حکومت در حدیث
پیدایش حکومت در جامعه بشری
پیدایش نخستین حکومت در جامعۀ بشر به وسیلۀ پیامبر خدا آدم ابوالبشر(ع) در روایات وارده از معصومین(ع) مورد تأکید و شرح و تفصیل قرار گرفته است: کلینی در اصول کافی به سندش از امام صادق(ع) روایت میکند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّينَ دَوْلَتَيْنِ دَوْلَةَ آدَمَ - وَ هِيَ دَوْلَةُ اللَّهِ - وَ دَوْلَةَ إِبْلِيسَ...» الی آخر الحدیث[۱]؛ خداوند عز و جل دین را دو دولت قرار داد: دولت آدم که همان دولت خداوند است، و دولت ابلیس... تا آخر روایت.
مجلسی در بحارالانوار از امام صادق(ع) روایت میکند: «فَلَمْ يَلْبَثْ آدَمُ(ع) بَعْدَ ذَلِكَ إِلَّا يَسِيراً حَتَّى مَرِضَ فَدَعَا شَيْثاً وَ قَالَ: يَا بُنَيَّ إِنَّ أَجَلِي قَدْ حَضَرَ وَ أَنَا مَرِيضٌ وَ إِنَّ رَبِّي قَدْ أَنْزَلَ مِنْ سُلْطَانِهِ مَا قَدْ تَرَى وَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ فِيمَا قَدْ عَهِدَ أَنْ أَجْعَلَكَ وَصِيِّي وَ خَازِنَ مَا اسْتَوْدَعَنِي وَ هَذَا كِتَابُ الْوَصِيَّةِ تَحْتَ رَأْسِي وَ فِيهِ أَثَرُ الْعِلْمِ وَ اسْمُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَخُذِ الصَّحِيفَةَ وَ إِيَّاكَ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَيْهَا أَحَدٌ وَ أَنْ تَنْظُرَ فِيهَا إِلَى قَابِلٍ فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِي يَصِيرُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ فِيهَا جَمِيعُ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ أُمُورِ دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ...» الی آخر الحدیث[۲]؛ پس از آن آدم جز اندکی به سر نبرد تا بیمار شد پس شیث را فرا خواند و گفت: فرزندم أجل من رسیده است و من بیمارم، و همانا پروردگار من از سلطنت و قدرت خود آنچه را میبینی فرو فرستاده است، و به من سفارش کرده است که به تو سفارش کنم و تو را وصی و امانتدار ودایعی که به من سپرده است قرار دهم، و این وصیتنامۀ من است که زیر سر من قرار دارد، که در آن نقش دانش و نام بزرگ خداوند قرار دارد پس آنگاه که مرگ من فرا رسید، این وصیتنامه را بگیر و زنهار که کسی بر آن اطلاع یابد، و در آن تا سال آینده مانند چنین روزی بنگر، و در آن همۀ آنچه مورد نیاز امور دین و دنیای توست وجود دارد... تا آخر روایت. عبارت «قَدْ أَنْزَلَ مِنْ سُلْطَانِهِ مَا قَدْ تَرَى»؛ «از سلطنت و قدرت آنچه را میبینی فرو فرستاده است» نیز عبارت «وَ فِيهَا جَمِيعُ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ أُمُورِ دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ»؛ «و در آن، همۀ آنچه مورد نیاز امور دین و دنیای توست وجود دارد» صریح است در پیدایش حکومت به رهبری حضرت آدم(ع)، و جانشینی فرزندش حضرت شیث(ع) برای او در مقام حکومت و رهبری سیاسی.
این مطلب در روایات دیگری نیز آمده است: مجلسی در بحارالانوار از تفسیر عیاشی به سندش از امام باقر(ع) روایت میکند - در ضمن حدیث مفصل - که فرمود: «فَلَمَّا دَنَا أَجَلُ آدَمَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يَا آدَمُ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رَافِعُ رُوحِكَ إِلَيَّ يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا فَأَوْصِ إِلَى خَيْرِ وُلْدِكَ وَ هُوَ هِبَتِيَ الَّذِي وَهَبْتُهُ لَكَ فَأَوْصِ إِلَيْهِ وَ سَلِّمْ إِلَيْهِ مَا عَلَّمْنَاكَ مِنَ الْأَسْمَاءِ وَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ فَاجْعَلْ ذَلِكَ فِي تَابُوتٍ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ لَا يَخْلُوَ أَرْضِي مِنْ عَالِمٍ يَعْلَمُ عِلْمِي وَ يَقْضِي بِحُكْمِي أَجْعَلُهُ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي. قَالَ: فَجَمَعَ آدَمُ إِلَيْهِ جَمِيعَ وُلْدِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ فَقَالَ لَهُمْ: يَا وُلْدِي إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنَّهُ رَافِعٌ إِلَيْهِ رُوحِي وَ أَمَرَنِي أَنْ أُوصِيَ إِلَى خَيْرِ وُلْدِي وَ إِنَّهُ هِبَةُ اللَّهِ وَ إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَهُ لِي وَ لَكُمْ مِنْ بَعْدِي اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فَإِنَّهُ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ فَقَالُوا جَمِيعاً: نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِيعُ أَمْرَهُ وَ لَا نُخَالِفُهُ»؛ پس هنگامی که أجل آدم فرا رسید خداوند به او وحی نمود که ای آدم من تو را به سوی خود میبرم و روح تو را در فلان روز بالا خواهم برد پس بهترین فرزندان خود که ارمغان من برای توست را وصی خود قرار ده، و آنچه را به تو آموختهایم از أسماء و إسم أعظم به او بسپار و آن را در صندوقچهای بگذار؛ زیرا دوست دارم زمین من از دانایی که دانش مرا داشته باشد، و به حکم من داوری کندخالی نباشد که او را حجت خود بر خلق خود قرار دهم. فرمود: پس آدم(ع) همۀ فرزندان خود را از مرد و زن را گرد آورد و به آنان گفت: فرزندان من، خداوند به من وحی فرمود که جان مرا بالا میبرد و به من دستور داد که بهترین فرزندان خود را وصیّ که هبة الله خود است قرار دهم، همانا خداوند او را برای من و برای شما پس از من برگزید، پس به او گوش فرا دهید و فرمان او را اطاعت کنید؛ زیرا او وصیّ من و جانشین من در میان شماست.
پس همگان گفتند: به او گوش فرا میدهیم، و از فرمانش اطاعت میکنیم و از فرمانش سر باز نخواهیم زد. تا آنجا که فرمود: «يَا بُنَيَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَهْبَطَنِي إِلَى الْأَرْضِ وَ جَعَلَنِي خَلِيفَتَهُ فِيهَا حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَقَدْ أَوْصَيْتُ إِلَيْكَ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ جَعَلْتُكَ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ بَعْدِي فَلَا تَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى تَدَعَ لِلَّهِ حُجَّةً وَ وَصِيّاً...» الی آخر الحدیث[۳]؛ هان ای فرزندم (هبة الله): همانا خداوند تبارک و تعالی مرا به زمین فرو فرستاد و مرا جانشین خود در زمین قرار داد و مرا حجت خود بر خلق خود قرار داد، همانا تو را وصیّ خود قرار دادم، و فرمان خداوند را به تو سپردم، و تو را حجت خداوند بر خلق او پس از من در زمین قرار دادم، پس بر تو باد که پیش از مرگت کسی را حجت خداوند و وصی خود قرار دهی... تا آخر روایت. عبارت «فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ لَا يَخْلُوَ أَرْضِي مِنْ عَالِمٍ يَعْلَمُ عِلْمِي وَ يَقْضِي بِحُكْمِي»؛ «زیرا دوست دارم زمین من از دانایی که دانش مرا داشته باشد و به حکم من داوری میکند خالی نماند» دلالت بر مقام حکومت و رهبری سیاسی آدم دارد، و وصیت او به شیث نیز افزون بر آنکه دلالت بر رهبری سیاسی آدم دارد بر جانشینی شیث برای آدم در این رهبری سیاسی نیز دلالت دارد به ویژه آنجا که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَهُ لِي وَ لَكُمْ مِنْ بَعْدِي اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فَإِنَّهُ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ»؛ «همانا خداوند او را برای من و برای شما پس از من برگزید پس به او گوش فرا دهید و فرمان او را اطاعت کنید؛ زیرا او وصیّ من و جانشین من در میان شماست».
نکتۀ بسیار قابل توجه این است که طبق روایات واردۀ از معصومین اساس نزاع بین قابیل و هابیل بر سر رهبری سیاسی بوده است؛ زیرا بنابر آنچه در روایات آمده هابیل نخستین جانشین حضرت آدم(ع) در رهبری جامعۀ کوچک نخستین بوده است، و قبول قربانی هابیل توسط خداوند نشانۀ شایستگی او و گزینش او از سوی خداوند به عنوان نخستین جانشین آدم در رهبری الهی جامعۀ بشر پس از آدم بوده است، و همین امر منشأ حسادت قابیل و دشمنی او نسبت به هابیل شده است. عیاشی در تفسیر روایت میکند: «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ... فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ قَابِيلَ إِنَّمَا قَتَلَ هَابِيلَ لِأَنَّهُمَا تَغَايَرَا عَلَى أُخْتِهِمَا، فَقَالَ لَهُ: يَا سُلَيْمَانُ! تَقُولُ هَذَا؟ أَ مَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ؟ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ؟ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ. ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ، فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلَا، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ...» الی آخر الحدیث[۴]؛ سلیمان بن خالد میگوید: به ابیعبدالله (امام صادق)(ع) گفتم: مردم میپندارند - تا آنجا که میگوید - پس گفتم: قربانت شوم مردم میپندارند همانا قابیل بدین جهت هابیل را کشت که با یکدیگر بر سر خواهرشان رقابت داشتند، حضرت فرمود: ای سلیمان چنین میگویی؟! آیا شرم نمیکنی که چنین مطلبی را به پیامبر خدا آدم نسبت دهی؟! گفتم: قربانت شوم، پس برای چه قابیل هابیل را کشت؟
فرمود: بر سر وصیّت. سپس به من فرمود: ای سلیمان، همانا خداوند تبارک و تعالی به آدم وحی فرمود که وصیّت و إسم أعظم را به هابیل بسپارد، و قابیل بزرگتر از او بود، این مطلب به گوش قابیل رسید پس خشم برآورد و گفت: من به کرامت و وصیّت شایستهترم، پس به وحی الهی، آدم دستور داد که در راه خدا چیزی را قربانی کنند، آنها انجام دادند، پس خداوند قربانی هابیل را پذیرفت قابیل بر او رشک برداشت و او را کشت.... نیز مجلسی از قصص الانبیاء به سند صحیح از امام صادق(ع) روایت میکند: «قَالَ: لَمَّا أَوْصَى آدَمُ(ع) إِلَى هَابِيلَ حَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ فَوَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لآِدَمَ هِبَةَ اللَّهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُوصِيَ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْتُمَ ذَلِكَ، قَالَ: فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِالْكِتْمَانِ فِي الْوَصِيَّةِ، فَقَالَ قَابِيلُ لِهِبَةِ اللَّهِ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَبَاكَ قَدْ أَوْصَى إِلَيْكَ فَإِنْ أَظْهَرْتَ ذَلِكَ أَوْ نَطَقْتَ بِشَيْءٍ مِنْهُ لَأَقْتُلَنَّكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ»[۵]؛ فرمود: هنگامی که آدم هابیل را وصیّ خود قرار داد قابیل بر او حسد کرد و او را کشت پس خداوند هبة لله را به آدم بخشید، و به آدم دستور داد که او را وصیّ خود قرار دهد و به او دستور داد این مطلب را پنهان نگه دارد، فرمود: پس سنت بر کتمان وصیّت جاری گشت، پس قابیل به هبة الله گفت: میدانم که پدرت تو را وصیّ خود قرار داده است، پس اگر این مطلب را فاش کنی یا زبان به آن بگشایی همانا تو را خواهم کشت آن گونه که برادرت را کشتم.
و از برخی روایات استفاده میشود پس از حضرت آدم قابیل با استفاده از زور و تهدید حاکمیت خود را بر جامعۀ آغازین تحمیل کرده و تنها پس از مرگ قابیل مجدداً رهبری الهی به قدرت رسیده و هبة الله که جانشین آدم بوده است امکان یافته تا رهبری سیاسی جامعۀ نخستین را به عهده بگیرد. مجلسی از قصص الانبیاء به اسناد خویش از امام صادق(ع) روایت میکند: «قَالَ(ع): إِنَّ قَابِيلَ أَتَى هِبَةَ اللَّهِ(ع) فَقَالَ: إِنَّ أَبِي قَدْ أَعْطَاكَ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ وَ أَنَا كُنْتُ أَكْبَرَ مِنْكَ وَ أَحَقَّ بِهِ مِنْكَ وَ لَكِنْ قَتَلْتُ ابْنَهُ فَغَضِبَ عَلَيَّ فَآثَرَكَ بِذَلِكَ الْعِلْمِ عَلَيَّ وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ إِنْ ذَكَرْتَ شَيْئاً مِمَّا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِي وَرَّثَكَ أَبُوكَ لِتَتَكَبَّرَ بِهِ عَلَيَّ وَ تَفْتَخِرَ عَلَيَّ لَأَقْتُلَنَّكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ وَ اسْتَخْفَى هِبَةُ اللَّهِ بِمَا عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ لِيَنْقَضِيَ دَوْلَةُ قَابِيلَ...» الی آخر الحدیث[۶]؛ فرمود: همانا قابیل نزد هبة الله آمد و گفت: پدرم دانشی که نزد او بود به تو سپرد، و من از تو بزرگتر بودم و به این دانش شایستهتر از تو بودم، لکن چون فرزندش را کشته بودم، بر من خشمگین شد و تو را بهر این دانش بر من برگزید، همانا - به خدا سوگند - اگر از دانشی که پدرم نزد تو سپرده است چیزی را فاش کنی تا بر من برتری بجویی و بر من فخر بورزی تو را خواهم کشت آنچنان که برادرت را کشتم؛ لذا هبة الله دانشی را که نزدش بود پنهان داشت تا دولت قابیل سر آید... تا آخر روایت.
کلینی در اصول کافی به سند صحیح از امام باقر(ع) روایت میکند که - در ضمن حدیثی - فرمود: «وَ لَيْسَ تَبْقَى الْأَرْضُ - يَا أَبَا خَالِدٍ - يَوْماً وَاحِداً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ(ع) وَ أَسْكَنَهُ الْأَرْضَ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَ كَانَ عَلِيٌّ(ع) حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؟ فَقَالَ: نَعَمْ يَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ...» الی آخر الروایة[۷]؛ زمین - ای ابا خالد - از آن روزی که خداوند آدم را آفرید و او را در زمین سکنی داد، یک روز نیز بدون حجت خدا بر مردم نبوده است. پس گفتم: فدایت گردم: آیا علی در زمان خود رسول خدا(ص) حجتی از سوی خدا و رسولش بر این امت بوده است؟ فرمود: آری: آن روز که او را برای مردم به عنوان رهبر و راهنما نصب و معیّن فرمود، و مردم را به ولایتش فرا خواند، و آنان را به اطاعت از او فرمان داد... تا آخر روایت. از ذیل این روایت استفاده میشود مراد از حجت الهی در صدر روایت حجتی است که ولایت و حقّ حاکمیت و اطاعت دارد.[۸]
دومین مرحلۀ شکلگیری حکومت در جامعۀ بشر
از آیات کریمۀ قرآن و از روایات وارده از معصومین(ع) استفاده میشود دومین مرحلۀ شکلگیری حکومت در تاریخ بشر توسط حضرت نوح(ع) و پس از طوفان تحقق یافته است. در قرآن کریم در آیات متعدد به مأموریت حضرت نوح نسبت به تشکیل حکومت الهی در جامعۀ بشر اشاره شده است. از این دسته از آیات استفاده میشود حکومت الهی نخستین که توسط حضرت آدم در جامعۀ بشر تأسیس شد بهتدریج به وسیلۀ ستمگران و ظالمان از دست اوصیای آدم خارج شد و به دست ظالمان ستمگر افتاد و نخستین تسلط ظالمانۀ ستمگران بر مقدرات جامعۀ بشر - همانگونه که روایات گذشته بر آن دلالت میکنند - توسط قابیل فرزند ستمگر آدم صورت گرفته است. بر اساس آنچه در آیات و روایات آمده است حضرت نوح با جامعۀ ستمگری روبرو شد که حاکمان ستمگری بر آن حکومت میکردهاند. حضرت نوح(ع) از سوی خداوند مأموریت یافت تا مجدداً نسبت به تشکیل جامعۀ عدل، و تأسیس حکومت عادلانه اقدام کند. در دوران پیش از طوفان این امکان برای حضرت نوح(ع) به دست نیامد، لکن پس از طوفان امکان تشکیل جامعۀ عدل و تأسیس حکومت عادلانۀ الهی برای حضرت نوح(ع) و یاران او به دست آمد و بدین ترتیب مرحلۀ دوم شکلگیری حکومت در جامعۀ بشری آغاز شد. اینکه این مرحله را مرحلۀ دوم شکلگیری حکومت مینامیم بدین دلیل است که از مجموع آیات و روایات استفاده میشود جامعۀ بشری در مرحلۀ نخستین حکومت جامعهای خانوادگی بوده است، و گسترش جامعۀ بشری و تبدیل آن به جامعۀ گسترده و برخوردار از چند رنگی و تعدد و تلوّن جغرافیایی و نژادی پس از طوفان تحقق یافته است[۹]. در اینجا به نمونهای از آیات و روایاتی که در رابطه با حکومت حضرت نوح(ع) پس از طوفان وارد شدهاند اشاره میکنیم:
۱. آیات: در آیات کریمۀ قرآن اشارات متعددی به رهبری سیاسی حضرت نوح بهویژه در دورۀ پس از طوفان بهعمل آمده است، از جمله: آیات سورۀ شعراء که در آنها حضرت نوح خود را به عنوان فرمانروا به مردم معرفی میکند: ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۱۰]. در این آیات حضرت نوح با پیام ﴿أَطِيعُونِ﴾؛ «مرا اطاعت کنید» خود را به عنوان فرمانروای الهی معرفی میکند، لکن از سوی قوم خود - جامعۀ پیش از طوفان - مورد تکذیب و نافرمانی قرار میگیرد.
در دوران پس از طوفان، جامعۀ همراه نوح(ع) پیام او را پذیرفته و از او تبعیت کردهاند. خدای متعال با اشاره به جامعۀ پس از طوفان میفرماید: ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ﴾[۱۱]. و بدین ترتیب نخستین حکومت الهی عدل در جامعۀ پس از طوفان به وسیلۀ حضرت نوح(ع) و به رهبری او تشکیل شده است. آیات ذیل به این مطلب اشاره دارند: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾[۱۲].
تا آنجا که میفرماید: ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۱۳]. از دو جملۀ ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا﴾؛ «برای شما تشریع نمود قانون و نظامی که به نوح سفارش کرد» و ﴿أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾؛ «و به من دستور داده شده که در میان شما عدل را به پا کنم» استفاده میشود همانگونه که رسول اکرم(ص) مأمور به برپایی جامعۀ عدل، و تأسیس حکومت عادلانۀ الهی بوده است؛ حضرت نوح(ع) و نیز سایر رسل الهی همین مأموریت را داشتهاند. و طبیعی است که پس از طوفان با توجه به فراهم شدن زمینۀ تشکیل و تأسیس حکومت عدل و انجام این مأموریت خطیر الهی، این مهم توسط حضرت نوح(ع) و جامعۀ همراه او عملی شده باشد.
مؤید این مطلب آیۀ ذیل است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا...﴾[۱۴]. مقصود از نعمت در این آیه به قرینۀ سایر کاربریهای این واژه در قرآن کریم فرمانروایی سیاسی و رهبری جامعۀ بشری است.
در قرآن کریم واژۀ نعمت به طور مکرر به معنای سروری و امامت و رهبری به کار رفته است نظیر آیۀ: ﴿يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا﴾[۱۵]. نیز در تعبیر خواب یوسف توسط پدرش یعقوب چنین آمده است: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ﴾[۱۶].
اتمام نعمت در این آیه اشاره به رهبری و امامتی است که خداوند در استجابت دعای ابراهیم ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾[۱۷] به ذریۀ ابراهیم نیز - افزون بر خود ابراهیم - عنایت فرمود، و به اسحاق و یعقوب و یوسف رسید. مؤید دیگر مطلب فوق آیۀ ذیل است: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ﴾[۱۸]. تا آنجا که میفرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[۱۹]. جملۀ ﴿آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾؛ «کتاب و حکم (فرمانروایی) و نبوّت را به آنان عطا کردیم» به صراحت دلالت دارد که انبیای مذکور در آن آیات - از جمله حضرت نوح - از سوی خدای متعال به عنوان فرمانروا و رهبر سیاسی منصوب و معیّن شدهاند و افزون بر «کتاب» و «نبوّت» به افتخار منصب «حکم» نیز نائل گشتهاند.
۲. روایات: کلینی به سند صحیح از امام باقر(ع) روایت میکند: «قَالَ: كَانَتْ شَرِيعَةُ نُوحٍ(ع) أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ بِالتَّوْحِيدِ وَ الْإِخْلَاصِ وَ خَلْعِ الْأَنْدَادِ وَ هِيَ الْفِطْرَةُ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها وَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ عَلَى نُوحٍ(ع) وَ عَلَى النَّبِيِّينَ(ع) أَنْ يَعْبُدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ...» الی آخر الحدیث[۲۰]؛ فرمود: شریعت نوح(ع) چنین بود: خداوند پرستیده شود با توحید و اخلاص و نفی شریک - و این همان فطرتی است که خداوند مردم را بر آن آفرید، و پیمانش را از نوح و از همۀ پیامبران گرفت که خدا را بپرستند، و برای او شریکی نپذیرند - و دستور داد به نماز و امر به معروف و نهی از منکر، و به حلال و حرام... تا آخر روایت. در تفسیر نورالثقلین از جوامع الجامع نقل میکند: «وَ رُوِيَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) نَزَلَ بِالْمِيزَانِ، فَدَفَعَهُ إِلَى نُوحٍ(ع) وَ قَالَ: مُرْ قَوْمَكَ يَزِنُوا بِهِ»[۲۱]؛ روایت شده است که جبرئیل ترازو را فرود آورد و آن را به نوح سپرد، و گفت: دستور ده قومت با این ترازو بسنجند.
از این دو روایت که تفسیر آیۀ کریمۀ ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا﴾ به شمار میآیند به روشنی استفاده میشود که حضرت نوح(ع) مأموریت برپایی حکومت عدل در جامعۀ بشر داشته و کلمۀ «میزان؛ ترازو» اشاره به قانون و شریعت عدل است، چنانکه در آیات و روایات دیگر نیز به همین مطلب اشاره شده است. نیز کلینی روایت میکند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: عَاشَ نُوحٌ(ع) أَلْفَيْ سَنَةٍ وَ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ مِنْهَا ثَمَانُمِائَةٍ وَ خَمْسِينَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ وَ أَلْفُ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً وَ هُوَ فِي قَوْمِهِ يَدْعُوهُمْ وَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِينَةِ وَ نَضَبَ الْمَاءُ فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ...» الی آخر الحدیث[۲۲]؛ ابیعبدالله (امام صادق)(ع) فرمود: نوح(ع) دو هزار و سیصد سال زندگی کرد: هشتصد و پنجاه سال پیش از آنکه مبعوث شود، و نهصد و پنجاه سال پس از بعثت در میان قومش بود و به دعوت آنان اشتغال داشت، و پانصد سال پس از آنکه از کشتی فرود آمد و آب فرو کشید و خشک شد، پس از آن شهرها را برپا کرد و فرزندانش را در شهرها اسکان داد. از این روایت گسترش جامعۀ بشری در زمان حضرت نوح و در دوران پس از طوفان استفاده میشود، و به همین دلیل مرحلۀ شکلگیری حکومت در عهد نوح را دومین مرحلۀ شکلگیری حکومت و دولت در تاریخ بشر به شمار آوردیم.
نیز از این روایت استفاده میشود که در دوران پس از طوفان دولت و حکومت عدل توسط حضرت نوح تشکیل شد و این دولت برای مدت نسبتاً طولانی -دست کم پانصد سال باقی ماندۀ عمر نوح- بر جامعۀ بشر حکومت کرده است. از عبارت «مَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ» استفاده میشود در دوران حضرت نوح تمدن نسبتاً گستردهای در زمین پایهگذاری شده و از سایر روایات استفاده میشود که شریعت و قانون عدل توسط این حکومت در جامعۀ بشر اجرا شده است. نیز کلینی به سند خویش از امام صادق(ع) روایت میکند: «قَالَ: عَاشَ نُوحٌ(ع) بَعْدَ الطُّوفَانِ خَمْسَمِائَةِ سَنَةٍ ثُمَّ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع)، فَقَالَ: يَا نُوحُ إِنَّهُ قَدِ انْقَضَتْ نُبُوَّتُكَ وَ اسْتَكْمَلْتَ أَيَّامَكَ فَانْظُرْ إِلَى الِاسْمِ الْأَكْبَرِ وَ مِيرَاثِ الْعِلْمِ وَ آثَارِ عِلْمِ النُّبُوَّةِ الَّتِي مَعَكَ فَادْفَعْهَا إِلَى ابْنِكَ سَامٍ فَإِنِّي لَا أَتْرُكُ الْأَرْضَ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ تُعْرَفُ بِهِ طَاعَتِي وَ يُعْرَفُ بِهِ هُدَايَ وَ يَكُونُ نَجَاةً فِيمَا بَيْنَ مَقْبِضِ النَّبِيِّ وَ مَبْعَثِ النَّبِيِّ الْآخَرِ وَ لَمْ أَكُنْ أَتْرُكُ النَّاسَ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِي وَ دَاعٍ إِلَيَّ وَ هَادٍ إِلَى سَبِيلِي وَ عَارِفٍ بِأَمْرِي فَإِنِّي قَدْ قَضَيْتُ أَنْ أَجْعَلَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادِياً أَهْدِي بِهِ السُّعَدَاءَ وَ يَكُونُ حُجَّةً لِي عَلَى الْأَشْقِيَاءِ، قَالَ: فَدَفَعَ نُوحٌ(ع) الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ مِيرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ إِلَى سَامٍ وَ أَمَّا حَامٌ وَ يَافِثُ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمَا عِلْمٌ يَنْتَفِعَانِ بِهِ، قَالَ: وَ بَشَّرَهُمْ نُوحٌ(ع) بِهُودٍ(ع)...» الی آخر الحدیث[۲۳]؛ فرمود: نوح پس از طوفان پانصد سال زندگی کرد پس جبرئیل نزد او آمد و گفت: ای نوح دوران نبوّت تو، و روزگار تو به پایان رسیده است، پس بنگر: اسم اکبر و میراث دانش و آثار علم نبوّتی که همراه توست را به فرزندت سام بسپار؛ زیرا من زمین را رها نمیکنم بدون آنکه دانایی در آن باشد که فرمانبری و اطاعت از من به وسیلۀ اوشناخته شود، و راهنمایی من به وسیلۀ او دانسته شود، و وسیلۀ نجات مردم باشد در فاصلۀ زمانی بین مرگ یک پیامبر، و برانگیختن پیامبری دیگر، و هیچگاه مردم را بدون حجتی از سوی من و فرا خوانندهای به سوی راه من و دانایی به فرمان من رها نکردهام؛ زیرا من چنین حکم کردهام که برای هر قومی راهنمایی قرار دهم که نیکبختان را به وسیلۀ او هدایت کنم، و حجتی باشد از سوی من بر شومبختان. فرمود: پس نوح(ع) اسم اکبر و میراث دانش، و آثار علم نبوّت را به سام سپرد؛ اما حام و یافث پس دانشی که از آن بهره برند نزد آنان نبود فرمود: و نوح(ع) مژدۀ آمدن هود را به آنان داد.
در روایت است که مقصود از «الِاسْمِ الْأَكْبَرِ» کتاب است، یعنی کتابی که همراه با «میزان» برای برپایی عدل در جامعۀ بشر فرو فرستاده شده است چنانکه در آیۀ کریمه آمده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۲۴]. کلینی به سند خویش از امام صادق(ع) - در ضمن حدیثی - روایت میکند: «وَ جَرَتْ - أي الوصية - مِنْ بَعْدِهِ - أي المسيح - فِي الْحَوَارِيِّينَ فِي الْمُسْتَحْفَظِينَ وَ إِنَّمَا سَمَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى الْمُسْتَحْفَظِينَ لِأَنَّهُمُ اسْتُحْفِظُوا الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ هُوَ الْكِتَابُ الَّذِي يُعْلَمُ بِهِ عِلْمُ كُلِّ شَيْءٍ الَّذِي كَانَ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ(ع) يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ﴾ * ﴿وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ﴾ الْكِتَابُ: الِاسْمُ الْأَكْبَرُ»[۲۵]؛ و جریان یافت پس از او - یعنی مسیح(ع) - وصیت در حواریین درمستحفظین، بدین جهت خداوند متعال آنان را مستحفظین نامید؛ زیرا آنان نگهدارندگان اسم اکبرند، که همان کتابی است که در آن علم همه چیز در آن است و همراه با انبیاء(ع) بوده است خداوند تعالی میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ﴾؛ «همانا رسولانی پیش از تو فرستادیم» ﴿وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ﴾؛ «و با آنان کتاب و میزان را فرو فرستادیم» کتاب: همان اسم اکبر است. بنابراین در دوران حضرت نوح(ع) دومین مرحلۀ پیدایش حکومت عدل الهی در جامعۀ بشر به وقوع پیوسته، واین مرحله با تشکیل حکومت عدل الهی به رهبری رهبران الهی برای مدت نسبتاً طولانی تداوم یافته است.[۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ اصول کافی، ج۲، ص۳۷۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۶۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ص۵۹-۶۰؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶، اعلمی، بیروت.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۴۷؛ تفسیر عیاشی ج۱، ص۳۴۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۴۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۴۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۳، ص۲۶-۳۳
- ↑ در صفحات بعد از همین کتاب به روایاتی در این زمینه اشاره میکنیم. از جمله: «كَانَتْ شَرِيعَةُ نُوحٍ(ع) أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ بِالتَّوْحِيدِ وَ الْإِخْلَاصِ وَ خَلْعِ الْأَنْدَادِ وَ هِيَ الْفِطْرَةُ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها وَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ عَلَى نُوحٍ(ع) وَ عَلَى النَّبِيِّينَ(ع) أَنْ يَعْبُدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ».
- ↑ «قوم نوح پیامبران را دروغگو شمردند * (یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ * من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید» سوره شعراء، آیه ۱۰۵-۱۰۸.
- ↑ «گفته شد: ای نوح! (از کشتی) فرود آی با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر امتهایی از همراهانت و امتهایی که به زودی آنان را برخوردار خواهیم کرد» سوره هود، آیه ۴۸.
- ↑ «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.
- ↑ «پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیلاند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم.».. سوره مریم، آیه ۵۸.
- ↑ «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد» سوره مائده، آیه ۲۰.
- ↑ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری میآموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام میگرداند چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ «فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم-» سوره انعام، آیه ۸۴.
- ↑ «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۹.
- ↑ اصول کافی، ج۸، ص۲۸۲-۲۸۳.
- ↑ نورالثقلین، ج۷، ص۲۸۲.
- ↑ اصول کافی، ج۸، ص۲۸۴.
- ↑ اصول کافی، ج۸، ص۲۸۵.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۳، ص ۳۳-۴۱