ابولبابه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
نام او [[رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر]] است، گرچه برخی نام وی را مبشر<ref>الروض الانف، سهیلی، ج۳، ص۴۹۳.</ref> و یا [[بشیر]]<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.</ref> هم ذکر کرده‌اند. او از بزرگان و رؤسای [[طایفه]] [[اوس]]<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.</ref> و یکی از [[یاران]] بزرگ [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بود و روایاتی نیز از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] کرده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامعانی)، ج۴، ص۳۸۳.</ref>. ابولبابه از [[غلامان]] [[قبیله]] [[بنی قریظه]] بود و [[پیامبر]]{{صل}} او را در حالی که [[غلام]] فردی به نام مکاتب بود، خرید و [[آزاد]] فرمود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.
[[بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة]] از نقبای انصار، از بنو خطمه از تیره بنو امیة بن زید از بنوعمرو بن عوف از قبیله اوس است<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. نسب وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: [[بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف]]<ref>طبرانی، ج۵، ص۳۰.</ref> همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند<ref>هیثمی، ج۶، ص۹۵.</ref> که درست نیست. نام برادر وی، [[مالک بن عبدالمنذر بن زنبر]] است<ref>شامی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>.
با آن‌که او در [[جنگ بدر]] حضور نیافت، از [[اصحاب بدر]] به شمار می‌آید و [[پیامبر]]{{صل}} سهمی از [[غنایم]] را به او داد، زیرا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از حرکت، در بین راه او را به [[مدینه]] برگرداند و برای [[پیشگیری]] از [[شورش]] [[منافقان]] او را [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد، زیرا [[منافقان]] قصد داشتند با شایعه پراکنی اوضاع [[مدینه]] را به هم بزنند. از جمله شایعاتی که [[منافقان]] پس از [[جنگ بدر]] مطرح کردند شایعه [[شکست]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] بود؛ طوری که مردی از [[منافقان]] به ابولبابه گفت: “یاران شما چنان پراکنده شده‌اند که دیگر هرگز جمع نخواهند شد و بیشتر [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} و خود او کشته شده‌اند”<ref>دلائل النبوة، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۲۹۸</ref>.
ابولبابه در پاسخ او گفت: “[[خداوند متعال]] این گفتار تو را [[تکذیب]] نماید”<ref>.دلائل النبوه، بیهقی ترجمه مهدوی دامغانی ۲:۲۹۸</ref>. بدین شکل، [[درایت]] او باعث شد که شایعه پراکنی‌های [[منافقان]] و [[یهودیان]] بی‌نتیجه بماند و [[پیامبر]]{{صل}} نیز از [[غنایم]] [[جنگی]] سهمی برای او در نظر گرفت.
هم‌چنین [[پیامبر]]{{صل}} هنگام غزوه “سویق” نیز [[حکومت]] [[مدینه]] را به او سپرد، اما او در [[جنگ اُحد]] و سایر [[جنگ‌ها]] در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} حاضر بود و در [[فتح مکه]] نیز [[پرچم]] [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] با ابولبابه بود. ابولبابه یکی از نقبای حاضر در [[پیمان عقبه]] نیز دانسته شده است<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.</ref>.
==ابولبابه و قبول [[اسلام]]==
[[امام محمد باقر]]{{صل}} می‌فرماید: “هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} وارد [[مدینه]] شد و آثار [[راست‌گویی]] و [[نشانه‌های حق]] و [[دلایل]] نبوتش آشکار شد، [[یهودیان]] حیله‌گر [[اعمال]] [[پلیدی]] را قصد کرده بودند و می‌خواستند [[نور]] ایشان را خاموش کرده و بر حجّت‌های ایشان خط بطلان بکشند؛ و از کسانی که [[تکذیب]] ایشان را قصد کرده بودند [[مالک بن صیف]]، [[کعب بن اشرف]] و [[ابولبابة بن عبد المنذر]] بودند”.
ابولبابه به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: “ای [[محمد]]! من به [[پیامبری]] تو [[ایمان]] نمی‌آورم تا وقتی که این تازیانه‌ای که در دستم می‌باشد به [[پیامبری]] تو [[گواهی]] دهد و [[ایمان]] بیاورد”. سپس [[خداوند عزوجل]] شلاق ابولبابه را به سخن درآورد و شلاق گفت: “گواهی می‌دهم که به [[راستی]] معبودی جز [[خدا]] و [[آفریدگار]] آفریده‌ها و گسترش دهنده [[رزق]] و [[تدبیر]] کننده امور نیست؛ خداوندی که بر همه چیز [[قادر]] است و [[شهادت]] می‌دهم که به [[راستی]] تو ای [[محمد]]، [[بنده]] و فرستاده و [[دوست]] و [[حبیب]] و [[ولی امر]] می‌باشی که تو را [[نماینده]] بین خود و بندگانش [[قرارداد]] تا به وسیله تو [[مؤمنین]] [[نجات]] یابند و به [[هلاکت]] برسند و [[گواهی]] می‌دهم [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} که نامش در [[ملأ اعلی]] مذکور است، [[سرور]] آفریده‌ها بعد از تو و مدافع تو و مروج کتاب توست”.
[[راوی]] می‌گوید: پس از آن، تازیانه از دست ابولبابه جدا شد و به [[زمین]] افتاد. ابولبابه خواست آن تازیانه را بردارد ولی هنگامی که آن را گرفت تازیانه به صورتش برخورد کرد، دوباره خواست آن را بگیرد، بار دیگر این عمل تکرار شد و این کار چندین بار اتفاق افتاد تا این که ابولبابه گفت: “چه اتفاقی برای من افتاده است”. دوباره به [[اذن خدا]] تازیانه گفت: “ای ابولبابه! به [[راستی]] که من تازیانه‌ای بیش نیستم و [[خداوند]] مرا به توحیدش به سخن درآورده، به تمجیدش اکرام کرده و به [[تصدیق]] [[نبوت]] [[محمد]]{{صل}} [[سید]] و آقای بندگانش مشرف گردانیده است و مرا از کسانی که [[ولایت]] [[بهترین]] [[خلق]] [[خداوند]] بعد از ایشان را پذیرفته‌اند، قرار داده است که او [[افضل]] اولیای [[خداوند]] بین مخلوقات است و سزاوار نیست کافری از [[مخالفان]] [[محمد]]{{صل}} به من دست زند و از من استفاده کند؛ از کتک زدن تو دست نمی‌کشم تا این که زخم، تو را سُست کند. سپس تو را می‌کشم و از دست تو رها می‌شوم و یا اینکه ایمانت را به [[پیامبر]]{{صل}} ابراز می‌کنی ([[ایمان]] می‌آوری).
ابولبابه گفت: “ای تازیانه! [[شهادت]] می‌دهم به هر آن‌چه که تو به آن [[شهادت]] داده‌ای و به آن [[اعتقاد]] و [[ایمان]] دارم”. سپس تازیانه زبان گشود و گفت: “پس من همیشه به خاطر [[ایمان آوردن]] تو در [[اختیار]] تو خواهم بود و [[خداوند]] به آن‌چه که در درون و [[باطن]] داری اولی‌تر است و او در [[روز قیامت]] یا به سود تو و یا علیه تو [[حکم]] می‌کند”.
[[پیامبر]]{{صل}} درباره ابولبابه می‌فرماید: “ابولبابه ایمانش را [[نیکو]] نکرد و اندکی [[شک و تردید]] داشت”<ref>تفسیر الامام العسکری{{ع}}، منسوب به امام عسکری{{ع}}، ص۹۲-۹۷.</ref>.
==[[توبه]] ابولبابه==
یکی از موضوعات حساس [[زندگی]] ابولبابه موضوع [[توبه]] اوست؛ هنگامی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در اثر [[پیمان شکنی]] [[مردم]] [[بنی‌قریظه]] به طرف قلعه آنها که نزدیک [[مدینه]] بود، [[لشکر]] کشید و قلعه را محاصره کرد، پس از گذشت چند روز از محاصره، [[طایفه]] [[اوس]] [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]! چنان که [[طایفه]] [[بنی قینقاع]] را به خاطر [[طایفه]] [[خزرج]] بخشیدی، [[طایفه]] [[بنی‌قریظه]] را نیز به خاطر ما ببخش. [[حضرت]] فرمود: “آیا [[راضی]] هستید یک نفر از [[طایفه]] شما را [[حَکَم]] کنم که به هر چه [[حُکم]] کند، عمل کنیم؟” گفتند: آری. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “او سعد معاذ است”، اما [[بنی‌قریظه]] به [[قضاوت]] [[سعد]] [[رضایت]] ندادند.
سپس [[پیام]] دادند که ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او [[مشورت]] کنیم؛ ابولبابه در این قلعه منزلی داشت که [[همسر]] و فرزندانش در آن بودند و اموالی در میان [[بنی‌قریظه]] داشت)، [[پیامبر]]{{صل}} به ابولبابه اجازه دادند تا نزد آنان برود.
وقتی ابولبابه وارد قلعه شد، [[مردم]] [[بنی‌قریظه]] از [[زن]] و مرد و کوچک و بزرگ اطراف او [[اجتماع]] کرده و اظهار [[ناتوانی]] نمودند تا دلش نرم گردید، بعد به او گفتند: [[حکومت]] [[پیامبر]] و [[قضاوت]] سعد معاذ را بپذیریم یا نه؟ ابولبابه گفت: “مانعی ندارد”، اما با دست به گلوی خود اشاره کرد (یعنی [[تسلیم شدن]] همان و کشته شدن همان).
ابولبابه همان جا متوجه شد که با این اشاره به [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمین]] [[خیانت]] کرده است و در همان زمان نیز این آیه بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[نهی]] کردن از [[خیانت]] نازل گردید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید * و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۷-۲۸.</ref>.
پس از [[نزول]] [[آیه]] [[پیامبر]]{{صل}} ابولبابه را که به [[فرماندهی]] [[جنگ با بنی‌قریظه]] [[تعیین]] فرموده بود، بر کنار و [[اسید بن حضیر]] را به [[فرماندهی]] [[منصوب]] کرد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.</ref>.
ابولبابه نیز از کار خود پشیمان شد و به علت خجالت و [[شرمندگی]]، [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} نرفت و از همان‌جا به [[مدینه]] رفت و در [[مسجد]] [[نبوی]] خود را به یکی از ستون‌های [[مسجد]] بست و به [[مردم]] گفت: “هیچ کس مرا نگشاید تا اینکه یا بمیرم یا [[خدا]] [[توبه]] مرا بپذیرد”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۳.</ref>.


وضعیت او ده یا پانزده روز به همین صورت بود<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۵.</ref> و در طول این مدت دخترش چند دانه خرما برای [[افطار]] او می‌آورد، او آنها را می‌مکید و بیرون آورده و می‌گفت: “به [[خدا]] قسم، از [[ترس]] این که توبه‌ام پذیرفته نشود نمی‌توانم آن را ببلعم”. دخترش طناب او را به هنگام نماز‌ها و یا قضای [[حاجت]] باز می‌کرد و بعد دوباره او را به ستون می‌بست<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.</ref>.
مادر او نسیبه دختر [[زید بن ضُبیعه]] بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.</ref>. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا ابولبابه میراث بر دایی خود ثابت بن دحداح بود. پس از آنکه ثابت درگذشت، پیامبر خدا{{صل}} از عاصم بن عدی در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر خواهر وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. رسول خدا{{صل}} میراث ثابت را به ابولبابه داد<ref> بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره او فرمود: “اگر ابولبابه نزد ما آمده بود برای او [[طلب]] [[آمرزش]] می‌کردیم اما اکنون که خود [[توبه]] نموده است باشد تا [[خدا]] توبه‌اش را بپذیرد”<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۰۸۶؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
[[ام سلمه]] می‌گوید: “سحرگاه [[پیامبر]]{{صل}} را خندان دیدم، گفتم: [[خدا]] همیشه دهان شما را خندان کند، چه شده است که چنین می‌خندید؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اینک [[جبرییل]] [[پیام]] [[قبول توبه]] ابولبابه را آورد"، گفتم: اجازه می‌دهید به او [[بشارت]] دهم، فرمود: "خود دانی"“.
از درون حجره صدا زدم: ابولبابه! مژده که [[خدا]] توبه‌ات را پذیرفته است، در این هنگام [[مردم]] [[هجوم]] آوردند تا طناب او را باز کنند، او گفت: "شما را به [[خدا]] جز [[پیامبر]] مرا نگشاید"“<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۴.</ref>.
هنگام [[نماز صبح]] که [[حضرت]] به [[مسجد]] آمدند، ابولبابه را از ستون [[مسجد]] باز کردند و این ستون هم اکنون در [[مسجدالنبی]] به ستون [[توبه]] و ستون ابولبابه معروف است که [[نماز]] و [[دعا]] در کنار آن شرایطی دارد.


از ابولبابه [[نقل]] شده است که گفته: هنگامی که [[بنی‌قریظه]] را محاصره کرده بودیم، [[خواب]] دیدم که گویی میان گل و لجن بدبویی افتاده‌ام و نزدیک بود که از بوی آن بمیرم، آن‌گاه جوی آبی دیدم و خود را در آن شستم و [[پاک]] شدم و بوی [[خوشی]] استشمام کردم<ref>المغازی، واقدی، ص۳۸۴.</ref>.
کنیه وی به مناسبت نام دخترش لبابه. همسر زید بن خطاب برادر عمر - بود<ref>ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.</ref>. فرزندانش سائب از همسرش خنساء، و عبدالرحمان هستند<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.</ref>.
ابولبابه پس از قبول شدن توبه‌اش گفت: “یا [[رسول‌الله]]! می‌خواهم از آن منزلی که به [[خدا]] و رسولش [[خیانت]] کرده‌ام، کوچ کنم و به شکرانه [[پذیرش توبه]]‌ام همه اموالم را [[صدقه]] بدهم”.
[[حضرت]] به او فرمود: “همه [[اموال]] را نمی‌توانی [[صدقه]] بدهی”. ابولبابه گفت: “می‌توانم دو سوم اموالم را [[صدقه]] دهم؟”
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “نه، دو سوم هم زیاد است”.
ابولبابه گفت: “یک سوم را [[صدقه]] می‌دهم”.
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “مانعی ندارد”<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. در این هنگام این [[آیات]] نازل شد:
{{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است * از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست * آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۲-۱۰۴.</ref>.


==ابولبابه و دعای [[باران]] [[پیامبر]]{{صل}}==
از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشر و رفاعه<ref>ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.</ref> و ابولبابه‌ای به نام مروان مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است <ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>. این مروان صاحب و ملازم عایشه بود<ref>حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.</ref> و از وی روایت می‌کرد و حماد بن زید، راوی مروان است<ref>ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.</ref> و با این دو ویژگی، می‌توان از اشتباه میان آن دو جلوگیری کرد.
در یکی از روزهای [[جمعه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دعای [[باران]] خواند. ابولبابه گفت:
“یا [[رسول‌الله]]! هنور خرماها چیده نشده”. [[حضرت]] دوباره فرمود: “خدایا! به ما [[باران]] عطا کن”. ابولبابه دوباره گفت: “هنوز خرماها چیده نشده، و من نیز در [[آسمان]] ابری نمی‌بینم”.
[[حضرت]] دوباره فرمود: “خدایا! به ما چنان بارانی بده که ابولبابه برهنه شده و لباسش را در مجرای آب باغش قرار دهد”.
در این هنگام، رعد و برق در [[آسمان]] پیدا شد و چنان بارانی آمد که [[مردم]] ناراحت شده و دسته دسته به [[خانه]] ابولبابه آمدند و به او گفتند: ابولبابه! تا برهنه نشوی و لباست را در مجرای آب باغ قرار ندهی، [[باران]] قطع نمی‌شود. [[عاقبت]] ابولبابه لباسش را بیرون آورد و در مجرای آب باغش نهاد و در این هنگام [[باران]] ایستاد<ref>الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۹۰.</ref>.
==ابولبابه و [[نقل حدیث]]==
ابولبابه در ماجرای پس گرفتن [[قرض]] خود از شخصی به نام [[ابوالیسر]] این [[روایت]] را از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است:
{{متن حدیث|سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قُلْنَا كُلُّنَا نُحِبُّ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَلْيُنْظِرْ غَرِيماً لَهُ أَوْ فَلْيَدَعِ الْمُعْسِرَ}}<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۳۱۶.</ref>؛
شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرمود: چه کسی [[دوست]] دارد از [[آتش جهنم]] در [[امان]] بماند؟ گفتیم: ای [[رسول خدا]]! چنین چیزی را همگی [[دوست]] داریم؛ [[حضرت]] فرمود: پس چنین کسی باید به بدهکار خود مهلت دهد یا اگر در [[سختی]] است رهایش کند.


==سرانجام ابولبابه==
ابن حجر می‌گوید: بخاری جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان کنیه او، یعنی ابولبابه<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.</ref> و نیز نام وی بشیر است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.</ref>. طبرانی<ref>طبرانی، ج۵، ص۲۹.</ref> نام او را بشر آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. لقب وی را با صراحت ابولبابه بدری یاد کرده‌اند<ref>بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.</ref> و ابن حجر بحث مفصلی درباره چرایی شهرت وی به این لقب، به دلیل حضور در غزوه بدریا سکونت وی در منطقه بدر مطرح کرده است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.</ref>.
درباره [[تاریخ]] [[وفات]] [[ابو لبابه]] که در زمان [[عثمان]] بود یا در زمان [[خلافت امام علی]]{{ع}} و یا در زمان [[معاویه]] [[اختلاف]] است<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.</ref> ولی برخی اقوال زمان [[وفات]] او را در زمان [[خلافت امام علی]]{{ع}} [[تأیید]] می‌کند<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۶۷؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۸.</ref><ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۵.</ref>.


==اسلام ابولبابه==
زمخشری<ref>زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.</ref>، ابولبابه را تازه مسلمانی از یهودیان دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنو قریظه رفت و ماجرای خیانت رخ داد. به نظر می‌رسد این رأی ناصواب باشد؛ زیرا
#او از اوسیان ساکن قباست، نه از یهودیان؛
#تصریح نصوص این است که او هم پیمان یهودیان بود. از این رو، از پیامبر خواستند او برای گفتگو نزدشان برود؛
#هیچ گزارشی این نظر را تأیید نمی‌کند.
درباره چگونگی مسلمان شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در تفسیر آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.</ref> آمده است: مالک بن صیف در پاسخ به دعوت پیامبر خدا{{صل}} گفت: می‌خواهم این تشک و زیراندازم به نبوت تو شهادت دهد و ابولبابه گفت: می‌خواهم این شلاقم به آن شهادت بدهد و کعب بن اشرف گفت: می‌خواهم این درازگوشم به آن شهادت دهد. خداوند این وسایل را به زبان آورد و آنان به وحدانیت باری تعالی، رسالت پیامبر خدا{{صل}} و امامت امام علی{{ع}} شهادت دادند. همگی آنان گفتند: این جز سحر و شعبده نیست. در این هنگام زیرانداز از زمین حرکت کرد و ابولبابه و آن دو را بر زمین کوبید. آنگاه شلاقی در دست ابولبابه همان طور شهادت داد و از دست وی خارج شد و دور سر و گردنش پیچید او را با صورت به زمین زد و صدایی از آن شنیده شد که: تو را رها نمی‌کنم، یا اسلام بیاور یا می‌کشمت. پس ابولبابه از ترس مسلمان شد. او مرد بانفوذی بود و تا وی مسلمان نشده بود، یارانش مسلمان نشدند<ref>مشهدی، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۸۲.</ref>. از آنجا که وی را جزو نقبا به‌شمار می‌آوردند، باید پیش از هجرت مسلمان شده باشد.


== جستارهای وابسته ==
درباره نقش و حضور وی در جنگ‌ها گفته شده در حرکت به سوی بدر، ابولبابه، امام علی{{ع}} و پیامبر خدا{{صل}} با هم بر یک شتر سوار بودند<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>. اما در منطقه روحاء، به دستور پیامبر، ابولبابه به مدینه بازگشت تا جانشین آن حضرت در شهر باشد. طبری شیعی مؤلف المسترشد جانشینی بر نماز را قبول دارد<ref>طبری، ص۱۲۷.</ref>. حضرت پس از نبرد، وی را از غنایم بدر بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز جانشین رسول خدا{{صل}} در مدینه بود<ref>واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. هنگام بازگشت سپاهیان اسلام از بدر، زید بن حارثه با شتر قصوای پیامبر زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر پیروزی مسلمانان و شکست قریش و کشته شدن سران آن را به مردم برساند. یهودیان و منافقان شایعه شکست مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا{{صل}} و اصحابش را پراکندند و اظهارات زید را از روی پریشان گویی ناشی از ترس خواندند. ابولبابه در برابر این شایعه پراکنی‌ها ایستاد و زید را تصدیق کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>.
 
ابولبابه از سران أوس مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین ناراحتی رسول خدا{{صل}} از او شد: پیش از جنگ أحد، یتیمی از انصار بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه اختلاف داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. حق با ابولبابه بود و رسول خدا{{صل}} به نفع ابولبابه حکم کرد. پسرک یتیم برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا{{صل}} از ابولبابه خواست آن نخل را به یتیم ببخشد، ولی او امتناع کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در بهشت خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. ثابت بن دحداحه به پیامبر خدا{{صل}} گفت: اگر من از مال خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.</ref>. در قاعده فقهی لاضرر و لاضرار فی الاسلام، به این نزاع استشهاد شده است<ref>سیستانی، ص۷۸.</ref>.
 
ابولبابه در غزوہ خندق و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت<ref>شامی، ج۴، ص۳۸۲.</ref>. پیامبر خدا{{صل}} ابولبابه را در غزوه بنو قریظه امیر جنگ کرد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. به نظر می‌رسد این انتخاب به دلیل اوسی بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای یهودیان، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. زنان و کودکان گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی مذاکره کردند<ref>قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref>. او با اشاره به حیی بن اخطب، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و کعب بن اسد مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز تسلیم شدن نداریم، نظر تو چیست؟<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.</ref> او بر اساس پیمانی که در جاهلیت اوسیان با بنوقریظه داشتند، با دلسوزی بر ایشان و نیز به دلیل آنکه اموال و خانواده‌اش در میان آنان بودند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر پیامبر بود. لختی نگذشت که از پشیمانی بسیار، به مسجد آمد و خود را به ستونی از ستون‌های مسجد پیامبر که همواره عطرآگین بود، بست و سوگند خورد تا حق تعالی توبه وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.</ref> و از شرم به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن خیانت کرده است، دیده نشود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref> و نیز تمام اموال خود را نذر صدقه کرد<ref>حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و بخشش می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به خدا سوگند وی را نخواهم گشود تا خداوند توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی مأمور شوم<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.</ref>. شبیه به همین گزارش را بعد از غزوه تبوک داریم که حضرت فرمود: اینان از فرمان من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید<ref>بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.</ref>.
 
افزون بر آنچه گفته شده، سخن طبری در تفسیرش است که موضوع گفتگو میان یهودیان و ابولبابه درباره تسلیم شدن به حکم سعد بن معاذ بود؛ یعنی درباره پذیرفتن حکمیت سعد مشورت کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.</ref>، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از حکمیت کسی سختی در میان نیست.
 
پیامبر او را از امیری سپاه عزل و اُسید بن حضیر را به جای او برگزید<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. بر اساس گزارش‌های تاریخی، وی شش روز یا بیست روز خود را به ستون بسته بود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref>. روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها مقدار اندکی خوراک می‌خورد، تا آنکه توبه‌اش پذیرفته شد و آیات مربوط در خانه ام سلمه نازل گردید و وی نزول آن را به ابولبابه بشارت داد<ref>قمی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref>. ابولبابه پس از پذیرفته شدن توبه‌اش، دست پیامبر خدا{{صل}} را بوسید<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۱۱، ص۴۸.</ref>. او نذری در مورد توبه‌اش کرده بود که میزان آن برایش نامعلوم بود و حضرت در مورد نذرهایش فرمود: "در صورتی که ثلث اموالت را صدقه دهی کافی است"<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۰۶؛ طبرانی، ج۵، ص۳۳؛ حاکم، ج۳، ص۶۳۲.</ref>.
 
از آن پس، آن ستون، {{عربی|"أسطوانة التوبه"}}؛ و {{عربی|"أسطوانة أبی لبابه"}}؛ نام گرفت<ref>شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.</ref>. در مورد محل آن ستون اختلاف است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین قبر شریف و منبر بود و تنها یک ستون میان آن و قبر مطهر فاصله است<ref>محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.</ref> ستون دیگری را که محاذی منبر و جلو حجره أم سلمه بود و در برابر تابش مستقیم آفتاب قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از ابوبکر، آن ستون را در جهت غیر قبله دانسته‌اند<ref>ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.</ref>. اسطوانة توبه را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و روز چهارشنبه و پنج شنبه سفارش شده است<ref>کلینی، ج۴، ص۵۵۸.</ref>. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون ابولبابه معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست.
 
از ابولبابه در مورد خوابی که دیده بود گزارشی نقل شده است. می‌گوید در رؤیا خودم را در داخل باتلاق تیره و متعفنی دیدم که توان بیرون آمدن نداشتم و نزدیک بود از بوی آن بمیرم. سپس نهر روانی مشاهده کردم و مرا در آن شستشو دادند که از خواب بیدار شدم و هنوز بوی خوش می‌دادم. ابوبکر هم تعبیری برای آن کرده بود<ref>شامی، ج۵، ص۸.</ref>.
 
گفته‌اند به سبب این خیانت، سه آیه از سوره‌های توبه، آیه ۱۰۲ {{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ}}<ref>«و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند» سوره توبه، آیه ۱۰۲.</ref>، مائده، آیه ۴۱ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref>، و انفال، آیه ۲۷ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.</ref> در حق وی نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۹؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.</ref>. اما در اینکه کدام آیه در مورد وی نازل گردید، اختلاف وجود دارد. برخی، نزول دو آیه از سوره توبه و مائده را با استناد به زمان نزول آنها بعید دانسته، و نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه را نامنطبق با قصه ابولبابه معرفی کرده‌اند؛ زیرا سیاق آن بر جمعی از افراد دلالت دارد، نه أبولبابه تنها<ref>فرات کوفی، ص۱۷۹-۱۷۰.</ref> طبری نیز در تفسیر خود<ref>طبری، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.</ref> پس از نقل اختلاف اقوال، سیاق آیه را دلیل بر صحیح بودن این نظریه گرفته و اضافه کرده در جریان بنو قریظه، ابولبابه تنها بود و آیه، جمع آمده است. برخی گویند نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه، هنگام تخلف ابولبابه از غزوه تبوک به همراه عده‌ای دیگر بوده است. نزدیک بازگشت رسول خدا{{صل}} از تبوک، هفت تن از آن ده نفر خویشتن را به ستون‌ها بستند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.</ref>. ابن کثیر<ref>ابن کثیر، ج۵، ص۳۳.</ref>، متخلفان از جنگ تبوک را به چهار گروه تقسیم کرده و ابولبابه را از گناهکاران (و نه از منافقان) شمرده است. طبری با ذکر اختلاف تفاسیر مربوط به آیه ۲۷ سوره انفال، از اظهار نظر قطعی پرهیز می‌کند و می‌گوید: ممکن است آن در مورد ابولبابه نازل شده باشد و در موارد دیگر نیز همین احتمال وجود دارد<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref>. برخی با استناد به آیه ۴۱ سوره مائده، کفر و نفاق ابولبابه را ثابت می‌کنند؛ گرچه از نظر تاریخی، گزارشی از نفاق او وارد نشده باشد. به هر روی، از این آیه، توبه او ثابت نمی‌شود<ref>جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۲۲-۱۲۵.</ref>. جعفر مرتضی<ref>جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۳۰.</ref> احتمال می‌دهد ابولبابه پس از نزول آیه ۴۱ سوره مائده - یعنی چند سال بعد از ماجرای بنو قریظه - توبه کرده باشد. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.</ref> نیز او را از نفاق تبرئه کرده، اما اضافه می‌کند او کارهای ناپسندی انجام داد؛ از آن جمله، ساختن خانه‌ای با چوب‌های مسجد ضرار در کنار محل آن مسجد است؛ خانه‌ای که هرگز مولودی در آن زاده نشد، پرنده‌ای بر آن ننشست و مرغی در آن آشیانه نکرد.
 
او در غزوات بعد از بنو قریظه شرکت داشت و پرچمداری تیره خود، بنوخطمه از بنو عمرو بن عوف را در فتح مکه <ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۸ و ۴۵۷؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱ و ۴۷۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۰۹.</ref> و پرچم بنو عمرو بن عوف را در حین در دست داشت<ref>واقدی، ج۲، ص۸۹۶.</ref>. یعقوبی<ref>یعقوبی، ج۲، ص۵۸.</ref> تنها مؤرخی است که ابولبابه را جانشین پیامبر خدا{{صل}} در مدینه در جریان فتح مکه خوانده است.
 
از ابولبابه روایتی در باب آداب پیامبر آمده است که حضرت هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی تلاوت می‌کرد <ref>شامی، ج۹، ص۴۰۰.</ref>. روایتی هم در مورد قرائت قرآن با صوت زیبا دارد<ref>ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.</ref>. نیز روایتی درباره حرمت کشتن مار دارد<ref>بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.</ref>. او درباره حوض کوثر پرسشی از پیامبر کرد و در این روایت، ویژگی‌های حوض بیان شده است<ref>ابن بشکوال، ص۱۶۰.</ref>.
 
از ابولبابه روایتی در باب وجوب مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌ طلبی از [[ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی]] داشت و برای گرفتن آن به خانه بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از تنگدستی ابولبابه فریاد برآورد: الله الله الله الله، از رسول خدا{{صل}} شنیدم که فرمود: چه کسی دوست دارد از فوران جهنم در پناه باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید<ref>طوسی، ص۸۳.</ref>.
 
فرزندش عبدالرحمان راوی اوست<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.</ref>. در تاریخ درگذشت او اختلاف است. به روایتی پیش از قتل عثمان<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، یا پس از قتل وی و پیش از شهادت امام علی{{ع}}<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.</ref> یا در دوران خلافت آن امام درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.</ref> و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.</ref>
 
==جستارهای وابسته==
*[[مالک بن عبدالمنذر بن زنبر]] (برادر)


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[ابولبابه (مقاله)|مقاله «ابولبابه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}


{{پانویس}}
{{صحابه}}


[[رده:ابولبابه]]
[[رده:ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]

نسخهٔ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۲


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابولبابه است. "ابولبابه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة از نقبای انصار، از بنو خطمه از تیره بنو امیة بن زید از بنوعمرو بن عوف از قبیله اوس است[۱]. نسب وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف[۲] همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند[۳] که درست نیست. نام برادر وی، مالک بن عبدالمنذر بن زنبر است[۴].

مادر او نسیبه دختر زید بن ضُبیعه بود[۵]. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا ابولبابه میراث بر دایی خود ثابت بن دحداح بود. پس از آنکه ثابت درگذشت، پیامبر خدا(ص) از عاصم بن عدی در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر خواهر وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. رسول خدا(ص) میراث ثابت را به ابولبابه داد[۶].

کنیه وی به مناسبت نام دخترش لبابه. همسر زید بن خطاب برادر عمر - بود[۷]. فرزندانش سائب از همسرش خنساء، و عبدالرحمان هستند[۸].

از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشر و رفاعه[۹] و ابولبابه‌ای به نام مروان مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است [۱۰]. این مروان صاحب و ملازم عایشه بود[۱۱] و از وی روایت می‌کرد و حماد بن زید، راوی مروان است[۱۲] و با این دو ویژگی، می‌توان از اشتباه میان آن دو جلوگیری کرد.

ابن حجر می‌گوید: بخاری جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان کنیه او، یعنی ابولبابه[۱۳] و نیز نام وی بشیر است[۱۴]. طبرانی[۱۵] نام او را بشر آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. لقب وی را با صراحت ابولبابه بدری یاد کرده‌اند[۱۶] و ابن حجر بحث مفصلی درباره چرایی شهرت وی به این لقب، به دلیل حضور در غزوه بدریا سکونت وی در منطقه بدر مطرح کرده است[۱۷].

اسلام ابولبابه

زمخشری[۱۸]، ابولبابه را تازه مسلمانی از یهودیان دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنو قریظه رفت و ماجرای خیانت رخ داد. به نظر می‌رسد این رأی ناصواب باشد؛ زیرا

  1. او از اوسیان ساکن قباست، نه از یهودیان؛
  2. تصریح نصوص این است که او هم پیمان یهودیان بود. از این رو، از پیامبر خواستند او برای گفتگو نزدشان برود؛
  3. هیچ گزارشی این نظر را تأیید نمی‌کند.

درباره چگونگی مسلمان شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در تفسیر آیه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۹] آمده است: مالک بن صیف در پاسخ به دعوت پیامبر خدا(ص) گفت: می‌خواهم این تشک و زیراندازم به نبوت تو شهادت دهد و ابولبابه گفت: می‌خواهم این شلاقم به آن شهادت بدهد و کعب بن اشرف گفت: می‌خواهم این درازگوشم به آن شهادت دهد. خداوند این وسایل را به زبان آورد و آنان به وحدانیت باری تعالی، رسالت پیامبر خدا(ص) و امامت امام علی(ع) شهادت دادند. همگی آنان گفتند: این جز سحر و شعبده نیست. در این هنگام زیرانداز از زمین حرکت کرد و ابولبابه و آن دو را بر زمین کوبید. آنگاه شلاقی در دست ابولبابه همان طور شهادت داد و از دست وی خارج شد و دور سر و گردنش پیچید او را با صورت به زمین زد و صدایی از آن شنیده شد که: تو را رها نمی‌کنم، یا اسلام بیاور یا می‌کشمت. پس ابولبابه از ترس مسلمان شد. او مرد بانفوذی بود و تا وی مسلمان نشده بود، یارانش مسلمان نشدند[۲۰]. از آنجا که وی را جزو نقبا به‌شمار می‌آوردند، باید پیش از هجرت مسلمان شده باشد.

درباره نقش و حضور وی در جنگ‌ها گفته شده در حرکت به سوی بدر، ابولبابه، امام علی(ع) و پیامبر خدا(ص) با هم بر یک شتر سوار بودند[۲۱]. اما در منطقه روحاء، به دستور پیامبر، ابولبابه به مدینه بازگشت تا جانشین آن حضرت در شهر باشد. طبری شیعی مؤلف المسترشد جانشینی بر نماز را قبول دارد[۲۲]. حضرت پس از نبرد، وی را از غنایم بدر بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز جانشین رسول خدا(ص) در مدینه بود[۲۳]. هنگام بازگشت سپاهیان اسلام از بدر، زید بن حارثه با شتر قصوای پیامبر زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر پیروزی مسلمانان و شکست قریش و کشته شدن سران آن را به مردم برساند. یهودیان و منافقان شایعه شکست مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا(ص) و اصحابش را پراکندند و اظهارات زید را از روی پریشان گویی ناشی از ترس خواندند. ابولبابه در برابر این شایعه پراکنی‌ها ایستاد و زید را تصدیق کرد[۲۴].

ابولبابه از سران أوس مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین ناراحتی رسول خدا(ص) از او شد: پیش از جنگ أحد، یتیمی از انصار بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه اختلاف داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. حق با ابولبابه بود و رسول خدا(ص) به نفع ابولبابه حکم کرد. پسرک یتیم برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا(ص) از ابولبابه خواست آن نخل را به یتیم ببخشد، ولی او امتناع کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در بهشت خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. ثابت بن دحداحه به پیامبر خدا(ص) گفت: اگر من از مال خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید[۲۵]. در قاعده فقهی لاضرر و لاضرار فی الاسلام، به این نزاع استشهاد شده است[۲۶].

ابولبابه در غزوہ خندق و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت[۲۷]. پیامبر خدا(ص) ابولبابه را در غزوه بنو قریظه امیر جنگ کرد[۲۸]. به نظر می‌رسد این انتخاب به دلیل اوسی بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای یهودیان، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. زنان و کودکان گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی مذاکره کردند[۲۹]. او با اشاره به حیی بن اخطب، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و کعب بن اسد مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز تسلیم شدن نداریم، نظر تو چیست؟[۳۰] او بر اساس پیمانی که در جاهلیت اوسیان با بنوقریظه داشتند، با دلسوزی بر ایشان و نیز به دلیل آنکه اموال و خانواده‌اش در میان آنان بودند[۳۱]، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر پیامبر بود. لختی نگذشت که از پشیمانی بسیار، به مسجد آمد و خود را به ستونی از ستون‌های مسجد پیامبر که همواره عطرآگین بود، بست و سوگند خورد تا حق تعالی توبه وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند[۳۲] و از شرم به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن خیانت کرده است، دیده نشود[۳۳] و نیز تمام اموال خود را نذر صدقه کرد[۳۴]. رسول خدا(ص) فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و بخشش می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به خدا سوگند وی را نخواهم گشود تا خداوند توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی مأمور شوم[۳۵]. شبیه به همین گزارش را بعد از غزوه تبوک داریم که حضرت فرمود: اینان از فرمان من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید[۳۶].

افزون بر آنچه گفته شده، سخن طبری در تفسیرش است که موضوع گفتگو میان یهودیان و ابولبابه درباره تسلیم شدن به حکم سعد بن معاذ بود؛ یعنی درباره پذیرفتن حکمیت سعد مشورت کردند[۳۷]، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از حکمیت کسی سختی در میان نیست.

پیامبر او را از امیری سپاه عزل و اُسید بن حضیر را به جای او برگزید[۳۸]. بر اساس گزارش‌های تاریخی، وی شش روز یا بیست روز خود را به ستون بسته بود[۳۹]. روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها مقدار اندکی خوراک می‌خورد، تا آنکه توبه‌اش پذیرفته شد و آیات مربوط در خانه ام سلمه نازل گردید و وی نزول آن را به ابولبابه بشارت داد[۴۰]. ابولبابه پس از پذیرفته شدن توبه‌اش، دست پیامبر خدا(ص) را بوسید[۴۱]. او نذری در مورد توبه‌اش کرده بود که میزان آن برایش نامعلوم بود و حضرت در مورد نذرهایش فرمود: "در صورتی که ثلث اموالت را صدقه دهی کافی است"[۴۲].

از آن پس، آن ستون، "أسطوانة التوبه"؛ و "أسطوانة أبی لبابه"؛ نام گرفت[۴۳]. در مورد محل آن ستون اختلاف است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین قبر شریف و منبر بود و تنها یک ستون میان آن و قبر مطهر فاصله است[۴۴]. واقدی[۴۵] ستون دیگری را که محاذی منبر و جلو حجره أم سلمه بود و در برابر تابش مستقیم آفتاب قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از ابوبکر، آن ستون را در جهت غیر قبله دانسته‌اند[۴۶]. اسطوانة توبه را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و روز چهارشنبه و پنج شنبه سفارش شده است[۴۷]. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون ابولبابه معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست.

از ابولبابه در مورد خوابی که دیده بود گزارشی نقل شده است. می‌گوید در رؤیا خودم را در داخل باتلاق تیره و متعفنی دیدم که توان بیرون آمدن نداشتم و نزدیک بود از بوی آن بمیرم. سپس نهر روانی مشاهده کردم و مرا در آن شستشو دادند که از خواب بیدار شدم و هنوز بوی خوش می‌دادم. ابوبکر هم تعبیری برای آن کرده بود[۴۸].

گفته‌اند به سبب این خیانت، سه آیه از سوره‌های توبه، آیه ۱۰۲ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ[۴۹]، مائده، آیه ۴۱ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ[۵۰]، و انفال، آیه ۲۷ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵۱] در حق وی نازل شد[۵۲]. اما در اینکه کدام آیه در مورد وی نازل گردید، اختلاف وجود دارد. برخی، نزول دو آیه از سوره توبه و مائده را با استناد به زمان نزول آنها بعید دانسته، و نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه را نامنطبق با قصه ابولبابه معرفی کرده‌اند؛ زیرا سیاق آن بر جمعی از افراد دلالت دارد، نه أبولبابه تنها[۵۳] طبری نیز در تفسیر خود[۵۴] پس از نقل اختلاف اقوال، سیاق آیه را دلیل بر صحیح بودن این نظریه گرفته و اضافه کرده در جریان بنو قریظه، ابولبابه تنها بود و آیه، جمع آمده است. برخی گویند نزول آیه ۱۰۲ سوره توبه، هنگام تخلف ابولبابه از غزوه تبوک به همراه عده‌ای دیگر بوده است. نزدیک بازگشت رسول خدا(ص) از تبوک، هفت تن از آن ده نفر خویشتن را به ستون‌ها بستند[۵۵]. ابن کثیر[۵۶]، متخلفان از جنگ تبوک را به چهار گروه تقسیم کرده و ابولبابه را از گناهکاران (و نه از منافقان) شمرده است. طبری با ذکر اختلاف تفاسیر مربوط به آیه ۲۷ سوره انفال، از اظهار نظر قطعی پرهیز می‌کند و می‌گوید: ممکن است آن در مورد ابولبابه نازل شده باشد و در موارد دیگر نیز همین احتمال وجود دارد[۵۷]. برخی با استناد به آیه ۴۱ سوره مائده، کفر و نفاق ابولبابه را ثابت می‌کنند؛ گرچه از نظر تاریخی، گزارشی از نفاق او وارد نشده باشد. به هر روی، از این آیه، توبه او ثابت نمی‌شود[۵۸]. جعفر مرتضی[۵۹] احتمال می‌دهد ابولبابه پس از نزول آیه ۴۱ سوره مائده - یعنی چند سال بعد از ماجرای بنو قریظه - توبه کرده باشد. واقدی[۶۰] نیز او را از نفاق تبرئه کرده، اما اضافه می‌کند او کارهای ناپسندی انجام داد؛ از آن جمله، ساختن خانه‌ای با چوب‌های مسجد ضرار در کنار محل آن مسجد است؛ خانه‌ای که هرگز مولودی در آن زاده نشد، پرنده‌ای بر آن ننشست و مرغی در آن آشیانه نکرد.

او در غزوات بعد از بنو قریظه شرکت داشت و پرچمداری تیره خود، بنوخطمه از بنو عمرو بن عوف را در فتح مکه [۶۱] و پرچم بنو عمرو بن عوف را در حین در دست داشت[۶۲]. یعقوبی[۶۳] تنها مؤرخی است که ابولبابه را جانشین پیامبر خدا(ص) در مدینه در جریان فتح مکه خوانده است.

از ابولبابه روایتی در باب آداب پیامبر آمده است که حضرت هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی تلاوت می‌کرد [۶۴]. روایتی هم در مورد قرائت قرآن با صوت زیبا دارد[۶۵]. نیز روایتی درباره حرمت کشتن مار دارد[۶۶]. او درباره حوض کوثر پرسشی از پیامبر کرد و در این روایت، ویژگی‌های حوض بیان شده است[۶۷].

از ابولبابه روایتی در باب وجوب مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌ طلبی از ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی داشت و برای گرفتن آن به خانه بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از تنگدستی ابولبابه فریاد برآورد: الله الله الله الله، از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: چه کسی دوست دارد از فوران جهنم در پناه باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید[۶۸].

فرزندش عبدالرحمان راوی اوست[۶۹]. در تاریخ درگذشت او اختلاف است. به روایتی پیش از قتل عثمان[۷۰]، یا پس از قتل وی و پیش از شهادت امام علی(ع)[۷۱] یا در دوران خلافت آن امام درگذشت[۷۲] و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود[۷۳].[۷۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.
  2. طبرانی، ج۵، ص۳۰.
  3. هیثمی، ج۶، ص۹۵.
  4. شامی، ج۴، ص۱۱۶.
  5. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.
  6. بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.
  7. ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.
  8. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.
  9. ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.
  10. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.
  11. حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.
  12. ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.
  13. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.
  14. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.
  15. طبرانی، ج۵، ص۲۹.
  16. بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.
  17. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.
  18. زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.
  19. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  20. مشهدی، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۸۲.
  21. ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.
  22. طبری، ص۱۲۷.
  23. واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.
  24. واقدی، ج۱، ص۱۱۵.
  25. واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.
  26. سیستانی، ص۷۸.
  27. شامی، ج۴، ص۳۸۲.
  28. واقدی، ج۲، ص۵۰۷.
  29. قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.
  30. واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.
  31. واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.
  32. واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.
  33. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.
  34. حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.
  35. ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.
  36. بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.
  37. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.
  38. واقدی، ج۲، ص۵۰۷.
  39. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.
  40. قمی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۴.
  41. ابن حجر، فتح الباری، ج۱۱، ص۴۸.
  42. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۰۶؛ طبرانی، ج۵، ص۳۳؛ حاکم، ج۳، ص۶۳۲.
  43. شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.
  44. محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.
  45. واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.
  46. ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.
  47. کلینی، ج۴، ص۵۵۸.
  48. شامی، ج۵، ص۸.
  49. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  50. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند» سوره مائده، آیه ۴۱.
  51. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.
  52. واقدی، ج۲، ص۵۰۹؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.
  53. فرات کوفی، ص۱۷۹-۱۷۰.
  54. طبری، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
  55. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
  56. ابن کثیر، ج۵، ص۳۳.
  57. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۲۱۹-۲۲۰.
  58. جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۲۲-۱۲۵.
  59. جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۳۰.
  60. واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.
  61. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۸ و ۴۵۷؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱ و ۴۷۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۰۹.
  62. واقدی، ج۲، ص۸۹۶.
  63. یعقوبی، ج۲، ص۵۸.
  64. شامی، ج۹، ص۴۰۰.
  65. ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.
  66. بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.
  67. ابن بشکوال، ص۱۶۰.
  68. طوسی، ص۸۳.
  69. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.
  70. ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.
  71. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.
  72. ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.
  73. ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.
  74. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.