نبوت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:
#تحریف بعض شرایع: در بعض احکام شرایع پیشین، بدعت‌هایی صورت گرفته مثل نسبت دادن شراب‌خواری به [[حضرت عیسی]]، که درواقع حکم اسلام حرمت شراب‌خواری، نسخ شریعت نیست بلکه ابطال بدعت است.
#تحریف بعض شرایع: در بعض احکام شرایع پیشین، بدعت‌هایی صورت گرفته مثل نسبت دادن شراب‌خواری به [[حضرت عیسی]]، که درواقع حکم اسلام حرمت شراب‌خواری، نسخ شریعت نیست بلکه ابطال بدعت است.
#بعض تحریم‌ها، کفاره گناهان: یکی دیگر از عوامل تغییر [[شریعت]]، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، اعمال و رفتار قوم و جامعه خاصی است، لذا وقتی جامعه دیگری جایگزین قبلی گردد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ می‌شود: مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن بر بنی‌اسرائیل به‌عنوان مجازات و سرپیچی یهود از فرمان الهی. حال چرا در شریعت اسلام، هیچ تغییری راه ندارد؟ اولاً با ظهور اسلام، شریعت کامل نازل شد و ثانیاً اسلام با اتکا به اصل [[امامت]] و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزئی باز گذاشته است <ref>[[محمد حسن قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۱۹۹-۲۰۲.</ref>.  
#بعض تحریم‌ها، کفاره گناهان: یکی دیگر از عوامل تغییر [[شریعت]]، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، اعمال و رفتار قوم و جامعه خاصی است، لذا وقتی جامعه دیگری جایگزین قبلی گردد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ می‌شود: مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن بر بنی‌اسرائیل به‌عنوان مجازات و سرپیچی یهود از فرمان الهی. حال چرا در شریعت اسلام، هیچ تغییری راه ندارد؟ اولاً با ظهور اسلام، شریعت کامل نازل شد و ثانیاً اسلام با اتکا به اصل [[امامت]] و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزئی باز گذاشته است <ref>[[محمد حسن قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۱۹۹-۲۰۲.</ref>.  
==شئون [[پیامبران]]==
==[[شئون پیامبران]]==
قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و [[پیامبر]] در همه این امور باید [[معصوم]] باشد لذا مهم‌ترین [[شئون پیامبر]] عبارت است از:
قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و [[پیامبر]] در همه این امور باید [[معصوم]] باشد لذا مهم‌ترین شئون پیامبر عبارت است از:
#مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد که با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
#[[مرجعیت دینی]]: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد که با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
#[[زعامت سیاسی]] "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر [[معصوم]] از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق [[ولایت سیاسی]] برای [[پیامبر|پیامبر معصوم]] است یا کسی که از او اجازه دارد <ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسان‌شناسی (کتاب)|انسان‌شناسی]]، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>.
#[[زعامت سیاسی]] "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر [[معصوم]] از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق [[ولایت سیاسی]] برای [[پیامبر|پیامبر معصوم]] است یا کسی که از او اجازه دارد <ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسان‌شناسی (کتاب)|انسان‌شناسی]]، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>.


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۱۹ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۵۶

نبوت گرفتن خبر از جانب خداوند برای هدایت مردم و اصلاح معاش و معاد آنان است.

در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نبوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی لغوی

نبی یا از "نبأ" به معنای خبر است [۱] یا از "نَباوه" به معنای ارتفاع و شرافت. [۲] در صورت اول معنای نبی خبردهنده یا خبر داده شده یا خبردار است و در صورت دوم به معنای رفیع و بلند مرتبه می‌باشد، و نبوت به معنای رفعت و بلند مرتبگی است. [۳] بنابراین، نبی کسی است که خداوند به او خبر داده، یا کسی است که از جانب خداوند خبر می‌دهد [۴] و شریف‌تر و بلند مرتبه‌تر از سایر انسان‌هاست [۵].

نبوت در اصطلاح

بررسی تاریخ زندگی بشر نشان می‌دهد که همواره گروهی به نام پیامبران و رسولان اعلام کرده‌اند که از جانب خداوند متعال به سوی مردم آمده‌اند تا تعالیم و فرامین آسمانی را به ایشان ابلاغ نمایند. در واکنش به این دعوت‌ها، گروهی به آنان ایمان آورده و از آموزه‌ها و ارشادهای آنان بهره‌مند شده‌اند و عده‌ای نیز نسبت به این مسئله راه انکار را در پیش گرفته‌اند. از این رو مبحثی تحت عنوان نبوت در کنار سایر اصول اعتقادی شکل گرفته است.

نبوت در اصطلاح متکلمان

متکلمان امامیه، با استفاده از حسن و قبح ذاتی و عقلی و با کمک صفات الهی همچون عدل و حکمت و لطف الهی، به تعریف نبوت و ضرورت بعثت پیامبران پرداختند. همه تعریف متکلمان امامیه از نبوت به سه عنصر مهم اشاره دارند. نخست اینکه نبی، از طرف خداوند برانگیخته شده است. دوم: مأموریت اصلاح امور مردم و هدایت‌گری آنها را دارد و سوم: با روش اعجاز به اثبات خود پرداخته است. اشاعره معتقدند انبیایی که از طرف خداوند متعال برگزیده شدند، هیچ ضرورتی نداشته است چون منکر حسن و قبح ذاتی هستند [۶].

نبوت در اصطلاح فیلسوفان

فلاسفه معتقدند، وقتی تمام قوای حسی و خیالی و عقلی انسان رشد کرد، قابلیت ارتباط با ملائکه و امکان دریافت وحی و توانایی صدور معجزه را پیدا می‌کند. در واقع وحی الهی، فعل الهی است و به پیامبران، تفضل و عنایت می‌شود ولی به انسان‌های کاملی که به جهت رشد هستی شناختی، قابلیت دریافت آن را داشته باشند [۷].

نبوت در اصطلاح عارفان

اصطلاحاتی در عرفان مطرح است که شناخت آنها در تبیین نبوت مؤثر است. نبوت، مقام ظهور خلافت و ولایت است و ولایت، مقام بطون ثبوت است. مقام نبوت، دو قسم تعریف و تشریع دارد. نبوت تعریف افزون بر تبلیغ احکام، تأدیب به اخلاق، تعلیم به حکمت و قیامِ به سیاست است، این قسم از نبوت را رسالت نیز می‌گویند.

تقسیم‌بندی دیگر نبوت: نبوت مطلقه و مقیّده، اِخبار از معرفت ذات حق تعالی، اسماء و صفات و احکام الهی است. "ولی الله" با الهام و ارشاد غیبی و وحی الهی با حق تعالی پیوند شدیدی برقرار ساخته، صاحب کرامت و خرق عادت و مبدأ افعال الهی می‌شود. تفاوت نبی و رسول و ولی این است که نبی و رسول، دارای تصرف در خلق بر حسب ظاهر و شریعت هستند؛ اما ولی بر حسب باطن و حقیقت در آن تصرف می‌کند؛ به همین جهت، ولایت، از نبوت بزرگتر است. اهل معرفت تجلی و ظهور حقیقت وجود مطلق را ضروری می‌دانند و تجلیات نیز بر اساس استعدادهای موجودات تحقق می‌یابد لذا برای تکمیل حلقه‌های این سلسله تجلیات، حلقه و مرتبه انسان کامل ضرورت دارد.

انسان کامل، نزد اهل معرفت، جامع بین مظهریت مطلقه و مظهریت اسما و صفات و افعال است. هیچ موجودی از موجودات جهانِ امکان، هم وزن او نیست. چنان که امام رضا می‌فرماید: "الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ..." انسان کامل به لحاظ وجودِ کلیِ سِعی و انبساطی‌اش، بر همه مقدم بوده و همه انبیا در شریعت و ولایت خود وارث اویند. اما درباره نسبت نبوت و ولایت و انسان کامل مولا عبدالصمد همدانی می‌نویسد: "نبوت، ظاهر ولایت و ولایت، باطن نبوت است و اصولا وجود انسان کامل، از ضروریات نظام هستی است و انسان کامل نیز یا نبی است یا ولی،... ". عارفان نیز تلاش نمودند که خداشناسانه و انسان‌شناسانه و هستی‌شناسانه به معرفی نبوت و رسالت و ولایت و انسان کامل بپردازند [۸].

ضرورت نبوت

  • از آنجا که هر یک از ما به معارف فرا عادی دسترسی نداریم، نتیجه می‌گیریم وجود پیام‌آورانی به عنوان واسطه، امری ضروری است. آیا ما هرگاه اراده کنیم، می‌توانیم برای فهم معارف فرا عقلی به منبع الهی مراجعه کنیم؟ خیر. لذا براساس حکمت الهی، باید رسولانی مبعوث شوند تا راه صحیح و کامل سعادت را در اختیار انسان قرار دهند [۹].
  • لازمه حکمت الهی، وجود راهی فرا عادی برای هدایت بشر به سعادت است و همچنین لازم است تا افرادی معصوم، این راه را در اختیار دیگران قرار دهند و در صورت لزوم، مجری احکام الهی باشد لذا وجود نشانه‌ای محکم برای اثبات ادعای پیامبری ضرورت دارد. سؤال این است: آیا برای ما نیز پیامبری از سوی خدای متعال فرستاده شده یا اینکه خدای حکیم برنامه‌ای برای هدایت ویژه بشر امروز در نظر نگرفته است؟ تنها ادعای پیامبری کسی قابل پذیرش است که با از اعجاز برخوردار باشد و یا از طریق معرفی پیامبران پیشین و یا از هر طریق دیگری که اطمینان‌بخش باشد. تنها طریق مطلوب برای اثبات حقانیت پیامبر اسلام، اعجاز است زیرا ایشان پیامبر خاتم هستند. باید نخست، صدق ادعای پیامبر اسلام اثبات شود. آن هم از طریق معجزه‌ای که جاودانه باشد [۱۰].

از جمله این ضرورت ها:

  1. ضرورت وحیانی؛
  2. ضرورت کلامی؛
  3. ضرورت فلسفی؛
  4. ضرورت عرفانی.

اهداف نبوت

کارکردهای نبوت

فلسفه تکثر پیامبران

در اسلام تعداد پیامبران تا ۱۲۴ هزار نفر شمارش شده است. در اینجا سؤال از چرایی و فلسفه تجدد و تکرار پیامبران پیش می‌آید.در تحلیل این شبهه نکات زیر قابل تأمل است:

  1. حفظ اصل نبوت: مخاطبان آدم (ع) بسیار محدود و به خانواده‌اش منحصر می‌شد و گوهر نبوت آدم (ع) تصدیق و ایمان به خداوند و عدم اطاعت از شیطان بود. همچنین انسان دارای غرایز حیوانی است که در حقیقت دشمن دوم تلقی می‌شود. چنین انسانی حدوثاً و بقاءً به راهنمایی، مثل حضرت آدم نیازمند بود.از طرفی برای حفظ و صیانت اصل دیانت از فراموشی و انتقال صحیح آن به نسل‌های بعدی، وجود پیامبران بعدی ضروری می‌باشد تا آموزه‌های آسمانی پیامبران، مفقود و مورد تحریف واقع نشود.
  2. اطلاع‌رسانی: با مرور زمان، برخی افراد به مناطق دورتر کوچ کردند و به دلیل عدم وجود وسایل ارتباط‌جمعی از حوادث و اخبار سایر مناطق بی‌اطلاع بودند لذا پیامبری تنها می‌توانست بر مردم یک منطقه اتمام‌حجت کند پس تکثر و تعدد پیامبران، امری لازم و ضروری بود پس: ﴿﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ [۱۱].
  3. ناپدید شدن کتاب‌های آسمانی: مخاطبان پیامبران نتوانستند کتب آسمانی که پر از آموزه‌های ناب بود را حفظ و صیانت کنند بدین دلیل بعد از مدتی مفقود و ناپدید می‌شدند. بر این اساس، ضرورت ارسال مجدد کتاب و پیامبر آسمانی در میان بشر باقی مانده بود.
  4. تحریف شرایع: با مرور زمان، آموزه‌های آسمانی به آفت تحریف و بدعت مبتلا شدند. تحریف و بدعت در دین در حوزه اعتقادی و عملی می‌تواند تحقق یابد، مانند نسبت خداوندی دادن به عیسی (ع) و جابه‌جا کردن حکم حرام و حلال: ﴿﴿وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ. علاوه بر تحریف، بدعت‌هایی هم صورت گرفته بود که باید حذف می‌شد.
  5. اختلاف مقتضیات و نیازها [۱۲]: بعض آموزه‌های دین بر حسب نیازها، مقتضیات زمانه و مصالح، وضع و تشریع شده که با تغییر مقتضیات و مصالح یا به‌صورت کلی حذف می‌شوند و یا کم و کیف آن تغییر پیدا می‌کند: مانند حرمت صید ماهی در روز شنبه برای امت موسی (ع) و کم و کیف نماز در شرایع گذشته. بنابراین دین برای بقای خویش باید خود را با مقتضیات و نیازهای واقعی انسان وفق دهد و این مقتضی تکرار پیامبران و تجدید شرایع است. به تعبیر عرفا، دین و شریعت در مقام بسیط و پیش از نزول، واحد است اما بعد از نزول به دلیل اختلاف استعدادهای انسانی و جوامع، متعدد و متخلف می‌شود.
  6. رشد و تکامل بشریت: انسان‌ها با اتکا به فطرت و عقل و آموزه‌های پیامبران در شناخت خداوند و حرکت به‌سوی کمال، گام‌های اولیه را برمی‌دارند و برای طی کردن مدارج بالاتر، به آموزه‌های جدید نیازمندند که این غرض با تجدید نبوت و تکرار پیامبران به دست می‌آید. مرحله اول رشد و تکامل در زمان حضرت نوح (ع)، با نزول شریعت و التزام به آن، باورهای دینی و ایمان مؤمنان حالت جهش پیدا کرد. آمادگی و استعداد بیشتر مردم، سبب نزول شریعت ابراهیم، موسی و عیسی شد که پسین از پیشین کامل‌تر بود. مردم در عصر پیامبر اسلام آمادگی دریافت شریعت کامل را کسب کردند و دلیل این مدعا، حفظ کتاب آسمانی‌شان است. از طرفی رشد انسان‌ها، در یک زمانی مقتضی پیامبر جدید بود و از طرفی بعد نزول شریعت کامل، رشد ایشان علت حفظ این شریعت بوده و لذا مقتضی ختم نبوت و شریعت هم شد. قرآن کریم در مورد کمال شریعت می‌فرماید: ﴿﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً [۱۳].

فلسفه عدم اکتفا به یک پیامبر

چرا خدای واحد پیام خویش را از طریق یک پیغمبر نفرستاده؟ بنا به دلایلی که در شبهه پیشین گفته شد اگر بعثت پیامبران، متکثر و متنوع نبود، باید بر آن اشکال می‌شد [۱۴].

فلسفه نسخ شریعت

اگر همه پیامبران از سوی یک خدای حکیم مبعوث شده‌اند، پس چرا پیامبر جدید، شریعت پیامبر پیشین را لغو کرد؟ عالمان لغت نسخ را در لغت به ازاله و ابطال معنا کرده‌اند که این در احکام الهی امر محال است، بلکه نسخ در اصطلاح دینی به معنای انقضای زمان حکم پیشین است.

  1. استحاله نسخ در گوهر دین و جواز آن در شریعت: گوهر دین، همان آموزه‌ها و اصول ثابت و فطری مثل توحید و صفات کمالی خدا و معاد است. در کنار گوهر دین، احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. گوهر دین از زمان آدم تا خاتم بوده اما شریعت، متعدد بوده، لذا نسخ به‌هیچ‌وجه در گوهر دین راه ندارد اما در شریعت بعضاً امری لازم و ضروری است.
  2. نسخ، لازمه تحول جامعه و مقتضیات زمانه: شریعت، یک سری بایدها و نبایدهایی است، متناسب با جامعه و زمان نزول شریعت؛ یعنی احکام پیشین شریعت سابق بر یک سری موضوعات و مصالح عصر خود مبتنی بود که به دلیل تبدیل موضوع، حکم آن نیز از اعتبار و حجیت می‌افتد. آنچه که شایسته سؤال و شبهه است این است که در طول هزاران سال بایدها و نبایدهای ثابت برای بشر تعیین گردد [۱۵].
  3. اختصاص بعض احکام به جوامع خاص: بعض احکام دین، مقررات و احکام درست عرف خود را تأیید کرده و لازم نیست پیامبر و شریعت جدید عین آن رسوم و فرهنگ را در جامعه متفاوت دیگری تأیید نماید بلکه تکرار و چنین احکامی در شریعت دیگر، سؤال‌برانگیز خواهد بود.
  4. تحریف بعض شرایع: در بعض احکام شرایع پیشین، بدعت‌هایی صورت گرفته مثل نسبت دادن شراب‌خواری به حضرت عیسی، که درواقع حکم اسلام حرمت شراب‌خواری، نسخ شریعت نیست بلکه ابطال بدعت است.
  5. بعض تحریم‌ها، کفاره گناهان: یکی دیگر از عوامل تغییر شریعت، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، اعمال و رفتار قوم و جامعه خاصی است، لذا وقتی جامعه دیگری جایگزین قبلی گردد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ می‌شود: مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن بر بنی‌اسرائیل به‌عنوان مجازات و سرپیچی یهود از فرمان الهی. حال چرا در شریعت اسلام، هیچ تغییری راه ندارد؟ اولاً با ظهور اسلام، شریعت کامل نازل شد و ثانیاً اسلام با اتکا به اصل امامت و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزئی باز گذاشته است [۱۶].

شئون پیامبران

قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و پیامبر در همه این امور باید معصوم باشد لذا مهم‌ترین شئون پیامبر عبارت است از:

  1. مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد که با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
  2. زعامت سیاسی "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر معصوم از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق ولایت سیاسی برای پیامبر معصوم است یا کسی که از او اجازه دارد [۱۷].

منابع

جستارهای وابسته

پرسش‌های وابسته

الگو:فهرست پرسش‌ها

منبع‌شناسی جامع نبوت



پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲.
  2. لسان العرب، ج۱، ص۱۶۳ و ج۱۵، ص۳۰۲.
  3. الفروق اللغویة، ص۵۳، معانی الاخبار، ص۱۱۴.
  4. کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲ و ۱۶۳.
  5. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۰۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۰۲؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۲۱۳.
  6. کلام نوین اسلامی، ص ۳۷-۳۹.
  7. کلام نوین اسلامی، ص ۴۰ و ۴۱.
  8. کلام نوین اسلامی، ص ۴۲-۵۰.
  9. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۲۴.
  10. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
  11. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۳-۲۳۶.
  12. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
  13. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۸ و ۲۴۲.
  14. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۴۲ و ۲۴۳.
  15. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۷-۱۹۹.
  16. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۹-۲۰۲.
  17. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.