میانداخت و دیگر [[یاران]] خود را، در [[پناه]] ایشان که سپر [[بلا]] شده بودند، در برابر [[تندی]] پیکانها و تیزی شمشیرها [[حمایت]] میکرد. پس [[عبیده]] در [[جنگ بدر]]، و [[حمزه]] در [[جنگ احد]] و [[جعفر]] و [[زید]] در [[جنگ مؤته]] کشته شدند و کسی که اگر میخواستم نامش را میگفتم آرزومند [[شهادت در راه خدا]] بود، همچون شهادتی که ایشان در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} چندین بار پذیرا بودند و بدان رسیدند، جز آنکه مهلت آنان زودتر فرا رسید و [[مرگ]] این یک (که نامش را نمیبرم) به تأخیر افتاد. و [[خدا]] ایشان را در [[احسان]] خویش جای داد و به سبب [[اعمال]] صالحی که از پیش فرستادند، بر ایشان [[منت]] نهاد. و هرگز نشنیدم و ندیدم که در میان آنان کسی خدا را در [[فرمانبرداری]] از پیامبر او، نیکخواهتر، و پیامبرش را در فرمانبرداری از خدا [[گوش به فرمان]] تر، و در [[محنت]] و [[سختی]] و به گاه شدت خطر، [[بردبارتر]]، و در جایگاههای ناگوار به [[همراهی با پیامبر]]{{صل}} از آنان که برای تو نام بردم، شکیباتر بوده باشد"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۸۵-۹۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبیدة بن حارث (مقاله)|مقاله «عبیدة بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۴-۲۲۶.</ref>
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۰. و نیز ر.ک: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۴۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۲-۳۵۳. به نقل از ابن اثیر مادرش سخیله دختر خزاعی بن حویرث ثقفی بود. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۴۹.