الگو:صفحهٔ اصلی/مدخل برگزیده: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[ | '''[[علی اصغر|علی اصغر]]''' یکی از فرزندان [[امام حسین]] {{ع}} است که در [[کربلا]] به [[شهادت]] رسید. گفتنی است برخی مصادر نیز نام وی را [[عبدالله]] گزارش کردهاند و بعید نیست علاوه بر [[علی اکبر]]، دو فرزند دیگر [[امام]] (یکی به نام علی اصغر و دیگری به نام عبدالله) در [[عاشورا]] [[شهید]] شده باشند. | ||
[[رباب دختر امرئ القیس]] همسر امام حسین {{ع}} است که دو فرزند از [[امام]] {{ع}} آورد: علی اصغر و [[سکینه]]. رباب [[زن]] بسیار با [[شخصیت]] و بافضیلتی بود و امام حسین {{ع}} بسیار به او علاقهمند بود و [[منزلت]] والایی برای او قائل بود. او در [[حادثه کربلا]] حضور داشت و [[شاهد]] پرپر شدن شیرخوارهاش در [[روز عاشورا]] بود و در میان [[اسیران]]، به [[کوفه]] و از آنجا به [[شام]] برده شد و با قافله [[کربلا]] در بازگشت به [[مدینه]] همواره در [[غم]] [[اندوه]] حسین {{ع}} مینالید و میگریست. | |||
[[امام حسین]] | بر پایه برخی از گزارشها، [[امام حسین]]، شش پسر داشته که دو تن از آنان، عبداللّه و علی اصغر، نام داشتهاند. احتمالاً ـ همان طور که [[ابن طلحه]] گفته ـ، این دو فرزند [[امام]] {{ع}}، هر دو در [[روز عاشورا]]، [[شهید]] شدهاند، با این تفاوت که یکی [[شیرخواره]] بوده است و دیگری، چند ساله. گزارشهایی که کلمه «رَضیع (شیرخواره)» در آنها به کار رفته و یا تصریح میکنند که [[فرزندی]] از امام {{ع}} که در روز عاشورا به [[دنیا]] آمده بود، روی دست پدر، تیر خورد و شهید شد، به شهادتِ یکی از این [[فرزندان]]، اشاره دارد. | ||
در کتاب [[الملهوف (کتاب)|الملهوف]] آمده است: هنگامی که [[حسین]] {{ع}}، شهادت [[جوانان]] و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از [[حرم]] [[پیامبر خدا]] {{صل}}، [[دفاع]] کند؟ آیا [[یکتاپرستی]] هست که درباره ما از [[خدا]] بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاریدهندهای هست که به خاطر خدا، ما را [[یاری]] دهد؟». پس صدای [[زنان]]، به ناله برخاست. [[امام]] {{ع}}، به جلوی درِ [[خیمه]] آمد و به [[زینب]] {{س}} فرمود: «[[کودک]] خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظی کنم». او را گرفت و میخواست او را ببوسد که [[حرملة بن کاهل]]، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را [[ذبح]] کرد. امام {{ع}} به زینب {{س}} فرمود: «او را بگیر!». سپس، کف دستانش را زیر [[خون]] [گلوی او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی [[آسمان]] پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد میشود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست». [[امام باقر]] {{ع}} [درباره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به [[زمین]]، بازنگشت». | |||
<div class="mainpage_box_more">[[ | <div class="mainpage_box_more">[[علی اصغر|ادامه]]</div> |
نسخهٔ ۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۸
علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین (ع) است که در کربلا به شهادت رسید. گفتنی است برخی مصادر نیز نام وی را عبدالله گزارش کردهاند و بعید نیست علاوه بر علی اکبر، دو فرزند دیگر امام (یکی به نام علی اصغر و دیگری به نام عبدالله) در عاشورا شهید شده باشند.
رباب دختر امرئ القیس همسر امام حسین (ع) است که دو فرزند از امام (ع) آورد: علی اصغر و سکینه. رباب زن بسیار با شخصیت و بافضیلتی بود و امام حسین (ع) بسیار به او علاقهمند بود و منزلت والایی برای او قائل بود. او در حادثه کربلا حضور داشت و شاهد پرپر شدن شیرخوارهاش در روز عاشورا بود و در میان اسیران، به کوفه و از آنجا به شام برده شد و با قافله کربلا در بازگشت به مدینه همواره در غم اندوه حسین (ع) مینالید و میگریست.
بر پایه برخی از گزارشها، امام حسین، شش پسر داشته که دو تن از آنان، عبداللّه و علی اصغر، نام داشتهاند. احتمالاً ـ همان طور که ابن طلحه گفته ـ، این دو فرزند امام (ع)، هر دو در روز عاشورا، شهید شدهاند، با این تفاوت که یکی شیرخواره بوده است و دیگری، چند ساله. گزارشهایی که کلمه «رَضیع (شیرخواره)» در آنها به کار رفته و یا تصریح میکنند که فرزندی از امام (ع) که در روز عاشورا به دنیا آمده بود، روی دست پدر، تیر خورد و شهید شد، به شهادتِ یکی از این فرزندان، اشاره دارد.
در کتاب الملهوف آمده است: هنگامی که حسین (ع)، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (ص)، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاریدهندهای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟». پس صدای زنان، به ناله برخاست. امام (ع)، به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب (س) فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظی کنم». او را گرفت و میخواست او را ببوسد که حرملة بن کاهل، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد. امام (ع) به زینب (س) فرمود: «او را بگیر!». سپس، کف دستانش را زیر خون [گلوی او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد میشود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست». امام باقر (ع) [درباره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین، بازنگشت».