نفی دشنام در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = دشنام | | موضوع مرتبط = دشنام | ||
| عنوان مدخل = دشنام | | عنوان مدخل = دشنام | ||
| مداخل مرتبط = [[دشنام در | | مداخل مرتبط = [[دشنام در لغت]] - [[دشنام در قرآن]] - [[نفی دشنام در معارف دعا و زیارات]] - [[نفی دشنام در معارف و سیره سجادی]] - [[نفی دشنام در معارف و سیره نبوی]] - [[دشنام در فقه سیاسی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} |
نسخهٔ ۱۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۷
مقدمه
در منطق دین دشنام دادن و ناسزا گفتن حتی به دشمنان امری ناپسند و نکوهیده است، و خداوند اهل ایمان را از آن نهی کرده است: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[۱]. ملاحظه میشود که قرآن کریم رعایت اصول منطقی و ادب و نزاکت و پرهیز از دشنام و ناسزاگویی را حتی در برابر اعتقادات باطل و ادیان خرافی نیز لازم شمرده است. پیامآور ادب و اخلاق تام در سخنی والا پیروان خود را از هر هرزهزبانی و دشنامگویی به شدت پرهیز داده و فرموده است: «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَا يُحِبُّ الْفُحْشَ وَ التَّفَحُّشَ»[۲].
ادب و اخلاق پیامبر اکرم (ص) تا بدانجا بود که آن حضرت پس از پیروزی در نبرد بدر مسلمانان را از دشنام دادن به کشتهشدگان مشرکان نهی فرمود[۳]. رسول خدا (ص) به پیروان خود آموخت که هرزهزبانی و دشنام گویی با اسلام و مسلمانی سازگار نیست: «إِنَّ الْفُحْشَ وَ التَّفَاحُّشَ لَيْسَا مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيْءٍ»[۴].
حضرت ختمی مرتبت از این که مسلمانان هرزهزبان و دشنامگو باشند بیزاری میجست و راه سعادت را بر چنین کسان گشوده نمیدانست و به تهدید آنان برخاست که: «الْجَنَّةُ حَرَامٌ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ أَنْ يَدْخُلَهَا»[۵].
هرزهزبانی و دشنامگویی از عوامل تیرگی و تباهی روابط ایمانی و انسانی و اسباب کینهورزی و دامن زدن به دشمنی است؛ و وصیت پیامبر اکرم (ص) به پرهیز از آن بود. امام باقر (ع) فرماید: مردی از قبیله بنیتمیم نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: مرا وصیتی فرما. پس در آن چه حضرت به او وصیت فرمود این بود که: «لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَكْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَيْنَهُمْ»[۶].[۷]
زشتی دشنام در سخنان پیامبر اعظم(ص)
- دشنام دلیل دشمنی: ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل کرده است: مردی از قبیله بنی تمیم خدمت پیامبر اکرم(ص) مشرف شد و عرض کرد: مرا توصیه فرمایید. حضرت از جمله چنین توصیه فرمود: به مردم دشنام ندهید که باعث دشمنی بین شما میگردد[۸].
- دشنام نشانه هلاکت: سکونی از امام صادق(ع) نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: دشنام دهنده مؤمن، مثل کسی است که در معرض هلاکت قرار دارد[۹].
- دشنام مسلمان گناهی بزرگ: در حدیث نبوی آمده است: دشنام دادن مسلمان گناه است:[۱۰].
- دشنام با اسلام جمع نمیشود: پیامبر اسلام فرمود: فحش و بدزبانی از صفاتاسلام نیست و در اسلام کسی از همه بهتر است که اخلاقش نیکتر است: [۱۱].
- دشنام دهنده مبغوض و منفور خداوند: در حدیثی از پیامبر گرامی آمده است که فرمود: خداوند بدگو و بد زبان را مبغوض دارد (از او متنفر است)[۱۲].[۱۳]
منابع
پانویس
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ «از فحش و دشنام بپرهیزید که خدای متعال بدزبانی و هرزهگویی را دوست ندارد». احیاء العلوم، ج۳، ص۱۱۷.
- ↑ احیاء العلوم، ج۳، ص۱۱۷.
- ↑ «بیگمان دشنامگویی و هرزهزبانی از صفات اسلام نیست». احیاء العلوم، ج۳، ص۱۱۸.
- ↑ «ورود به بهشت بر هر فحشدهنده و دشنامگوی حرام است». احیاء العلوم، ج۳، ص۱۱۷.
- ↑ «به مردمان دشنام ندهید که نتیجه آن عداوت و دشمنی میان ایشان است» الکافی، ج۲، ص۳۶۰؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۶۱۰.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲، ص ۶۲۴.
- ↑ «إِنَّ رَجُلًا مِنْ تَمِيمٍ أَتَى النَّبِيَّ(ص) فَقَالَ أَوْصِنِي فَكَانَ فِيمَا أَوْصَاهُ أَنْ قَالَ لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَكْسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَیْنَهُمْ»؛ اصول کافی، باب السباب، ح۱؛ وسائل الشیعه، ج۸، باب ۱۵۸ من أبواب أحکام العشرة، ص۶۱۰.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): سَبَّابُ الْمُؤْمِنِ كَالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَكَةِ»؛ وسائل الشیعه، ج۸، باب ۱۵۸، من ابواب احکام العشرة، ص۶۱۰.
- ↑ «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ»؛ نهج الفصاحه، ح۱۷۲۹.
- ↑ «إِنَّ الْفُحْشَ وَ التَّفَحُّشَ لَيْسَا مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيءٍ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ إِسْلَاماً أَحْسَنُهُمْ خُلْقاً»؛ نهج الفصاحه، ح۶۲۲.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ»؛ نهج الفصاحه، ح۷۴۴.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 149-150.