حکومت دینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های حکومت است. "حکومت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حکومت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

رابطه توحید با حکومت دینی

  • توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند، دارای مراتبی است که مهمترین مراتب آن شامل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است . آنچه که در این تحقیق به مناسبت موضوع آن مورد توجه قرار گرفته است، توحید افعالی می‌‏باشد که به معنای فاعلیت تام و مستقل خداوند در اثر گذاری بر عالم است .
  • توحید افعالی، با توجه به اقسام کلی افعال خداوند، به شاخه‏‌های مختلف تقسیم می‏گردد که مهمترین آن، توحید در ربوبیت است . ربوبیت نیز دارای شؤون و مراتب مختلفی است که مهمترین آن، توحید در تشریع و توحید در ولایت و حاکمیت و توحید در اطاعت است.
  • ربوبیت تشریعی که همان توحید در تشریع است، مربوط به افعال اختیاری و اراده انسان می‏شود به این معنا که تنها خداوند است که حق قانونگذاری برای انسانها را دارد؛ چون تنها اوست که به مصالح و مفاسد واقعی انسانها احاطه و آگاهی کامل دارد.
  • قسم دیگر توحید افعالی، توحید در ولایت و حاکمیت است که به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم می‏‌گردد. با توجه به معنای ولایت، که سرپرستی و حق سرپرستی است. توحید در ولایت؛ یعنی خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارد و اگر این سرپرستی که با تصرف او همراه است در طبیعت و با اسباب غیر عادی باشد ولایت تکوینی است که به ربوبیت تکوینی باز می‏گردد و اگر تصرف و تاثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار انسانها باشد ولایت تشریعی است. بنابراین ولایت تشریعی خداوند؛ یعنی تصرف در افعال انسانها توسط کسی است که حق این تصرف را داراست که البته تحقق این حق با پذیرش ولایت او توسط مردم و متابعت از خداوند امکان‏پذیر است که با توحید در اطاعت قابل اثبات است. بعد از تبیین ربوبیت تشریع و ولایت تشریعی و توحید در اطاعت، نوبت‏ به ارتباط آنها با حکومت دینی می‏رسد که روشن گردید بین توحید در ربوبیت و حکومت دینی ملازمه است.
  • زیرا ربوبیت تشریع همان جعل و وضع قانون است و ولایت تشریعی همان اجرای قانون الهی در زندگی انسانهاست و بهترین قانون بدون مجری شایسته و برترین مجری بدون قانون خوب، کار آمد نخواهد بود.
  • خداوند برای تحقق عینی ولایت‏خود، باید تشریع خود را به آگاهی مردم برساند و سپس در جامعه اجرا نماید. این کار باید توسط واسطه‏ای میان خدا و مردم انجام شود، حال این واسطه چه کسی است، باید با اذن و معرفی خود خداوند باشد و خداوند این مسؤولیت را به عهده خلیفه خود قرار داده است. خلیفه الهی در درجه اول پیامبران هستند و در مرتبه بعد ائمه و سپس در زمان غیبت معصوم به عهده فقهای واجد شرایط می‏باشد؛ یعنی پیامبر از خداوند ماذون است تا تشریع الهی را برای مردم بیان کند و نیز اجازه دارد از طرف خداوند این قوانین را در جامعه پیاده کند و چون پیاده کردن قوانین خداوند، نیازمند ابزار مناسب آن است، خداوند شان حکومت و ولایت را به او داده تا با تشکیل حکومت و به دست گرفتن ابزار لازم، نسبت ‏به اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی خداوند اقدام کند و چون اجرای تشریع الهی مربوط به تمام زمانهاست، بعد از او هم به مجری قانون که ماذون باشد نیاز است که این اذن با استفاده از آیات و روایات مستفیضه و متواتره، به ائمه منتقل شده و آنان نیز دارای شان مرجعیت دینی و زعامت ‏سیاسی هستند و در زمان غیبت نیز این مناصب با استفاده از ادله عقلی و نقلی به فقیه واجد شرایط انتقال می‏یابد.
  • سیره عملی پیامبران و ائمه نیز مؤید همین ادعاست؛ زیرا اکثر جهادها و مبارزات آنان برای تحقق همین معنا از توحید بوده است .
  • بنابراین، اعتقاد به تمام مراتب توحید، به خصوص ربوبیت و ولایت تشریعی، بدون اعتقاد به حکومت دینی امکان‏پذیر نیست و حکومت دینی هم یعنی اجرای تشریع خداوند در جامعه توسط کسی که ماذون از طرف خداست.
  • بنابراین، دیدگاه‏های دیگر که این معنا را بر نمی‌‏تابند و دین را از سیاست جدا می‏دانند و اینکه حاکم چه کسی باشد یا چه قوانینی را اجرا کند را به رای و قرار داد مردم می‏دانند، مردود است[۱]

ملازمه میان توحید در ربوبیت و حکومت دینی

  • آیا یکتا پرستی، به عنوان یک مفهوم و برداشت نظری، می‏تواند در زندگی انسان و به ویژه در خط دادن به حاکمیت‏سیاسی در دنیای آدمیان مؤثر باشد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم ارائه تصویری روشن از حضور خداوند در عالم انسانی و دنیای بشری است و اینکه آیا حضور خداوند حضور جنبی و بدون کارایی است‏یا اینکه اساسی و پویا و تاثیر گذار می‏باشد؟ حقیقت این است که اسلام در صدد آن نبوده است تا مساله توحید را بعد تجریدی بدهد تا هیچ ارتباطی با زندگی آدمی و مسایل روز مره او نداشته باشد بلکه به عکس، سعی کرده تا جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید، به خصوص توحید افعالی، به پیش ببرد.
  • اما اینکه چگونه می‏تواند جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید افعالی به پیش ببرد پاسخ آن، از مباحث مربوط به توحید افعالی روشن می‏شود؛ زیرا در مباحث گذشته بیان شد که از شؤون ربوبیت‏ خداوند توحید در تشریع، ولایت تشریعی "توحید در حاکمیت" و توحید در اطاعت است; یعنی مبنای جهان بینی توحیدی[۲]:
  1. تشریع قوانین بر اساس توحید در تشریع، حق خداوند است .
  2. اداره امور انسانها و تصرف در نفوس و اموال و افعال آنان از کانال اعمال قوانین خداوند بر طبق توحید در حاکمیت اولا و بالذات در انحصار اوست[۳].
  3. اطاعت از خداوند و تن دادن به ولایت تشریعی او، بر اساس توحید در اطاعت، مخصوص خداوند است . بنابراین، دخالت در تمام امور انسانها از اختیارات ویژه مدبر و ولی حقیقی بشر است که این دخالت تنها در شکل حکومت دینی امکان‏پذیر است؛ زیرا حکومت دینی یعنی حکومتی که قوانین آن از طرف خداوند بوده و مجریان آن منصوب از طرف او باشند و مردم نیز از دستورات حاکمان منصوب الهی که بر اساس قانون خداوند صادر می‏شود اطاعت نمایند .
  • البته تحقق عینی ولایت و حاکمیت تشریعی خداوند، که با انسانها سر و کار دارد، با دو شرط امکان‏پذیر است[۴]:
  1. ابلاغ تشریع الهی یعنی تشریع الهی و تقنین او به مردم برسد و مردم از آن آگاه شوند .
  2. اجرای تشریع الهی یعنی تشریع الهی بعد از آگاهی مردم از آن، در زندگی فردی و اجتماعی آنان اجرا و پیاده شود[۵].
  • با توجه به اینکه انجام و اعمال این دو شرط که مستلزم تصرف در امور مردم به طور مستقیم است از طرف خداوند معقول نیست . بنابراین، باید به صورت غیر مستقیم توسط منصوبین خاص یا عام او صورت گیرد .
  • برای تحقق عینی ولایت و حاکمیت تشریعی خداوند دو شرط لازم است که عبارتند از:

شرط اول: ابلاغ تشریع الهی

  • خداوند چگونه مردم را از تشریع خود آگاه می‏سازد؟ آیا این آگاهی ممکن است؟ یا باید به شکل دیگری باشد؟
  • در پاسخ به این پرسش باید گفت‏برای اینکه خداوند مردم را از تشریع خود آگاه کند تا بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند، به چند صورت متصور است[۶]:
  1. نزول کتاب آسمانی فقط (بدون واسطه) .
  2. نزول کتاب آسمانی با واسطه ملائکه .
  3. نزول کتاب آسمانی با واسطه جن .
  4. نزول کتاب آسمانی با واسطه انسانهای متوسط .
  5. نزول کتاب آسمانی با واسطه انسانهای کامل "انبیا"[۷].
  • تنها راه ممکن و معقول در میان راههای مذکور، راه پنجم است .
  • صدر المتالهین در این مورد می‏فرماید:" ذلک القانون هو الشرع و لابد من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا یسن لهم طریقا یصلون به الی الله و یفرض علیهم ما یذکرهم امر الآخرة ... و لا بد ان یکون انسانا لان مباشرة الملک لتعلیم الانسان علی هذا الوجه مستحیل و درجة باقی الحیوانات انزل من هذه‏‏" [۸][۹].
  • توضیح و تکمیل این کلام ملاصدرا، در بیان یکی از علمای معاصر آمده و ایشان می‏‌نویسد: "و پوشیده نیست که این غرض "ارشاد و تزکیه مردم با اعمال و رفتار" به مجرد نزول آنچه که به او نیاز دارند، به صورت کتاب آسمانی و یا نزول آن بر بندگانی که از نظر تزکیه در حد میانه‏ای هستند یا به نزول آن بر غیر جنس بشر مانند ملائکه حاصل نمی‏شود؛ چون مردم در صورت‏های مذکور، یا الگو نمی‏‌یابند یا گمان می‏کنند که طهارت و تزکیه از خصیصه‏‌های جنس دیگر است که برای انسان، رسیدن به آن ممکن نیست‏به همین جهت پیامبران از جنس انسان قرار داده شدند، خداوند هم در سوره آل عمران به آن اشاره کرده است"[۱۰][۱۱].
  • بنابراین، ابلاغ تشریع الهی باید از طریق غیر خدا، که همان انسانی از جنس بشر است، صورت گیرد که البته این انسان هم باید برگزیده الهی و از انسانهای کامل باشد؛ همچنانکه کلام امام صادق(ع) در پاسخ کسی که اثبات نبوت را از وی خواسته بود مؤید این ادعاست: "ما، چون ثابت کردیم خدایی حکیم خالق ماست و بس و الا و متعالی‏تر از آن است که دست کسی به او برسد و بتواند با او گفتگو کند، می‏دانیم که باید فرستادگانی در میان مردم داشته باشد که از جانب او سخن بگویند و خواست‏خدا را بیان کنند و ..." [۱۲][۱۳].
  • با توجه به مطالب مذکور ثابت می‏شود که خداوند باید بر اساس ولایت تشریعی خود، راههای هدایت انسانها و معرفت صحیح به خدا را که در تشریع او وجود دارد و برای مردم جعل شده است، در اختیار آنان قرار دهد تا انسانها با متابعت از آن به سعادت برسند، طبیعی است که ابلاغ آن مستقیما توسط خداوندی که قابل مشاهده نیست معقول نمی‌‏باشد.
  • بنابراین، باید به وسیله برگزیدگان خود که از جنس بشر و از انسان کامل می‏باشند؛ یعنی انبیا این هدف را محقق سازد که ارسال رسل به منظور دریافت و ابلاغ وحی به وسیله شان رسالت آنان، به همین منظور است[۱۴].

شرط دوم: اجرای تشریع الهی

  • تشریع و قانونگذاری توسط خداوند و ابلاغ آن به مردم، بخشی از تدبیر امور انسانهاست که از شؤون ربوبیت الهی است اما تکمیل آن با تشکیل حکومت و پذیرش آن توسط مردم امکان‏پذیر است تا در سایه آن، قوانین الهی حفظ و اجرا گردد و ولایت تشریعی خداوند تحقق یابد. حال این پرسش اساسی مطرح می‏شود که تشکیل حکومت و اجرای قانون در مورد دیگران توسط چه کسی باید انجام گیرد؟ آیا خداوند خود مستقیما ولایت تشریعی خود را اعمال می‏کند یا راه دیگری برای آن وجود دارد؟ آنچه مسلم است، این است که معقول نیست‏خداوند به عنوان حاکم حقیقی، حاکمیت جامعه را مستقیما انجام دهد یا اینکه فرشته یا جنی برای حاکمیت جامعه بشری بفرستد؛ زیرا تحقق حاکمیت در جوامع بشری برای اجرای احکام، نیازمند تعامل و ترابط ملموس و مادی و طبیعی با آحاد جامعه است و چنین ارتباطی از سوی خداوند و فرشتگاه امکان ندارد﴿﴿وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأَمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ[۱۵][۱۶]
  • علامه طباطبایی می‏فرمایند: "جای شک و تردید نیست که خدای آفرینش، که از هر جهت‏ بالاتر از تصور ماست، مانند ما تفکر اجتماعی ندارد و این سازمان قراردادی آقایی و بندگی و فرمانروایی و فرمانبری و امر و نهی و مزد و پاداش در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد و دستگاه خدایی همانا دستگاه آفرینش است!"[۱۷]
  • بنابراین، باید راه دیگری برای اجرای قوانین الهی وجود داشته باشد، چون جامعه به حاکمی از جنس بشر نیاز دارد تا نظام جامعه را حفظ کند و قوانین الهی را اجرا کند اما این حاکم چه کسی است؟
  • با توجه به اینکه اجرای قانون در مورد دیگران نوعی دخالت در حیطه اختیارات آنان است، از این رو به صرف اینکه قانون برگرفته از دستورات دینی باشد کافی نیست تا هر کس بتواند آن را در مورد دیگران به اجرا درآورد. کسی چنین صلاحیت را دارا است که از حق فرمانروایی و الزام و دستور برخوردار باشد. هیچ انسانی و هیچ دستگاهی نمی‌‏تواند حکمی را بر دیگران جاری کند مگر آنکه ثابت‏ شود از چنین حقی برخوردار است‏یا دارای مشروعیت است، چون بر مبنای جهان بینی توحیدی، حق حاکمیت و ولایت در انحصار خداست[۱۸].
  • یکی از علمای معاصر می‏‌نویسد: " ان اعمال الحکومة و الحاکمیة فی المجتمع لا تنفک عن التصرف فی النفوس و الاموال و تنظیم الحریات و تحدیدها احیانا و التسلط علیها و لا یقوم بذالک عدوانا و بما ان جمیع الناس سواسیة امام الله و الکل مخلوق له بلا تمییز فلا ولایة لاحد علی احد بالذات بل الولایة لله المالک الحقیقی الانسان و الکون و الواهب له الوجود و الحیاة فلا یصح لاحد الامرة علی العباد الاباذنه‏‏" [۱۹][۲۰]
  • بنابراین، مفهوم حق حاکمیت الهی، این است که دخالت در امور دیگران، از اختیارات انحصاری خالق و مدبر و ولی حقیقی انسانهاست و خداوند این ولایت را از طریق اذنی که به فرد یا گروه خاصی می‏دهد، اعمال می‏کند نه آنکه خود به شکل انسان‏ها در آید و بر آنان حکم براند، لذا در قرآن کریم از جعل حکومت‏ برای حضرت داود یاد شده است و وی از سوی خداوند اجازه می‏‌یابد که در میان مردم حکم براند﴿﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۲۱][۲۲]
  • امام خمینی نیز در این باره می‌‏نویسد:" نعم: انما یجب طاعتهم لاجل امر الله تعالی بما فی قوله: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم‏» و لجعل السلطنة و الولایة لهم من قبله تعالی و لو لا ذلک لم تجب لان السلطنة و الولایة مختصة بالله تعالی بحسب حکم العقل فهو تعالی مالک الامر و الولایة بالذات من غیر جعل و هی لغیره تعالی بجعله و نصبه‏‏" [۲۳]. چه کسانی از اذن تشریعی خداوند برخوردارند؟ با توجه به معنای توحید افعالی خداوند، آیا کسی در اجرای قوانین و تشریع الهی "ولایت و حکومت" دارای اذن تشریعی است‏یا خیر؟
  • برای پاسخ به این پرسش، دو دیدگاه کلی در میان متفکران اسلامی مطرح است:
  1. خداوند به هیچ کس اذن تشریعی خاص نداده و اجرای قوانین را به عهده خود مردم گذاشته است . "با قبول اصل تشریع الهی، اجرای آن را حق مردم می‏دانند که از طرف خداوند به آنان داده شده است".
  2. خداوند به انبیا و ائمه اذن خاص و به فقهای واجد شرایط اذن عام داده است[۲۴].
  • بررسی دیدگاه اول:
  • طرفداران این دیدگاه خود به دو گروه تقسیم می‏شوند:
  1. تفویض عام؛ یعنی خداوند حق ولایت‏خود را در تمام زمانها به مردم واگذار کرده است .
  2. تفویض خاص؛ یعنی فقط در زمان غیبت، این حق به مردم واگذار شده است .
  • مبنای طرفداران تفویض عام: مبنای این گروه بر می‏گردد به این مساله که اساساً شان انبیا تنها شان رسالت و نبوت است؛ یعنی وظیفه آنان جز دریافت و تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم نیست اما اینکه علاوه بر ابلاغ وحی، وظیفه اجرای آن در جامعه نیز بر عهده آنان باشد؛ یعنی شان ولایت و امامت هم داشته باشند، از نظر این دیدگاه قابل اثبات نیست و اگر پیامبر اسلام یا برخی انبیا با تشکیل حکومت ‏به اعمال ولایت پرداختند از باب ضرورت بوده است نه وظیفه[۲۵].
  • با توجه به این مبنا، طرفداران این دیدگاه می‌‏گویند، خداوند اجرای قوانین خود را به عهده خود مردم گذاشته است تا با اختیار آزاد خود، به هر شکلی که خود می‏‌پسندند آن را در جامعه اجرا نمایند . بنابراین، اینکه حاکم چه کسی باشد یا چگونه قوانین را اجرا کند به رای و قرارداد مردم بستگی دارد، چون خداوند بشر را در این امور آزاد گذاشته و دخالتی نکرده است؛ یعنی هدف انبیا تمام مراتب توحید نبود بلکه در حد توحید ذات و یا صفات و برخی شؤون توحید ربوبی خلاصه می‏شد و به مرحله ولایت تشریعی و ربوبیت تشریعی که کمال توحید است نمی‏‌رسید. *بنابراین، بحث از حکومت دینی و دخالت دین خدا در سیاست‏ سالبه بانتفاء موضوع است و در نتیجه حکومت مبنا و خاستگاه توحیدی ندارد[۲۶].
  • یکی از طرفداران این دیدگاه می‏گوید: "عمل و رسالت پیامبران در دو چیز خلاصه می‌‏شود:
  1. انقلاب عظیم و فراگیر علیه خود محوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانیان
  2. اعلام دنیای آینده جاودان، بی‏نهایت‏بزرگتر از دنیای فعلی" [۲۷]. ایشان در ادامه می‏گوید: "وقتی به قرآن می‏نگریم، می‏بینیم احراز حکومت‏یا سلطنت از طرف حضرت خاتم انبیا و بعضی از پیامبران یهود، عمومیت‏ به همه پیامبران نداشته و با توجه به تعداد کثیر انبیای غیر حاکم، یک امر استثنایی محسوب می‏شود و اصولا نبوت و حکومت دو امر یا دو شغل کاملا مجزا و متفاوت با دو منشا یا دو مبنای مختلف غیر قابل تلفیق در یکدیگر بوده و در آن مراجعه و مصالحه و مشورت با مردم را شدیدا منع و بلکه ملامت می‏کند"[۲۸][۲۹].
  • یکی دیگر از طرفداران این دیدگاه می‌‏نویسد: "خلاصه، رایی که ما در باره شیوه حکومت کردن اتخاذ می‏کنیم، بر روی رای مان، در باب اینکه حکومت ‏حق کیست تاثیر می‏گذارد. اگر گفتیم شیوه موفق حکومت این است که ناظرانی بیرونی بر کار حاکم نظارت کند، در این صورت حقوق خاصی را برای مردم قائل شده‏ایم و مردم با این حقوق، با تکالیفی که در عزل حاکم پیدا می‏کنند، در انتخاب حاکم هم دخالت‏ خواهند کرد و به این پرسش که چه کسی باید حکومت کند جواب خواهند داد کسی می‏تواند حکومت کند که ما او را بر می‏گزینیم‏"[۳۰][۳۱].
  • در نقد این دیدگاه باید گفت: لازمه پذیرش این دیدگاه نفی ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند و در نتیجه نفی توحید کامل است، چون همانگونه که حق قانونگذاری در انحصار خداوند است و او باید پیامبرانی را برگزیند و با دادن مقام نبوت و رسالت‏به آنان، تشریع خود را به اطلاع مردم برساند، اجرای تشریع نیز در انحصار اوست و او باید برای اجرای تشریع خود افرادی را برگزیند و با دادن مقام امامت و ولایت‏به آنان، قوانین خود را در جامعه پیاده کند . بنابراین، دخالت غیر خدا "مردم" در انتخاب مجریان، بدون اذن الهی، با ولایت تشریعی خداوند منافات دارد، در حالی‏که توحید کامل آن است که معتقد به ملازمه بین اصل نبوت و رسالت‏ با اصل امامت و ولایت‏ باشیم[۳۲].
  • امام خمینی در وصیت نامه سیاسی - الهی خویش در طرد این دیدگاه می‌‏نویسند: "آنچه گفته شده و می‏شود که انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می‏کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تاسف‌‏آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملت‏های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خونخوار است" [۳۳][۳۴]
  • یکی دیگر از علمای معاصر نیز در نقد این دیدگاه می‏نویسد: "پیامبر اسلام علاوه بر پیشوایی دین، رهبر سیاسی نیز به شمار می‏آمد و این سمت را بر خاسته از نبوت خویش می‏دانست ... بنابراین کوته نظری است که برخی پنداشته‏اند پیامبر اسلام به دلیل پیامبر بودن، زعامت‏ سیاسی امت را بر عهده نگرفت ‏بلکه چون مردم او را شایسته‏‌ترین خود دیدند، برای این سمت‏ برگزیدند" [۳۵][۳۶].
  • به علاوه اعتقاد به توحید افعالی؛ یعنی اعتقاد به تلازم بین تمام شاخه‏‌های توحید افعالی که نتیجه فهم این اعتقاد این است که آموزه توحید در اسلام، نظامی کاملا منسجم و سازوار است؛ به گونه‏ای که تک تک اجزای آن، با یکدیگر همخوانی و هماهنگی دارد. از این رو، عدم پذیرش هر یک از اجزای این مجموعه هماهنگ، به دلیل تلازم موجود بین آنها، به نوعی تناقض و ناسازگاری خواهد انجامید. بنابراین، نمی‏توان ربوبیت تکوینی خدا را پذیرفت، اما ربوبیت تشریعی او را انکار کرده یا به صورت ناقص و در حد تشریع امور اخروی خلاصه کرد و تشریع الهی در امور سیاسی و اجتماعی را منکر شد و آن را بدون دلیل بر عهده مردم گذاشت. زیرا حق تشریع در امور سیاسی توسط مردم و حق تصرف در امور عمومی مردم برای اجرای قوانین و حکومت‏ بدون دخالت‏ خداوند نیازمند دلیل و پشتوانه عقلی و نقلی است که موجود نیست‏ بلکه در مقابل، برای اذن تشریعی پیامبران و ائمه(ع)، ادله زیادی وجود دارد که با بیان آنها در ضمن دیدگاه دوم ضعف و سستی ادعای اول بیشتر روشن می‏گردد[۳۷].
  • مبنای طرفداران تفویض خاص: این گروه معتقدند که در عصر غیبت دلیل خاص وجود ندارد که خداوند ولایت‏ خویش را به غیر معصوم واگذار کرده باشد و چون اصل بر عدم ولایت است، بنابراین، حق ولایت‏ خداوند به مردم واگذار می‏گردد تا بر اساس انتخاب خود این حق را اعمال نمایند و به حاکمان از طرف خویش وکالت دهند تا بر آنان حکومت نمایند . به عبارت دیگر، این نظریه که به نظریه انتخاب معروف است می‏گوید: در زمان حضور معصوم زمامداری به عهده آنان است و در زمان غیبت فقط صفات و شرایط افراد صالح توسط پیشوایان آسمانی تعیین گردیده و گزینش فردی از میان افراد صلاحیت‏‌دار به عهده رای اکثریت وا نهاده شده است . طبق نظریه انتخاب دخالت رای مردم در موضوع حاکم اسلامی و در ثبوت ولایت و حق اعمال آن در زمان غیبت‏به نحو شرطیت و جزء الموضوع است نه کاشفیت . یعنی انتخاب و رای مردم در ردیف شرایطی همچون فقاهت و عدالت قرار گرفته است . و با نبود آن مشروعیت فقیه "حاکم" از بین می‏رود[۳۸].
  • این نظریه در مقابل نظریه انتصاب قرار دارد که می‏گوید: در شریعت اسلام هر کس واجد صلاحیت است، خداوند به او چنین حقی داده و او دارای ولایت است ولی نظر به اینکه در حکومت اسلامی تنها یکی از فقها می‏تواند اعمال ولایت کند انتخاب فقط برای شناسایی و تشخیص است اما بعد از آنکه فردی شناسایی شد، نمی‏توان گفت انتخاب به او ولایت داده است‏بلکه انتخاب صرفا برای تعیین صاحب حق است نه واگذاری حق[۳۹].
  • طرفداران تفویض خاص که همان نظریه انتخاب است، برای اثبات مدعای خود ادله متعددی اقامه کرده‏‌اند که مشروح آنها در کتاب دراسات فی ولایة الفقیه [۴۰] آمده است که ما در این تحقیق، در صدد بیان آن نیستیم و تنها به این نکته اشاره می‏کنیم که ادله طرفداران نظریه انتخاب در صورتی قابل استناد است که دلیل بر نص و نصب رهبر و حاکم دینی از جانب خداوند در دست نباشد در حالی‏که معتقدیم هم ادله عقلی و هم نقلی برای انتصابی بودن ولایت فقیه در زمان غیبت وجود دارد که در ادامه بحث‏ به آنها خواهیم پرداخت. ضمن اینکه ادله مذکور در جای خود توسط طرفداران نظریه انتصاب پاسخ داده شده است[۴۱].
  • در مجموع می‏‌توان گفت ‏با توجه به ادله طرفداران نظریه انتخاب مشروعیت ‏حکومت فقیه برخاسته از رای مردم است البته با دو رویکرد متفاوت:
  • دسته‏ای از طرفداران نظریه انتخاب بر این باورند که فقیه واجد شرایط با انتخاب مردم مشروعیت الهی و ولایت پیدا می‏کند و حکم او نافذ می‏شود[۴۲].
  • دسته دیگر بر این عقیده‌‏اند که با گزینش مردم، حاکم مشروعیت مردمی و قانونی پیدا می‏کند و وکیل مردم در اداره، امور است.
  • دسته اول اگر بتوانند ادعای خویش را ثابت نمایند، کم و بیش از نظر آثار بیرونی و تصرف در امور و حوزه اختیارات و نفوذ حکم بسان ولایت انتصابی خواهند بود و اشتراکات زیادی با آن دارند. اما این ادعا قابل اثبات نیست[۴۳].
  • دسته دوم که به وکالت فقیه معتقدند، پیامدها و آثاری را ملتزم می‏شوند که پای‏بندی به آنها بسیار مشکل و حتی غیر ممکن است که در جای خود بحث‏شده است. در نتیجه نظریه انتخاب با توجه به پیامدهای آن و ضعف استدلال، قابل اثبات و پذیرش نمی‏باشد که با بررسی دیدگاه دوم در ادامه بحث ضعف آن روشن‏تر می‏گردد[۴۴].
  • بررسی دیدگاه دوم:
  • این دیدگاه می‌‏گوید: خداوند در ولایت تشریعی به انبیا اذن خاص داده است و به فقهای واجد شرایط اذن عام، تا در حد حفظ مصالح اسلام و مسلمین و در محدوده قوانین الهی، اعمال ولایت نمایند؛ یعنی زمامداری انسان حق ویژه خداست که به وسیله منصوبان خدا؛ آنانکه با معیارها و الگوهای تعیین شده در ایدئولوژی الهی از همه کس منطبق ترند به مرحله تحقق در می‏آید و به وسیله آنان نظام الهی پاسداری و مقررات الهی اجرا می‏گردد: مبنای این دیدگاه این است که انبیا علاوه بر شان رسالت، دارای شان امامت و ولایت نیز می‏باشند و خداوند به آنان اذن داده تا علاوه بر ابلاغ تشریع الهی به مردم، آن را در جامعه اجرا نمایند و علاوه بر انبیا ائمه(ع) و فقهای واجد شرایط هم از شان امامت و ولایت‏ با اذن الهی برخوردار می‏‌باشند[۴۵].
  • البته شان ولایت و امامت "حق سرپرستی و ولایت نه خود ولایت" یک شان اعتباری است که از جانب خداوند برای بعضی‌‏ها اعتبار و جعل شده است. بنابر این، چون حقیقی نیست ممکن است‏با عدم پذیرش و اطاعت مردم در حد قوه باقی بماند و به مرحله فعلیت نرسد. بنابراین لازمه اعمال ولایت تشریعی، پذیرش و اطاعت اختیاری مردم است البته مردم نیز بر اساس توحید در اطاعت، مکلف به اطاعت ولی شرعی می‏باشند ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا[۴۶] برای توضیح بیشتر این دیدگاه، لازم است به موارد مختلف اذن تشریعی خداوند پرداخت[۴۷]:
  1. اذن تشریعی خداوند به پیامبران؛
  2. اذن تشریعی خداوند به امامان.
  1. اذن تشریعی خداوند به فقهای واجد شرایط.

منابع

پانویس

  1. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  2. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  3. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  4. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  5. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  6. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  7. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  8. الشواهد الربوبیه، ص‏۳۶۰.
  9. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  10. " و غیر خفی ان هذا الفرض لا یحصل بمجرد نزول مایحتاج الیه من السماء بصورة کتاب سماوی فقط او بنزول ذلک علی عباده المتوسطین او بنزول ذلک غیر جنسهم کالملائکة لان الناس فی هذه الصورة، اما ان لا یجدوا الاسوة و اما ان یزعموا ان الطهارة و التزکیة من خصائص الجنس الآخر و لا یمکن للانسان ان ینال الی ذلک‏» . و لمثل هذا جعل المرسلین من جنس الانسان، کما قال عزوجل: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان و جعلهم مصطفین من الاخیار‏‏"؛ خرازی، محسن، بدایة المعارف الالهیه، ج‏۱، ص‏۲۲۶، مرکز مدیریت‏حوزه علمیه، چاپ پنجم، قم، ۱۴۱۳
  11. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  12. " قال: انا لما اثبتنا ان لنا خالقا صانعا متعالیا عنا و عن جمیع ما خلق و کان ذلک الصانع حکیما متعالیا لم یجز ان یشاهده خلقه و لا یلامسوه، فیباشرهم و یباشروه و یحاجهم و یحاجوه، ثبت ان له سفراء فی خلقه، یعبرون عنه الی خلقه و عباده ... و هم الانبیاء علیهم السلام و صفوته من خلقه، حکماء و مؤدبین بالحکمة، مبعوثین بها غیر شارکین للناس علی مشارکتهم فی الخلق و الترکیب فی شی‏ء من احوالهم مؤیدین من عند الحکیم العلیم بالحکمة ثم ثبت ذلک فی کل دهر و زمان مما اتت‏به الرسل و الانبیاء من الدلائل و البراهین لکیلا تخلو ارض الله من حجة‏‏"؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالمتعارف للمطبوعات، بیروت ۱۴۱۱، ج‏۱، ص‏۱۶۸.
  13. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  14. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  15. و گفتند: چرا بر او فرشته‌ای فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌ای می‌فرستادیم کار تمام بود و دیگر مهلت نمی‌یافتند و اگر او را فرشته‌ای می‌گرداندیم، او را (به گونه) مردی در می‌آوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که می‌کردند پیش می‌آوردیم؛ سوره انعام، آیه: ۸- ۹.
  16. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  17. طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی چاپ دهم، ۱۳۷۹ ص‏۱۹۳.
  18. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  19. سبحانی، جعفر، الاسماء الثلاثة الا هو الرب و العاده، ص‏۳۱ .
  20. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  21. ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت؛ سوره ص، آیه: ۲۶.
  22. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  23. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج‏۲، ص‏۱۶۰ .
  24. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  25. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  26. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  27. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، کیان، سال پنجم، شماره‏۲۸ آذرودی بهمن ۱۳۷۴، ص‏۴۸و ۵۶ و ۵۷ .
  28. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، کیان، سال پنجم، شماره‏۲۸ آذرودی بهمن ۱۳۷۴، ص‏۴۸و ۵۶ و ۵۷ .
  29. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  30. سروش، عبدالکریم، تحلیل مفهوم حکومتی دینی، دین و حکومت، انتشار رسا، ص‏۱۷۰ .
  31. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  32. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  33. وصیت نامه سیاسی - الهی حضرت امام خمینی، سروش ملکوتی صص‏۲۵ و ۲۶ .
  34. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  35. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، مؤسسه فرهنگ انتشارات التمهید، چاپ اول، قم .
  36. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  37. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  38. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  39. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  40. منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه، فقه الدولة الاسلامیه، الدار الاسلام، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج‏۱.
  41. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  42. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  43. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  44. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  45. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.
  46. و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.
  47. شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص:۳۲۹ تا ۳۶۹.