خطبه ۱۵۹ نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== پرسشهای وابسته == ==' به '==') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==فرازی از [[خطبه]]== | ==فرازی از [[خطبه]]== | ||
*[[نیکوترین]] [[بندگان]] در نزد [[خدا]]، بندهای است که به پیامبرش [[اقتدا]] کند و از پی او رود. [[رسول الله]] {{صل}} خوردنش اندک و به [[قدر]] [[ضرورت]] بود. به این [[دنیا]] حتی به گوشه چشمی ننگریست. پهلوهایش از همه [[مردم]] لاغرتر بود و شکمش از همه خالیتر. [[دنیا]] بر او عرضه شد و او از پذیرفتنش ابا کرد و میدانست که [[خدای سبحان]] چه چیز را [[دشمن]] میدارد تا او نیز آن را [[دشمن]] دارد یا چه چیز را حقیر میشمرد تا او نیز حقیرش شمارد و چه چیز را [[خرد]] و بیمقدار میداند تا او نیز بیمقدارش داند. اگر چیزی را که [[خدا]] و پیامبرش [[دشمن]] داشتهاند، [[دوست]] انگاریم یا چیزی را که آن دو حقیر شمردهاند، بزرگ پنداریم، برای سرکشی از [[فرمان خدا]] و [[مخالفت]] با [[اوامر]] او، همین ما را بس. [[رسول الله]] {{صل}} روی [[زمین]] غذا میخورد و چون [[بندگان]] مینشست و پارگی کفشش را، خود، به دست خویش میدوخت و جامهاش را، خود، به دست خویش صله میزد... پردهای بر در خانهاش آویخته بودند و بر آن نقش و نگاری چند؛ به یکی از زنانش گفت: "ای [[زن]]، این پرده را از جلو چشمم دور کن، زیرا هرگاه بدان مینگرم به یاد [[دنیا]] و زیورها و زینتهایش میافتم." [[رسول الله]] {{صل}} .... [[دنیا]] را پایدار نمیدانست و در آن [[امید]] درنگ نداشت... آیا [[خدای تعالی]] [[محمد]] {{صل}} را، با چنین روش و سیرتی که داشت، گرامی داشته یا [[خوار]] و حقیرش کرده. اگر کسی بگوید که [[خوار]] و حقیرش کرده، [[سوگند]] به [[خدای بزرگ]] که [[دروغ]] میگوید و بهتانی بزرگ میزند و اگر بگوید، گرامیاش داشته، پس بداند که [[خداوند]] دیگران را [[تحقیر]] کرده که [[دنیا]] را به آن ارزانی داشته، در حالیکه آن را از مقربترین [[مقربان]] خود دور ساخته است. پس هر کسی باید به پیامبرش تأسّی جوید و پای بر جای پای او نهد و از هرجا که او داخل شده داخل شود، اگر نه از [[هلاکت]] ایمن نباشد. [[خدای تعالی]] [[محمد]] {{صل}} را [[نشانه قیامت]] قرار داده و مژده دهنده [[بهشت]] و ترساننده از عقوبت. سیرناشده از [[دنیا]] رخت بربست و سالم از هر [[خطا]] و گناهی به عالم [[آخرت]] درآمد. سنگی بر روی سنگی ننهاد تا به راه خود رفت و [[دعوت]] پروردگارش را [[اجابت]] کرد. چقدر [[خدا]] را بر ما منت است که [[نعمت]] وجود [[محمد]] {{صل}} را به ما عطا فرمود؛ پیشروی که از پی او میرویم و [[پیشوایی]] که پای بر جای پای او مینهیم. به [[خدا]] [[سوگند]] که من این جبّه خود را چندان وصله زدهام که دیگر از وصلهزننده آن شرم میدارم. یکی مرا گفت: "آیا وقت آن نرسیده که به دورش افکنی؟" گفتم: "از من دور شو که به هنگام صبح، [[مردم]] روندگان شب را میستایند."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 351-353.</ref>. | *[[نیکوترین]] [[بندگان]] در نزد [[خدا]]، بندهای است که به پیامبرش [[اقتدا]] کند و از پی او رود. [[رسول الله]] {{صل}} خوردنش اندک و به [[قدر]] [[ضرورت]] بود. به این [[دنیا]] حتی به گوشه چشمی ننگریست. پهلوهایش از همه [[مردم]] لاغرتر بود و شکمش از همه خالیتر. [[دنیا]] بر او عرضه شد و او از پذیرفتنش ابا کرد و میدانست که [[خدای سبحان]] چه چیز را [[دشمن]] میدارد تا او نیز آن را [[دشمن]] دارد یا چه چیز را حقیر میشمرد تا او نیز حقیرش شمارد و چه چیز را [[خرد]] و بیمقدار میداند تا او نیز بیمقدارش داند. اگر چیزی را که [[خدا]] و پیامبرش [[دشمن]] داشتهاند، [[دوست]] انگاریم یا چیزی را که آن دو حقیر شمردهاند، بزرگ پنداریم، برای سرکشی از [[فرمان خدا]] و [[مخالفت]] با [[اوامر]] او، همین ما را بس. [[رسول الله]] {{صل}} روی [[زمین]] غذا میخورد و چون [[بندگان]] مینشست و پارگی کفشش را، خود، به دست خویش میدوخت و جامهاش را، خود، به دست خویش صله میزد... پردهای بر در خانهاش آویخته بودند و بر آن نقش و نگاری چند؛ به یکی از زنانش گفت: "ای [[زن]]، این پرده را از جلو چشمم دور کن، زیرا هرگاه بدان مینگرم به یاد [[دنیا]] و زیورها و زینتهایش میافتم." [[رسول الله]] {{صل}} .... [[دنیا]] را پایدار نمیدانست و در آن [[امید]] درنگ نداشت... آیا [[خدای تعالی]] [[محمد]] {{صل}} را، با چنین روش و سیرتی که داشت، گرامی داشته یا [[خوار]] و حقیرش کرده. اگر کسی بگوید که [[خوار]] و حقیرش کرده، [[سوگند]] به [[خدای بزرگ]] که [[دروغ]] میگوید و بهتانی بزرگ میزند و اگر بگوید، گرامیاش داشته، پس بداند که [[خداوند]] دیگران را [[تحقیر]] کرده که [[دنیا]] را به آن ارزانی داشته، در حالیکه آن را از مقربترین [[مقربان]] خود دور ساخته است. پس هر کسی باید به پیامبرش تأسّی جوید و پای بر جای پای او نهد و از هرجا که او داخل شده داخل شود، اگر نه از [[هلاکت]] ایمن نباشد. [[خدای تعالی]] [[محمد]] {{صل}} را [[نشانه قیامت]] قرار داده و مژده دهنده [[بهشت]] و ترساننده از عقوبت. سیرناشده از [[دنیا]] رخت بربست و سالم از هر [[خطا]] و گناهی به عالم [[آخرت]] درآمد. سنگی بر روی سنگی ننهاد تا به راه خود رفت و [[دعوت]] پروردگارش را [[اجابت]] کرد. چقدر [[خدا]] را بر ما منت است که [[نعمت]] وجود [[محمد]] {{صل}} را به ما عطا فرمود؛ پیشروی که از پی او میرویم و [[پیشوایی]] که پای بر جای پای او مینهیم. به [[خدا]] [[سوگند]] که من این جبّه خود را چندان وصله زدهام که دیگر از وصلهزننده آن شرم میدارم. یکی مرا گفت: "آیا وقت آن نرسیده که به دورش افکنی؟" گفتم: "از من دور شو که به هنگام صبح، [[مردم]] روندگان شب را میستایند."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 351-353.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۶
این مدخل وابسته به نهج البلاغه و تحت نگارش، توسعه یا بازبینی قرار دارد. |
صد و پنجاه و نهمین خطبه از نهج البلاغه، از خطبههای امام علی(ع) که در آن مواردی همچون خوف و رجاء نسبت به خداوند و خواربودن دنیا بیان میشود.
مقدمه
- امام (ع) در این خطبه از مسائل گوناگونی سخن بهمیان آورده است. از آن جمله حضور بیم و امید نسبت به خداوند در زندگی است؛ امیدی که آدمی در مسیر زندگی و با توجه به شناخت عظمت خداوند به او میبندد و از طرفی این حالت باید در آینه وجود انسان نمایان شود و در نتیجه آدمی در برابر آستان ربوبی خاضع و خاشع شود. اگر اینگونه نباشد، ادعایی است دروغین، زیرا بسیارند کسانی که در برابر بندگان خدا سر تسلیم و خضوع فرود میآورند، اما آنگاه که در برابر پروردگار خویش قرار میگیرند، حق او را نادیده میانگارند و از کنار آن میگذرند. امام ریشه این عمل را در دنیاطلبی میداند. آنکه در نظرش بزرگ جلوه کند، برده دنیا شود. سپس الگوهایی از پیامبران الهی [[[پیامبر اکرم]] (ص)، موسی (ع)، عیسی مسیح (ع)، و داوود (ع)] را برمیشمرد که چگونه به دنیا نگاه میکردند و دنیا چگونه در برابر دیدگانشان زبون و خوار بود.
مطالب مهم خطبه
- حمد و وصف خداوند؛
- نشانههای خداشناسی؛
- وصف دنیای نکوهیده؛
- الگوپذیری از اولیای الهی؛
- موضعگیری پپامبر اکرم (ص) نسبت به دنیا؛
- نعمت وجود پیامبر.
فرازی از خطبه
- نیکوترین بندگان در نزد خدا، بندهای است که به پیامبرش اقتدا کند و از پی او رود. رسول الله (ص) خوردنش اندک و به قدر ضرورت بود. به این دنیا حتی به گوشه چشمی ننگریست. پهلوهایش از همه مردم لاغرتر بود و شکمش از همه خالیتر. دنیا بر او عرضه شد و او از پذیرفتنش ابا کرد و میدانست که خدای سبحان چه چیز را دشمن میدارد تا او نیز آن را دشمن دارد یا چه چیز را حقیر میشمرد تا او نیز حقیرش شمارد و چه چیز را خرد و بیمقدار میداند تا او نیز بیمقدارش داند. اگر چیزی را که خدا و پیامبرش دشمن داشتهاند، دوست انگاریم یا چیزی را که آن دو حقیر شمردهاند، بزرگ پنداریم، برای سرکشی از فرمان خدا و مخالفت با اوامر او، همین ما را بس. رسول الله (ص) روی زمین غذا میخورد و چون بندگان مینشست و پارگی کفشش را، خود، به دست خویش میدوخت و جامهاش را، خود، به دست خویش صله میزد... پردهای بر در خانهاش آویخته بودند و بر آن نقش و نگاری چند؛ به یکی از زنانش گفت: "ای زن، این پرده را از جلو چشمم دور کن، زیرا هرگاه بدان مینگرم به یاد دنیا و زیورها و زینتهایش میافتم." رسول الله (ص) .... دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید درنگ نداشت... آیا خدای تعالی محمد (ص) را، با چنین روش و سیرتی که داشت، گرامی داشته یا خوار و حقیرش کرده. اگر کسی بگوید که خوار و حقیرش کرده، سوگند به خدای بزرگ که دروغ میگوید و بهتانی بزرگ میزند و اگر بگوید، گرامیاش داشته، پس بداند که خداوند دیگران را تحقیر کرده که دنیا را به آن ارزانی داشته، در حالیکه آن را از مقربترین مقربان خود دور ساخته است. پس هر کسی باید به پیامبرش تأسّی جوید و پای بر جای پای او نهد و از هرجا که او داخل شده داخل شود، اگر نه از هلاکت ایمن نباشد. خدای تعالی محمد (ص) را نشانه قیامت قرار داده و مژده دهنده بهشت و ترساننده از عقوبت. سیرناشده از دنیا رخت بربست و سالم از هر خطا و گناهی به عالم آخرت درآمد. سنگی بر روی سنگی ننهاد تا به راه خود رفت و دعوت پروردگارش را اجابت کرد. چقدر خدا را بر ما منت است که نعمت وجود محمد (ص) را به ما عطا فرمود؛ پیشروی که از پی او میرویم و پیشوایی که پای بر جای پای او مینهیم. به خدا سوگند که من این جبّه خود را چندان وصله زدهام که دیگر از وصلهزننده آن شرم میدارم. یکی مرا گفت: "آیا وقت آن نرسیده که به دورش افکنی؟" گفتم: "از من دور شو که به هنگام صبح، مردم روندگان شب را میستایند."[۱].
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 351-353.